شکستها چگونه به فرصتی برای یادگیری تبدیل میشوند
رأی دهید
به موفقیتها بیشتر از شکستها توجه میشود. پیروزیهای خود را گرامی میداریم و میخواهیم با موشکافی دقیق آنها بفهمیم چرا اوضاع تا این حد خوب پیش رفته است.
صنایع مختلف بستههای آموزشی تهیه و به عنوان نکات مربوط به "روش برتر" به اشتراک میگذارند. مجریان مراسم در سخنرانیهای خود مخاطبانشان را با روایت گامهایی که برای رسیدن به پیروزی برداشتهاند، سرگرم میکنند. در مقابل آدمهای شکستخورده و شکستهایشان در بیشتر موارد مایه سرافکندگی و رسوایی هستند.
این در حالیست که خطاها، گامهای اشتباه و شکستهای تمام عیار اغلب اطلاعات مفیدتری در رابطه با روش بهتر انجام دادن کارها در اختیارمان میگذارند، البته اگر تمایلی برای بررسی و به اشتراک گذاشتن آنها داشته باشیم.
این نتیجه مطالعات دو روانشناس به نامهای آیلت فیشباخ و لارمن اسکریس-وینکلر از دانشکده بازرگانی دانشگاه شیکاگو است.
این دو نفر معتقدند ما اغلب به اندازه کافی از موقعیتهایی که کارها اشتباه پیش میروند، درس نمیگیریم. فیشباخ میگوید: " نمونهاش تصمیمات اشتباهی هستند که به دلیل یاد نگرفتن از اشتباهات خود و دیگران در رابطه با کسب و کارمان میگیریم. به همین منوال اغلب نشانههایی که از خوب پیش نرفتن رابطهها یا عدم رضایت رییسمان خبر میدهند را هم نادیده میگیریم. به اشتباهاتمان اهمیت نمی دهیم و خودمان را برای یاد گرفتن درسهایی که راه موفقیت را نشانمان میدهند، به دردسر نمیاندازیم. "
بیمیلی برای به اشتراکگذاری
مطالعهای که در گذشته توسط توماس وب و همکارانش در دانشگاه شفیلد انجام شده، به مسأله نفرت بیفایده ما از اطلاعات مربوط به شکستهای گذشته وحالمان پرداخته است، پدیدهای که این تیم تحقیقاتی نامش را "اثر شترمرغ" گذاشتهاند. چه در حال انجام یک رژیم جدید برای تناسب اندام خود باشیم، چه مشغول طراحی سایت یک شرکت و چه برنامهریزی برای یک همهگیری قریبالوقوع، وقتی در مسیر پا میگذاریم، مایلیم سر خود را زیر شن فرو ببریم. به جای این که پیشرفتمان را زیر نظر بگیریم و ببینیم از مسیر خارج شدهایم یا نه، دندانهایمان را به هم میساییم، به راه ادامه میدهیم و امیدواریم بهترینها برایمان اتفاق بیفتد.
در همین راستا اسکریس- وینکلر و فیشباخ تحقیقات خود را روی موضوع بیمیلی به یادآوری اشتباهات گذشته خودمان یا دیگران متمرکز کردهاند. آنها در تازهترین مطالعه خود از دهها معلم خواستند یک زمان بخصوص که در کار خود موفق بوده و زمانی دیگر که شکست را تجربه کردهاند را بیاد بیاورند. وقتی از آنها پرسیده شد برای کمک به سایر معلمان ترجیح میدهند کدامیک را با آنها به اشتراک بگذارند، نزدیک به ۷۰ درصد داستان موفقیت خود را انتخاب کردند.
شکستهای آموزنده
اسکریس- وینکلر و فیشباخ معتقدند عامل کلیدی در چنین رویکردی صرفا این است که بسیاری از ما نمیدانیم اشتباهها تا چه حد میتوانند آموزنده باشند. به این منظور آنها با الگوبرداری از موقعیتهای زندگی واقعی که کلید موفقیت در آنها اجتناب از اشتباه است، آزمایشی ساده طراحی کردند. این دو میخواستند ببینند حتی اگر شکستها آموزندهتر از موفقیتها باشند، باز هم شرکتکنندگان از به اشتراک گذاشتن آنها دوری میکنند؟
در این آزمایش که به شکل آنلاین میان دهها نفر انجام شد، داوطلبان میتوانستد از میان سه جعبه که از محتویاتش خبر نداشتند، دو جعبه را انتخاب و شانس خود برای بردن پول را امتحان کنند. در یکی از این جعبهها ۲۰ سنت، در دیگری ۸۰ سنت و جعبه آخر خالی بود که برایشان یک سنت خرج برمیداشت. بعد از آزمایش آنها میتوانستند برای کمک به شرکتکننده بعدی، اطلاعات مربوط به یکی از جعبههایی که باز کرده بودند را با او به اشتراک بگذارند. برای تشویق داوطلبان به این کار به آنها گفته شد شرکتکننده بعدی هم میتواند به زودی به طور متقابل اطلاعاتش را با آنها در میان بگذارد.
