موسی صدر به احمد خمینی: به پدرت بگو دست بردارد و آتش به ریشه تنها مملکت شیعه نزند

تصویری از موسی صدر (سمت راست تصویر) و حافظ اسد رییس جمهور سابق سوریهایندیپندنت فارسی :علیرضا نوری زاده
از یاران پدرم، دکتر احمد مهدوی دامغانی، حسنعلی خان صارم کلالی و امام موسی صدر که مثلث آزادگی و مهر و علم و وطن‌دوستی بودند، دو تنشان رفته‌اند همراه با پدرم و چه بیداربختم که هنوز سایه دکتر مهدوی دامغانی برسرم و جهانم گسترده است.

پدرم با دو تن در دبیرستان شاهرضای مشهد همکلاس بود و با یکی در دانشگاه و سال‌های دلبستگی به ام کلثوم که یک فیلمش را در سینما مایاک آن روز ۳۰ بار دیده بودند، با اشک و عشق و... . پدر می‌گفت آن روزها که سینما می‌رفتیم آقاموسی بره‌ای (نوعی کلاه) بر سر می‌گذاشت و کت‌وشلواری می‌شد. به روایت پدر که خود بعدها به چشم و گوش خود آزمودم، امام موسی صدر روحانی‌ زاده و آقا زاده بود اما او و علامه آقا رضا صدر برادر مهترش، هیچ شباهتی به آخوندها به‌ویژه اهالی ولایت‌فقیه نداشتند. اولین بار، سال‌ها پس از رفتنشان به لبنان به تقاضای علامه شرف‌الدین و موافقت مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسین بروجردی مرجع اعلای شیعیان، ایشان را در سفری به تهران در باغچه مرحوم آقای نجاتی (دایی مکرمش) دیدم. آقای نجاتی یکی از فرزندان مرحوم حاج آقا حسین طباطبایی قمی بود که برخلاف برادرانش حسن و تقی و علی و محمود و... که شهرت پدر را داشتند، نام دیگری اختیار کرده بود.


نجاتی نیز چون پدرم سردفتر اسناد رسمی بود. آن روز موسای سفر کرده چه‌ها گفت و شنید. دل پدر را شاد کرد که از روزهای ملی شدن نفت می‌گفتند. دو بار در رکاب پدر و سه بار به تنهایی به دیدار امام موسی به بیروت رفتم که در سومین سفر با خواهرزاده عزیزش، صادق طباطبایی، همسفر شدم و به جنوب رفتیم و بر سفره کرامت رباب خانم نشستیم. نوروز بود و در آخرین سال سرشار از آواز و عشق و سرفرازی ایران پیش از برقراری سلطه سید روح‌الله خمینی، گوگوش به بیروت آمده بود. تصویرش روی جلد مجله الحوادث بود و کنسرتش در کازینو لبنان. برای حضرت صدر با دوربین کوچک فیلم‌برداری‌ام لحظاتی از گوگوش را فیلم‌برداری کردم و حضرتش به دیدن آن‌ها اشک از دیده فروریخت. گو اینکه سخت دلبسته صدای مرضیه و بنان بود و در خدمتش بوی موی جولیانشان را بسیار بار شنیدیم. من هم زارمی‌زدم که حالا پدر نبود و امام به وصیت او سال پیش از آن در فرودگاه بیروت آن دم که پیکرش را از لندن به تهران می‌بردم، بر پیکر آقانورش نماز خوانده بود، به پهنای صورت می‌گریست و به سرو قامتش نماز می‌خواند و می‌گفت: همی‌گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد...

 ***

سپیده سرزده بود که صدای آرام اما سرشار از درد صادق از راه دور رسید که علی! دایی جان نیست!

