چطور بفهمم با یک خودشیفته در ارتباطم؟
رأی دهید
به گزارش فرادید به نقل از دیلیمیل، اختلال شخصیت خودشیفتگی یک اختلال ذهنی است. افرادی که به این اختلال دچار هستند خودشان را از دیگران مهمتر میدانند و نیاز عمیق و افراطی به مورد توجه واقع شدن و تحسین شدن دارند. آنها فاقد احساس همدلی نسبت به دیگران هستند.
چرا احتمال اینکه افرادی جذب ویژگیهای شخصیت خودشیفته شوند زیاد است؟ اصلیترین دلیلش آن است که این افراد، درست مانند سایر انواع دیگرآزاران، میتوانند دیگران را فریب داده و در آغاز رابطه چهرهای متفاوت از خودشان عرضه کنند.
خودشیفتهها معمولاً دارای یک ویژگی منحصربهفرد هستند که آنها را از سایرین متمایز میکند. برای مثال چهره زیباتر، استعداد برتر، هوش بیشتر یا کاریزمای بیشتری دارند. اما آنقدرها که خودشان فکر میکنند خارقالعادهتر از سایرین نیستند. درواقع آنها خودشان را فراتر و خارقالعادهتر از واقعیتشان ارزیابی میکنند.
جذابیت آنها شما را جذب میکند و اینکه مدام اعتمادبهنفستان را پایین نگه میدارند باعث میشود در کنارشان بمانید.
مشخص نیست چه چیز منجر به اختلال شخصیت خودشیفته میشود. نظریهها در مورد علل اختلال خودشیفتگی متفاوت است و از ژنها و اعصاب تا شیوه تربیت فرزندان را شامل میشود. از این لحاظ دو نوع فرزندپروری میتواند علت خودشیفتگی باشد؛ یکی والدینی که فرزندان خود را به شکل افراطی تحسین میکنند و یکی والدینی که فرزندان خود را به شدت مورد انتقاد قرار میدهند.
آیا رابطه شما متلاطم، مسموم و به شدت نامطلوب است؟ ممکن است علتش این باشد که شما به یک خودشیفته دل بستهاید. این مقاله را تا انتها بخوانید تا بتوانید از طریق مثالهای ملموس این افراد را شناسایی کنید.
آنها فقط درباره خودشان صحبت میکنند و هیچ علاقهای به حرفهای شما ندارند
«اوایل فکر میکردم سعی میکند با صحبت از خودش و کارهایی که انجام داده من را تحت تأثیر قرار دهد. اما با گذشت زمان مشخص شد که فقط به فکر خودش است او هیچ علاقهای به زندگی من نداشت. اگر جرئت میکردم که درباره خودم صحبت کنم، او سریع با یک جمله مکالمه را طوری عوض میکرد که درباره خودش صحبت کند.»
این مشخصترین علامت خودشیفتههاست. اگر شما به فردی که صرفاٌ میخواهد خودش را نمایش دهد تذکر بدهید که زیادی از خودش صحبت میکند، او خجالتزده میشود و به سرعت از این کار دست بر میدارد. اما اگر جرئت کنید و به یک خودشیفته این را بگویید او به شدت خشمگین میشود. شما مجبور هستید آنها را همیشه افرادی خارقالعاده بدانید. اگر موفقیتهای آنها را زیر سوال ببرید یا مثلاً به آنها بگویید اغراق میکنند و پیازداغ قضیه را زیاد کردهاند، آنها به شدت عصبانی میشوند.
«میتوانم بگویم با دیدنش دل توی دلم بند نمیشد؛ اما حتی این عبارت هم نمیتواند به خوبی توضیح دهد من واقعاً چه قدر در ابتدای رابطه عشق را احساس میکردم. او در اولین روز دیدارمان با تعریفهای شگفتانگیزش من را دیوانه کرد. او به من گفت که هرگز آدمی مثل من را پیش از این ندیده است. گفت که من زیباترین دختری هستم که دیده است. گفت من صاحب زیباترین مو و زیباترین بینی هستم. او در دهمین روز آشناییمان به من گفت که عاشقم شده است؛ و اینکه ما مناسبترین زوج در تاریخ هستیم.»
رابطه با خودشیفتهها آنقدر در ابتدا خوب و رویایی است که باورنکردنی به نظر میرسد. آنها طرفشان را در توجه، هدایا و نظرات مثبت غرق میکنند. هرگز نشانه خوبی نیست که فردی خیلی زود به شما احساسات قوی نشان دهد، اما اگر این احساسات قوی و زودهنگام با خودپسندی همراه باشد، باید دوچندان احتیاط به خرج دهید.
