ماجرای پیچیده دخترخاله وحشی چرچیل!
رأی دهید
به گزارش فرادید به نقل از دیلی میل، پس جای هیچ شک و تردیدی نیست که مهمان بریتانیایی او که به خاطر بازداشت افسران کشیک کمی دیر در دفتر تروتسکی در کرملین (در سال 1920 میلادی) حاضر شده بود، از شدت استرس آرام و قرار نداشته باشد!
نام مهمان لئون تروتسکی "کلِر شریدن" (Clare Sheridan) بود؛ مجسمهسازی که از لندن برای ساخت سردیس تروتسکی، لنین و دیگر رهبران شوروی به مسکو سفر کرده بود.
کلِر شریدِن زنی با موهای بلوند بود که ظاهری فریبنده، اشرافی و غیرمتعارف داشت. به عبارت بهتر او تمام ویژگیهایی که تروتسکی از آن متنفر بود را یکجا دارا بود!
اما در آن دیدار، لئون تروتسکی (Leon Trotsky) طوری به کلر شریدن نگاه کرد که کلر مطمئن شد تروتسکی به او علاقه دارد. البته کلر هم شیفته چشمهای آبی و عینک معروف سبک "پانس نی" او شده بود. وی در کتابش نوشته بود: «وقتی تروتسکی صحبت میکند، صورتش میشکفد و چشمهایش برق میزند.»
دفعه بعد این کلر بود که از تروتسکی خواست تا دکمه یقه پیراهنش را باز کند و راحت باشد. وی در کتاب خاطراتش نوشت: «تروتسکی کت و پیراهن زیرش را از تن درآورد تا سینه و گردنش مشخص باشند.»
لئون تروتسکی 39 سال سن داشت و ازدواج کرده بود؛ در سوی دیگر کلر، بیوه 35 ساله و صاحب دو فرزند خردسال در لندن بود. چند شب بعد، تروتسکی او را محکم در آغوش کید. رابرت سرویس، زندگینامه نگارِ تروتسکی، بعدها نوشت که لئون و کلر از آن پس عاشق و معشوق یکدیگر شدند.
اما عجیبترین نکته در مورد رابطه آنها چه بود؟
اینکه آن زنی که لئون تروتسکی در اتاقش مسحور خود کرده بود، دخترخاله دشمن دیرینه شورویها یعنی "وینستون چرچیل" بود که آن زمان وزیر جنگ بریتانیا بود.
در عصری که زنان باید حداقل نجابت خود را محفوظ نگاه میداشتند، کلر شریدن نیاز نمیدید تا زیبایی و جاذبهاش را از مردان پنهان کند – و مردان مختلف از هر قشر و نژادی از آن استقبال میکردند. حتی برادر خود کلر نیز نحوه رفتار کلر با مردان را "نامناسب" توصیف میکرد.
کلر به هر جایی که سفر میکرد، صفی طویل از مردان شیفته به خودش را به جای میگذاشت. البته دستگاه اطلاعاتی بریتانیا MI5 مدارکی در دست داشت که نشان میداد کلر شریدن برای شورویها جاسوسی میکرد.
تروتسکی نخستین عاشقِ بلشویک کلر نبود؛ وی پیشتر به دعوت یک دیپلمات به نام لِو کامِنف (Lev Kamenev) که آن موقع در لندن فعالیت میکرد، به مسکو رفته بود. رابطهای عاشقانه بین آنها به وجود آمده بود و کلر سردیس لو را در استودیوی لندن خود ساخت. لو به هنگام بازگشت از لندن به مسکو از کلر دعوت کرد تا همراهش بیاید و قول داد که لنین و تروتسکی از آنها استقبال خواهند کرد.
کلر که همواره عاشق ماجراجویی بود؛ او هم از کامنف و هم از بهشت سوسیالیستی که تصور میکرد، رنجیده بود و به همین دلیل دعوت کامنف را پذیرفت. کلر پیش از سفر از برادرش "اسوالد" خواست که حتی یک کلمه هم در این ارتباط با پدر و مادرشان و یا پسرخالهاش وینستون چرچیل حرف نزند. وینستون دولت وقت بریتانیا را تحت فشار قرار داده بود تا در جریان جنگ داخلی روسیه با دشمنان بلشویکها همپیمان شود. کلر سرانجام در سپتامبر سال 1922 میلادی به مسکو سفر کرد.
