راه تاریک اجاره سند برای وثیقه

اجاره سند ملکی برای آزادی زندانیان، موضوع تازه‌ای نیست اما با وجود مشکلات زیادی که هم برای اجاره‌کنندگان سند و هم برای سندگذاران به وجود می‌آید، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. تهیه سند برای وثیقه خیلی وقتها نه تنها باری از مشکلات نمی‌کاهد، بلکه بر گرفتاری خانواده ها و حجم کار دستگاه‌های قضایی نیز می‌افزاید. گاهی سندگذار متضرر می‌شود اما بیشتر اوقات، این اجاره‌کننده سند است که ضرر می کند.
یک تجربه

هیچ وقت تا این حد دنیای طبقاتی شهر برایم ملموس نشده بود: دنیایی از زیرزمین تا برج عاج، در کنار هم، در تضاد با هم، گوریده در هم، با درگاه‌هایی پیدا و پنهان، با ساکنانی متفاوت و مراجعه کنندگانی گاه نابلد و گاه آشنا به راه و رسم‌های خاص آن طبقات که به جریان زندگی در شهر رنگ و پیچ و تاب می‌دهند. من، در حوالی میدان ونک، حوالی میدان هفت‌تیر و حوالی میدان آزادی، از درگاه‌هایی که تا آن روز برایم ناپیدا بود، وارد بخشی از دنیای زیرزمین شدم که مختص اجاره‌دهندگان سند برای وثیقه آزادی زندانیان بود؛ دنیایی که برای من، تیره و پر از خون دل شد .برای همسرم که متهم به جرمی شده بود قرار وثیقه ای چهار برابر مبلغ بدهکاری‌اش در پرونده که حسابرسی هم نشده بود تعیین کرده بودند.

اصلاً نمی‌دانستم ماجرا چیست. همه‌چیز یکباره اتفاق افتاد. فقط یک راه داشتیم: اینکه سند جور کنم تا او از زندان بیرون بیاید و بتواند مدارکش را برای دفاع از خود جمع‌آوری و در دادگاه ارائه دهد. خودم که سند نداشتم. به درخواست همسرم سراغ اقوام نیز نرفتیم تا آبروداری کنیم. نمی‌دانستم چه کنم. تا اینکه یک روز شنیدم که سند اجاره می‌دهند. می‌گفتند اجاره دادن سند جرم است. موضوع را از یک وکیل پرسیدم. گفت قرارداد بین دو شهروند جرم نیست اما خیلی باید خوش‌شانس باشی که بتوانی از شخصی خوب و بدون دردسر سند اجاره‌کنی. این راه پر از مشکل است. باید مراقب اسناد جعلی و کلاهبردارها باشی. گفت این احتمال زیاد است که چک یا سفته‌مان را که برای ضمانت می‌گیرند، پس ندهند یا حداقل بدون برنامه پس ندهند. اما در شرایطی بودم که چاره‌ای جز این نداشتم.

در فضای مجازی آگهی‌های زیادی برای اجاره سند دیدم. با یکی، دو نفرشان تماس گرفتم. هزینه اجاره سند دستم آمد که درصدی از کل مقدار وثیقه بود. درصد سند تهران بالا بود اما در شهر‌های اطراف تهران دو - سه درصد کمتر. درصد شهرستان‌ها، روستاها و زمین‌های زراعی هم متفاوت و پایین‌تر بود. با چند مؤسسه حقوقی تماس گرفتم. شرایطی پیش پایم گذاشتند که از توانم خارج بود به عنوان مثال سند برای تضمین می‌خواستند تا متهم فرار نکند. پول زیادی لازم داشتم و چاره‌ای نداشتم جز اینکه از آشنایانم قرض بگیرم. نمی‎دانستم این تازه اول راه است و در این مسیر، غرور و اعتبارم با خاک یکسان که نه، بلکه زیر خاک دفن خواهد شد چه حرف‌ها و طعنه‌هایی که از آشنا و غریبه نشنیدم، چه التماس‌هایی که به شیادان شیطان صفت نکردم، هرچند وقتی غصه بزرگی‌داری هیچ کدام از اینها اهمیتی ندارد. در ابتدا به عنوان واسطه سندگذار، زنی را به من معرفی کردند. آن زن، خودش را وکیل معرفی کرد و یک میلیون تومان از من خواست تا کار را شروع کند. گفت دفتر حقوقی دارند و من هر وقت آن یک میلیون تومان را به حسابش واریز کنم، صبح روز بعد سندگذار را خواهد فرستاد.