یعنی چه؟ مگر به لیبی نرفته بودند؟

خیلی زود فهمیدیم که مجنون لیبی امام و یارانش شیخ محمد مهدی یعقوب که در مجلس اعلای شیعیان منشی امام بود و عباس بدرالدین، روزنامه‌نگار سرشناس شیعه را ساعاتی قبل از ترک طرابلس، به‌واسطه ۴۰ تن از اعضای گارد ویژه پیش از رسیدن به فرودگاه ربوده و مستقیما به شهر سبها (یکی از قرارگاه‌های ویژه قذافی) برده بودند.

نکته قابل تامل اینکه جناب سرهنگ یک تونسی با قد امام صدر را با عبا و عمامه امام و دو همراهش (که هیچ شباهتی به یاران امام نداشتند) با هواپیمای آلیتالیا در همان پرواز هفت صبح به رم که قرار بود رهبر شیعیان لبنان با آن به رم برود، راهی کرده بود. این‌ها با ارائه گذرنامه‌های سیاسی لبنانی خود به رم وارد شده بودند و اتومبیل لیموزین سفارت لیبی نیز آن‌ها را به هتل برده بود تا در سوئیت‌های سلطنتی مستقر شوند. عصر آن روز افرادی به دنبال مسافران ویژه آمده بودند و از آن پس کسی از سرنوشت امام و دو همراهش خبردار نشد. البته قذافی مدعی شد امام به سلامت از لیبی خارج شده و به رم رفته است و در آنجا اسرائیل آن‌ها را ربوده است.

۳۵ سال پیش من در گزارشی مفصل حکایت اختفای امام موسی صدر در لیبی و مسائلی که این غیبت را به اهل ولایت فقیه ربط می‌داد نوشتم و از آن تاریخ بارها درباره نقش جلال‌الدین فارسی و محمد صالح حسینی در این ماجرای مرموز و معامله رژیم با لیبی گفتم و نوشتم.

در واقع هر بار چهره پر از اندوه خواهر گرامی امام موسی صدر، بانوی آزاده رباب صدرشرف الدین را می‌دیدم که همچنان چشم به در داشت تا شاید روزی برادر محبوب گمشده‌اش از در درآید، یادآوری نام مردی را که از خانه پدری به لبنان رفت و در زمانی کوتاه بلندآوازه‌ترین شخصیت سیاسی و دینی در این کشور شد، وظیفه‌ای می‌دانستم تا آنجا که روایت «موسی» را هم به یاد آن بزرگ‌مرد نوشتم و آرزویم این است که بتوانم هر دو نسخه فارسی و عربی این روایت را که بیش از ۸۰۰ صفحه است، باهم منتشر کنم.
پیش از آنکه سخنان محسن رفیق‌دوست از بنیانگذاران سپاه و وزیر پاسداران در زمینه معامله رژیم خمینی با قذافی در نابود کردن امام صدر و یارانش را بازگویم، برای آن‌ها که نوشته‌های پیشین مرا نخوانده‌اند، یادآوری چند نکته را ضروری می‌دانم:
الف- در سال ۱۹۷۷ کمتر از دو سال پیش از به پا شدن انقلاب، به علت گزارش‌های سراپا بغض و کینه و دروغ و تزویر سفیر وقت ایران در بیروت علیه امام موسی صدر، روابط این روحانی همیشه عاشق ایران با شاه تیره شد. (یک‌ بار منصور قدر، سفیر مذکور، مطالبی را در پاسخ نوشته‌ای از من قلمی کرد که در واقع سندی برای محکومیت بیشتر خودش شد. امروز او نیز چون امام موسی صدر در دنیا نیست. با این تفاوت که هنوز هم چشمان بسیاری برای موسی صدر گریان است اما اگر از منصور قدر ذکری به میان آید، باز هم از جانب من است که رفتار و عملکرد او را خود در لبنان شاهد بودم و همه گاه می‌گویم آیا می‌شود انسانی در سیاه‌نمایی چهره انسانی دیگر تا آنجا پیش رود که حاضر شود او را در صف دشمنان وطن قرار دهد؟ این کار را قدر با امام موسی صدر کرده بود)

