نادر نوریکهن: برای شکستنم، یک شب ۸۰۰ ضربه شلاق به من زدند - بخش دوم
رأی دهید
نادر نوری کهن که سوم تیر ۱۳۹۱ بازداشت شد و پس از ۲۵ ماه زندان ، ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ آزاد شد ، قرار بود در سناریوی وزارت اطلاعات برای پرونده های قتل های هسته ای ، به عنوان افسر ارشد اطلاعاتی موساد معرفی شود.
ایران وایر :انواع و اقسام شکنجه را در آن مدت تحمل کردم. وقتی از شلاق زدن خسته میشدند، پابندها و دستبندهایم را باهم قلاب میکردند و سر قلاب را به یکی از زنجیرهای سقف آویزان میکردند و زنجیرها را بالا میکشیدند و من را در همان حالت، ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت نگه میداشتند، درد وحشتناکی داشت. احساس میکردم دستها و پاهایم دارد کنده میشود… در بازجوییها، دو تا از ناخنهایم با ضربه کابل کنده شد. بعد از مدتی هم معدهام خونریزی داشت، هم در ادرارم مقدار زیادی خون بود و هم خون بالا میآوردم. خونمردگی داخلی بعد از شکنجه از کلیه دفع میشد. هرروز خون دفع میکردم. قد من ۱۸۴ است و وقتی بازداشت شدم ۱۲۰ کیلو وزن داشتم. بعد از ۴ ماه، وقتی بهدار زندان برای گزارش وضعیتم قبل از اعزام وزنم کرد ۶۵ کیلو شده بودم.
این بخش دیگری از روایت «نادر نوریکهن»، یکی از متهمان پرونده ترورهای هستهای است ازآنچه در دوران زندان و بازجویی بر او گذشته است. در بخش نخست گفتگو که دیروز منتشر شد، روایت او از شیوه بازداشت و ۲۷ روز نخست بازجویی او در بند ۲۴۰ زندان اوین را خواندیم. در ادامه این گفتگو، به ۴ ماه بازداشت و بازجویی و شکنجههای شدید آقای نوریکهن در زندان مخفی که زیر نظر وزارت اطلاعات قرار دارد میپردازیم. نادر نوریکهن که سوم تیر۱۳۹۱ بازداشت شد و پس از ۲۵ ماه زندان، ۱۱مرداد۱۳۹۳ آزاد شد، قرار بود در سناریوی وزارت اطلاعات برای پرونده قتلهای هستهای، بهعنوان افسر ارشد اطلاعاتی موساد با نام مایکل معرفی شود که اعضای تیم ترور دانشمندان هستهای را جذب، سازماندهی و هدایت کرده است.
گفتید که پس از ۲۷ روز بازداشت و بازجویی در بند ۲۴۰ زندان اوین، وارد زندانی شدید که به گفته شما و آقای «مازیار ابراهیمی» زندان ۳۰۰ نام دارد و با توجه به نهاد بازداشتکننده شما قاعدتا زیر نظر وزارت اطلاعات است. در مورد جای نگهداریتان در زندان جدید بگویید.
من را وارد سوییتی کردند که در آهنی داشت. یک هال بود که در یک قسمتش یک دستشویی و حمام بدون در قرار داشت و کنارش سلولی بود حتی کوچکتر از سلولهای انفرادی ۲۴۰ اوین. کنار در سلول، یک جالباسی بود که کنار آن میایستادیم، چشمبند را باز میکردیم و روی آن میگذاشتیم و وارد سلول میشدیم و تا وقتی در سلول پشت سرمان بسته نمیشد، نمیتوانستیم به عقب نگاه کنیم. داخل سلول دوربین مداربسته بود و ۳ پروژکتور قوی هم ۲۴ ساعته روشن بود. در همان سلول کوچک، در تمام طول شبانهروز دستبند و پابند داشتیم. برای رفتن به دستشویی هم باید در میزدم بیایند در سلول را باز کنند تا بتوانم از دستشویی استفاده کنم. روزی یکبار مجاز بودیم از دستشویی استفاده کنیم و هفتهای یکبار میتوانستیم حمام کنیم. همان یکبار دستشویی را هم پس از چند ساعت در زدن و درخواست کردن اجازه میدادند البته با کلی فحاشی و عصبانیت؛ اما حتی زمان استفاده از دستشویی و حمام هم پابندها و دستبندهایم باز نمیشد. دستشویی رفتن و تمیز کردن خودم با دستبند و پابند عذابی بود وحشتناک. این را یادم رفته بود که بگویم که در ۲۷ روز نخستی که اوین بودم یکبار اجازه دادند حمام کنم.
در زندان جدید، بازجوییها چگونه بود و اولین بار کی سراغت آمدند؟ سه روز اول انتقالم به آنجا، خبری از بازجویی نبود. شبها صدای وحشتناک دادوفریاد را از دور میشنیدم، به نظر میرسید صدای کسی یا کسانی بود که داشتند شکنجه میشدند. در طول روز هم چند بار صدای همان فریادها را شنیدم. ترسناک بود. تصویر ذهنیام این بود که در سالنی کسانی را آویزان کردهاند و میزدند. بعدتر فهمیدم این صداها از زیرزمین آن زندان میآمد و من آنها را میشنیدم چون سوییت من، اولین سوییت کنار پلههایی بودم که به زیرزمین میرفت. روز چهارم انتقالم به زندان جدید، دادوفریاد زندانی که کتک میخورد خیلی نزدیک بود. زندانی را در سوییت بغلی من میزدند. همپروندهای من نبود چون در میان دادوفریاد شنیدم که بازجو میگفت دوربین کار گذاشتهاند و از او فیلم گرفتهاند. بعد که کارشان با او تمام شد سراغ من آمدند.
سراغ شما آمدند برای بازجویی معمول یا به همان شیوهای با شما رفتار کردند که میگویید با زندانی سوییت بغلی شما رفتار کردند؟ نه کتکی در کار نبود. در سلول را باز کردند، گفتند بیرون بیایم. میزی فلزی داخل هال گذاشته بودند. روی صندلی نشستم، رو به دیوار، قلم و کاغذ روی میز بود. پشت سرم دو بازجو نشسته یا شاید ایستاده بودند. یکی از آنها شروع کرد: میدانی کجایی؟ شنیدهای میگویند جایی که عرب نی نینداخت؟ تو ازاینجا زنده بیرون نمیروی، اینجا آدمهایی داریم که ۱۵ سال است زندانی هستند و رنگ آفتاب را ندیدهاند. آنقدر اینجا میمانی تا بپوسی. ما اینجا، جا داریم و وقتی مُردی هم همینجا چالت میکنیم. شناسنامهات باطلشده است، کسی نمیداند کجایی و هیچکس هم از مکان این زندان اطلاع ندارد. بهجایی هم نیازی نیست پاسخگو باشیم و نیستیم. قلم را بردار و خودت بنویس چکار کردهای تا بیجهت اذیت نشوی و زحمت ما را هم زیاد نکنی.
من دوباره نوشتم بیگناهم و هر آنچه را حقیقت داشت تکرار کردم. برگه کاغذ را گرفت و خواند و پاره کرد. گفت چرت ننویس، دوباره و این بار درست بنویس. دوباره نوشتم من شغلم پیمانکاری است و کاملا بیگناهم. دوباره پاره کرد و گفت چرتوپرت مینویسی. به شیوه دیگری باید با تو رفتار کرد و رفت و من را به سلولم بازگرداندند.
دوباره کی سراغت آمدند و منظورش از شیوه دیگر رفتار کردن چه بود؟ در ادامه چگونه از تو بازجویی کردند؟ دو شب بعد دوباره سراغ من آمدند. این بار من را به زیرزمین بردند. بعد از پایین رفتن از راهپلهها یک سالن دراز را رد کردیم که ته آن، سمت چپش، اتاق شکنجه بود. در این اتاق علاوه بر تخت فلزی تعزیر، آنطور که بعدتر تجربه کردم چند جا زنجیر آویزان شده بود، زنجیرهایی که میتوانند کسی را که به آن بسته میشود بالا بکشند. یک آبسردکن هم در اتاق بازجویی بود که تنها بازجویان از آن استفاده میکردند. سپس من را به تخت بستند و شلاق زدن کف پاهایم شروع شد. اما درد شلاق اینجا خیلی از شلاق اوین بیشتر بود. شکنجهگر شلاق را به من نشان داد و گفت حیوان! این را مخصوص تو ساختهایم. چیزی بود با قطر یک اینچ یا شاید هم بیشتر و دور آن قابی فلزی بود که مانع خم شدن کابل میشد و درد زدن با آن را چند برابر میکرد. میزدند، پاهایم ورم میکرد، راهم میبردند، ورم پاهایم میخوابید و دوباره شلاق زدن شروع میشد. چند بار حین شلاق خوردن بیهوش شدم. یکی که روپوش سفید یا آبی داشت و دمپایی به پا بود و دکتر صدایش میکردند، آمد. معاینهای کرد و میگفت حالش خوب است و دوباره شروع میکردند.
در زیرزمین تنها همان یک اتاق شکنجه وجود داشت؟ بازجو یک روز من را که باید هر بار بعد از شلاق خوردن راه میرفتم تا ورم پاهایم بخوابد به یک سالن چهارگوش بزرگ برد که دورتادورش در بود. گفت در این اتاقها ما تجربه ساواک را داریم. از روسیه هم خیلی چیزها وارد کردهایم. در هرکدام از این اتاقها یک دستگاه هست. از اتاق شماره یک شروع میکنیم. اگه حرف نزنی به اتاق شماره دو میرویم. اگر در اتاق شماره دو هم به حرف نیامدی به اتاق شماره سه میرویم و بعد اتاق شماره چهار که مقاومت کردن در آن بسیار سخت است؛ اما حتی اگر اتاق شماره چهار را هم رد کنی، در اتاق شماره پنج حتما مُردهای. البته آنها هیچگاه در اتاقها را باز نکردند و من نمیدانم واقعا پشت آن درها چه خبر بود. شاید تنها میخواستند من را بترسانند.