این دو محقق با انجام یک آزمایش دیگر در قالب آزمون اطلاعات عمومی به شواهد بیشتری دست یافتند که نشان میداد ما چگونه ارزش اشتباهات خود را نادیده میگیریم. هر چند این بار متوجه شدند این نگرش به آسانی قابل اصلاح است. داوطلبان آنلاین باید معنای چند نماد باستانی را حدس میزدند و برای پاسخ به هر سوال دو گزینه در اختیار داشتند. در پایان آزمون اول، به داوطلبان گفته شد وقت برای دادن نتایج کافی نبوده است. اما پس از آزمون بعدی، به آنها گفتند همه پاسخهایشان اشتباه بوده است. نکته اینجاست که وقتی از شرکتکنندگان پرسیده شد ترجیح میدهند اطلاعات کدام آزمون را برای کمک در اختیار دیگران بگذارند ، ۷۰ درصد از آنها آزمونی را برگزیدند که نتیجهاش را دریافت نکرده بودند. آنها با این که حالا عملا معنای درست نمادها در آزمون دوم را میدانستند، ترجیح دادند شکست خود را به اشتراک نگذارند.
درست مثل آزمایش جعبههای پول، مشکل این بود که شرکتکنندهها نمیدانستند انتخاب اشتباهشان تا چه اندازه میتوانند آموزنده باشند. اما در این آزمایش، اسکریس-وینکلر و فیشباخ به داوطلبان فهماندند غلط بودن همه جوابهای آنها در آزمون دوم به این معناست که حالا پاسخهای درست را میدانند. این کار باعث شد آنها انگیزه بیشتری برای به اشتراک گذاشتن آنچه از شکست خود در آزمون دوم آموخته بودند، پیدا کنند.
یافتههای جدید نشان میدهد آگاهی یافتن از درسهای نهفته در شکستها برای بسیاری از ما سودمند خواهد بود.
فیشباخ میگوید: "بعد از شکست، از خود بپرسید: چه درسی از آن گرفتهام و چطور میتوانم در آینده از این درس استفاده کنم؟" او میگوید یاد گرفتن از شکستها میتواند سخت باشد چون به عزت نفستان لطمه میزنند و شما به پاسخ درست یا روشی بهتر برای انجام کارها نیاز دارید . او میگوید: " پس فقط توجه کردن کافی نیست و حواستان باید بیشتر جمع باشد چون یاد گرفتن از شکستها کار سختتری است."
روند تاثیرگذار؟
توماس وب معتقد است درسهای فرهنگی زیادی از این مقوله میتوان گرفت. ما تقریبا به درستی نسبت به شکستها دیدی منفی داریم اما باید از تغییر نگرش گستردهتری که شکست را نه فقط مایه شرم و تاسف که موقعیتی از هر جهت آموزنده میداند، نهایت بهره را ببریم.
برخی صنایع که امنیت در آنها حرف اول را میزند، از جمله هوانوردی و سفرهای فضایی، در حال حاضر چنین ذهنیتی را پذیرفتهاند اما به نظر میرسد این نگرش باید بیشتر گسترش یابد.
نشانههای مثبتی مبنی بر این که برخی سازمان در این مسیر قدم گذاشتهاند، وجود دارد. فیشباخ میگوید: "تعداد رو به افزایش شرکتهایی که مراسم 'شبهای گندکاری' برگزار میکنند، من را تحت تاثیر قرار داده است. این رویداد در اصل فرصتی در اختیار کارمندان میگذارد که بدون فکر کردن به پیامد عمل خود، پشت میکروفون بروند و از اشتباهاتی که در کار خود مرتکب شدهاند، حرف بزنند."
پذیرفتن اشتباه جرأت میخواهد اما هر چه عده افرادی که توانایی این کار را دارند بیشتر شود، درسهای بیشتری هم برای آموختن وجود خواهد داشت.