آیت الله جنتی: بس کن قالتاق، پروندهی مصادره اموال +اسناد
رأی دهید
سطرهای بالا بخشی از خاطرات عبدالرحیم جعفری است. مردی که به گفته خودش کارش را از پادویی و جارو زدن در چاپخانه انتشارات علمی آغاز کرده بود؛ انتشارات امیرکبیر را در یک اتاق ۱۶ متری تاسیس کرد؛ یک بار ورشکست شد و دوباره تبدیل به یکی از بزرگترین ناشران کشور شد. در حالی که او چیزی حدود ۲۰ درصد بازار نشر را در اختیار داشت درگیر مشکلی جدید شد. «مصادره اموال»
این روزهایی که بحث بازپسگیری اموال مصادرهای توسط آقای فتاح مطرح شده؛ انصاف نیوز پروندهی ویژهای را برای این موضوع باز کرده و در اولین گزارش خود به سراغ «محمدرضا جعفری» تنها پسر «عبدالرحیم جعفری» مالک انتشارات امیرکبیر که توسط سازمان تبلیغات اسلامی مصادره شده رفته است.
او به جرائمی متهم شده بود که هیچوقت به آنها محکوم نشد. اما در جریان همین دادرسی «صلحنامه»ای را امضا کرد که طبق آن صلحنامه او تمام موسسهی انتشاراتی امیر کبیر حتی سهم فرزندانش که در آن زمان بالغ بودند را بخشید! «صلحنامه»ای که بعدها گفت تحت فشار آن را امضا کرده. او در بخشی از نامهی خود به آیتالله رفسنجانی که عکس آن در زیر موجود است، نوشت: «علاوهبر خدمات فرهنگی، در سال ۵۷ همگام با سایر مبارزان و به نفقهی خود میلیونها پوستر، اعلامیه، نطقها و خطابههای امام خمینی را مخفیانه چاپ کردهام و اینها در صف معترضان دست به دست میچرخید و پلاکارد میشد»
متن نامه به آیتالله هاشمی رفسنجانینامه به آیت الله هاشمی، رئیس جمهور وقت «علاوهبر خدمات فرهنگی، در سال 57 همگام با سایر مبارزان و به نفقهی خود میلیونها پوستر و اعلامیه و نطقها و خطابههای امام خمینی را مخفیانه چاپ کردهام»نامه به آیتالله خامنهای
در سال ۱۳۸۷ عبدالرحیم جعفری در بخشی از نامهی خود به آیتالله خامنهای دربارهی انتشار عکسهای خصوصی از خانوادهی خود مینویسد: «آیا روا است در پاسخ حقطلبیهای من، تصاویر خانوادگی دختر و همسر مرا از پروندهی من سرقت نموده و به عنوان … تکثیر نمایند و حیثیت و شرف خانوادگی مرا خدشهدار کنند.»
در سال ۱۳۸۷ عبدالرحیم جعفری در بخشی از نامهی خود به آیتالله خامنهای دربارهی انتشار عکسهای خصوصی از خانوادهی خود مینویسد: «آیا روا است در پاسخ حقطلبیهای من، تصاویر خانوادگی دختر و همسر مرا از پروندهی من سرقت نموده و به عنوان … تکثیر نمایند و حیثیت و شرف خانوادگی مرا خدشهدار کنند.»
جعفری: صلحنامهای که با اکراه امضا شد
محمدرضا جعفری دربارهی آن روزها و امضای آن صلح نامه به انصاف نیوز گفت: بنده را بازداشت نکرده بودند. ۲۹ خرداد ۱۳۶۲ از دفتر آقای گیلانی [رئیس وقت دادگاه انقلاب] به پدرم تلفن زدند، بیایید تا تکلیفتان را روشن کنیم. زیرا سه سال بود که ما بلاتکلیف بودیم.
نامه به آیتالله خامنهای
در سال ۱۳۸۷ عبدالرحیم جعفری در بخشی از نامهی خود به آیتالله خامنهای دربارهی انتشار عکسهای خصوصی از خانوادهی خود مینویسد: «آیا روا است در پاسخ حقطلبیهای من، تصاویر خانوادگی دختر و همسر مرا از پروندهی من سرقت نموده و به عنوان … تکثیر نمایند و حیثیت و شرف خانوادگی مرا خدشهدار کنند.» متن کامل مصاحبه با محمدرضا جعفری را در ادامه بخوانید:
او شرح این جلسه را اینگونه ادامه میدهد: در آن جلسه گفته میشود که موسسه امیرکبیر را باید به سازمان تبلیغات اسلامی بدهید و بقیه اموال برای خودتان. از پدرم امضا میگیرند. البته موسسه امیرکبیر متعلق به پدرم نبود، برای ما بچهها بود. یک زمینهایی هم در اختیار موسسه بود که آن را هم مصادره کردند؛ هر چقدر هم پیگیری میکنیم، میگویند اینها در صلحنامه آمده است. ما که وکالتی به پدر نداده بودیم.
نامه به آیت الله گیلانی
امام خمینی هم حق را به ما داد
این صلحنامهای که به اکراه امضا شده سندی برای پس ندادن اموال خانواده جعفری است. عبدالرحیم جعفری برای آنکه حقانیت خودش را ثابت کند از دفتر امام خمینی استفتا میکند که آیا صلح با اکراه جایز است؛ امام پاسخ میدهند نه جایز نیست. بخشی از این اکراه به خاطر تهدید به بازداشت تنها پسر خانواده بوده و بخشی دیگر به خاطر فضای سنگین آن دوران در زندانها. آن زمان کودتای نوژه تازه رخ داده بود و محمدرضا جعفری میگوید: شما تصور کنید همسلولی شما را اعدام کنند؛ شما سریع رضایت نمیدهید؟
محمدرضا جعفری صحبتهای خود را اینگونه ادامه میدهد: وقتی ما پیگیری میکردیم میگفتند صلح شده، شما هم بگذرید. ولی حتی اگر صلح درست هم باشد پدر حق نداشت سهم من و دیگر خواهرانم را ببخشد. همه انتشارات که برای پدر نبود، من و خواهرانم هم بالغ بودبم. من که زیر برگهای را امضا نکردم ولی حق من را هم تصرف کردند. وقتی اینها را میگوییم جواب میدهند که برو از پدرت شکایت کن، او شما را فریب داده! حالا هم من پیگیر اموال خودم هستم، آنهایی که پدر نمیتوانست بر سرشان صلح کند.