انواع دیگری از شکنجه را هم غیر از شلاق خوردن، در این زندان تجربه کردید؟ انواع و اقسام شکنجه را در آن مدت تحمل کردم. یک شب که من را به اتاق شکنجه میبردند، از همان پای پلهها، کف زمین خون ریخته بود. خونی که بار قبلش که به اتاق شکنجه رفته بودم کف زمین نبود. این رد خون تا اتاق شکنجه ادامه داشت و آنجا هم بود. از زیر چشمبند این خون کاملا معلوم بود. من را روی تخت نشاندند. بازجو گفت بوی خون را میشنوی؟ از زیر چشمبندت هم میبینی کف اتاق همهاش خون است. نفر قبلی مغزش ترکید. دادیم همینجا چالش کنند امشب نوبت توست. یا حرف میزنی یا چالت میکنیم. خون زیادی بود. به نظر میرسید واقعا کسی را همینجا کشتهاند. یا از دستشان دررفته بود و در شکنجه زیادهروی کرده بودند یا بهقصد او را کشته بودند. بعدازاین حرف یک نفر که سمت راستم ایستاده بود از پشتسر طناب داری به گردن من انداخت و از بالا شروع کرد به کشیدن طناب و با آن بازی کردن. یک نفر دیگر هم که سمت چپم بود شروع کرد به دست زدن به ناخنهای دستم. انگار میخواست ناخنهای دستم را بکشد. کسی که مقابلم نشسته بود گفت این دو نفر بغلدستیات عزراییل هستند. ناخنهایت را میکشند و در ادامه جانت را هم میگیرند. نیم ساعت به تو وقت میدهم. اگر در این نیم ساعت، اعتراف کردی که هیچی، اما اگر حرف نزنی به این دوتا میسپارمت. همان چیزی را میدانستم و واقعیت داشت تکرار کردم. به پشتم با شوکر ضربه میزدند. بارها در این چهار ماه با شوکر به پشتم میزدند. نیم ساعت تمام شد و من حرف خودم را تکرار کردم و به چیزی که نمیدانم چیست اعتراف نکردم. بازجوی اصلی رفت و آن دو نفر با طناب داری که گردنم بود من را روی زمین کشیدند از راهرو به سالنی بزرگ آوردند. دستها و پاها و چشمهایم بسته بود. با کابل و چوب شروع کردن به زدن من. به نظرم پنجنفری بودند. همدیگر را با صدای بلند صدا میکردند تا من را بیشتر وحشتزده کنند. من را از اینطرف سالن به آنطرف پرت میکردند. داد میزدم که من کاری نکردم. میگفتند هرچقدر دوست داری داد بزن، صدایت به هیچ کجا نمیرسد … یک ساعتی این کتککاری ادامه داشت، بیهوش شدم و من را به سلول برگردانده بودند. در اثر شکنجههای آن روز، گردن و کمرم آسیب دید که عکسهایش را برایت میفرستم.
این بخش دیگری از روایت «نادر نوریکهن»، یکی از متهمان پرونده ترورهای هستهای است ازآنچه در دوران زندان و بازجویی بر او گذشته است. در بخش نخست گفتگو که دیروز منتشر شد، روایت او از شیوه بازداشت و ۲۷ روز نخست بازجویی او در بند ۲۴۰ زندان اوین را خواندیم. در ادامه این گفتگو، به ۴ ماه بازداشت و بازجویی و شکنجههای شدید آقای نوریکهن در زندان مخفی که زیر نظر وزارت اطلاعات قرار دارد میپردازیم. نادر نوریکهن که سوم تیر۱۳۹۱ بازداشت شد و پس از ۲۵ ماه زندان، ۱۱مرداد۱۳۹۳ آزاد شد، قرار بود در سناریوی وزارت اطلاعات برای پرونده قتلهای هستهای، بهعنوان افسر ارشد اطلاعاتی موساد با نام مایکل معرفی شود که اعضای تیم ترور دانشمندان هستهای را جذب، سازماندهی و هدایت کرده است.
گفتید که پس از ۲۷ روز بازداشت و بازجویی در بند ۲۴۰ زندان اوین، وارد زندانی شدید که به گفته شما و آقای «مازیار ابراهیمی» زندان ۳۰۰ نام دارد و با توجه به نهاد بازداشتکننده شما قاعدتا زیر نظر وزارت اطلاعات است. در مورد جای نگهداریتان در زندان جدید بگویید.
من را وارد سوییتی کردند که در آهنی داشت. یک هال بود که در یک قسمتش یک دستشویی و حمام بدون در قرار داشت و کنارش سلولی بود حتی کوچکتر از سلولهای انفرادی ۲۴۰ اوین. کنار در سلول، یک جالباسی بود که کنار آن میایستادیم، چشمبند را باز میکردیم و روی آن میگذاشتیم و وارد سلول میشدیم و تا وقتی در سلول پشت سرمان بسته نمیشد، نمیتوانستیم به عقب نگاه کنیم. داخل سلول دوربین مداربسته بود و ۳ پروژکتور قوی هم ۲۴ ساعته روشن بود. در همان سلول کوچک، در تمام طول شبانهروز دستبند و پابند داشتیم. برای رفتن به دستشویی هم باید در میزدم بیایند در سلول را باز کنند تا بتوانم از دستشویی استفاده کنم. روزی یکبار مجاز بودیم از دستشویی استفاده کنیم و هفتهای یکبار میتوانستیم حمام کنیم. همان یکبار دستشویی را هم پس از چند ساعت در زدن و درخواست کردن اجازه میدادند البته با کلی فحاشی و عصبانیت؛ اما حتی زمان استفاده از دستشویی و حمام هم پابندها و دستبندهایم باز نمیشد. دستشویی رفتن و تمیز کردن خودم با دستبند و پابند عذابی بود وحشتناک. این را یادم رفته بود که بگویم که در ۲۷ روز نخستی که اوین بودم یکبار اجازه دادند حمام کنم.
در زندان جدید، بازجوییها چگونه بود و اولین بار کی سراغت آمدند؟ سه روز اول انتقالم به آنجا، خبری از بازجویی نبود. شبها صدای وحشتناک دادوفریاد را از دور میشنیدم، به نظر میرسید صدای کسی یا کسانی بود که داشتند شکنجه میشدند. در طول روز هم چند بار صدای همان فریادها را شنیدم. ترسناک بود. تصویر ذهنیام این بود که در سالنی کسانی را آویزان کردهاند و میزدند. بعدتر فهمیدم این صداها از زیرزمین آن زندان میآمد و من آنها را میشنیدم چون سوییت من، اولین سوییت کنار پلههایی بودم که به زیرزمین میرفت. روز چهارم انتقالم به زندان جدید، دادوفریاد زندانی که کتک میخورد خیلی نزدیک بود. زندانی را در سوییت بغلی من میزدند. همپروندهای من نبود چون در میان دادوفریاد شنیدم که بازجو میگفت دوربین کار گذاشتهاند و از او فیلم گرفتهاند. بعد که کارشان با او تمام شد سراغ من آمدند.
سراغ شما آمدند برای بازجویی معمول یا به همان شیوهای با شما رفتار کردند که میگویید با زندانی سوییت بغلی شما رفتار کردند؟ نه کتکی در کار نبود. در سلول را باز کردند، گفتند بیرون بیایم. میزی فلزی داخل هال گذاشته بودند. روی صندلی نشستم، رو به دیوار، قلم و کاغذ روی میز بود. پشت سرم دو بازجو نشسته یا شاید ایستاده بودند. یکی از آنها شروع کرد: میدانی کجایی؟ شنیدهای میگویند جایی که عرب نی نینداخت؟ تو ازاینجا زنده بیرون نمیروی، اینجا آدمهایی داریم که ۱۵ سال است زندانی هستند و رنگ آفتاب را ندیدهاند. آنقدر اینجا میمانی تا بپوسی. ما اینجا، جا داریم و وقتی مُردی هم همینجا چالت میکنیم. شناسنامهات باطلشده است، کسی نمیداند کجایی و هیچکس هم از مکان این زندان اطلاع ندارد. بهجایی هم نیازی نیست پاسخگو باشیم و نیستیم. قلم را بردار و خودت بنویس چکار کردهای تا بیجهت اذیت نشوی و زحمت ما را هم زیاد نکنی.
من دوباره نوشتم بیگناهم و هر آنچه را حقیقت داشت تکرار کردم. برگه کاغذ را گرفت و خواند و پاره کرد. گفت چرت ننویس، دوباره و این بار درست بنویس. دوباره نوشتم من شغلم پیمانکاری است و کاملا بیگناهم. دوباره پاره کرد و گفت چرتوپرت مینویسی. به شیوه دیگری باید با تو رفتار کرد و رفت و من را به سلولم بازگرداندند.
دوباره کی سراغت آمدند و منظورش از شیوه دیگر رفتار کردن چه بود؟ در ادامه چگونه از تو بازجویی کردند؟ دو شب بعد دوباره سراغ من آمدند. این بار من را به زیرزمین بردند. بعد از پایین رفتن از راهپلهها یک سالن دراز را رد کردیم که ته آن، سمت چپش، اتاق شکنجه بود. در این اتاق علاوه بر تخت فلزی تعزیر، آنطور که بعدتر تجربه کردم چند جا زنجیر آویزان شده بود، زنجیرهایی که میتوانند کسی را که به آن بسته میشود بالا بکشند. یک آبسردکن هم در اتاق بازجویی بود که تنها بازجویان از آن استفاده میکردند. سپس من را به تخت بستند و شلاق زدن کف پاهایم شروع شد. اما درد شلاق اینجا خیلی از شلاق اوین بیشتر بود. شکنجهگر شلاق را به من نشان داد و گفت حیوان! این را مخصوص تو ساختهایم. چیزی بود با قطر یک اینچ یا شاید هم بیشتر و دور آن قابی فلزی بود که مانع خم شدن کابل میشد و درد زدن با آن را چند برابر میکرد. میزدند، پاهایم ورم میکرد، راهم میبردند، ورم پاهایم میخوابید و دوباره شلاق زدن شروع میشد. چند بار حین شلاق خوردن بیهوش شدم. یکی که روپوش سفید یا آبی داشت و دمپایی به پا بود و دکتر صدایش میکردند، آمد. معاینهای کرد و میگفت حالش خوب است و دوباره شروع میکردند.
در زیرزمین تنها همان یک اتاق شکنجه وجود داشت؟ بازجو یک روز من را که باید هر بار بعد از شلاق خوردن راه میرفتم تا ورم پاهایم بخوابد به یک سالن چهارگوش بزرگ برد که دورتادورش در بود. گفت در این اتاقها ما تجربه ساواک را داریم. از روسیه هم خیلی چیزها وارد کردهایم. در هرکدام از این اتاقها یک دستگاه هست. از اتاق شماره یک شروع میکنیم. اگه حرف نزنی به اتاق شماره دو میرویم. اگر در اتاق شماره دو هم به حرف نیامدی به اتاق شماره سه میرویم و بعد اتاق شماره چهار که مقاومت کردن در آن بسیار سخت است؛ اما حتی اگر اتاق شماره چهار را هم رد کنی، در اتاق شماره پنج حتما مُردهای. البته آنها هیچگاه در اتاقها را باز نکردند و من نمیدانم واقعا پشت آن درها چه خبر بود. شاید تنها میخواستند من را بترسانند.