زمانی که چرچیل از سفر کلر باخبر شد، بسیار عصبانی شد و پس از بازگشت با او صحبت نکرد.
البته کلر تنها شخصی نبود که در آن روزهای آشفتهی پس از انقلاب کبیر روسیه به این کشور سفر کرده بود.
از جمله آن افراد میتوان به اچ. جی. ول، نویسنده و سوسیالیست، و همچنین آرتور رانسوم، روزنامه نگار، اشاره کرد. رانسوم بعدها رمان "پرستوها و آمازون" را نوشت و مشخص شد که برای MI6 نیز جاسوسی میکرده است.
کلر شریدن که بود؟
اما کلر شریدن به خاطر رابطه خانوادگیاش با وینستون چرچیل بیش از هر کس جلب توجه میکرد. او یک کمونیست بدشانس بود که در سال 1885 میلادی متولد شد. مادرش "کلارا جروم" بود که خواهرش "جنی" با "راندولف چرچیل" ازدواج کرد و فرزندشان وینستون بود.
مورتون فرون (Moreton Frewen) لقب "ورشکسته فانی" را از آن خود کرده بود زیرا طرحهای بدون تدبیرش موجب ورشکستگی خانواده شده بود. کلر بسیار باهوش بود و دوست داشت در عرصه نویسندگی نامی برای خودش دست و پا کند اما پسرخالهاش – مثل خواهر و برادر هم بودند – به او توصیه کرد که وارد این عرصه نشود. کلر در سال 1910 میلادی یعنی در سن 25 سالگی با "ویلفرد شریدن،" یک سهامدار ثروتمند، ازدواج کرد.
آنها در سال 1912 میلادی صاحب یک دختر به نام "مارگارت" شدند. دختر دومشان "الیزابت" به خاطر بیماری مننژیت از دنیا رفت. کلر بسیار از این اتفاق ناگوار متاثر شده بود و مجسمه یک فرشته زانو زده را با خاک رس ساخت. آن هنگام بود که فهمید در این حوزه بااستعداد است.
ویلفرد در سال 1915 میلادی، هنگامی که کلر باردار بود، برای شرکت در جنگ به فرانسه رفت. درست چند روز پس آنکه پسر دلبندشان "ریچارد" به دنیا آمد، نامههای کلر برگشت خورد: "کشته شده در جنگ." تمام زنان بیوه دوران جنگ تن به تجرد میدهند اما کلر چنین اعتقادی نداشت. کلر معتقد بود میتوان بدون ازدواج با شخص با او زندگی کرد. اولین مردی که بدین شکل وارد زندگیاش شد "لرد الکساندر تاین" بود ولی اون نیز در سال 1918 میلادی کشته شد.
کلر دوباره به مجسمه سازی پناه برد. در این میان، لرد آسکیث، نخست وزیر، پسرخالهاش چرچیل و دوستش لرد بیرکنهد، بزرگترین مقام قضایی بریتانیا، خواهان نزدیک شدن به کلر بودند. سرانجام او و بیرکنهد به یکدیگر رسیدند که رسوایی در پی داشت – زیرا لرد بیرکنهد خود همسر داشت.
اما دیری نپایید که کلرِ طماع از بیرکنهد فاصله گرفت و شیفته کامنف شد. کامنف در مورد بلشویسم، برابری و آزادی صحبت میکرد؛ درست همان مواردی که کمبودشان موجب آزار و اذیت بسیاری در جامعهی پول محور بریتانیا شده بود. اسوالد، برادر کلر، نسبت به رویکرد خواهرش تردید داشت و در کتاب خاطراتش نوشت: «کلر به شکل بدی بلشویسم را درک کرده بود. او همیشه دیدگاههای آخرین مردی که با او آشنا شده را بازتاب میدهد.»
کلر پس از بازگشت، خاطراتش را منتشر کرد که به خاطر لطیف نشان دادن بلشویکها مورد انتقاد قرار گرفت؛ البته او در خاطراتش نوشته بود که روسها بوی بدی میدهند زیرا صابون در آنجا پیدا نمیشود. وی همچنین در مورد فداکاری لنین نوشت و تروتسکی را "مردی باهوش، نابغه آتشین و ناپلئون دوران صلح" معرفی کرد. البته کلر هیچ اشارهای به روابطش با کامنف و تروتسکی نکرد. حتی شایعاتی مبنی بر روابط کلر با لنین و فلیکس ژِرژینسکی، رئیس چِکا (پلیس مخفی) نیز وجود داشت.