آقای منتظری گفت ۵۰ میلیون بده و تمام
البته قبل از امضای صلحنامه جعفری برای حل مشکل خود پیش برخی از بزرگان انقلاب از جمله آیتالله منتظری [قائم مقام رهبری در آن زمان]، حجت الاسلام حجتی کرمانی [نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی]، سید محمدحسن مرعشی [عضو شورای عالی قضایی] و سید محمد موسوی بجنوردی [عضو شورای عالی قضایی] رفته بود. پسرش میگوید هرکس از روی منبر دم از عدالت اسلامی میزد پدر برایش نامه مینوشت و دادخواهی میکرد. محمدرضا جعفری دیدار پدرش با آقای منتظری را اینگونه توصیف میکند: در جریان دادرسی پدرم به دفتر آقای منتظری مراجعه میکند و ایشان میگوید ۵۰ میلیون بدهید و تمام.
از او دربارهی علت دادن این پول میپرسم؛ او پاسخ میدهد: دقیقا نمیدانم احتمالا برای وجوهات و رد مظالم. پدرم قبول میکند، آقای منتظری میگوید خودم، به آقای گیلانی میگویم. آقای گیلانی توجهی نمیکند. آقای شرعی [مسئول بررسی پروندههای زندانیان محاکم عمومی با حکم امام] هم به آقای منتظری میگویند انتشارات لازم داریم. سپس حکم مصادرهی دو سوم اموال صادر میشود!
محمدرضا جعفری که در آن زمان مدیر بخشی از انتشارات امیرکبیر بوده و در جریان دقیق دادرسی بود روند دادرسی پرونده را اینگونه توصیف میکند: دادرسی از سال ۵۹ آغاز شد، پدر ۷ ماه در زندان بود، بار اول وقتی پدر از زندان بیرون آمد فردای آن روز بمبارانهای جنگ شروع شد. آقایان شرعی و فاکر [نمانده امام در سپاه در اوائل انقلاب] میگفتند موسسه را میخواهیم و اول یک سوم اموال را گفتند که جامعه الصادق قبول نکرد. بعد یک سوم را به دو سوم اموال افزایش دادند.
جامعه الصادق و جامعهی مدرسین قم اموال ما را مصادره نکردند، گفتند شرعی نیست
او ادامه میدهد: آنها یک سوم را به دو سوم افزایش دادند چون موسسه را میخواستند فکر کردند با دو سوم اموال میتوانند موسسه را مصادره کنند اما حساب و کتاب کردند، دیدند نزدیک به ۱۵ درصد دیگر در موسسه سهم ما میشود. خلاصه اینکه دو سوم اموال را به جامعهی مدرسین قم میدهند و آنها هم میگویند اموال آقای جعفری را نمیخواهیم چون شرعی نیست. آن زمان مصالحه را ایجاد میکنند و همه موسسه را میگیرند و فقط خانهها برای ما میماند.
محمدرضا جعفری که خود در حوزه نشر فعال است ادامه میدهد: فکر میکردند امیرکبیر چاپخانه است، فرق چاپخانه با انتشاراتی را نمیدانستند، یک انتشاراتی مدیریت میخواهد باید راهبرد داشته باشید. همینجوری که کتاب چاپ نمیشود. همین حالا سازمان تبلیغات ماهانه صد میلیون حقوق به کارمندان موسسه میدهد و آن نشر را با آن عظمت رساندهاند به یک موسسه زیانده که هر از چند گاهی که کفگیر ته دیگ میخورد یکی از فروشگاههایش را میفروشد! یک ناشر زیرپلهای بهتر از امیرکبیر حالا فعالیت میکند.
ارتباط ما با دولت کلا یک عکس با فرح بود
اتهامات متعددی متوجه عبدالرحیم جعفری بود. یکی از آنها ارتباط با «فرح پهلوی» بود. فرح آن روزها تلاش میکرد در فرهنگ و هنر نقش پررنگی داشته باشد. تصویری از جعفری و همکارانش که در تهیه و نشر شاهنامه امیرکبیر سهیم بودند در کنار فرح پهلوی باعث این اتهام شده بود. محمدرضا که در همان موقع هم در انتشارات فعالیت میکرده اتهام ارتباط با فرح را اینگونه شرح میدهد: اینها دروغ است. پدر من صرفا از میان مقامات با فرح پهلوی عکس داشته است و در آن عکس شاهنامه امیرکبیر را به او نشان میداده است. همهی دستاندکاران شاهنامه، از آقای بهرامی و خطاط آن آقای شریفی را احضار کرده بودند. آن عکس از همان جلسه است.
یکی دیگر از اتهاماتی که در نهایت باعث مصادره اموال خانواده جعفری شد. «حیف و میل اموال دولتی» بود. ماجرای این اتهام از این قرار بود که جعفری پدر کاغذ بدون گمرکی وارد کرده و در بازار آزاد فروخته. جعفری پسر ضمن اینکه میگوید «در قضیهی ارتباط با دولت ما بودیم که از دولت طلبکار بودیم و بعضی از شرکای پدر با اهداف مالی این اتهام را به او زدند.» این ماجرا را اینگونه توضیح میدهد: ما هیچ ارتباطی با دولت نداشتیم، هیچگونه وام و اعتباری نگرفته بودیم. کاملا خصوصی بودیم. اتهام این بود که در سال ۱۳۴۲ در شرکت کتابهای درسی بلبشویی درست شد. کار به حکومت نظامی کشید. وزارت فرهنگ کتابهای درسی را به یک شرکتی داده بود و قرارداد را با آن شرکت قطع کرد. قرار بود دولت خودش کتابهای درسی را چاپ کند. در آن زمان کتاب فروشها دیدند به کتاب لطمه میخورد. جمعی از انتشاراتیها به آقای دکتر خانلری مراجعه کردند و گفتند بگذارید کتابهای درسی در صنف ما بماند. آقای دکتر خانلری با وجود آشنایی که با پدر داشت، پس از مدتها قانع شد تا اینکار را انجام دهد. یک شرکتی با ۱۳۹ سهامدار به نام شرکت سهامی طبع و نشر کتابهای درسی تاسیس میشود، پدر هم جزو آنها بود. بعد از تاسیس پدر من مدیرعامل آنجا شد.