انواع دیگری از شکنجه را هم غیر از شلاق خوردن، در این زندان تجربه کردید؟ انواع و اقسام شکنجه را در آن مدت تحمل کردم. یک شب که من را به اتاق شکنجه میبردند، از همان پای پلهها، کف زمین خون ریخته بود. خونی که بار قبلش که به اتاق شکنجه رفته بودم کف زمین نبود. این رد خون تا اتاق شکنجه ادامه داشت و آنجا هم بود. از زیر چشمبند این خون کاملا معلوم بود. من را روی تخت نشاندند. بازجو گفت بوی خون را میشنوی؟ از زیر چشمبندت هم میبینی کف اتاق همهاش خون است. نفر قبلی مغزش ترکید. دادیم همینجا چالش کنند امشب نوبت توست. یا حرف میزنی یا چالت میکنیم. خون زیادی بود. به نظر میرسید واقعا کسی را همینجا کشتهاند. یا از دستشان دررفته بود و در شکنجه زیادهروی کرده بودند یا بهقصد او را کشته بودند. بعدازاین حرف یک نفر که سمت راستم ایستاده بود از پشتسر طناب داری به گردن من انداخت و از بالا شروع کرد به کشیدن طناب و با آن بازی کردن. یک نفر دیگر هم که سمت چپم بود شروع کرد به دست زدن به ناخنهای دستم. انگار میخواست ناخنهای دستم را بکشد. کسی که مقابلم نشسته بود گفت این دو نفر بغلدستیات عزراییل هستند. ناخنهایت را میکشند و در ادامه جانت را هم میگیرند. نیم ساعت به تو وقت میدهم. اگر در این نیم ساعت، اعتراف کردی که هیچی، اما اگر حرف نزنی به این دوتا میسپارمت. همان چیزی را میدانستم و واقعیت داشت تکرار کردم. به پشتم با شوکر ضربه میزدند. بارها در این چهار ماه با شوکر به پشتم میزدند. نیم ساعت تمام شد و من حرف خودم را تکرار کردم و به چیزی که نمیدانم چیست اعتراف نکردم. بازجوی اصلی رفت و آن دو نفر با طناب داری که گردنم بود من را روی زمین کشیدند از راهرو به سالنی بزرگ آوردند. دستها و پاها و چشمهایم بسته بود. با کابل و چوب شروع کردن به زدن من. به نظرم پنجنفری بودند. همدیگر را با صدای بلند صدا میکردند تا من را بیشتر وحشتزده کنند. من را از اینطرف سالن به آنطرف پرت میکردند. داد میزدم که من کاری نکردم. میگفتند هرچقدر دوست داری داد بزن، صدایت به هیچ کجا نمیرسد … یک ساعتی این کتککاری ادامه داشت، بیهوش شدم و من را به سلول برگردانده بودند. در اثر شکنجههای آن روز، گردن و کمرم آسیب دید که عکسهایش را برایت میفرستم.
از شلاق زدن که خسته میشدند، پابندها و دستبندهایم را باهم قلاب میکردند و سر قلاب را به یکی از زنجیرهای سقف آویزان میکردند و زنجیرها را بالا میکشیدند. و من را در همان حالت ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت نگه میداشتند، درد وحشتناکی داشت. اول احساس میکردم دستها و پاهایم دارد کنده میشود و بعد که جریان خونرسانی به آنها مختل میشد، دستهایم سر میشد. به نظرم آن نیم ساعت آستانه زنده ماندنم در آن حالت بود و چون نمیخواستند بمیرم پایینم میکشیدند ... [مکثی طولانی میکند] ۷ سال از این موضوع گذشته است، الان که اینها را تعریف میکنم دوباره حس همان روزها را دارم … تمام بدنم به لرزه افتاده است.
بعد از مدتی، به نظر میرسید تمام اعضای داخلی بدنم خونریزی داشت. هم معدهام خونریزی داشت و هم در ادرارم مقدار زیادی خون بود و هم خون بالا میآوردم. خونمردگی داخلی بعد از شکنجه از کلیه دفع میشد. هرروز خون دفع میکردم. من ۱۸۴ قدم است و وقتی بازداشت شدم ۱۲۰ کیلو وزن داشتم. بعد از ۴ ماه، وقتی بهدار زندان برای گزارش وضعیتم قبل از اعزام وزنم کرد ۶۵ کیلو شده بودم. پوستواستخوان شده بودم. دندهها و انگشتهایم زده بود بیرون. کمرم خم شده بود، دچار لرزش شده بودم و تیک عصبی گرفته بودم.
کجا به این نتیجه رسیدی که دیگر دوام نمیآوری و ناچار شدی همکاری کنی و داستان آنان را بپذیری؟ تقریبا ۴ ماه شده بود که من در آن زندان بودم و شکنجه میشدم. کسی بود که به او دکتر میگفتند، مثلا بهیار بود و هرروز پس از شکنجه به سلولم میآمد و تنها کارش این بود که برای شکنجه، من را زنده نگه دارد. به من سرم وصل میکرد، آمپول میزد و به زخم پاهایم کرم میزد تا برای شکنجه روز بعد آماده شوم. یکبار به من گفت اصلا پزشکی یا پرستاری نخوانده است و تحصیلکرده حقوق است و از سر بیکاری شغلش این شده است. این بهیار روزی که من خونریزی شدید داخلی داشتم، برای تیمار کردن به سلولم آمده بود گفت من نمیدانم تو چیکار کردی، اصلا نمیخواهم چیزی هم بدانم. وظیفه من کارهای درمانی توست و فقط میخواهم بهت بگویم وضعیت سلامتیت وخیم است. از من خواست خونی را که دفع میکنم توی بطری بریزم تا اندازه بگیرد. این کار را کردم و برگشت گفت با این میزان خونریزی تو دو روز دیگر بیشتر زنده نمیمانی. کلیههایت در حال از کار افتادن است. این زمانی بود که هم از معده خونریزی داشتم و هم از طریق ادرار و هم خون بالا میآوردم. گفت من توصیه میکنم هرچه میخواهند به آنها بگو. تا ده سال دیگر هم مقاومت کنی، همین داستان است. من دیدهام آدمها اینجا زیر شکنجه مردهاند، همکاری کن. خودمم احساس میکردم دیگر بدنم جواب نمیدهد، احساس میکردم امروز و فردا مردنی هستم.
بعد دوباره برای بازجویی سراغت آمدند؟ در همان شرایطی که وضعیت سلامتیت بهشدت بحرانی شده بود؟ بله دو شب بعد از صحبتهای بهیار، من را دوباره به اتاق شکنجه در زیرزمین بردند. من را روی تخت نشاندند. کسی که خودش را «محمدی» معرفی کرد گفت من رییس اداره تعزیرات وزارت اطلاعات هستم. برگهای به من نشان داد که میخواست از زیر چشمبند ببینم، نتوانستم بخوانم. گفت این حکم اعدام توست، یا همین امشب میکشمت یا حرف میزنی. کسان دیگری هم در اتاق حضور داشتند که همین محمدی نام گفت اینها از راه دور آمدهاند و نماینده دادستان و قاضی اجرای احکام و کسانی دیگر هستند و امشب آمدهاند شاهد اجرای حکم تو باشند. جوری اینها را دور اتاق نشانده بودند که گویی عمد داشتند که من از زیر چشمبند پاهایشان را ببینم. شلوار پارچهای و کفشهای چرمی به پا داشتند. آنجا بازجوها هم دمپایی به پا داشتند و برای همین معلوم بود اینها کارهای هستند و از بیرون زندان آمدهاند.
محمدی گفت روش این است که یا همین الان حرف میزنی یا برابر با مقررات صد ضربه شلاق میزنیم. از پا شروع میکنیم تا به فرق سرت برسیم، هر جا هم که مُردی که یعنی حکمت اجرا شده است. اگر در حین شلاق خوردن هم بگویی من کردهام و اعتراف میکنم، شلاق خوردن متوقف نمیشود. اما بین هر صد ضربه، ده ثانیه صبر میکنیم و فرصت داری حرف بزنی و اعتراف کنی. اگر اعتراف نکنی باز صد ضربه شلاق میخوری و همینطور ادامه خواهد داشت تا اینکه اعتراف کنی یا بمیری. لباسهایم را درآوردند و من را روی تخت دراز کردند و به آن بستند. داد زدم که آقای مسئول، آقای دادستان من بیگناهم. کاری نکردهام. خندیدند و صدایی گفت بله حتما اشتباه گرفتهایم …
شروع کردند، از نوک پاهایم شروع کردند و رفتند بالا؛ یکی از رو میزد و یکی از زیر میزد. من آن شب هشت سری شلاق صدتایی را تونستم با درد شدید و داد زدن، فریاد کشیدن و گریه کردن تاب بیاورم. بعدا قاضی «شهریاری» به من میگفت چطور تحمل کردی. اینجا نوشتهاند ۸۰۰ ضربه شلاق تعزیری. چطور توانستی؟ یکجا احساس کردم روحم از بدنم خارج شد. چند ثانیه خودم را از بیرون دیدم. بیهوش شدم. به هوش که آمدم، همان محمدی گفت فقط بگو به اسراییل رفتهام تا تمام کنیم. من مرگ را مقابل چشمهایم دیدم، روحم را دیدم که از بدنم خارج شد. گفتم چرا باید بیگناه بمیرم ... ببخشید من زیاد حالم مساعد نیست … [بغض کرده است، مدتی طولانی مکث میکند.]
گفتم فرصتی برای خودم بخرم شاید اتفاقی بیفتد. گفتم اگر بگویم اسراییل رفتهام، شکنجه تمام میشود؟ محمدی گفت آره، فقط بگو اسراییل رفتی. گفتم بازم کنید تا بگویم. گفت نه همینجوری بگو. گفتم نه بازم کنید. گفت قبول اما اگر تکرار کنی بیگناهی، دوباره میبندمت و میکشمت. بازم کردند، نتوانستم بشینم، بلندم کردند، من را نشاندند و گرفتند که نیفتم و بهم آب دادند. گفتم بله من اسراییل رفتم. گفت حالا بگو چطور رفتی اسراییل. گفتم شما گفتید فقط بگویم اسراییل رفتم. گفت نه همین را بگو میفرستمت بالا.
نمیدانستم بگویم چطور رفتهام. همینطوری گفتم از دبی رفتم اسراییل. زدند زیر خنده. محمدی گفت از دبی؟ مگر دوبی به اسراییل پرواز دارد؟ راستش را بگو وگرنه دوباره میبندمت. گفتم از عراق رفتم. گفت از عراق چطور رفتی؟ گفتم با ماشین. خندید که مگر میشود؟ چرت نگو، راستش را بگو. گفتم رفتم ترکیه. گفت داری نزدیک میشوی. به خودم فشار آوردم و یادم آمد که قبرس در دریای سیاه هست. تصویر ذهنی داشتم که اسراییل نزدیک قبرس است. گفتم رفتم قبرس و ازآنجا با کشتی رفتم.