جنی چرچیل، مادر وینستون، با لحنی تند نوشته بود که «این مردان مسئول مرگ میلیونها انسان هستند.» در مورد کلر همچنین گفته شده بود که «او خیلی ساده است که متوجه خوی وحشیگری آن هیولاهای قاتل نشده بود.»
آشنایی با چارلی چاپلین و موسولینی
کلر پس از بازگشت از برخورد اطرافیان آزرده خاطر شد و به همین دلیل تور سخنرانی در مورد سفرش به روسیه را در ایالات متحده پایه گذاری کرد. کلر در هالیوود با چارلی چاپلین آشنا شد و با یکدیگر در بیابانهای کالیفرنیا اردو زدند. اما رسانهها از موضوع باخبر شده و آن را به تیتر یک روزنامهها تبدیل کردند.
وی پس از بازگشت به بریتانیا نتوانست دست از ماجراجوییهایش بکشد و به همین دلیل تور اروپاییاش را آغاز کرد. کلر با رهبران جمهوری خواه ایرلند مصاحبه کرد و در سال 1922 میلادی به سوئیس سفر کرد و در کنفرانسی با موسولینی آشنا شد. موسولینی کلر را به رم دعوت کرد. یک جاسوس بریتانیایی از آنجا گزارش داد که «کلر از عقایدش در مورد عشق آزاد با موسولینی حرف زده است و موسولینی او را از بلشویسم به فاشیسم تبدیل کرده است.»
آشنایی با هیتلر
کلر شریدن در سال 1923 میلادی به آلمان رفت تا با هیتلر صحبت کند. یک جاسوس انگلیسی مینویسد: «کلر به شدت شیفته جاذبه هیتلر هنگام سخنرانی در مقابل 10 هزار نفر شده بود. کلر متوجه شده بود که آلمانیها در مقایسه با روسها از لحاظ سرکوب آزادیهای شخصی هیچ هستند.»
جاسوسی برای شوروی
کلر به هنگام بازگشت به بریتانیا به شدت تحت نظر قرار داشت. آنها تمام تماسهای تلفنی و مکالمات کلر را رصد میکردند. در نهایت مشخص شد که کلر از طریق دو مامور روس به آنها اطلاعات میدهد: جورج اسلوکومب و نورمن اِور که هر دو روزنامهنگار دیلی هرالد بودند.
کلر بخشهایی از مکالماتش با چرچیل، که آن موقع رئیس خزانه داری بریتانیا بود، را به جاسوسهای روس تحویل میداد. دستگاه جاسوسی بریتانیا به چرچیل خبر داد اما او گفت که نمیتواند وثیقه لازم برای آزادیاش را فراهم کند. در این میان کلر مدام مشغول جمع کردن معشوقههای بیشتر بود. کلر سپس با یک ژنرال فرانسوی به نام "اسمت بِی" ارتباط برقرار کرد. کلر پس از آن به الجزایر رفت و باز هم به کارهایش ادامه داد. البته دستگاه اطلاعاتی بریتانیا همچنان فعالیتهای کلر را زیر نظر داشت. کلر روابط خانوادگیاش با چرچیل را بعدها حفظ کرد.
کلر سرانجام در سال 1970 میلادی از دنیا رفت. اما آیا او جاسوس روسها بود؟
کاتیا روگاتچوسکیا، متصدی اصلی نمایشگاه کتابخانه بریتانیا میگوید: «کلر شریدن کنجکاو شده بود اما یک کمونیست تمام عیار نبود.» اما مهم این است که آیا او به شورویها اطلاعات میفروخت؟
دستگاه اطلاعاتی بریتانیا MI5 در نهایت احساس خطر کرد اما او تا آخر عمر آزادانه زندگی کرد. کلر به لطف ارتباطاتش هرگز به جرم خیانت مجازات نشد و به زندان نیفتاد. در واقع همان سیستم طبقاتی که کلر از منتقدانش بود، در آخر جانش را نجات داد.
نمایشگاه «انقلاب روسیه: امید، تراژدی و اسطورهها» تا 29 اوت در کتابخانه بریتانیا برگزار خواهد شد.