او فعالیت این شرکت را درخشان توصیف میکند و ادامه میدهد: برای اولین بار در سال ۱۳۴۳ کتابها در ۱۵ شهریور در همهی شهرستانها موجود بود. برای اولین بار این اتفاق افتاد و سالها هم همینطور بود. همه هم از وزیر و دولتیها تقدیر کردند. این قرارداد کتاب درسی هم با سه وزیر تمدید شد. در سال ۱۳۵۴ کاغذ گران شد. جنبش مبارزه با گرانفروشی تشکیل شد. بازرگانها را شلاق میزدند. کتاب هم ۳۰ درصد گران شده بود. دولت اصرار داشت که باید کتاب به قیمت قدیم باشد. تفاوت قیمت قدیم و قیمت جدید را ما به شما میدهیم، کتابها به قیمت قدیم فروخته شدند اما دولت پولی پرداخت نکرد.
شرکای پدر به خاطر پول، اتهامی که قبل از انقلاب از آن تبرئه شده بود را دوباره مطرح کردند
محمدرضا جعفری ادامه میدهد: شرکت از وزارت آموزش و پرورش شکایت کرد. چون این مابهالتفاوت را باید این وزارتخانه پرداخت میکرد. وزیر جدید لج کرد و امتیاز کتابها باطل شد. قرارداد شرکت فسخ شد. کتابهای درسی را به یک شرکت دیگر دادند و حتی صد میلیون تومان به آن وام دادند. در زمانی که با پدر من قرارداد داشتند، نه تنها پولی نمیدادند، بلکه سازمان کتابهای درسی شش درصد از قیمت پشت کتابها حق تالیف میگرفت. نکته جالب دربارهی این شرکت جدید این بود که آقای اقبال صاحب آن شرکت از شرکای پدر ما در شرکت قبلی بودند.
وی افزود: من خوشجال شدم که این قرارداد کنسل شد چرا که با رفتن پدر به آن شرکت از سال ۵۲ که موسسه را من در دست گرفته بودم. با ملغی شدن قرارداد حالا حضور پدر در انتشارات مفیدتر بود. تا سال ۱۳۶۱ دعوای پدر با آموزش و پرورش ادامه داشت. ۹ میلیون تومان وزارت آموزش و پرورش به شرکت کتابهای درسی بدهکار بود. کسانی مثل آقای اقبال که خودشان میخواستند سود مالی کنند سمپاشی میکردند که آقای جعفری از پول بیت المال سوءاستفاده کرده و کاخ ساخته است.
او دربارهی کاغذهای وارداتی توضیخ میدهد: ما حتی پول گمرکی کاغذها را داده بودیم و از معافیت گمرکی استفاده نکرده بودیم ولی سه نفر از شرکای پدر در شرکت با حمایت پشت صحنهی امثال آقای اقبال اینها را میگفتند. این را یکبار قبل انقلاب هم گفتنند و در دادگاه رد شد، بعد از انقلاب دوباره آمدند و همان ادعاها را مطرح کردند.
فقط گفتند جعفری باید اعدام شود
او فرجام این اتهام را اینگونه بیان میکند: بعد از انقلاب به سازمان کتابهای درسی نامه نوشتیم و آنها گفتند ما طلبی نداریم و در واقع شرکت از ما طلبکار است. وقتی پدر از زندان آزاد شد. به آقای باهنر[نخست وزیر وقت] نامه نوشت و گفت به من همچین اتهامهایی زدهاند. آقای باهنر که پدر را از زمان فعالیت خود در آموزش و پرورش میشناسد پاسخ میدهد: آقای عبدالرحیم جعفری از نظر ما گناهی ندارد.
یکی دیگر از اتهامات وارده به انتشارات امیرکبیر چاپ کتابهایی خلاف موازین شرعی بود. انتشار کتابهای صادق هدایت و بزرگ علوی، انتشار جلد چهار تاریخ اجتماعی ایران، انتشار کتاب مردان خودساخته که در آن به رضاشاه به عنوان یکی از مردان خودساخته پرداخته شده بود، انتشار کتابهای علی دشتی، انتشار کتاب شاه جنگ ایرانیان و… محمدرضا دربارهی این کتابها توضیح میدهد: امتیاز تقریبا همهی کتابهایی که به آنها ایراد گرفته میشد را فروختند به نشرهای دیگر و پول گرفتند. آن کتابها الان هم چاپ میشود. اکثر این کتابها کتابهای خوبی بودند و پرفروش بودند. مشخص بود که مدیری در انتشارات امیرکبیر از انتشارات دیگر حق و حساب میگرفته و حق چاپ کتابها را میفروخته.
مشکل آنها کتابها نبوده، دنبال پول بودند
او ادامه میدهد: مشکل اصلا آن کتابها نبوده. چون اول انقلاب ما همه کتابها را منتشر میکردیم و کسی چیزی نمیگفت. بعد که آمدند و دست گذاشتند روی مجموعه دیدند ما داریم درست کار میکنیم و پول مردن را میدهیم. انتظار نداشتند اینطور باشد. مثلا ۱۸ درصد قیمت پشت جلد را حق تالیف بدهیم. فکر میکردند ما از نویسندهها پورسانت میگیریم. اصلا موردی به کتابی ایراد نگرفتند فقط میگفتند جعفری باید اعدام شود. همین آقای همایی که الان نشر نی را دارد میگفت آقای جعفری برای چاپ این کتابها باید اعدام شود. مسئله کاملا اقتصادی بود. اگر واقعا کتابهایی بود که به ظاهر مشکل دارند پس چرا حق چاپ تاریخ ادبیات ایران از دکتر صفا را به انتشارات دیگر دادند، این کتاب ها که دیگر مشکلی نداشند. خب معلوم میشود مسئلهی حق و حساب مطرح است.