تمام شد و من را به سلولم در طبقه بالا برگرداندند. محمدی وارد سلول شد و گفت رو به دوربین مداربسته بگو من افسر ویژه اطلاعاتی موساد هستم، آقایان میخواهند از پشت دوربین تو را ببینند. من هم با همان حال خرابی که داشتم به دوربین نگاه کردم و گفتم من مایکل، افسر ویژه اطلاعاتی موساد هستم. گفت بشین. نشستم. گفت تعریف کن چهکارهایی کردی؟ گفتم کاری نکردم. گفت مگر میخوای بازهم بروی پایین. نمیدانستم قضیه چیست و چرا من را گرفتهاند و نمیدانستم باید چه بگویم. گفت حالا مدت طولانی انفرادی بودی، تعزیر شدی و فشار بهت آمده، حالت بهتر شود کمکم یادت میآید. از انفجار در کارخانه اصفهان شروع میکنیم بعد میرویم سراغ شهدای هستهای که ترور کردی و بعد هم میرویم سراغ انفجار پادگان ملارد. کمک میکنم به یاد بیاوری. حالا استراحت کن، کمی حالت بهتر شود. بهیار را صدا زد و گفت دکتر این را برایمان بساز، فردا بهش نیاز داریم. نمیدانم بهیار چه آمپولهایی به من زد که بیهوش شدم.
و بهاینترتیب شکنجهها تمام شد و تو همکار کردی؟ یا با بهتر شدن حالت دوباره مقاومت شروع شد؟ بگذارید اول در مورد غذایی که در آن ۵ ماه به من میدادند بگویم تا به این برسم که وضعیت در لحظه اول چگونه تغییر کرد. غذای من در آن مدت پر از مو، خرده آشغال و کثافت بود. انگار غذایم را عمدا میریختند زمین و دوباره جمع میکردند و در ظرفم میگذاشتند. روزهای اول غذا را نمیخوردم. بعد گرسنگی امانم را برید، غذا را در حد امکان با بطری آبمعدنی میشستم و میخوردم. میگفتند اعتراف کن تا غذای خوب بهت بدیم. ناچار بودم غذا را با همان وضعیت و کیفیت بخورم.
اما فردا صبح اعتراف اولیه در سلول را باز کردند، روی میز بازجویی داخل سوییت شیرینی و آبمیوه و داخل ظرف یکبارمصرف غذای رستوران گذاشته بودند. ماهی پلو بود، میز چیده شده بود. رو به دیوار نشستم، کسی داخل آمد و پشت سرم ایستاد و گفت ببین الان حرف زدی چه غذای خوبی برات گرفتیم و آشغال خوردن تمام شد. الان که بریدی هم کار ما را راحت کردی هم کار خودت را. خیلی خوب آموزش دیده بودی، هیچکس نتوانسته ۴ ماه دوام بیاره، دمت گرم واقعا. منتظر بودی هلیکوپتر بیاید دنبالت؟ دیدی نیامدند؟ دیدی اسراییل نیامد. منتظر نفوذی بودی؟ ولی کسی اینجا نبود که نجاتت بده، فهمیدی و بریدی. حالا اینها را بخور و بعد بشین بنویس چهکارهایی کردهای.
مقداری از غذا و آبمیوه را خوردم، حالم کمی بهتر شده بود و فکر میکردم میتوانم دوباره مقاومت کنم. دوباره نشستم نوشتم من بیگناه هستم، من پیمانکار ساختمانی هستم و شما من را بهاشتباه و بهجای کس دیگری گرفتهاید. یک ساعت بعد که مشغول نوشتن در صفحه دوم بودم، بازجو برگشت و کاغذها را خواند و پاره کرد و داد زد که مایکل داری با ما لاس میزنی؟ دیشب به همهچیز اعتراف کردی و همه دیدند. توی دوربین گفتی من مامور اطلاعات موساد هستم الان میگویی بیگناهم. حالت خوب شده و سرحال شدی. پرتم کرد توی سلول و در را بست.
تا شب خبری نشد. درهایی که باید باز میشد خیلی چفت و بند داشت و با سروصدا باز میشد و در اولی که باز میشد من میفهمیدم کسی دارد داخل میشود. در سلول هم قفل داشت و وقت باز کردن صدا میداد و من متوجه میشدم. نمیدانم چقدر آرام این کار را کرده بودند که بیآنکه من متوجه آمدن کسی شوم در سلول باز شد و چند نفر یکباره ریختند سرم و من را زیر رگبار فحش و مشت و لگد گرفتند. به من چشمبند زدند و کشانکشان بردند زیرزمین و دوباره به تخت بستند. نمیدانم چقدر زدند. چون چند بار از حال رفتم و به هوشم آوردند و دوباره شروع میکردند بی آنکه حرفی بزنند. یکی دو ساعت زدند. شنیدم که بهیار گفت بسه دارد میمیرد. بازم کردند و من را روی تخت نشاندند و به من آب دادند. سرحالتر شدم. دوباره حس مرگ بهم دست داد.
آقای محمدی گفت تو حالت خوب شد و رفتی این حرفها را زدی؟ امشب یا از اینجا زنده بیرون نمیروی یا مینشینی مینویسی. گفت رفتی اسراییل؟ گفتم بله رفتم. گفت چطور یهودی شدی؟ گفتم دوستدختری داشتم یهودی بود به خانهاش رفتوآمد داشتم با پدرش آشنا شدم، پدرش من را با موساد آشنا کرد و مهمانی میرفتیم. داستانسرایی میکردم تا بگذرد. گفتم همانجا من را یهودی کردند. من آن زمان نمیدانستم در یهودیت دین از مادر منتقل میشود. گفت داستان قشنگیه و دستور داد من را بالا ببرند. همه بدنم میلرزید، وضعم خراب بود، تیک داشتم. گفت میبریمت بالا ولی اگر چرتوپرت بگویی دوباره برمیگردی پایین. من را بردند بالا و در سوییت روی صندلی نشستم و درباره اسراییل رفتن و یهودی شدن من صحبت کردیم. تمام که شد من را داخل سلولم فرستادند.
و صبح روز بعد دوباره همان داستان تکرار شد یا روش تغییر کرد؟ فردای آن روز هم روش تغییر کرد و هم بازجو. دوباره من را آوردند بیرون و در سوییت رو به دیوار نشاندند. بازجویی آمد پشتسر من روی صندلی نشست و پاهایش را دراز کرد گذاشت کنار سرم من و با پاهایش میزد به گوشهایم. یک ربع در سکوت به این شکل گذشت. گفت: «ما که میدانیم تو افسر موساد هستی و مقام بالایی داری و آموزشهای مختلف مثل جاسوسی دیدی و برای همین تحمل کردی. تحقیق کردیم فهمیدیم مقامت هم خیلی بالاست. برای همین من را فرستادند برای بازجویی از تو. تو زندگی ما هستی، نمیتوانی در بروی، معامله نمیتوانی بکنی، زندانی ما هستی و اینجا هم همهچیز یکطرفه است، قانون بینالمللی حاکم نیست و به وکیل هم دسترسی نداری و خودت هم میدانی هرچه را من بگویم باید انجام بدهی. اگر با ما کنار آمدی که باهات کنار میآییم در غیر این صورت روشهای خودمان را داریم.»
این بازجو طوری برخورد میکرد که انگار با یک افسر رسمی موساد صحبت میکند. گفتم ۵ دقیقه به من فرصت میدهید؟ گفت اگر میخواهی چرتوپرت بگویی نه. گفتم دو دقیقه به من فرصت بدهید بعدش هرچه از من خواستید را من انجام میدهم. چند بار التماس کردم فقط یک دقیقه یکچیزی بگویم. گفت باشه ولی میدانم چرتوپرت میگویی. گفتم حاجآقا شما بازجوی من هستید ولی من بیگناهم.
تا گفتم بیگناهم با همان پایش کوبید توی سر من و بلند شد و این بار کوبید توی صورتم که گوشه چشمم شکست و باد کرد که هنوز اثرش هست. داد زد که دیگر نبینم همچین حرفی بزنی که بیگناهم! قرار شد با ما همکاری کنی. محمدی کمی بعد آمد و گفت چون تو بریدی و اعتراف کردی از بخش تعزیرات آمدی بیرون و این آقا هم بازجوی شماست. اگه همکاری کردی کارت جلو میرود وگرنه دوباره به بخش ما تحویلت میدهند و ما میدانیم با جنس مرجوعی چگونه رفتار کنیم. محمدی رفت و بازجویی من شروع شد. من واقعا شکستم. بعد از ۵ ماه بازداشت قبول کردم برای زنده ماندن باید به هر آنچه میخواهند اعتراف کنم.
و ازاینجا به بعد تو بر اساس همان سناریویی که آنها نوشته بودند شروع به اعتراف کردن کردی یا خودت بر اساس جرایمی که به تو نسبت میدادند سناریویی در ذهنت مینوشتی و روی کاغذ میآوردی؟ بازجو گفت تمام اقداماتی که علیه جمهوری اسلامی انجام دادی را بنویس. من اصلا نمیدانستم چه باید بنویسم، برگه سفید بود. گفت نمیخواهم فشار بیاورم. گفتم نمیدانم چه بنویسم. گفت اینهمه ترور کردی، اینهمه سال توی ایران فعالیت میکردی، چطور نمیدانی؟ دو سه ساعت طول کشید، آرام صحبت میکرد. در این مرحله شکنجهای در کار نبود. گفت نور و خون بهت نرسیده است، تحتفشار بودی، بهت فرصت میدهم فکر کنی. یک نگهبان آنجا بود و او رفت. وقتی برگشت و دید برگه سفید است، عصبانی شد و فحش داد و دوباره زد توی صورتم. گفت عنوان عملیاتی که انجام دادی را بنویس. گفتم من به کلهام ضربه و میله خورده و یادم رفته است. سرم ضربه خورده بود و باد کرده بود، گفتم ببین ضربه خورده است، حافظهام آسیب دیده است. گفت عناوین را بنویس: انفجار در کارخانه هستهای اصفهان. بعدتر به این عنوان موارد دیگر هم اضافه شد: ترور دانشمندان هستهای، انفجار ملارد.