خودشیفتهها در صورت ناامیدی واکنشهای شدید نشان میدهند
«۶ هفته پیش از تولدش با هم آشنا شده بودیم با اینحال من برایش گل خریدم، عطر مورد علاقهاش را خریدم و او را به شام در یک رستوران دعوت کردم. چهره او از شدت خشم شعلهور شده بود. او گفت رستوران به اندازه کافی خاص نیست. اینکه من به قدر کافی برای هدیه پول خرج نکردهام و کلماتی که روی کارت نوشتهام رقتانگیز هستند. وحشتناک بود. او ناگهان تبدیل شد به آدمی که تا پیش از این نمیشناختم.»
وقتی شخصی که گمان میکردید فوقالعاده است ناگهان بعد تاریک شخصیت خودش را به شما نشان میدهد، باید آن را به عنوان نخستین زنگ هشدار بشناسید. آن شور و هیجان و رابطه عاشقانه سر یک موضوع ناچیز تبدیل به جهنم میشود. یا آنها ناگهان از انسانی عاشق به انسانی سرد، بیادب و بدون احساس تبدیل میشوند.
آنها هرگز عذرخواهی نمیکنند
«مذاکره معنایی ندارد. همیشه حق با آنهاست و آنها هرگز اشتباه نمیکنند. فقط یک دنیا وجود دارد و آن دنیای آنهاست. فقط یک شخص در این دنیا اهمیت دارد و آن شخص آنها هستند.»
افرادی که از اختلال خودشیفتگی رنج میبرند مدام تعهداتشان را میشکنند. آنها قابل اعتماد نیستند و مرتب قوانین را میشکنند. قرنطینه از نظر آنها هیچ معنایی ندارد و فقط برای دیگران است.
هیچکدام از کارها و گفتههای شما از نظر آنها خوب نیست. غذایی که میخورید، لباسی که میپوشید، دوستانی که دارید، چیزهایی که تماشا میکنید، همه از نظر خودشیفتهها ایراد دارد. خودشیفتهها شما را پایین میکشند تا خودشان احساس برتری کنند.
آنها درباره همه چیز دروغ میگویند
«یکی از دوستانم از بیرون شاهد رابطه ما بود و به من هشدار میداد، اما من توجه نمیکردم. من معمولاً آدم با اعتمادبهنفسی هستم، ولی در آن رابطه همه چیز را گردن میگرفتم و فکر میکردم مقصر من هستم. هر چه دوستم هشدار میداد من توجه نمیکردم و رفتارهای طرفم را توجیه میکردم. روزی بالاخره چشمهایم را باز کردم و فهمیدم که او چه آدم وحشتناکی است.»
افرادی که اختلال خودشیفتگی دارند شما را متقاعد میکنند آنچه میگویند عین حقیقت است. اگر مچ آنها را بگیرید، واژگان شما را میپیچانند تا واقعیت را مختل و شما را گیج کنند.
آنها هیچ اهمیتی برای احساسات شما قائل نیستند
«بسیار خوب، شغل من چندان هیجانانگیز نیست، اما شغل او هم نیست. من باید تمام مدت به غر زدنها و شکایتهای او درباره اینکه همه آدمها میخواهند به او صدمه بزنند و اذیتش کنند، گوش میدادم، اما نوبت به من که میرسید او هیچ اهمیتی قائل نبود. مادرم بیمار شده بود و تا میخواستم دربارهاش با او صحبت کنم او مکالمه را قطع میکرد. او با دادنِ این احساس به من که هر کاری که تاکنون کردهام بیاهمیت و بیارزش است و تجربههایم هیچ اهمیتی ندارند، اعتمادبهنفس من را نابود کرد.
بالاخره زمانی میرسد که هیچ چیزی در زندگی برایتان جذابیت ندارد، آنها هیچ اهمیتی برای شما قائل نیستند. قسم میخورم حتی اگر جلوی چشمانش میمردم برایش مهم نبود.» خودشیفتهها با احساسات بیگانه هستند مگر اینکه این احساسات مربوط به خودشان باشد. آنها نمیتوانند همدردی کنند حتی اگر شما از غمگینترین رویداد روزمرهتان با آنها صحبت کنید.
«روزی آنقدر گریه کردم که چشمهایم ورم کرد. اصلاً برای او مهم نبود. اصلاً برایش تفاوت نمیکرد. هیچ چیزی او را تکان نمیداد.»
خودشیفتههای واقعی دوستان کمی دارند و معمولاً دوستیهای بلندمدت ندارند. آنها به صورت کوتاهمدت شیفته آدمهایی میشوند که گمان میکنند برایشان منفعت و سود دارند و خیلی سریع با کوچکترین ایرادی که احساس میکنند آن فرد دارد، او را رها میکنند. خدا نکند که شما ایرادی را در آنها شناسایی کنید و جرئت کنید درباره این ایراد به آنها حرفی بزنید!