او پاسخ پدر خود به این اتهامات را هم تعریف میکند: در جلسه صلحنامه گفتند کتابهای شما جوانان را گمراه میکند. پدر من پاسخ داده بود؛ کدام جوانها؟ همان کسانی که در جبهه میجنگند؟ بعد آقای جنتی گفته بود، بس کن قالتاق. اینها به این رمانهایی که در آن صحنهی ماچ و بوسه بوده اشاره کردهاند، پدر گفته بود بالای ۱۵ درصد از کتابهای من دینی و اسلامی است. اما گفته بودند برای سرپوش گذاشتن بر جنایات آنها را چاپ کردی!
عکس متن نامه به آیت الله مرعشی
نامه به آیت الله خامنهای
حلال نمیکنم کسی از امیرکبیر کتاب بخرد
او ادامه میدهذ: مسلما باز هم پیگیری میکنم. هر کس از انتشارات امیرکبیر خریدی کند یا مالی بخرد ما راضی نیستیم. نه پدرم، نه مادرم و نه ما راضی هستیم. حتی آنها که کتابی از امیرکبیر میخرند ما راضی نیستیم مگر اینکه تماس بگیرند و از ما اجازه بگیرند.
مدیر نشر «فرهنگ نشر نو» میگوید: هروقت ما پیگیر ماجرا میشدیم ما را در انتشارات جدید اذیت میکردند. پروانه نمیدادند و یا کتابهای ما را با ضرر قیمتگذاری میکردند. به نشر نو اهانت میکردند. آقای تاجزاده گفتند شما پسر همان عبدالرحیم جعفری هستی و میخواهی همان کارها را انجام دهی، اما نمیگذاریم و فلان میکنیم.
شان پدر بیشتر از این است که تاجزاده به او اهانت کند
او به سوالی دربارهی منظور تاجزاده از «همان کارها» پاسخ داد «جمع کردن نویسندهها و مترجمان دور خود و آوردن آقای یونسی و براهنی». اما الان وضعیت عادی شده. چون دیگر پدر زنده نیست و من هم فقط میتوانم اموال خودم را پیگیری کنم. چون صلحنامه مربوط به اموال پدر است.
وی دلیل خانه نشین شدن پدرش را همین توهینها میداند و میگوید: پدر میخواست فعالیت کند من نمیگذاشتم. میگفتم پدر شان شما بالاتر از این است که بروی و امثال تاجراده به شما توهین کنند.
جعفری پسر که در انتشارات امیر کبیر مدیر بخش تولید کتاب بوده میگوید: از زمانی که پدر را گرفتند تا سال ۶۰ من همچنان مدیریت داشتم و چون تکلیف آقایان معلوم نبود همه کتابهارا هم منتشر میکردیم. ماهی ۱۶ هزار تومان هم حقوق میگرفتم. تا زمانی که ما بودیم حق تالیف همه را هم میدادیم. البته بجز یک کتاب آقای بزرگ علوی که آقایان گفتند چون تودهای است پولش را نمیدهیم پولها هم دست آنها بود. آقای علوی هم رفت و شکابت کرد. نمیدانم آخرش چه شد.
او میگوید: اموال مصادره شده شامل ۱۰ فروشگاه، یک چاپخانه بزرگ [ که میتوانست در یک روز یک کتاب ۴۰۰ صفحهای را در ۵۰ هزار نسخه چاپ کند.] انبارها، ۱۰۰ درصد سهام انتشارات جیبی فرانکلین و ۶۰ درصد سهام انتشارات خوارزمی سه میلیون و پانصد هزار تومان سهام شرکت سهامی افست و… بود. ارزش موسسه ما زمان مصادره ۱۱۹ میلیون تومان بود. البته این فقط ارزش اسمی آن بود ما در آن زمان سالیانه بین ۳۰ تا ۵۰ میلیون تومان فقط از امیرکبیر سود میکردیم و ارزش واقعی مجموعه خیلی بیشتر بود.
ملکی که آن روز یک و نیم میلیون قیمتگذاری کردند، حالا ۱۱۰ میلیارد است
او توضیح میدهد از زمان دستگیری پدرش دیگر سود موسسه را به آنها نمیدادند و فقط پول کمی به عنوان سود به خانواده جعفری داده میشد: در ابتدا وقتی پدر در زندان بود، پول کمتری میدادند. آقای بنکدار [که مدتی مسئول موسسه اطلاعات هم بود] از طرف بنیاد مستعضفان مسئول شده بود و پول نمیداد. بعدها که پدر از زندان در آمدند تا خرداد ۶۲ ماهی ۳۰ هزار تومان به ما میدادند که در مقابل سود واقعی مجموعه هیچ بود.
جعفری ادامه میدهد: در سال ۵۷ ما ۴۸۰ عنوان کتاب در تیراژ ۸ میلیون جلد چاپ میکردیم. الان در نشر نو با دفتر شش متری سالی ۲۰۰ جلد کتاب داریم. با آمار کتابخانه ملی، حدودا ۲۰ درصد از بازار نشر دست امیرکبیر بود.
بیست درصد بازار نشر در دست امیرکبیر بود اما آن را تبدیل به یک انتشارات ورشکسته کردند
او دربارهی سهامداری خوارزمی و فرانکلین هم توضیح میدهد: آنها سودی نداشتند. ورشکسته بودند. کتابهای جیبی فراکلین ورشکسته بود که ما خریدیم. شرکای خوارزمی هم با هم دعوا داشتند. آقای شهریاری و حیدری از ما خواستند تا سهامها ی آنها یا مخالفان را بخریم. حدودا شصت درصد سهام را خریدیم تا شرکت یک دست شود.