اما جرایم من به همین سه مورد همپروندهایهایم ختم نشد. آنها «یک افسر موساد» را گرفته بودند که باید تمام آنچه را در آن سیوچند سال پس از انقلاب رخ داده بود گردنش بیندازند. گاهی یادشان میرفت من افسر اسراییلی هم که باشم سن مشخصی دارم و سنم اجازه نمیدهد همه ترورها و انفجارهای پس از انقلاب مسئولیت داشته باشم. گفتند در انفجار حزب جمهوری اسلامی بچه بودی اما کیف حاوی بمب را تو به دستور پدرت در محل گذاشتی. گفتند «صیاد شیرازی» را تو ترور کردهای، برای ترور سید «علی خامنهای» برنامه داشتهای اما ناکام ماندهای. «ندا آقاسلطان» را تو کشتهای. ترور «عماد مغنیه» در سوریه، ترور پسر امامجمعه مریوان، انفجار در سکوی نفتی خلیجفارس، انفجار در مسجد شیراز، انفجار حرم امام رضا و خیلی موارد دیگر. همه را همانطور که خواسته بودند گردن گرفتم، برایش داستان نوشتم و امضا کردم. ۳۶ مورد بود.
دیدگاه خوانندگان
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
این دروغه. این غیر ممکن است که از ۱۵۰ کابل در یک شب بیشتر بتونند بزنند ،چون در اونصورت پوست و گوشت که هیچ استخوان هم برای پا نمیمونه.من اینو میگم چون بیش از اندازه از اون کابلها خوردم،پس اگر میخواهی از بیعدالتی رژیم بگی ،لطفا چیزی بگو که بگنجه . تو اگر ۸۰۰ کابل در یک شب خورده بودی الان قادر نبودی حرف بزنی حالا راه رفتن رتوی اون دو پا بجا.این حرف تو هم متل اون چرند قرایتی بود که میگفت علی شبی ۱۰۰۰رکعت نماز میخوند
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۷
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
خدایا این سران جمهورى اسلامى چقدر بى رحم هستند مگر شماها خانواده ندارید مگر انسان نیستید یک حیوان هم به هم نوع خود این کار را نمى کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۷
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
یک شیر همیشه شیر است، حتی اگر در چنگ کفتارها اسیر باشد.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۶
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
از سقف برو بالا! دهنت را آب بکش. مگر در اسلام شکنجه وجود دارد؟ این ها دستورات خداوند هست که از اسمان توی دست رسول فرو افتاده است و نامش شکنجه نیست بلکه مرحمت الهی اسلامی هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۱
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. نه دروغ نیست . زدنش ، ترکوندنش . منتها روی این بخش مسلط نبودن که این آقا سابقا با دراویش فلان سلسله که کاری به اسمش نداریم حشر و نشر داشته . شما اگر شرایط بدنی نزدیک به مرگ هم داشته باشی، اگر ٣٠ ثانیه بتونی کالبد اثیری رو از جسمت خارج کنی ، مجددا در حین برگشت، انگار نه انگار که در حال مرگ بودی . کابل رو میزنن کف پا که تعادل سیستم عصبی به هم بریزه و بتونن سیناپس ها ی مغزی رو قطع کنن و مجددا شبکه بندی کنن . منتها این بابا از نظر ذهنی خیلی قوی بوده . این قدرت ذهنی فقط و فقط از طریق تمریناتی که توی طریقت داشته بهش رسیده
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۴
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
دین مبین اسلام چقدر کثیف و جنایتکار است
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۲
۵۹
ادوینو - گوالف، کانادا
پدر من اژدها بچه هاشم اژدها میشن
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۴
۶۲
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. منم یادمه یه شب فقط یکی خوردم، تا چند روز بعدش حرف که هیچ، راهم نمیتونستم برم!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۹
۵۸
همایون شایان - اسلو، نروژ
بعضی از حرفارو نمیدونم چرا نمیشه به راحتی هضم کرد . اینجوری که این بابا شکنجه شده و آویزون شده و همه جاش شکسته چرا دوتا عکس از جاهای شکسته شده رو نذاشته تو خبرا . عکس رادیو گرافی مگه نشون میده که این مهره های گردن و کمر ماله اونه . این حالا چه بازییی هست که دارن در میارن خدا میدونه
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۵
۵۱
ab5534 - هلسینکی، فنلاند
خیلی دردناک بود وجدان آدم را بدرد میاورد
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۵۵
Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک
[::باور عمیق - قم، ایران::]. تو معلومه خودت کاملا این کاره ایها؟؟؟!!!! تمام فوت و فن هاشو یادتون دادن؟؟؟ آدم اینطوری خودش رو لو میده دیگه!!!! خوب دیگه غیر از شکنجه دادن چه تخصصی داری؟؟؟؟
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۵۹
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اونی که خوردی حتما خیلی کلفت بوده!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۴۷
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اره خوب حق داری گویا سعید طوسی دست سنگینی داره بزنه نه میتونی بشینی نه راه بری خخخخخ
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۷
۵۶
kata1379 - مشهد، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. سلام شایسته تو نیست . اولا شهادت به دروغ . ندانسته و نشناخته فتنه میکنی تو که دین نداری که تو را توصیه کند در سوره بقره الفتنه اشد من القتل . فتنه خطر ناک تر از قتل است . تو فقط که لمپن هستی افتادی وسط حرف مفت میزنی و قصد ازار داری . کارت تهیج . احساسات لطیف انسانی برای برافروختن ضد دینی است حتی در قران توصیه شده کاری نکنید به خدا و دین شما توهین بشه . ولی تو عمدا کاری میکنی افراد به دین و خدا توهین بکنند و بد بین بشوند . تو که از اخرت . دین انسانیت . شرافت . مایه ای نداری . حضرت علی میفرماید از جهالت یک مرد است که با جاهل بحث کند . و فرموده رسول خدا که در حد عقل افراد باید حرف زد . تو واقعا مامور شیطانی . فکر کنم خود شیطانی . که اینجا ظاهر میشی برای اینکه افراد رو از دین و ایمان تهی کنی لعنت بتو
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۷
۳۵
هانی - اسلو، نروژ
دوستان: اگر طبق قانون شرع حُکم شلاق اجرا بشه, که بدون شک اجرا شده. قانون اینه:۱- باید کتاب قران زیر بغل باشه, و وقتی دست ضارب بالا میره کتاب نیفته.۲- طبق فتوی حاج مکارِ شیرازی, دستِ ضارب طوری بلند بشه که زیربغلش معلومه نشه! و مجرم باید ایستاده باشه. در نتیجه شلاق حکم نوازش دهنده به خود میگیره, و دردِ انچنانی نداره. راستی دوستان : حالا چرا ما گیردادیم که طرف دروغ میگه؟ چرا نمیپرسیم اصلا چرا شلاق باشه؟ اینجایه که بعد از ۴۰ سال اینطوری تو پاچه امون کردن, که شلاق و تحقیر و سرکوب برایمون ورزش ملی شده! که ناخود اگاه مایکلِ یهود رو زیر سوال می بریم. خوش باشین
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۳
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. نمیخوام ادعا کنم ولی من هنوز جای کابلهای که گوشت و پوست را ترکاندند و بخیه شدن کف پام دیده ،میشه، کابل به اندازه کافی خوردم ولی اینکه امکان ۸۰۰ کابل در یک شب وجود نداره دلیل کاملا علمی داره.اگر کسی در انجا کابل خورده باشه میدونه بعد از خوردن تنها ۱۰ کابل پاها به اندازه یک بالشت بزرگ میشن و کم کم اب در کف پا جمع میشه،این اولی تاثیرش روی کلیه است، دقیقا به همین خاطر است که بیش از ۱۵۰ کابل در یک شب به کسی نمیزنند چون باعث میشه تمام خون بدن متوجه باها بشه و باعث از کار افتادن کلیه ها بشه.کسی که بیش از ۱۰ کابل خورده باشه میدونه که بعد از کابل خوردن شروع به دفع خون از طریق ادار میکنه دقیقا به این خاطر است که در حین بازجویی به بازداشتی اب نمیدن چون باعث رقیق شدن سریع خون میشه.۸۰۰ کابل را حتی یک مرتاز نه در یک شب بلکه در یک هفته هم تحمل نمیکنه چون کلیه از کار میافته.در ضمن سیستم تحمل درد بدن هم حدی داره وقتی از اون حد تجاوز کرد انسان درد حس نمیکنه دقیقا به این خاطر ات که شکنجه گرها دیگر شکنجه نمیکنند چون انها سعی دارند ...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۵
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
. با ایجاد احساس درد طرف را مجبور کنند به خواسته های انها تن بده.بعد از ۷۵ کابل هر وعده پاها به حدی بیحس میشن که انسان دیگر پاهاش را احساس نمیکنه دقیقا این دلی دیگر است که هر بار بعد از ۷۵ کابل طرف را به سلول بر میگردونن و یکی دو ساعت دیگر مرحله بعد شروع میشه!اینکه این طرف شکنجه وحشیانه شده شکی در ان نیست، ولی غو کردن باعث میشه حتی حرفهای راست ایشان هم باور نشه. من اینجا کسی رها میشناسم در نورنبرگ زندگی میکنه .ایشان از شدت کابل کف هر دو پای ش صاف شده و جای بخیه مثل اج لاستیکهای زمستانی روی مایش دیده میشه،تقریبا انگشت در پا براش نمونده،وقتی من اولین بار این جملات را خواندم به تجربه خودم اعتماد نکردم از ایشومن پرسیدم،ایشون هم دقیقا جوابش همین بود،غیر مملن است بشه به کسی ۸۰۰ کابل در یک شب زد...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۰
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اولا خیلی متاسف که نظری که دادم به مذاقت خوش امد، بعد هم تو مملکتی که رهبر چلاقت داعشعلی میگه هیچکس برای عقیده یا مذهبش زندان نشده و ماله کش اعظم هم پروتر از اخوندی که تازه از خمره بیرون اومده این ادعا را دوباره تکرار میکنه،تو میا میگی این از دراویش بوده.حالا دراویش نه حتی از فرقه مسعود مردار و مریم کپک هم بوده، ایا واقعا این شایسته رفتار با یک انسان است؟حتی داعش با اون درنده خویش پیش شما مردار خورها و سقت پرستها کلاه از سرش به میداره. این جمله ای که اینجا گفتی نشون دهنده اوج وحشیگری مسلکی هست که تو و امثال تو مبلغ ان هستید. به امید بازگشت ایران به مسلک اجدادنش و مذهب اخلاق نیک و گفتار نیک و رفتار نیک، نه دروعو تقیه و مردار پرستی و کره صیغکی کنونی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۰۲
۴۳
asal30 - بندرعباس، ایران
این حکومت کثیف هر از گاهی چند بیگناه به جرم جاسوس میگیره و شکنجه میکنه و بعد اعدام میکنه . یادمه تصویر یک ادم بی گناه به صورت 3 رخ با قیافه شکنجه شده ازش گرفته بودن چسبونده بودن توی یک پاسپورت و ویزای اسرائیل هم زده بودن کنار عکسش و الکی هم کشتنش به جرم جاسوس اسراییل . ایکاش قدرتی بود میشد همشون رو کشت . دانشمندان هسته ایی رو هم خوشون کشتن انداختن گردن اسراییل. همه قتل ها کار خودشونه اسراییل کجا بود . لعنت ابدی بهشون معلوم نیست چقدر انسان بی گناه رو تو این شکنجه گاه ها به ناحق کشتن. جوری شکنجه میکنند که تا اخر عمر از بیماری جسمی و روحی زجر بکشی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۴۸
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
انقدر با باتوم زدنش یا دچار توهم شده که می گوید 800 کابل بر بدنم زده اند و یا اینکه بیهوش شده و بعد که بهوش امده یکی از بازجوها بخاطر اینکه نادر را بیشتر بترساندگفته 800 کابل را به او زده ایم و او هم باورش شده که 800 ضربه کابل بر بدنش زده شده است. بگذریم , هرکس تجربه این کابل زدنها را داشته باشد می داند هرگز کسی طاقت نمی اورد که در برابر 800 ضربه کابل استقامت کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۰:۲۹
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک::]. لطفا متنش رو یکباره دیگه بخونید. طرف قاطی کرده! بازجو چیه؟! این بابا عقب افتاده است! هی بهش گفتم اینقدرکلاس قرآن نرو! هی گفتم اینقدر خاک بازی نکن! به گوشش نرفت که نرفت! و حالا باید از زیر سایه بون جمعش کنیم!!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۴
۳۵
grizzly - برلین، آلمان
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. میدونی بعضی وقتها نباید کمیت رو درنظر گرفت بلکه کیفیت هم مهمه!! 100 ضربه شما احتمالا برابر بوده با 800 ضربه ایشان.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۵
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
چه یکی و چه صدتا. در دنیای امروز دیگر سگ ها را هم نمی زنند و این هم یکی دیگر از شکنجه های مذهب وحوش عرعری در 1400 سال قبل هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۳:۵۳
۶۴
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
( باورم عمقش زیاد و بهتر است - چون چلاقی رهبر این کشور است!) ( کَس نشد من را حریف گفتگو - چونکه وراجم، خوراکم ....است!) ( هر چه میخواهد دلم، من میکنم - چون عموی من وزیر کشور است) ( روزها کارم شکنجه در اوین - شامگاهان سایت یوکی دفتر است ) ( مینشینم پای لپتاپ خودم - مینویسم آنچه از بد بدتر است) ( جملگی منفی به حرفم میدهند - چونکه آن زیبنده و زیباتر است) ( گاهگاهی ضمن چرخش روی نت - چشم من در جستجوی دختر است!) ( لیک چون صیغه نیابم روی نت - از غضب چشمان من هر دو تر است) ( چون سحر در آینه چشمم فتد - آنچه میبینم شغال و عنتر است!)