یک میلیون تومان را واریز کردم. زن گفت برای آمدن سندگذار باید 500 هزار تومان دیگر هم واریز کنی. گفتم خب بیاید بعد پرداخت می‌کنم. گفت: «نه. عرفش این است. اگر نمی‌خواهی وقتمان را نگیر.»
پول را واریز کردم. صبح اول وقت، خوشحال، ایستادم سر قرار. تا ظهر هیچ‌کس نیامد. همسرم دو - سه بار با خوشحالی زنگ زد. نمی‌دانستم چه جوابی به او بدهم. هر نیم ساعت زنگ می‌زدم به همان زن. می‌گفت در راه هستند. ساعت 2 بعد از ظهر زنگ زدم. گفت رفته بودند سندشان را آزاد کنند، کارشان طول کشید. فردا می‌آیند. فردا هم نیامدند. یک هفته گذشت. پولم را خواستم. پس نداد. گفتم شکایت می‌کنم. با پوزخند گفت برای یک و نیم میلیون؟ بعدها شنیدم بی.ام.دبلیو سوار می‌شود. این قبیل واسطه‌ها معمولاً خودشان را نشان نمی‌دهند. معمولاً اسم واقعی‌شان را به شما نمی‌گویند. چند خط تلفن دارند و هیچ نشانی‌ای هم نمی‌دهند.

هر روز واسطه‌ها و کارگزارانشان مدام زنگ می‌زدند. هر کدامشان، بقیه را کلاهبردار و جاعل معرفی می‌کرد و خودش را پاکدست و دلسوز. هربار وعده‌هایی نو می‌دادند و به اصطلاح خودشان پولی می‌کندند و می‌رفتند. چند سندگذار هم آمدند اما یا سند همراهشان نبود! یا مبلغش کافی نبود، یا در گرو بانک بود، یا چند نفر شریک بودند و با هم اختلاف داشتند. هر روز، صبح تا بعد ازظهر، توی کوچه‌های اطراف دادگاه می‌گذشت. دو ماه گذشت. قسمتی از پولم هزینه هیچ و پوچ شده بود. حال رو به موتی را داشتم که کرکس‌ها و کفتارها دوره‌اش کرده‌اند.

همسرم شماره تلفنم را به یکی از زندانیان تازه آزاد شده داده بود به امید اینکه کمک کند تا سند پیدا کنم. می‌گفت آدم خوبی است. او زنگ زد و یکی را هم معرفی کرد. واسطه سند از شهرستان بود. یک هفته بعد آمد و دو - سه روز بعد، سندگذار را هم با خودش آورد. از دادگاه نامه گرفتند و رفتند. خوشحال بودم. نصف شب، همان زندانی آزاد شده تماس گرفت و گفت 3میلیون تومان بریز به حساب فلانی تا کار سند را آغاز کند. می دانستم که دروغ می‌گوید. گفتم بگذار بعد از ارزیابی ملک اما تهدیدم کرد. گفت اگر بخواهد می‌تواند کاری کند که واسطه کار سند را معلق بگذارد. نمی‌دانستم چه کار کنم. با تهدید متوقف کردن کار، از من پول می‌گرفت.

به او گفته بودم که پول را قرض کرده‌ام. او اطمینان می‌داد که کار انجام می‌شود. یک هفته بعد، گفت که کار انجام شده و شنبه با نامه آزادی می‌آیند. شنبه برای ما عید بود. ساعت از 10 گذشت و نیامدند. احساس بدی داشتم. روز بعد هم نیامدند. دنیا روی سرم خراب شد. بعدها فهمیدم که آن زندانی برای برادرش که او هم در زندان بوده دنبال سند می‌گشته و از پولی که من داشتم سوءاستفاده کرده تا کار خودش را پیش ببرد و البته فقط این نبوده و بعضی از بدهی‌هایش را نیز با پول من پرداخته است و حالا من مانده بودم با دستان خالی و ناامید و بی‌اعتماد به همه.

دیگر پولی برایم نمانده بود. آن زندانی وقتی فهمید ماجرا را می‌دانیم و می‌خواهیم از او شکایت کنیم حالا آن تهدیدها تبدیل به التماس شده بود. به ناچار وقتی گفت خودش سندگذار می‌آورد، قبول کردم. زنی را معرفی کرد. او اطمینان داد که دو روز بعد، سندگذار می‌آورد. سندگذار از شهرستان با دو-سه روز تأخیر آمد. سندش مشکلی نداشت. رفت و تا دوهفته هیچ خبری نشد. آن زن، به تلفن‌ها جواب نمی‌داد. یک بار زنگ زد و گفت زن سندگذار در بیمارستان است. کمی پول برایش واریز کن. قبول نکردم. دو سه روز بعد گفت سندگذار آمده و در مسافرخانه است. 900هزارتومان لازم دارد. گفتم آدرسش را بده می‌روم دیدنش. کلی برای پول بحث کرد و آخر هم از دادن آدرس طفره رفت. دو سه روز بعد، بعد از پیگیری‌های زیاد من و بحث و تهدید و توهین‌های او و آن زندانی که به قید وثیقه آزاد بود، خواستم که نامه را برگردانند.