عبدالرحیم جعفری پیش از مرگ خود کتاب خاطرات خود با عنوان «در جستجوی صبح» را در دو جلد منتشر کرده. جلد سوم این کتاب هم نوشته شده که دربارهی روند تصرف اموال و تلاش او برای بازپسگیری است. پسرش دربارهی این کتاب میگوید: این کتاب حدود ۵۰۰ صفحه است. نمیخواهیم این کتاب را به صورت غیرقانونی منتشر کنیم. هنوز امیدوارم هستم. پارسال باز هم از ارشاد تقاضا کردم اما جوابی ندادند. اگر عقل، درایت، انصاف باشد و از گذشته درس بگیرند باید اجازه بدهند.
دیدگاه خوانندگان
۴۵
amirgheryou - تهران، ایران
من اواسط دهه هفتاد سرباز بودم. با پدرم دعوام شد و شبها میموندم در محل خدمتم. برای اینکه مخارجم دربیاد رفتم پیش این آقای خیلی شریف (صاحب انتشارات امیرکبیر) که اونوقتا یه کتابفروشی بزرگ زیرزمین در انقلاب داشت. خیلی راحت بهم کار داد. بعدظهرها لباس شخصی میپوشیدم و از افسریه میرفتم انقلاب و در این انتشارات شده بودم فروشنده کتابهای درسی. این مرد ذره ای اهل قیافه گرفتن نبود و زمانی که با اصرار خانواده که برم خونه خواستم از پیشش برم پرسید مطمئنی اوضاع خوب شده. گفتم اره آشتی کردم. هیچوقت از آدم ایراد نمیگرفت و در کار آدم ریز نمیشد. مدیرانی که در کار زیر دستاشون ریز نمیشن باشخصیت و فهمیده هستن. اونها به راحتی از اشتباهات آدم گذشت میکنن. انتشارات امیرکبیر یکی از اصیلترین انتشاراتهای ایرانه و خیلی ظالمانس این انسان شریف رو اینطور آزار میدن.
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۱۲
۳۸
azadi2011 - تورنتو، کانادا
این بحث اموال مصادره ای که جناح فتاح رئیس بنیاد مستضعفان راه انداخته است، فقط برای به چنگ اوردن تمام اموال و سپردن ان به اقلیت تندرو است، حتی ان چهار تا ساختمانی که دولت دارد استفاده می کند را هم می خواهند به کارتل فتاح تحویل دهند تا او با در آمد حاصل از تمام این اموال حساب های خودرا دربانکهای خارج پر کند،
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۴۶
۳۰
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
[::amirgheryou - تهران، ایران::]. شما یه دلیلی عصبی شدنت این هست که توی تهران موندی هم از سوی خانواده اذیت شدی هم از سوی حکومت و مشکلات اقتصادی و ترافیک همه رو تحمل کردی. برادر خودم مثل شما مخابراتی بود زد رفت عسلویه چند سال کار کرد از اونجا هم رفت خارج ...در کل تهران برای آدم کلاش خوب هست که در بازار و دلالی پول در میاورد .قشر تحصیلکرده راهی ندارد یا باید به شهرستان برود یا خارج . البته شهرستان هم منظورم جنوب روی پروژه های نفت و پتروشیمی هست ...یکی از فامیلهای دیگر عمران خونده بود او هم رفت عسلویه خارج نمیخواست برود زن گرفت و حتی خانه خرید الان وضعش خوب است . بنظر من شما اجازه نده سنت بالاتر برود زودتر اقدام بکن برای شغل در عسلویه -بندر امام - کیش -قشم ...خودت رو از تهران نجات بده اونجا برای کسی که تحطیلات بالا دارد زندان است برای کسی که از داهات یا افغانستان آمده بهشت است.
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۵
۸۱
واقع بین ایرانی - هامبورگ، آلمان
روانشاد عبد الرحیم جعفری را نمیشود با این پست شناخت. عبدالرحیم جعفری را باید شخصا فرد خود ساخته ای باشی تا بتوانی بهتر بدانی و بهتر بشناسی که این فرد شریف چه کسی است . شما باید سرگذشت زندگی عبدالرحیم جعفری را شخصا مطلع باشی و یا انرا از منابع معتبر که هیچ کس بهتر از خود ایشان نیست با دقت و با احساس یک انسان خود ساخته خوانده باشی انگاه خواهید فهمید که این انسان فرهیخته چه کسی است.من کوتاه بمطلبی اشاره میکنم تا شما درد و رنج این مرد را بهتر بدانید. عبدالرحیم جعفری شخصا میگفت که در دادگاه قاضی القضات وقت یعنی ایت الله محمدی گیلانی با کفش خود بر فرق سرم میکوبید و میگفت ملعون تو باید این امیر کبیر را بما واگذار کنی. باید گفت عبد الرحیم پدر انتشارات ایران بود . البته بزرگان دیگری مانند اقای صنعتی که از منطقه سیرجان بود انهم زحمات زیادی برای صنعت انتشارات کشور متحمل شد اما هیچ کس و هیچ گروه و فرقه ای همانند عبد الرحیم جعفری بی دلیل و بدون هیچ جرمی مورد ازار و اذیت قرار نگرفت.شما باید ایام کودکی عبد الرحیم را خوانده باشی وزحمات شبانه روزی ایام نوجوانی این مرد را بخوانی تا بهتر ایشان را بشناسی
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۷
۳۰
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
خداوکیلی هر کسی که تمام این خبر رو خونده باشه، کارش درسته در حد دکترای ادبیات.
شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۸
۳۰
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
خداوکیلی هر کسی که تمام این خبر رو خونده باشه، کارش درسته در حد دکترای ادبیات.
شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۸
۸۱
واقع بین ایرانی - هامبورگ، آلمان
روانشاد عبد الرحیم جعفری را نمیشود با این پست شناخت. عبدالرحیم جعفری را باید شخصا فرد خود ساخته ای باشی تا بتوانی بهتر بدانی و بهتر بشناسی که این فرد شریف چه کسی است . شما باید سرگذشت زندگی عبدالرحیم جعفری را شخصا مطلع باشی و یا انرا از منابع معتبر که هیچ کس بهتر از خود ایشان نیست با دقت و با احساس یک انسان خود ساخته خوانده باشی انگاه خواهید فهمید که این انسان فرهیخته چه کسی است.من کوتاه بمطلبی اشاره میکنم تا شما درد و رنج این مرد را بهتر بدانید. عبدالرحیم جعفری شخصا میگفت که در دادگاه قاضی القضات وقت یعنی ایت الله محمدی گیلانی با کفش خود بر فرق سرم میکوبید و میگفت ملعون تو باید این امیر کبیر را بما واگذار کنی. باید گفت عبد الرحیم پدر انتشارات ایران بود . البته بزرگان دیگری مانند اقای صنعتی که از منطقه سیرجان بود انهم زحمات زیادی برای صنعت انتشارات کشور متحمل شد اما هیچ کس و هیچ گروه و فرقه ای همانند عبد الرحیم جعفری بی دلیل و بدون هیچ جرمی مورد ازار و اذیت قرار نگرفت.شما باید ایام کودکی عبد الرحیم را خوانده باشی وزحمات شبانه روزی ایام نوجوانی این مرد را بخوانی تا بهتر ایشان را بشناسی
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۷
۳۰
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
[::amirgheryou - تهران، ایران::]. شما یه دلیلی عصبی شدنت این هست که توی تهران موندی هم از سوی خانواده اذیت شدی هم از سوی حکومت و مشکلات اقتصادی و ترافیک همه رو تحمل کردی. برادر خودم مثل شما مخابراتی بود زد رفت عسلویه چند سال کار کرد از اونجا هم رفت خارج ...در کل تهران برای آدم کلاش خوب هست که در بازار و دلالی پول در میاورد .قشر تحصیلکرده راهی ندارد یا باید به شهرستان برود یا خارج . البته شهرستان هم منظورم جنوب روی پروژه های نفت و پتروشیمی هست ...یکی از فامیلهای دیگر عمران خونده بود او هم رفت عسلویه خارج نمیخواست برود زن گرفت و حتی خانه خرید الان وضعش خوب است . بنظر من شما اجازه نده سنت بالاتر برود زودتر اقدام بکن برای شغل در عسلویه -بندر امام - کیش -قشم ...خودت رو از تهران نجات بده اونجا برای کسی که تحطیلات بالا دارد زندان است برای کسی که از داهات یا افغانستان آمده بهشت است.
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۵
۳۸
azadi2011 - تورنتو، کانادا
این بحث اموال مصادره ای که جناح فتاح رئیس بنیاد مستضعفان راه انداخته است، فقط برای به چنگ اوردن تمام اموال و سپردن ان به اقلیت تندرو است، حتی ان چهار تا ساختمانی که دولت دارد استفاده می کند را هم می خواهند به کارتل فتاح تحویل دهند تا او با در آمد حاصل از تمام این اموال حساب های خودرا دربانکهای خارج پر کند،
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۴۶
۴۵
amirgheryou - تهران، ایران
من اواسط دهه هفتاد سرباز بودم. با پدرم دعوام شد و شبها میموندم در محل خدمتم. برای اینکه مخارجم دربیاد رفتم پیش این آقای خیلی شریف (صاحب انتشارات امیرکبیر) که اونوقتا یه کتابفروشی بزرگ زیرزمین در انقلاب داشت. خیلی راحت بهم کار داد. بعدظهرها لباس شخصی میپوشیدم و از افسریه میرفتم انقلاب و در این انتشارات شده بودم فروشنده کتابهای درسی. این مرد ذره ای اهل قیافه گرفتن نبود و زمانی که با اصرار خانواده که برم خونه خواستم از پیشش برم پرسید مطمئنی اوضاع خوب شده. گفتم اره آشتی کردم. هیچوقت از آدم ایراد نمیگرفت و در کار آدم ریز نمیشد. مدیرانی که در کار زیر دستاشون ریز نمیشن باشخصیت و فهمیده هستن. اونها به راحتی از اشتباهات آدم گذشت میکنن. انتشارات امیرکبیر یکی از اصیلترین انتشاراتهای ایرانه و خیلی ظالمانس این انسان شریف رو اینطور آزار میدن.
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۱۲
۴۵
amirgheryou - تهران، ایران
من اواسط دهه هفتاد سرباز بودم. با پدرم دعوام شد و شبها میموندم در محل خدمتم. برای اینکه مخارجم دربیاد رفتم پیش این آقای خیلی شریف (صاحب انتشارات امیرکبیر) که اونوقتا یه کتابفروشی بزرگ زیرزمین در انقلاب داشت. خیلی راحت بهم کار داد. بعدظهرها لباس شخصی میپوشیدم و از افسریه میرفتم انقلاب و در این انتشارات شده بودم فروشنده کتابهای درسی. این مرد ذره ای اهل قیافه گرفتن نبود و زمانی که با اصرار خانواده که برم خونه خواستم از پیشش برم پرسید مطمئنی اوضاع خوب شده. گفتم اره آشتی کردم. هیچوقت از آدم ایراد نمیگرفت و در کار آدم ریز نمیشد. مدیرانی که در کار زیر دستاشون ریز نمیشن باشخصیت و فهمیده هستن. اونها به راحتی از اشتباهات آدم گذشت میکنن. انتشارات امیرکبیر یکی از اصیلترین انتشاراتهای ایرانه و خیلی ظالمانس این انسان شریف رو اینطور آزار میدن.
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۱۲
۳۸
azadi2011 - تورنتو، کانادا
این بحث اموال مصادره ای که جناح فتاح رئیس بنیاد مستضعفان راه انداخته است، فقط برای به چنگ اوردن تمام اموال و سپردن ان به اقلیت تندرو است، حتی ان چهار تا ساختمانی که دولت دارد استفاده می کند را هم می خواهند به کارتل فتاح تحویل دهند تا او با در آمد حاصل از تمام این اموال حساب های خودرا دربانکهای خارج پر کند،
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۴۶
۳۰
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
[::amirgheryou - تهران، ایران::]. شما یه دلیلی عصبی شدنت این هست که توی تهران موندی هم از سوی خانواده اذیت شدی هم از سوی حکومت و مشکلات اقتصادی و ترافیک همه رو تحمل کردی. برادر خودم مثل شما مخابراتی بود زد رفت عسلویه چند سال کار کرد از اونجا هم رفت خارج ...در کل تهران برای آدم کلاش خوب هست که در بازار و دلالی پول در میاورد .قشر تحصیلکرده راهی ندارد یا باید به شهرستان برود یا خارج . البته شهرستان هم منظورم جنوب روی پروژه های نفت و پتروشیمی هست ...یکی از فامیلهای دیگر عمران خونده بود او هم رفت عسلویه خارج نمیخواست برود زن گرفت و حتی خانه خرید الان وضعش خوب است . بنظر من شما اجازه نده سنت بالاتر برود زودتر اقدام بکن برای شغل در عسلویه -بندر امام - کیش -قشم ...خودت رو از تهران نجات بده اونجا برای کسی که تحطیلات بالا دارد زندان است برای کسی که از داهات یا افغانستان آمده بهشت است.