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۵
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::grizzly - برلین، آلمان::]. رفیق گرامی اینجا صحبت از کمیت یا کیفیت نیست، صحبت از یک فاکت است یک حقیقت علمی که نمیشه اوینو با غلو دروغ تغییر داد. من شکی ندارم که ایشون وحشیانه شکنجه شدن، من با اینکه بیش از ۲۰ سال از زمان زندانم میگذره هنوز وقتی خواب شبحای بازجویی را میبینم از جام میپرم اولین میرم سراغ بالکن دور بر را نگاه میکنم و بعد شاید باور نکنید، به باز جوهام با اینکه میدونم خواب بود میگم حالا سرکار بمونید من دیگر نمیخوابم که بخواهید درباره ازم سوال کنید. مبنظ'ورم اینه، ببینید با اعصاب انسان چکار میکنند.ولی با این حال حاضر هم نیستم صفا بخاطر اینکه بگم من انم که رستم بود پهلوان به دیگران دروغ بگم و خودم را بیشتر از انی که هستم نشون بدم. رفیق زندان خمینی کره سیک و دارو دسته تخم صیغش امثال کیانوری، احسان طبری،سعید شاهسوندی و یا نطظ'امیهای وطن پرستی مثل سرتیپ ایت محقق(مسول کودتای نوژه) را وادار کرد که بیان و علیهو خودشون و عقیدس ای که بخاطر ان زندگی میکردند دروغ بگن. امثال من یا این دوست یا هزاران نفر دیگر که سهلن. زنده باشید رفیق
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۰۶
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. [نه رفیق خدا هیچ بنده را اسیر دست بنده دیگر نکنه.نمیدونم که کابل این جماعت به تنت خورده یا نه، اگر نه امیدوارم هیچوقت تجربش نکنی،من حتی اینو برای دشمنم هم ارزو میکنم. من یک سخص توده ای را میشناختم که بعد از ۴ سال بازداشتگاه بعد از اینکه معلوم سد بیگناه حاضر نبود از زندان بیاد بیرون،چندین بار درخواست اعدام کرد، دست اخر از زندان بیرونس انداختند به معنی واقعی کلمه، شبانه سوار یک وانتش کردند و وسط شهر داخل یک پارک انداختنش. طرف تو خونه خودش کارش داده بود پمجهرهها را مثل پنجره زندان کنن روی زمین میخوابید، میبایست در شب دست و پاش را ببندند ،در غیر اینصورت نمیتوانست بخوابد. بگذریم..
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۴
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. باز تو ....زدی . حالا این اگه خودش تعریف کنه توی سلیمانیا ارتباطش با قادریه کسنزانی چی بوده بعد باید ....بزاری . اون بنده خدایی که ٧٥ تا خورده و پاهاش ترکیده، داره با آدم عادی مقایسه میکنه . این بابا سیخ از تو دهن خودش بلده چطوری رد کنه یه قطره خون نیاد . شانسش این بود بستنش به تخت . اگر نمیذاشتن پشتش به جایی تکیه کنه هرگز نمیتونست ریلکس کنه . دفه آخرت باشه .... میزنی
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۳:۳۶
۵۴
akhoond shepeshoo - ورونا، ایتالیا
بعضی وقتها پیش خودم فکر میکنم وقتی که این رژیم سرنگون شد باید اینها را به صلابه کشید, به پیر و جوانشان نباید رحم کرد, باید انتقام تمام این بیدادها را از اینها گرفت ولی واقعیت اینه که هر حکومتی اینگونه عمل کنه خودش تبدیل به یک دیو میشه؛ یکبار برای همیشه باید توی این مملکت به این چیزها پایان داده بشه, قطعا باید عاملین جرم وجنایت مجازات بشن ولی نه با انتقام جویی و نه به تقلید از روش جنایتکاران بلکه بصورت کاملا انسانی و قانونمند آنجه که از یک انسان متمدن میشود انتظار داشت.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۴:۴۳
۴۵
sasan87 - سیاتل، ایالات متحده امریکا
داداش خالی هم می بندی یه جور ببند چند نفر باور کنن
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۷
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. بله, منهم از رفعت اسلام بی بهره نبودم و بخاطر عشق به وطنم از شلاقهای اینها بی نصیب نبوده ام. اگر چیزی که من نوشتم را دوباره بخوانید, متوجه میشوید که من راجع به " زر و ور عمیق" مطلب نوشتم! سپاس از حضور گرم شما.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۰۵
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. اخه ای کیو, بیخود نیست که میگم قاطی داری! من راجع به تو نوشتم. باز سر از پشت انباری در آوردی که! آخه کی میخای مطلبو بخونی بعد جواب بدی!!.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۰
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. اخه ای کیو, بیخود نیست که میگم قاطی داری! من راجع به تو نوشتم. باز سر از پشت انباری در آوردی که! آخه کی میخای مطلبو بخونی بعد جواب بدی!!.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۰
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. بله, منهم از رفعت اسلام بی بهره نبودم و بخاطر عشق به وطنم از شلاقهای اینها بی نصیب نبوده ام. اگر چیزی که من نوشتم را دوباره بخوانید, متوجه میشوید که من راجع به " زر و ور عمیق" مطلب نوشتم! سپاس از حضور گرم شما.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۰۵
۴۵
sasan87 - سیاتل، ایالات متحده امریکا
داداش خالی هم می بندی یه جور ببند چند نفر باور کنن
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۷
۵۴
akhoond shepeshoo - ورونا، ایتالیا
بعضی وقتها پیش خودم فکر میکنم وقتی که این رژیم سرنگون شد باید اینها را به صلابه کشید, به پیر و جوانشان نباید رحم کرد, باید انتقام تمام این بیدادها را از اینها گرفت ولی واقعیت اینه که هر حکومتی اینگونه عمل کنه خودش تبدیل به یک دیو میشه؛ یکبار برای همیشه باید توی این مملکت به این چیزها پایان داده بشه, قطعا باید عاملین جرم وجنایت مجازات بشن ولی نه با انتقام جویی و نه به تقلید از روش جنایتکاران بلکه بصورت کاملا انسانی و قانونمند آنجه که از یک انسان متمدن میشود انتظار داشت.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۴:۴۳
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. باز تو ....زدی . حالا این اگه خودش تعریف کنه توی سلیمانیا ارتباطش با قادریه کسنزانی چی بوده بعد باید ....بزاری . اون بنده خدایی که ٧٥ تا خورده و پاهاش ترکیده، داره با آدم عادی مقایسه میکنه . این بابا سیخ از تو دهن خودش بلده چطوری رد کنه یه قطره خون نیاد . شانسش این بود بستنش به تخت . اگر نمیذاشتن پشتش به جایی تکیه کنه هرگز نمیتونست ریلکس کنه . دفه آخرت باشه .... میزنی
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۳:۳۶
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. [نه رفیق خدا هیچ بنده را اسیر دست بنده دیگر نکنه.نمیدونم که کابل این جماعت به تنت خورده یا نه، اگر نه امیدوارم هیچوقت تجربش نکنی،من حتی اینو برای دشمنم هم ارزو میکنم. من یک سخص توده ای را میشناختم که بعد از ۴ سال بازداشتگاه بعد از اینکه معلوم سد بیگناه حاضر نبود از زندان بیاد بیرون،چندین بار درخواست اعدام کرد، دست اخر از زندان بیرونس انداختند به معنی واقعی کلمه، شبانه سوار یک وانتش کردند و وسط شهر داخل یک پارک انداختنش. طرف تو خونه خودش کارش داده بود پمجهرهها را مثل پنجره زندان کنن روی زمین میخوابید، میبایست در شب دست و پاش را ببندند ،در غیر اینصورت نمیتوانست بخوابد. بگذریم..
