عمه عصبانی برادرزاده اش را آتش زد
رأی دهید
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، 19مهر امسال دختر جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و از درگیری خونین مادرش و دختر دایی خود خبر داد. بهدنبال اعلام این خبر مأموران کلانتری 181 وردآورد شهرک شهید باقری،به محل حادثه اعزام شدند.
با حضور در محل،آنها در حالی با بدن نیمه جان و خونین دختر 36 ساله ای داخل اتاق پذیرایی مواجه شدند که عمهاش در چند قدمی او ایستاده بود و بلافاصله با کمک امدادگران اورژانس و مأموران پلیس پیکر خونین و سوخته دختر جوان به نام آرمیتا برای درمان به بیمارستان منتقل شد اما با گذشت 48 ساعت و با وجود تلاش کادر درمان بیمارستان وی به علت شدت جراحت و سوختگی تسلیم مرگ شد. این در حالی بود که عامل این آتشسوزی و جراحت مرگبار، در همان صحنه بازداشت شده بود.
گزارش یک جنایت
ساعت 12 ظهر 21 مهر وقتی مأموران کلانتری 181 ورودآورد خبر مرگ آرمیتا را به بازپرس محمد وهابی از شعبه دوم دادسرای امور جنایی پایتخت اعلام کردند وی دستور تحقیقات را در این خصوص صادر کرد.
در بررسیهای صورت گرفته، مشخص شد آرمیتا اعتیاد به مواد مخدر داشته و چند بار خانوادهاش برای ترک دادن دختر جوان اقدام کرده، اما هر بار مدتی بعد از ترک او دوباره به سراغ مواد مخدر رفته است.
عمه 58 ساله آرمیتا که عامل این جنایت بود در رابطه با قتلی که رخ داده به تیم تحقیق گفت: من یک دختر32 ساله به نام میترا دارم. مدتی است که رابطه او با برادرزادهام آرمیتا خیلی خوب شده بود.
از آنجا که برادرزادهام معتاد بود و رفتار نامناسبی داشت دلم نمیخواست دخترم با او معاشرت کند اما آنها مدام با هم بیرون میرفتند و دیر وقت به خانه برمیگشتند. اوایل سعی کردم به این ماجرا واکنش نشان ندهم اما بیرون رفتنهای آنها که بیشتر شد به آرمیتا تذکر دادم که دست از سر دخترم بردارد. میترسیدم دخترم به سرنوشت آرمیتا مبتلا شود، اما تذکرهای من بینتیجه بود و این بار من از دخترم خواستم که دوستی اش را با آرمیتا کم کند، اما میترا به جای اینکه به حرف من گوش کند، از آرمیتا طرفداری کرد و با بیاحترامی مقابلم ایستاد.
متهم ادامه داد: شب حادثه آرمیتا به خانهمان آمد. من از او خواستم که دست از سر دخترم بردارد، اما او با بیاحترامی به من توهین کرد و همین مسأله باعث شد درگیری من و آرمیتا بالا بگیرد. آنقدر عصبانی شده بودم که ناگهانی چاقویی برداشتم و با آن ضربهای به شکم آرمیتا زدم. به او گفتم اگر دست از سر دخترم برنداری، تو را آتش میزنم. او هم در جواب به من گفت نمیتوانی کاری کنی.
من که خیلی عصبانی شده بودم با فندک به سراغش رفتم و مقداری از موها و بدنش را آتش زدم.
در این میان دخترم با داد و فریاد از همسایهها کمک خواست و در نهایت مرا گرفتند و آرمیتا را به بیمارستان منتقل کردند. من نمیخواستم بچه برادرم را به قتل برسانم، اما از آینده دخترم میترسیدم و نگران او بودم و زمانی که رفتار آرمیتا را دیدم از روی عصبانیت این کار را انجام دادم.