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۵
۸۱
واقع بین ایرانی - هامبورگ، آلمان
روانشاد عبد الرحیم جعفری را نمیشود با این پست شناخت. عبدالرحیم جعفری را باید شخصا فرد خود ساخته ای باشی تا بتوانی بهتر بدانی و بهتر بشناسی که این فرد شریف چه کسی است . شما باید سرگذشت زندگی عبدالرحیم جعفری را شخصا مطلع باشی و یا انرا از منابع معتبر که هیچ کس بهتر از خود ایشان نیست با دقت و با احساس یک انسان خود ساخته خوانده باشی انگاه خواهید فهمید که این انسان فرهیخته چه کسی است.من کوتاه بمطلبی اشاره میکنم تا شما درد و رنج این مرد را بهتر بدانید. عبدالرحیم جعفری شخصا میگفت که در دادگاه قاضی القضات وقت یعنی ایت الله محمدی گیلانی با کفش خود بر فرق سرم میکوبید و میگفت ملعون تو باید این امیر کبیر را بما واگذار کنی. باید گفت عبد الرحیم پدر انتشارات ایران بود . البته بزرگان دیگری مانند اقای صنعتی که از منطقه سیرجان بود انهم زحمات زیادی برای صنعت انتشارات کشور متحمل شد اما هیچ کس و هیچ گروه و فرقه ای همانند عبد الرحیم جعفری بی دلیل و بدون هیچ جرمی مورد ازار و اذیت قرار نگرفت.شما باید ایام کودکی عبد الرحیم را خوانده باشی وزحمات شبانه روزی ایام نوجوانی این مرد را بخوانی تا بهتر ایشان را بشناسی
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۷
۳۰
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
خداوکیلی هر کسی که تمام این خبر رو خونده باشه، کارش درسته در حد دکترای ادبیات.
شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۸
۴۵
amirgheryou - تهران، ایران
من اواسط دهه هفتاد سرباز بودم. با پدرم دعوام شد و شبها میموندم در محل خدمتم. برای اینکه مخارجم دربیاد رفتم پیش این آقای خیلی شریف (صاحب انتشارات امیرکبیر) که اونوقتا یه کتابفروشی بزرگ زیرزمین در انقلاب داشت. خیلی راحت بهم کار داد. بعدظهرها لباس شخصی میپوشیدم و از افسریه میرفتم انقلاب و در این انتشارات شده بودم فروشنده کتابهای درسی. این مرد ذره ای اهل قیافه گرفتن نبود و زمانی که با اصرار خانواده که برم خونه خواستم از پیشش برم پرسید مطمئنی اوضاع خوب شده. گفتم اره آشتی کردم. هیچوقت از آدم ایراد نمیگرفت و در کار آدم ریز نمیشد. مدیرانی که در کار زیر دستاشون ریز نمیشن باشخصیت و فهمیده هستن. اونها به راحتی از اشتباهات آدم گذشت میکنن. انتشارات امیرکبیر یکی از اصیلترین انتشاراتهای ایرانه و خیلی ظالمانس این انسان شریف رو اینطور آزار میدن.
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۱۲
۳۸
azadi2011 - تورنتو، کانادا
این بحث اموال مصادره ای که جناح فتاح رئیس بنیاد مستضعفان راه انداخته است، فقط برای به چنگ اوردن تمام اموال و سپردن ان به اقلیت تندرو است، حتی ان چهار تا ساختمانی که دولت دارد استفاده می کند را هم می خواهند به کارتل فتاح تحویل دهند تا او با در آمد حاصل از تمام این اموال حساب های خودرا دربانکهای خارج پر کند،
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۴۶
۸۱
واقع بین ایرانی - هامبورگ، آلمان
روانشاد عبد الرحیم جعفری را نمیشود با این پست شناخت. عبدالرحیم جعفری را باید شخصا فرد خود ساخته ای باشی تا بتوانی بهتر بدانی و بهتر بشناسی که این فرد شریف چه کسی است . شما باید سرگذشت زندگی عبدالرحیم جعفری را شخصا مطلع باشی و یا انرا از منابع معتبر که هیچ کس بهتر از خود ایشان نیست با دقت و با احساس یک انسان خود ساخته خوانده باشی انگاه خواهید فهمید که این انسان فرهیخته چه کسی است.من کوتاه بمطلبی اشاره میکنم تا شما درد و رنج این مرد را بهتر بدانید. عبدالرحیم جعفری شخصا میگفت که در دادگاه قاضی القضات وقت یعنی ایت الله محمدی گیلانی با کفش خود بر فرق سرم میکوبید و میگفت ملعون تو باید این امیر کبیر را بما واگذار کنی. باید گفت عبد الرحیم پدر انتشارات ایران بود . البته بزرگان دیگری مانند اقای صنعتی که از منطقه سیرجان بود انهم زحمات زیادی برای صنعت انتشارات کشور متحمل شد اما هیچ کس و هیچ گروه و فرقه ای همانند عبد الرحیم جعفری بی دلیل و بدون هیچ جرمی مورد ازار و اذیت قرار نگرفت.شما باید ایام کودکی عبد الرحیم را خوانده باشی وزحمات شبانه روزی ایام نوجوانی این مرد را بخوانی تا بهتر ایشان را بشناسی
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۷
۳۰
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
[::amirgheryou - تهران، ایران::]. شما یه دلیلی عصبی شدنت این هست که توی تهران موندی هم از سوی خانواده اذیت شدی هم از سوی حکومت و مشکلات اقتصادی و ترافیک همه رو تحمل کردی. برادر خودم مثل شما مخابراتی بود زد رفت عسلویه چند سال کار کرد از اونجا هم رفت خارج ...در کل تهران برای آدم کلاش خوب هست که در بازار و دلالی پول در میاورد .قشر تحصیلکرده راهی ندارد یا باید به شهرستان برود یا خارج . البته شهرستان هم منظورم جنوب روی پروژه های نفت و پتروشیمی هست ...یکی از فامیلهای دیگر عمران خونده بود او هم رفت عسلویه خارج نمیخواست برود زن گرفت و حتی خانه خرید الان وضعش خوب است . بنظر من شما اجازه نده سنت بالاتر برود زودتر اقدام بکن برای شغل در عسلویه -بندر امام - کیش -قشم ...خودت رو از تهران نجات بده اونجا برای کسی که تحطیلات بالا دارد زندان است برای کسی که از داهات یا افغانستان آمده بهشت است.