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۴
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::grizzly - برلین، آلمان::]. رفیق گرامی اینجا صحبت از کمیت یا کیفیت نیست، صحبت از یک فاکت است یک حقیقت علمی که نمیشه اوینو با غلو دروغ تغییر داد. من شکی ندارم که ایشون وحشیانه شکنجه شدن، من با اینکه بیش از ۲۰ سال از زمان زندانم میگذره هنوز وقتی خواب شبحای بازجویی را میبینم از جام میپرم اولین میرم سراغ بالکن دور بر را نگاه میکنم و بعد شاید باور نکنید، به باز جوهام با اینکه میدونم خواب بود میگم حالا سرکار بمونید من دیگر نمیخوابم که بخواهید درباره ازم سوال کنید. مبنظ'ورم اینه، ببینید با اعصاب انسان چکار میکنند.ولی با این حال حاضر هم نیستم صفا بخاطر اینکه بگم من انم که رستم بود پهلوان به دیگران دروغ بگم و خودم را بیشتر از انی که هستم نشون بدم. رفیق زندان خمینی کره سیک و دارو دسته تخم صیغش امثال کیانوری، احسان طبری،سعید شاهسوندی و یا نطظ'امیهای وطن پرستی مثل سرتیپ ایت محقق(مسول کودتای نوژه) را وادار کرد که بیان و علیهو خودشون و عقیدس ای که بخاطر ان زندگی میکردند دروغ بگن. امثال من یا این دوست یا هزاران نفر دیگر که سهلن. زنده باشید رفیق
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۰۶
۶۴
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
( باورم عمقش زیاد و بهتر است - چون چلاقی رهبر این کشور است!) ( کَس نشد من را حریف گفتگو - چونکه وراجم، خوراکم ....است!) ( هر چه میخواهد دلم، من میکنم - چون عموی من وزیر کشور است) ( روزها کارم شکنجه در اوین - شامگاهان سایت یوکی دفتر است ) ( مینشینم پای لپتاپ خودم - مینویسم آنچه از بد بدتر است) ( جملگی منفی به حرفم میدهند - چونکه آن زیبنده و زیباتر است) ( گاهگاهی ضمن چرخش روی نت - چشم من در جستجوی دختر است!) ( لیک چون صیغه نیابم روی نت - از غضب چشمان من هر دو تر است) ( چون سحر در آینه چشمم فتد - آنچه میبینم شغال و عنتر است!)
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۵
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
چه یکی و چه صدتا. در دنیای امروز دیگر سگ ها را هم نمی زنند و این هم یکی دیگر از شکنجه های مذهب وحوش عرعری در 1400 سال قبل هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۳:۵۳
۳۵
grizzly - برلین، آلمان
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. میدونی بعضی وقتها نباید کمیت رو درنظر گرفت بلکه کیفیت هم مهمه!! 100 ضربه شما احتمالا برابر بوده با 800 ضربه ایشان.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۵
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک::]. لطفا متنش رو یکباره دیگه بخونید. طرف قاطی کرده! بازجو چیه؟! این بابا عقب افتاده است! هی بهش گفتم اینقدرکلاس قرآن نرو! هی گفتم اینقدر خاک بازی نکن! به گوشش نرفت که نرفت! و حالا باید از زیر سایه بون جمعش کنیم!!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۴
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
انقدر با باتوم زدنش یا دچار توهم شده که می گوید 800 کابل بر بدنم زده اند و یا اینکه بیهوش شده و بعد که بهوش امده یکی از بازجوها بخاطر اینکه نادر را بیشتر بترساندگفته 800 کابل را به او زده ایم و او هم باورش شده که 800 ضربه کابل بر بدنش زده شده است. بگذریم , هرکس تجربه این کابل زدنها را داشته باشد می داند هرگز کسی طاقت نمی اورد که در برابر 800 ضربه کابل استقامت کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۰:۲۹
۴۳
asal30 - بندرعباس، ایران
این حکومت کثیف هر از گاهی چند بیگناه به جرم جاسوس میگیره و شکنجه میکنه و بعد اعدام میکنه . یادمه تصویر یک ادم بی گناه به صورت 3 رخ با قیافه شکنجه شده ازش گرفته بودن چسبونده بودن توی یک پاسپورت و ویزای اسرائیل هم زده بودن کنار عکسش و الکی هم کشتنش به جرم جاسوس اسراییل . ایکاش قدرتی بود میشد همشون رو کشت . دانشمندان هسته ایی رو هم خوشون کشتن انداختن گردن اسراییل. همه قتل ها کار خودشونه اسراییل کجا بود . لعنت ابدی بهشون معلوم نیست چقدر انسان بی گناه رو تو این شکنجه گاه ها به ناحق کشتن. جوری شکنجه میکنند که تا اخر عمر از بیماری جسمی و روحی زجر بکشی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۴۸
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اولا خیلی متاسف که نظری که دادم به مذاقت خوش امد، بعد هم تو مملکتی که رهبر چلاقت داعشعلی میگه هیچکس برای عقیده یا مذهبش زندان نشده و ماله کش اعظم هم پروتر از اخوندی که تازه از خمره بیرون اومده این ادعا را دوباره تکرار میکنه،تو میا میگی این از دراویش بوده.حالا دراویش نه حتی از فرقه مسعود مردار و مریم کپک هم بوده، ایا واقعا این شایسته رفتار با یک انسان است؟حتی داعش با اون درنده خویش پیش شما مردار خورها و سقت پرستها کلاه از سرش به میداره. این جمله ای که اینجا گفتی نشون دهنده اوج وحشیگری مسلکی هست که تو و امثال تو مبلغ ان هستید. به امید بازگشت ایران به مسلک اجدادنش و مذهب اخلاق نیک و گفتار نیک و رفتار نیک، نه دروعو تقیه و مردار پرستی و کره صیغکی کنونی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۰۲
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
. با ایجاد احساس درد طرف را مجبور کنند به خواسته های انها تن بده.بعد از ۷۵ کابل هر وعده پاها به حدی بیحس میشن که انسان دیگر پاهاش را احساس نمیکنه دقیقا این دلی دیگر است که هر بار بعد از ۷۵ کابل طرف را به سلول بر میگردونن و یکی دو ساعت دیگر مرحله بعد شروع میشه!اینکه این طرف شکنجه وحشیانه شده شکی در ان نیست، ولی غو کردن باعث میشه حتی حرفهای راست ایشان هم باور نشه. من اینجا کسی رها میشناسم در نورنبرگ زندگی میکنه .ایشان از شدت کابل کف هر دو پای ش صاف شده و جای بخیه مثل اج لاستیکهای زمستانی روی مایش دیده میشه،تقریبا انگشت در پا براش نمونده،وقتی من اولین بار این جملات را خواندم به تجربه خودم اعتماد نکردم از ایشومن پرسیدم،ایشون هم دقیقا جوابش همین بود،غیر مملن است بشه به کسی ۸۰۰ کابل در یک شب زد...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۰
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. نمیخوام ادعا کنم ولی من هنوز جای کابلهای که گوشت و پوست را ترکاندند و بخیه شدن کف پام دیده ،میشه، کابل به اندازه کافی خوردم ولی اینکه امکان ۸۰۰ کابل در یک شب وجود نداره دلیل کاملا علمی داره.اگر کسی در انجا کابل خورده باشه میدونه بعد از خوردن تنها ۱۰ کابل پاها به اندازه یک بالشت بزرگ میشن و کم کم اب در کف پا جمع میشه،این اولی تاثیرش روی کلیه است، دقیقا به همین خاطر است که بیش از ۱۵۰ کابل در یک شب به کسی نمیزنند چون باعث میشه تمام خون بدن متوجه باها بشه و باعث از کار افتادن کلیه ها بشه.کسی که بیش از ۱۰ کابل خورده باشه میدونه که بعد از کابل خوردن شروع به دفع خون از طریق ادار میکنه دقیقا به این خاطر است که در حین بازجویی به بازداشتی اب نمیدن چون باعث رقیق شدن سریع خون میشه.۸۰۰ کابل را حتی یک مرتاز نه در یک شب بلکه در یک هفته هم تحمل نمیکنه چون کلیه از کار میافته.در ضمن سیستم تحمل درد بدن هم حدی داره وقتی از اون حد تجاوز کرد انسان درد حس نمیکنه دقیقا به این خاطر ات که شکنجه گرها دیگر شکنجه نمیکنند چون انها سعی دارند ...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۵
۳۵
هانی - اسلو، نروژ
دوستان: اگر طبق قانون شرع حُکم شلاق اجرا بشه, که بدون شک اجرا شده. قانون اینه:۱- باید کتاب قران زیر بغل باشه, و وقتی دست ضارب بالا میره کتاب نیفته.۲- طبق فتوی حاج مکارِ شیرازی, دستِ ضارب طوری بلند بشه که زیربغلش معلومه نشه! و مجرم باید ایستاده باشه. در نتیجه شلاق حکم نوازش دهنده به خود میگیره, و دردِ انچنانی نداره. راستی دوستان : حالا چرا ما گیردادیم که طرف دروغ میگه؟ چرا نمیپرسیم اصلا چرا شلاق باشه؟ اینجایه که بعد از ۴۰ سال اینطوری تو پاچه امون کردن, که شلاق و تحقیر و سرکوب برایمون ورزش ملی شده! که ناخود اگاه مایکلِ یهود رو زیر سوال می بریم. خوش باشین
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۳
۵۶
kata1379 - مشهد، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. سلام شایسته تو نیست . اولا شهادت به دروغ . ندانسته و نشناخته فتنه میکنی تو که دین نداری که تو را توصیه کند در سوره بقره الفتنه اشد من القتل . فتنه خطر ناک تر از قتل است . تو فقط که لمپن هستی افتادی وسط حرف مفت میزنی و قصد ازار داری . کارت تهیج . احساسات لطیف انسانی برای برافروختن ضد دینی است حتی در قران توصیه شده کاری نکنید به خدا و دین شما توهین بشه . ولی تو عمدا کاری میکنی افراد به دین و خدا توهین بکنند و بد بین بشوند . تو که از اخرت . دین انسانیت . شرافت . مایه ای نداری . حضرت علی میفرماید از جهالت یک مرد است که با جاهل بحث کند . و فرموده رسول خدا که در حد عقل افراد باید حرف زد . تو واقعا مامور شیطانی . فکر کنم خود شیطانی . که اینجا ظاهر میشی برای اینکه افراد رو از دین و ایمان تهی کنی لعنت بتو
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۷
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اره خوب حق داری گویا سعید طوسی دست سنگینی داره بزنه نه میتونی بشینی نه راه بری خخخخخ
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۷
۵۹
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اونی که خوردی حتما خیلی کلفت بوده!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۴۷
۵۵
Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک
[::باور عمیق - قم، ایران::]. تو معلومه خودت کاملا این کاره ایها؟؟؟!!!! تمام فوت و فن هاشو یادتون دادن؟؟؟ آدم اینطوری خودش رو لو میده دیگه!!!! خوب دیگه غیر از شکنجه دادن چه تخصصی داری؟؟؟؟
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۵۱
ab5534 - هلسینکی، فنلاند
خیلی دردناک بود وجدان آدم را بدرد میاورد
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۵۸
همایون شایان - اسلو، نروژ
بعضی از حرفارو نمیدونم چرا نمیشه به راحتی هضم کرد . اینجوری که این بابا شکنجه شده و آویزون شده و همه جاش شکسته چرا دوتا عکس از جاهای شکسته شده رو نذاشته تو خبرا . عکس رادیو گرافی مگه نشون میده که این مهره های گردن و کمر ماله اونه . این حالا چه بازییی هست که دارن در میارن خدا میدونه