آنها برای آنکه ترکشان نکنید با شما میجنگند
فکر میکنید اگر بخواهید ترکشان کنید آنها ککشان هم نمیگزد؟ خیر در اشتباه هستید. هیچکسی دوست ندارد طرد شود، اما خودشیفتهها این قضیه را شخصیتر از هر کس دیگری میپندارند. از نظر آنها اینکه بخواهید ترکشان کنید اصلاً کار درستی نیست.
برای همین است که اگر شما اقدامکننده باشید و بخواهید آنها ترک کنید، آنها هر کاری میکنند تا جلوی شما را بگیرند. در این مواقع همان فردی که روزهای اول جذابیت داشت، ظاهر میشود. آنها درستترین حرفها را میزنند و شما را متقاعد میکنند که شما چقدر برایشان ارزشمند هستید. این ترفند برای مدتی کار میکند. تا زمانیکه دوباره چرخه رابطه سمی آغاز شود. (اگر در رابطهای هستید که مدام در حال شروع شدن و پایان یافتن است، بدانید علتش چیست).
اگر خیلی جدی باشید و بخواهید او را ترک کنید او از استراتژیهای دیگری برای تخریب شما استفاده میکند. او نزد دوستانتان از شما بدگویی میکند. او شما را در رسانههای اجتماعی آزار میدهد. شایعات زشت و شنیع درباره شما پخش میکند. حتی با بهترین دوست شما وارد رابطه میشود. هر کاری میکند تا شما را بد جلوه دهد و آن شهرتی که را میخواهد از این طریق به دست آورد.
آنها اغلب خیانت میکنند و متعهد نمیشوند
صبر کنید، هنوز تمام نشده است. آنها نهتنها شما را مسخره میکنند، از شما انتقاد میکنند و اصرار میکنند که از شما توجه و محبت بگیرند، بلکه اگر شما بخواهید در همین رابطه نامطلوب بمانید هم، آنها به شما وفادار نخواهند ماند.
خوشیفتهها هرگز متعهد نمیشوند، زیرا مدام به دنبال فردی هستند که «طعمه» بهتری باشد. اگر احساس کنند که لازم است از یک رابطه بیرون بروند تا طعمه بهتری را آزمایش کنند حتماً این کار را میکنند. آنها این کار را بدون ذرهای احساس گناه و عذاب وجدان انجام میدهند.
آیا او فردی خودشیفته است، اما شما همچنان با او در ارتباط هستید و نمیتوانید او را ترک کنید؟
آیا ممکن است شما هم خودتان ذرهای خودشیفتگی داشته باشید؟ نتایج تحقیقی که اخیراً توسط دانشگاه ورشو انجام شده است نشان میدهد که خودشیفتهها بسیار تمایل دارند که با خودشیفتهها وارد ارتباط شوند. پس شاید علتش این باشد که شما خودتان هم این ویژگی را دارید.
البته دلیل دیگری نیز وجود دارد. شاید شما یک فرد به غایت رمانتیک با این باور هستید که اگر کسی را به قدر کافی دوست داشته باشید، میتوانید او را تغییر دهید. به هر علتی چنین رفتارهایی را تحمل میکنید باید اکنون بیدار شده باشید.
آیا شما میتوانید یک خودشیفته را درمان کنید؟
خیر. زیرا خودشیفتههای اندکی هستند که مشکل خود را میپذیرند. هرچه باشد آنها عالی هستند و این شما هستید که مشکل دارید و متوجه مشکلتان نیستید. اگر زمانی برسد که آنها درخواست کمک کنند احتمال زیاد وقتی است که دچار افسردگی یا مصرف مواد مخدر شدهاند.
صحبت با رواندرمانگرها یا دریافت مشاوره روشی مناسب برای تغییر رفتار است، اما خودشیفتهها هر پیشنهادی برای تغییر رفتار را توهین به خود تلقی میکنند؛ پس احتمالش بسیار ضعیف است که درمان موفق باشد.
تنها روش برای آنکه رابطه خوبی با یک خودشیفته با نمره بالا داشته باشید این است که سریعاً رابطه خود را با او قطع کنید و با سرعت از او دور شوید. اصلاً درباره چرایی قطع رابطه خود با آنها دلیل نیاورید، چون به ضررتان است.
به آنها برای نزدیک شدن به خودتان فرصت ندهید. تمام مسیرهای دسترسی به خودتان در رسانههای اجتماعی را مسدود کنید. سپس اطراف خودتان را پر کنید از آدمهایی که قادرند به شما عشق بورزند، محبت و همدلیشان را به شما نشان دهند و به شما یادآوری کنند که چقدر دلشان برایتان تنگ میشود. همیشه شاکر باشید که چنین روانآزارهایی را زودتر شناختید و با آنها وارد رابطه نشدید.