روزی که قرار بود نامه را بیاورند، کسی نیامد. طبق معمول جواب تلفن را هم نمی‌دادند. روز بعد رفتم شهرستان و با کمک یک وکیل، نامه را از دادگاه پس گرفتم. آنجا گفتند این شخص سندگذار در اینجا یک کلاهبردار معروف است.

به کمک یک آشنا، بخشی از پولم را از آن زندانی پس‌گرفتم، دوباره کمی پول قرض کردم. هنوز در تلاش بودم. بالاخره یکی از واسطه‌ها، کسی را معرفی کرد. با آن واسطه برای مقدار اجاره، نحوه پرداخت و ضمانت، به توافق رسیدیم. سندگذار آمد و گفت که سندش را نه برای پول بلکه برای رضای خدا اجاره می‌دهد پس مشکلی با مقدار اجاره ندارد. بعد رفت و نامه را برای شهرشان گرفت. روز بعد زنگ زد و گفت آن واسطه دستگیر شده و من خودم کارتان را پیگیری می‌کنم نگران نباشید. به واسطه زنگ زدم. تلفنش خاموش بود. بعدها شنیدیم که واسطه را هم ترسانده تا به ما زنگ نزند و دورش زده است.

وقتی بالاخره کار ارزیابی تمام شد و منتظر نامه آزادی بودیم، آمد و 50درصد بیشتر از آن چیزی که به توافق رسیده بودیم از ما پول خواست به اضافه شش ضامن کارمند، چک تضمین، چک و سفته با مبلغ بیشتر برای تضمین. از مصیبت پیدا کردن ضامن‌ها دیگر نمی‌نویسم.همان‌قدر بگویم که با هزار شرمندگی به هر دوستی که زنگ زدم و موضوع را گفتم، دیگر به تلفنم جواب نداد و با من قطع ارتباط کرد. روزی که منتظر بودیم تا نامه دادگاه را بیاورد، بدون نامه آمد. نمی‌توانم اتفاقات آن روز را توصیف کنم. همین قدر بگویم که وکیل، قرارداد را در میان معرکه‌گیری و داد و بیداد سندگذار تنظیم کرد. چند بار منصرف شدم. درنهایت، قرارداد را با مبلغی که او می‌خواست امضا کردیم. اما این تازه آغاز مزاحمت‌های وی بود. وقت و بی‌وقت زنگ می‌زد، پول می‌خواست، انتظار داشت هزینه سفرهایش به تهران را بدهیم درحالی که آمدن و رفتنش اصلاً ربطی به ما نداشت، معتاد هم بود و انتظار داشت مواد و جا برای مصرف مواد برایش تهیه کنیم که این دیگر اصلاً برای ما ممکن نبود و زیر بار نرفتیم. رسیدگی به پرونده طول کشید. مجبور شدیم اجاره سند را تمدید کنیم. به جای نصف قیمت برای تمدید، با رقمی بیشتر از قیمت اول تمدید کرد.

روزی که فهمید سندش در حال آزاد شدن است، چک را برگشت زد و سفته‌ها را نیاورد. سند او آزاد شده، ولی ما هنوز گرفتاریم. او همچنان دنبال پول بیشتر است و ما را تهدید می‌کند. حالا پول می‌خواهد تا چک و سفته‌ها را پس بدهد. هنوز دست از تهدید و ارعاب برنداشته است. این فقط بخش کوچکی از اتفاقاتی است که برای من در این مسیر تاریک رخ داد. هنوز استرس رهایم نکرده، هنوز به زندگی برنگشته‌ام. در این مدت، بارها تا مرز خودکشی رفتم و برگشتم.

فقط نابلدی من و نداشتن سند یا پول کافی، باعث این همه عذاب نبود. بخشی از جامعه را نشناخته بودم؛ کلاهبرداران، زورگیران و شیادان. البته هستند کسانی که سندشان را در ازای مبلغی اجاره می‌دهند و دردسر بیشتری برای آن خانواده درست نمی‌کنند. اما  اجاره‌کننده سند باید خیلی خوش‌شانس باشد که به چنین کسی بربخورد. همیشه فکر می‌کردم کاش قانون راه سومی هم پیش پای کسانی مثل من می‌گذاشت که نه سند دارند و نه آنقدر پول که کل مبلغ موجود در پرونده را بپردازند. یا دست کم قوانینی برای اجاره سند وضع می‌شد تا جلوی این قبیل مشکلات گرفته شود.

مستندات برای بررسی موضوع از سوی مراجع ذیصلاح در دفتر روزنامه موجود است.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.