امام صدر در مصاحبه‌ای با مجله الحوادث هنگام دیدار از کویت از عبارت «دولت‌های عربی خلیج» استفاده کرده بود. سفیر وقت ایران این عبارت «دول الخلیج العربیه» را در گزارشش به ساواک و شاه «دولت‌های خلیج عربی» ترجمه کرد. زنده‌یاد جعفر رائد که بعدها این گزارش را دیده و با کمک سفیر ایران در قاهره توانسته بود گذرنامه ایرانی امام موسی صدر را که منصور قدر تمدید نکرده بود، تجدید کند، هر بار صحبتی از ماجرا به میان می‌آمد، نمی‌توانست جلوی گریه خود را بگیرد و همیشه می‌گفت چگونه قدر می‌توانست آن همه دروغ و جعلیات را علیه آقا موسی صدر ردیف کند؛ آن هم بر سر یک ماجرای مالی و آنگاه اشاره می‌کرد که در آخرین دیدار آقا موسی و شاه، زمانی که صدر درباره محرومیت شیعیان لبنان و نبودن بیمارستان و آموزشگاه عالی در جنوب این کشور سخن گفته بود، شاه با تاثر دستور داده بود برای ساختن بیمارستان و یک آموزشگاه حرفه‌ای، ۱۰ میلیون دلار به مجلس شیعیان لبنان که امام موسی رئیس آن بود، کمک شود.

آقای قدر واسطه رساندن پول شد. وقتی اولین قسط به لبنان حواله شد، آقای قدر نامه‌ای برای صدر فرستاد که اولا باید اسم بیمارستان آریامهر باشد و نام آموزشگاه رضا پهلوی و اینکه شما ساختمان را شروع کنید و هر ماه صورتحساب‌ها را بفرستید تا ما بعد از بررسی آن را به شرکت مهندسی ناظر پرداخت کنیم. نه شاه از اقدام سفیرش خبر داشت و نه امام موسی می‌دانست که این نامه اهانت‌آمیز ابتکار خود جناب سفیر بوده که گمان می‌کرده است با فرزند سید صدرالدین صدر هم می‌تواند مثل یکی از جیره‌خوارانش وقتی در ساواک بود، رفتار کند.

با این همه امام موسی در پاسخ قدر نامه‌ای نوشت و رونوشت آن را برای مرحوم تیمسار پاکروان فرستاد که از دیرباز با او آشنایی داشت. در این نامه با اشاره به اینکه پادشاه شیعه وقتی قبول کرد برای ساختمان بیمارستان و آموزشگاه کمکی مرحمت کند، صورتحساب نخواست و هرگز نگفت چه نامی روی بیمارستان و آموزشگاه بگذاریم؛ اما ما تصمیم داریم برای هر دو این تاسیسات نام «رضا» بگذاریم. در جنوب لبنان که فلسطینی‌ها و احزاب چپ و بعثی‌های وابسته به عراق فعال‌اند، ارتباط دادن یک بیمارستان به آریامهر یعنی این بیمارستان را در معرض تخریب قرار دادن.
قدر در نامه‌ای به شاه به دروغ نوشت موسی صدر با قذافی سَروسِر پیدا کرده است و می‌خواهد پول ما را بگیرد و بیمارستان را به نام قذافی نام‌گذاری کند. یک عده از مخالفان قسم‌خورده اعلیحضرت مثل قطب‌زاده و چمران را هم به لبنان آورده است تا اداره هنرستان حرفه‌ای را به آن‌ها واگذارد. بعد هم مصاحبه صدر را تحریف شده به تهران فرستاد و شد آنچه اگر نشده بود، مسیر انقلاب به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