خودشیفتهها به شکل افراطی خودشان را مهمتر از سایرین میدانند. آنها استعدادها و موفقیتهای خودشان را به صورت اغراقآمیزی به نمایش میگذارند. آنها احساس محق بودن دارند. اصرار دارند که بهترین چیزها را در زندگی دارند و انتظار دارند دیگران توجه خاصی به آنها نشان دهند و اگر شخصی جرئت کند و علت این رفتار را جویا شود، آنها به شدت آزردهخاطر و خشمگین میشوند.
آنها نیاز مفرط و دائمی به تحسینشدن دارند. خودشیفتهها تمایل دارند حتی بدون دستاورد خاصی در زندگی دیگران آنها را برتر از سایرین بشناسند. آنها نمیتوانند انتقادها دیگران را تاب بیاورند و اگر توجهی را که نیاز دارند دریافت نکنند به شدت عصبانی میشوند.
آنها مدام در حال خیالپردازی درباره موفقیت، قدرت، هوش و شخص ایدئال و کامل زندگیشان هستند. آنها اغلب به دلیل کمالگرایی افراطیشان و اینکه فکر میکنند دیگران ناقص هستند، افسرده و بدخلق میشوند. آنها ممکن است به همین دلایل به مصرف مواد مخدر و الکل روی بیاورند.
آنها باور دارند که برتر، خاص و منحصربهفرد هستند و فقط باید با افرادی ارتباط داشته باشند که به اندازه خودشان خاص هستند. آنها افرادی را که از خودشان فرومایهتر تلقی میکنند، تحقیر میکنند. آنها دیگران را استثمار میکنند تا آنچه را میخواهند به دست بیاورند.
آنها فاقد احساس همدلی هستند. آنها نه میتوانند و نه مشتاق هستند که نیازها و احساسات دیگران را به رسمیت بشناسند. آنها نسبت به دیگران حسادت دارند و گمان میکنند که دیگران نسبت به آنها حسادت میکنند. آنها مدام مراقب هستند که دیگران از آنها جلو نزنند.
آنها مغرور و متکبر هستند. آنها پرادعا، مغرور و پر از نخوت هستند. اما باید یک حقیقت پنهان را درباره آنها بدانید. خودشیفتهها احساس ناامنی، شرمساری، آسیبپذیری و حقیر بودن دارند. آنها ممکن است به خودکشی فکر یا آن را عملی کنند. آنها با هر فردی و در هر رابطهای با مشکل مواجه میشوند.
آیا خودشیفتهها میتوانند عاشق شوند؟
پاسخ کوتاه نه است. قطعاً آن معنایی که ما از عشق در نظرمان هست در مورد آنها معنا ندارد. افرادی که اختلال خودشیفتگی دارند مهارت و تجربه نشان دادن عشق و محبت به دیگران را ندارند، زیرا نمیتوانند احساسات دیگران را تحسین کنند. برای خودشیفتهها فقط شادی خودشان مهم است.
آنها میگویند «عاشقت هستم»، اما منظور واقعیشان این عبارات است: «آنطوری که تو با من خاص رفتار میکنی را دوست دارم»، «من میخواهم ببینم تو چقدر من را دوست داری» یا «من به دلایلی به تو نیاز دارم و گفتن این جمله [عاشقت هستم]راهی برای رسیدن به آن خواسته است.»
جذابیت شما برای فردی که از اختلال خودشیفتگی رنج میبرد بستگی دارد به اینکه شما چقدر به آنها کمک میکنید به رویاهایشان دست پیدا کنند و در سطح جهانی مورد تحسین دیگران واقع شوند. اگر خوشقیافه باشید، آنها با به دست آوردن شما احساس خوشقیافه بودن میکنند. اگر ثروتمند و دستودلباز باشید، آنها در کنار شما میایستند تا از شما سود ببرند. بعضی اوقات نیز آنها صرفاً وارد رابطه عاطفی میشوند، چون احساس تنهایی و کسالت میکنند یا میخواهند نیازهای جنسیشان را برطرف کنند.
خودشیفتهها درباره عشق بسیار ایدئال هستند، زیرا بر این باورند که شخص کاملی وجود دارد که آنها میتوانند عاشقش شوند. شخصی که بتواند همان جلال و شکوه تصوری خودشان را بازتاب دهد. برای همین است که در اول رابطه آنها بسیار خواهان به نظر میرسند و اگر شما آن «آهوی» گریزپایی باشید که آنها میخواهند، هر کاری برای به دست آوردنتان میکنند. آنها شما را غرق توجه میکنند و به شما وعده و وعید میدهند، اما اینها تا زمانیست که اولین ایراد در شما ظاهر شود.