درباره «بی‌ مووی» چه می‌دانیم؟

در «دوران طلایی» هالیوود، زمانی که سینمای آمریکا تازه «ناطق» شده بود، و این پیشرفت فنی چشمگیر مصادف با «رکود اقتصادی» اوایل دهه سی میلادی شده بود استودیوهای فیلمسازی، به‌عنوان حربه‌ای تبلیغاتی برای جمع کردن مشتری، دو فیلم را با یک بلیت در سینما نشان می‌دادند.

یکی از این فیلم‌ها پُرخرج‌تر بود، و ارزش‌های تولید بالاتر و بازیگران مشهورتری داشت؛ و دیگری کم‌خرج‌تر بود، و ارزش‌های تولید آن پایین‌تر و بازیگران آن کمتر مشهور بودند. در اصطلاح صنعت سینمای آن دوره، فیلم اول را «اِی مووی» و فیلم دوم را «بی مووی»، یا «فیلم درجه دو» می‌گفتند.


بی مووی‌های اولیه تقریباً همیشه کوتاه‌تر از فیلم‌ اصلی بودند، و اغلب بخشی از مجموعه فیلم‌هایی بودند بازیگران‌شان یک نقش را بارها و بارها در موقعیت‌های مختلف تکرار می‌کردند. بدین ترتیب، بی مووی در گذار زمان به اصطلاحی تبدیل شد برای توصیف فیلم‌هایی که کیفیت پایینی دارند، و منتقدان سینمایی معمولا آنها را نادیده می‌گیرند.

با ظهور تلویزیون در اواخر دهه 1950، دوران طلایی هالیوود به سر رسید، و سنت نمایش فیلم‌های «اِی» و «بی» در سینما هم به‌طور عمده به‌دست فراموشی سپرده شد. با این وجود، استودیوهای فیلمسازی کم‌درآمد که اینک مجبور شده بودند مسیر خود را تغییر دهند، همان استانداردهای بی مووی را برای تولید فیلم‌های سینمایی مستقل و سریال‌های تلویزیونی به کار گرفتند.

آنچه که امروزه به عنوان بی مووی می‌شناسیم، در حقیقت ریشه در همین دوران تاریخ سینما و تلویزیون آمریکا دارد. در این دوره تعداد پُرشماری فیلم‌های عموما کم‌خرج در برخی ژانرهای خاص ساخته شدند. بسیاری از این فیلم‌ها نقش مهمی در شکل دادن به فرهنگ عامه و تصویرسازی سینمایی برای نسل‌های آینده ایفا کردند.

بی مووی شاید اصلی‌ترین عامل مطرح شدن ژانرهایی مثل فانتزی، علمی-تخیلی، و ترسناک بوده باشد، که با وجودی که در ابتدا به‌عنوان گونه‌های درجه دو آغاز به کار کردند، امروزه از ژانرهای جاافتاده و آبرومند سینما هستند، و معمولا بسیاری از پرخرج‌ترین، پول‌سازترین، و پرمخاطب‌ترین فیلم‌های سینما و تلویزیون معاصر در این ژانرها تولید می‌شود.

برخی از ماندگارترین فیلم‌های تاریخ سینما بی مووی بوده‌اند یا ریشه در استانداردهای روایی و بصری بی مووی داشته‌اند. از آن جمله است «تهاجم بدن‌ربایان» (1956)، که در آن مردم شهری کوچک در غرب آمریکا، آهسته آهسته و به طرزی مشکوک هویت فردی خود را از دست می‌دهند و به مجموعه‌ای یکدست و بی‌احساس تبدیل می‌شوند. این فیلم در بافتار «جنگ سرد» بارها و بارها سوژه پژوهش‌های سیاسی و جامعه‌شناختی قرار گرفته است.

اکثر فیلم‌های ترسناک کمپانی بریتانیایی «هَمِر»، که سینمای وحشت امروزه بسیار وامدار آنهاست، طی ربع قرن تولید از اواخر دهه پنجاه تا اواسط دهه هفتاد قرن گذشته بی مووی بودند. از آن جمله‌اند «نفرین فرانکنشتاین» (1957)، «دراکولا» (1958)، و «مومیایی» (1959)، هر سه با بازی‌های به‌یادماندنی جفت مشهور تاریخ سینمای وحشت، کریستوفر لی و پیتر کوشینگ.

«وسترن اسپاگتی» که در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی در ایتالیا و اسپانیا محبوب شد، و برخی از مولفه‌های بنیادی وسترن کلاسیک آمریکایی را به چالش کشید، در نهاد گونه‌ای از بی مووی است. کلینت ایستوود، بازیگر و کارگردان بزرگ سینمای آمریکا، شهرت اولیه خود را مدیون بازی در وسترن اسپاگتی‌‌های سرجو لئونه «به خاطر یک مشت دلار» (1964)، «به خاطر چند دلار بیشتر» (1865)، و «خوب، بد، زشت» (1966) است.

طی ربع قرن اخیر، برخی فیلمسازان تلاش کرده‌اند بی مووی را به شیوه‌ای خودآگاهانه احیا کنند. کوئنتین تارانتینو، نویسنده و کارگردان آمریکایی، شاید مشهورترین این فیلمسازان باشد. در تولید فیلم‌هایی همچون «داستان عامه‌پسند» (1994)، «بیل را بکش» (2003)، و «روزی روزگاری در هالیوود» (2019)، تارانتینو استفاده از شیوه‌های روایی و عناصر زیبایی‌شناختی بی-مووی را به رویکردی هنری و نوستالژیک در سینما بدل کرده است.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.