آخرین باری که امام موسی صدر را دیدم (یک سال پس از نمازش بر پیکر پدرم)،‌ او ساعتی در دفتر او از صمیم دل گریست و از پنجره رو به دریا، از روزهایی یاد کرد که با پدر در کنار دایی گرامی‌اش حاج آقا یحیی و مرحوم عبادی دامادشان، در محفل انس خود چه‌ها گفته و شنیده بودند. احمد خمینی تازه به جنوب لبنان آمده بود و آقا موسی نصایح بسیارش کرده بود که به ابوی بگو دست بردارد و آتش به ریشه‌ یگانه مملکت شیعه نزند.
بعد از انتشار نخستین مصاحبه آقای خمینی با خبرنگاران فرانسوی، امام موسی علی‌رغم همه کدورت‌ها، نامه‌ای برای شاه نوشته بود با این مضمون که موقع آن است شما افرادی چون مهندس بازرگان و دکتر صدیقی و دکتر امینی را دعوت به کار کنید. من با همه نیرو اگر دولتی ملی روی کار آید و انتخاباتی آزاد برگزار شود، به شما کمک خواهم کرد و دوستانی را که در صف مخالفان قرار دارند و در خارج کشورند راضی می‌کنم به ایران بازگردند و در اصلاح امور مشارکت کنند.

دوست عزیز هوشنگ معین‌زاده که با امام موسی هم روابط دوستانه‌ای داشت و هم به علت پیوندش با یک خانواده سرشناس روحانی بعد از ازدواج با دختر مرحوم آیت‌الله شیخ محمدتقی قمی، موسس و رئیس دارالتقریب، مورد لطف رئیس مجلس شیعیان لبنان بود، به علت مقامی که در سفارت داشت، به رساندن نامه به شاه مکلف شد؛ منتهی او گزیری نداشت جز آنکه نامه را به تیمسار مقدم بدهد تا او به عرض برساند. شگفتا که این نامه هرگز به شاه نرسید اما دو سه هفته بعد توطئه ربودن ایشان در لیبی به اجرا گذاشته شد.
قذافی ناگهان در پی تماس‌های جلال‌الدین فارسی با سعد مجبر (که بعد از انقلاب سفیر لیبی در تهران شد) به مناسبت جشن‌های اول سپتامبر، سالروز روی کار آمدنش، امام موسی را در کنار شماری از رهبران و شخصیت‌های عرب و آفریقایی به لیبی دعوت کرد. امام قصد رفتن نداشت اما بعضی‌ها او را تشویق کردند که بهتر است بروید، شاید این سفر باعث شود وابستگان لیبی در لبنان به روی شیعیان آتش نگشایند.

دو روز بعد از رفتن صدر، یکی از بستگان او در خیابان معروف الحمراء بیروت، جلال‌الدین فارسی را که در آن تاریخ با فلسطینی‌ها کار می‌کرد و در اردوگاه‌های فتح چریک ایرانی تربیت می‌کرد، به همراه محمد صالح الحسینی (برادر محمدصادق حسینی، مشاور پیشین وزیر ارشاد و مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها) دیده بود و چون می‌دانست آن دو عازم لیبی‌اند گفته بود نامه‌ای فوری برای امام هست؛ اگر امکان دارد نامه مرا به ایشان بدهید. فارسی با پوزخند گفته بود امام شما رفت آنجا که عرب نی انداخت؛ بعد از این آ‌قای شما خمینی خواهد بود. این عبارت آشکار می‌کرد که فارسی و صالح‌الحسینی در جریان توطئه بوده‌اند. مدتی کوتاه بعد از انقلاب، الحسینی در بیروت ترور شد. گفتند عوامل صدام او را کشته‌اند اما برای خاندان صدر حتما آشکار شده است که دستور قتل او را از اطلاعات سپاه صادر کرده بودند و کسانی او را کشتند که امروز جزو ارکان حزب‌الله‌اند.

ب- در آغاز به تخت نشستن آقای خمینی وقتی عبدالسلام جلود، مرد شماره ۲ لیبی، به تهران آمد، قطب‌زاده و مهندس بازرگان و چمران و صادق طباطبایی با اعزام نیروهایی به اطراف هتل هیلتون مانع از خروج او برای دیدن آقای خمینی شدند اما متاسفانه محمد منتظری توانست نیمه‌شبی جلود را به قم ببرد و به حضور آقا برساند.