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۵
۳۰
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
خداوکیلی هر کسی که تمام این خبر رو خونده باشه، کارش درسته در حد دکترای ادبیات.
شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۸
۳۰
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
خداوکیلی هر کسی که تمام این خبر رو خونده باشه، کارش درسته در حد دکترای ادبیات.
شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۸
۳۰
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
[::amirgheryou - تهران، ایران::]. شما یه دلیلی عصبی شدنت این هست که توی تهران موندی هم از سوی خانواده اذیت شدی هم از سوی حکومت و مشکلات اقتصادی و ترافیک همه رو تحمل کردی. برادر خودم مثل شما مخابراتی بود زد رفت عسلویه چند سال کار کرد از اونجا هم رفت خارج ...در کل تهران برای آدم کلاش خوب هست که در بازار و دلالی پول در میاورد .قشر تحصیلکرده راهی ندارد یا باید به شهرستان برود یا خارج . البته شهرستان هم منظورم جنوب روی پروژه های نفت و پتروشیمی هست ...یکی از فامیلهای دیگر عمران خونده بود او هم رفت عسلویه خارج نمیخواست برود زن گرفت و حتی خانه خرید الان وضعش خوب است . بنظر من شما اجازه نده سنت بالاتر برود زودتر اقدام بکن برای شغل در عسلویه -بندر امام - کیش -قشم ...خودت رو از تهران نجات بده اونجا برای کسی که تحطیلات بالا دارد زندان است برای کسی که از داهات یا افغانستان آمده بهشت است.
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۵
۸۱
واقع بین ایرانی - هامبورگ، آلمان
روانشاد عبد الرحیم جعفری را نمیشود با این پست شناخت. عبدالرحیم جعفری را باید شخصا فرد خود ساخته ای باشی تا بتوانی بهتر بدانی و بهتر بشناسی که این فرد شریف چه کسی است . شما باید سرگذشت زندگی عبدالرحیم جعفری را شخصا مطلع باشی و یا انرا از منابع معتبر که هیچ کس بهتر از خود ایشان نیست با دقت و با احساس یک انسان خود ساخته خوانده باشی انگاه خواهید فهمید که این انسان فرهیخته چه کسی است.من کوتاه بمطلبی اشاره میکنم تا شما درد و رنج این مرد را بهتر بدانید. عبدالرحیم جعفری شخصا میگفت که در دادگاه قاضی القضات وقت یعنی ایت الله محمدی گیلانی با کفش خود بر فرق سرم میکوبید و میگفت ملعون تو باید این امیر کبیر را بما واگذار کنی. باید گفت عبد الرحیم پدر انتشارات ایران بود . البته بزرگان دیگری مانند اقای صنعتی که از منطقه سیرجان بود انهم زحمات زیادی برای صنعت انتشارات کشور متحمل شد اما هیچ کس و هیچ گروه و فرقه ای همانند عبد الرحیم جعفری بی دلیل و بدون هیچ جرمی مورد ازار و اذیت قرار نگرفت.شما باید ایام کودکی عبد الرحیم را خوانده باشی وزحمات شبانه روزی ایام نوجوانی این مرد را بخوانی تا بهتر ایشان را بشناسی
جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۷
۳۸
azadi2011 - تورنتو، کانادا
این بحث اموال مصادره ای که جناح فتاح رئیس بنیاد مستضعفان راه انداخته است، فقط برای به چنگ اوردن تمام اموال و سپردن ان به اقلیت تندرو است، حتی ان چهار تا ساختمانی که دولت دارد استفاده می کند را هم می خواهند به کارتل فتاح تحویل دهند تا او با در آمد حاصل از تمام این اموال حساب های خودرا دربانکهای خارج پر کند،
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۴۶
۴۵
amirgheryou - تهران، ایران
من اواسط دهه هفتاد سرباز بودم. با پدرم دعوام شد و شبها میموندم در محل خدمتم. برای اینکه مخارجم دربیاد رفتم پیش این آقای خیلی شریف (صاحب انتشارات امیرکبیر) که اونوقتا یه کتابفروشی بزرگ زیرزمین در انقلاب داشت. خیلی راحت بهم کار داد. بعدظهرها لباس شخصی میپوشیدم و از افسریه میرفتم انقلاب و در این انتشارات شده بودم فروشنده کتابهای درسی. این مرد ذره ای اهل قیافه گرفتن نبود و زمانی که با اصرار خانواده که برم خونه خواستم از پیشش برم پرسید مطمئنی اوضاع خوب شده. گفتم اره آشتی کردم. هیچوقت از آدم ایراد نمیگرفت و در کار آدم ریز نمیشد. مدیرانی که در کار زیر دستاشون ریز نمیشن باشخصیت و فهمیده هستن. اونها به راحتی از اشتباهات آدم گذشت میکنن. انتشارات امیرکبیر یکی از اصیلترین انتشاراتهای ایرانه و خیلی ظالمانس این انسان شریف رو اینطور آزار میدن.
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۱:۱۲