باری در سال ۱۹۸۲ کاردار وقت ایران در لیبی را دو تونسی که از گاردهای امام موسی در زندان سبها در لیبی بودند، آگاه کردند که امام موسی و یارانش در قید حیات‌اند. دو گارد تونسی حاضر بودند در مقابل یک میلیون دلار زندانیان خود را به سفارت ایران تحویل دهند. کاردار بلافاصله و بدون اطلاع خرم که سفیر و در مرخصی بود، گزارشی در این زمینه به تهران فرستاد و در عین حال صادق طباطبایی را نیز مطلع کرد.

دو هفته بعد رفیق‌دوست به جای طباطبایی به لیبی آمد و مستقیم به دیدن قذافی رفت. در بازگشت چند فروند موشک به همراه لوازم یدکی و تجهیزات نظامی پیشرفته را به همراه داشت. رژیم ایران تا زمان روی کار آمدن خاتمی، داماد خانواده صدر، دیگر سخنی از امام موسی بر زبان نیاورد و بعدها منصور کیخیا، وزیر خارجه پیشین لیبی که توسط ماموران قذافی در قاهره شکار و به لیبی برده شد، در مصاحبه‌ای با من که در همان زمان منتشر شد، فاش کرد که بعد از سفر رفیق‌دوست، امام موسی صدر و دو رفیقش به دستور مستقیم قذافی به قتل رسیدند و اجساد آن‌ها را در حوض اسید انداختند.
۲۸ سال پس از ربایش امام موسی صدر، رفیق‌دوست از سخاوت قذافی و موشک‌هایش گفت و در گفت‌وگویی با روزنامه جمهوری اسلامی یادآور شد: «لیبی از همه بهتر بود، سخاوتمندانه با من برخورد می‌کرد، لیبی از همه بیشتر به ما کمک کرد. سخاوتمندانه هم کمک می‌کرد.»

قذافی هنگام اقامت آقای خمینی زیر درخت سیب نوفل‌لوشاتو، توسط عبدالسلام جلود ۵۰ میلیون دلار برای خمینی فرستاد. مهندس حسن شریعتمداری، فرزند زنده‌یاد آیت‌الله شریعتمداری و دبیرکل «گذار به دمکراسی» همان روزها به من گفت که ناگهان در قم دیدیم طلبه‌هایی که از آقا ۵۰ و ۱۰۰ تومان می‌گرفتند و مدرسان ۳۰۰ تومانی هزار تومانی سبز نو از کیسه بیرون می‌کشند و آقای اشراقی، داماد و پسندیده، برادر و لواسانی، وکلای خمینی، دسته‌دسته اسکناس هزار تومانی توزیع می‌کردند. با تحقیق مقلدان سرشناس پدرم و آقایان گلپایگانی و مرعشی معلوم شد دو سه صراف سرشناس حواله‌های میلیون تومانی ارسالی از پاریس را خرد می‌کنند و به وکلای آقای خمینی می‌دهند.

اگر جنایت قذافی و همدستان ایرانی‌اش عملی نشده بود و امام موسی صدر با حضورش به جای خمینی مانع از سقوط خانه پدری به چنگ روضه‌خوانان آدمکشی از نوع خلخالی و ری‌شهری و فلاحیان و ابراهیم رئیسی و محسنی اژه‌ای می‌شد، امروز سید علی خامنه‌ای ولایتمدار سرزمین جم نبود و یک صادرکننده احکام مرگ پنج هزار جوان و نوجوان میهنمان بر کرسی ریاست‌جمهوری تکیه نمی‌زد.

می‌دانم در روزگاری نه‌چندان دور، نام امام صدر را در کنار طباطبایی و بهبهانی و زنجانی بر بلندای تاریخ ثبت می‌کنیم و برای خمینی و خامنه‌ای و رئیسی، صفحه‌ای ویژه در کنار شیخ فضل‌الله نوری و شفتی و مجلسی باز خواهیم کرد.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۴
Akhond zed Iran - توکیو، ژاپن

درست است امثال صدر طالقانی منتظری از خمینی جلاد و خامنه ای کینه ای بهتر بودند و خیلی هم بهتر بودند و قطعا با بودن انها به وضع خفت بار و افتضاح فعلی دچار نمیشدیم ولی نکته مهم و خیلی مهم اینه که سیاستهای خمینی و خامنه ای باعث شدند مردم ایران اسلام را خوب بشناسند و بدانند واقعیت چی هست این یعنی مردمان اینده ایران مردمانی بدون اسلام هستند و سکولار
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۵:۳۰
۴۸
تحت تعقیب وزارت - لندن، انگلستان

ممنون از دکتر علیرضا نوری زاده مولف این مقاله و ایندیپندنت فارسی برای انتشار این نوشتار وزین. قطعا موسی صدر و خمینی نمی توانستند با هم امام شیعیان در یک زمان باشند آنهم در حکومتی که قرار بود رهبرش شیعه باشد . به فرموده سعدی ((ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند)) و در این جدال قدرت خمینی و قاتل بودن عواملش و از طرفی کینه و‌دشمنی آنهایی که اعتلای ایران را نمی خواستند و حسادت به شاه از طرف قذافی و امثل وی منتهی به حذف موسی صدر برای روی کار آمدن خمینی شد .
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۶:۲۶
۵۳
paniranist - پراگ، چک

دوباره این مردکه معتاد خانم باز دروغگو مامور استخبارات عربستان (نوری الکذاب) شروع کرد چاخان کردن. من نمی دونم ماجراها چی بوده ولی این بنده خدا رو ۲۰ سال از مصاحبه هاش میشناسم غیر از دروغ (به خصوص در شبکه های عربی) ازش چیزی نشنیدم.
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۶:۵۶
۵۳
paniranist - پراگ، چک

ایشان هم از اونایی هست که اول خوب نشئه میکنه بعد خیالبافی میکنه. البته به خمینی ماجرای شورش ننگین ۵۷ نمیشه ایراد گرفت اصلا و ابدا چون لازمه خریداری وجود مقدس حضرت خر هست .
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۶:۵۹
۵۳
paniranist - پراگ، چک

لازمه خرسواری
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۲۵
۱۰۷
Kefli Iskender - مریخ، وانواتو

جناب علیرضا نوری زاده بانش را چسبانده به پروستات صدر و هی می لیسد، ولی نمی نویسد که همین حاج آقا موسى صدر در شهریور ۱۳۵۷ با انتشار مقاله ندای پیامبران در روزنامه لوموند فرانسه، خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی کرده بود.
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۴۵
۱۰۷
Kefli Iskender - مریخ، وانواتو

«زبانش»
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۴۶
۵۴
Akhond zed Iran - توکیو، ژاپن

[::paniranist - پراگ، چک::]. کله پوکای بسیجی هر گفته ای که به مذاق رژیم اسلامی استبدادی اخوندی خوش نیاید را طبیعیه که نپسندند. من سالها نوری زاده را میشناسم و چیزی جز واقعیت نشنیدم و البته با معلومات و اطلاعات بسیار زیاد. لعنت به حکومتهای مستبد و طرفدارهای بی انصافشان که ظلم به مردمشون را نمیبینند.
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۰:۳۵
۵۴
Q.mars - بلژیک، بلژیک
آقای نوری زاده بههیچوجه آدم درستی نیست اوایل انقلاب خودش از رابط ها بود.میدونین که رابط یعنی چی.منظورش هم از خانه پدری کشورایرانه.کدوم خانه پدری؟شما آقای نوریزاده خانه تون انگلیسه.نه ایران.
جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۴
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.