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۵
۶۲
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. منم یادمه یه شب فقط یکی خوردم، تا چند روز بعدش حرف که هیچ، راهم نمیتونستم برم!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۹
۵۹
ادوینو - گوالف، کانادا
پدر من اژدها بچه هاشم اژدها میشن
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۴
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
دین مبین اسلام چقدر کثیف و جنایتکار است
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۲
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. نه دروغ نیست . زدنش ، ترکوندنش . منتها روی این بخش مسلط نبودن که این آقا سابقا با دراویش فلان سلسله که کاری به اسمش نداریم حشر و نشر داشته . شما اگر شرایط بدنی نزدیک به مرگ هم داشته باشی، اگر ٣٠ ثانیه بتونی کالبد اثیری رو از جسمت خارج کنی ، مجددا در حین برگشت، انگار نه انگار که در حال مرگ بودی . کابل رو میزنن کف پا که تعادل سیستم عصبی به هم بریزه و بتونن سیناپس ها ی مغزی رو قطع کنن و مجددا شبکه بندی کنن . منتها این بابا از نظر ذهنی خیلی قوی بوده . این قدرت ذهنی فقط و فقط از طریق تمریناتی که توی طریقت داشته بهش رسیده
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۴
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
از سقف برو بالا! دهنت را آب بکش. مگر در اسلام شکنجه وجود دارد؟ این ها دستورات خداوند هست که از اسمان توی دست رسول فرو افتاده است و نامش شکنجه نیست بلکه مرحمت الهی اسلامی هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۱
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
یک شیر همیشه شیر است، حتی اگر در چنگ کفتارها اسیر باشد.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۶
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
خدایا این سران جمهورى اسلامى چقدر بى رحم هستند مگر شماها خانواده ندارید مگر انسان نیستید یک حیوان هم به هم نوع خود این کار را نمى کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۷
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
این دروغه. این غیر ممکن است که از ۱۵۰ کابل در یک شب بیشتر بتونند بزنند ،چون در اونصورت پوست و گوشت که هیچ استخوان هم برای پا نمیمونه.من اینو میگم چون بیش از اندازه از اون کابلها خوردم،پس اگر میخواهی از بیعدالتی رژیم بگی ،لطفا چیزی بگو که بگنجه . تو اگر ۸۰۰ کابل در یک شب خورده بودی الان قادر نبودی حرف بزنی حالا راه رفتن رتوی اون دو پا بجا.این حرف تو هم متل اون چرند قرایتی بود که میگفت علی شبی ۱۰۰۰رکعت نماز میخوند
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۷
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
این دروغه. این غیر ممکن است که از ۱۵۰ کابل در یک شب بیشتر بتونند بزنند ،چون در اونصورت پوست و گوشت که هیچ استخوان هم برای پا نمیمونه.من اینو میگم چون بیش از اندازه از اون کابلها خوردم،پس اگر میخواهی از بیعدالتی رژیم بگی ،لطفا چیزی بگو که بگنجه . تو اگر ۸۰۰ کابل در یک شب خورده بودی الان قادر نبودی حرف بزنی حالا راه رفتن رتوی اون دو پا بجا.این حرف تو هم متل اون چرند قرایتی بود که میگفت علی شبی ۱۰۰۰رکعت نماز میخوند
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۷
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
خدایا این سران جمهورى اسلامى چقدر بى رحم هستند مگر شماها خانواده ندارید مگر انسان نیستید یک حیوان هم به هم نوع خود این کار را نمى کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۷
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
یک شیر همیشه شیر است، حتی اگر در چنگ کفتارها اسیر باشد.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۶
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
از سقف برو بالا! دهنت را آب بکش. مگر در اسلام شکنجه وجود دارد؟ این ها دستورات خداوند هست که از اسمان توی دست رسول فرو افتاده است و نامش شکنجه نیست بلکه مرحمت الهی اسلامی هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۱
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. نه دروغ نیست . زدنش ، ترکوندنش . منتها روی این بخش مسلط نبودن که این آقا سابقا با دراویش فلان سلسله که کاری به اسمش نداریم حشر و نشر داشته . شما اگر شرایط بدنی نزدیک به مرگ هم داشته باشی، اگر ٣٠ ثانیه بتونی کالبد اثیری رو از جسمت خارج کنی ، مجددا در حین برگشت، انگار نه انگار که در حال مرگ بودی . کابل رو میزنن کف پا که تعادل سیستم عصبی به هم بریزه و بتونن سیناپس ها ی مغزی رو قطع کنن و مجددا شبکه بندی کنن . منتها این بابا از نظر ذهنی خیلی قوی بوده . این قدرت ذهنی فقط و فقط از طریق تمریناتی که توی طریقت داشته بهش رسیده
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۴
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
دین مبین اسلام چقدر کثیف و جنایتکار است
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۲
۵۹
ادوینو - گوالف، کانادا
پدر من اژدها بچه هاشم اژدها میشن
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۴
۶۲
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. منم یادمه یه شب فقط یکی خوردم، تا چند روز بعدش حرف که هیچ، راهم نمیتونستم برم!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۹
۵۸
همایون شایان - اسلو، نروژ
بعضی از حرفارو نمیدونم چرا نمیشه به راحتی هضم کرد . اینجوری که این بابا شکنجه شده و آویزون شده و همه جاش شکسته چرا دوتا عکس از جاهای شکسته شده رو نذاشته تو خبرا . عکس رادیو گرافی مگه نشون میده که این مهره های گردن و کمر ماله اونه . این حالا چه بازییی هست که دارن در میارن خدا میدونه
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۵
۵۱
ab5534 - هلسینکی، فنلاند
خیلی دردناک بود وجدان آدم را بدرد میاورد
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۵۵
Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک
[::باور عمیق - قم، ایران::]. تو معلومه خودت کاملا این کاره ایها؟؟؟!!!! تمام فوت و فن هاشو یادتون دادن؟؟؟ آدم اینطوری خودش رو لو میده دیگه!!!! خوب دیگه غیر از شکنجه دادن چه تخصصی داری؟؟؟؟
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۵۹
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اونی که خوردی حتما خیلی کلفت بوده!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۴۷
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اره خوب حق داری گویا سعید طوسی دست سنگینی داره بزنه نه میتونی بشینی نه راه بری خخخخخ
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۷
۵۶
kata1379 - مشهد، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. سلام شایسته تو نیست . اولا شهادت به دروغ . ندانسته و نشناخته فتنه میکنی تو که دین نداری که تو را توصیه کند در سوره بقره الفتنه اشد من القتل . فتنه خطر ناک تر از قتل است . تو فقط که لمپن هستی افتادی وسط حرف مفت میزنی و قصد ازار داری . کارت تهیج . احساسات لطیف انسانی برای برافروختن ضد دینی است حتی در قران توصیه شده کاری نکنید به خدا و دین شما توهین بشه . ولی تو عمدا کاری میکنی افراد به دین و خدا توهین بکنند و بد بین بشوند . تو که از اخرت . دین انسانیت . شرافت . مایه ای نداری . حضرت علی میفرماید از جهالت یک مرد است که با جاهل بحث کند . و فرموده رسول خدا که در حد عقل افراد باید حرف زد . تو واقعا مامور شیطانی . فکر کنم خود شیطانی . که اینجا ظاهر میشی برای اینکه افراد رو از دین و ایمان تهی کنی لعنت بتو
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۷
۳۵
هانی - اسلو، نروژ
دوستان: اگر طبق قانون شرع حُکم شلاق اجرا بشه, که بدون شک اجرا شده. قانون اینه:۱- باید کتاب قران زیر بغل باشه, و وقتی دست ضارب بالا میره کتاب نیفته.۲- طبق فتوی حاج مکارِ شیرازی, دستِ ضارب طوری بلند بشه که زیربغلش معلومه نشه! و مجرم باید ایستاده باشه. در نتیجه شلاق حکم نوازش دهنده به خود میگیره, و دردِ انچنانی نداره. راستی دوستان : حالا چرا ما گیردادیم که طرف دروغ میگه؟ چرا نمیپرسیم اصلا چرا شلاق باشه؟ اینجایه که بعد از ۴۰ سال اینطوری تو پاچه امون کردن, که شلاق و تحقیر و سرکوب برایمون ورزش ملی شده! که ناخود اگاه مایکلِ یهود رو زیر سوال می بریم. خوش باشین
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۳
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. نمیخوام ادعا کنم ولی من هنوز جای کابلهای که گوشت و پوست را ترکاندند و بخیه شدن کف پام دیده ،میشه، کابل به اندازه کافی خوردم ولی اینکه امکان ۸۰۰ کابل در یک شب وجود نداره دلیل کاملا علمی داره.اگر کسی در انجا کابل خورده باشه میدونه بعد از خوردن تنها ۱۰ کابل پاها به اندازه یک بالشت بزرگ میشن و کم کم اب در کف پا جمع میشه،این اولی تاثیرش روی کلیه است، دقیقا به همین خاطر است که بیش از ۱۵۰ کابل در یک شب به کسی نمیزنند چون باعث میشه تمام خون بدن متوجه باها بشه و باعث از کار افتادن کلیه ها بشه.کسی که بیش از ۱۰ کابل خورده باشه میدونه که بعد از کابل خوردن شروع به دفع خون از طریق ادار میکنه دقیقا به این خاطر است که در حین بازجویی به بازداشتی اب نمیدن چون باعث رقیق شدن سریع خون میشه.۸۰۰ کابل را حتی یک مرتاز نه در یک شب بلکه در یک هفته هم تحمل نمیکنه چون کلیه از کار میافته.در ضمن سیستم تحمل درد بدن هم حدی داره وقتی از اون حد تجاوز کرد انسان درد حس نمیکنه دقیقا به این خاطر ات که شکنجه گرها دیگر شکنجه نمیکنند چون انها سعی دارند ...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۵
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
. با ایجاد احساس درد طرف را مجبور کنند به خواسته های انها تن بده.بعد از ۷۵ کابل هر وعده پاها به حدی بیحس میشن که انسان دیگر پاهاش را احساس نمیکنه دقیقا این دلی دیگر است که هر بار بعد از ۷۵ کابل طرف را به سلول بر میگردونن و یکی دو ساعت دیگر مرحله بعد شروع میشه!اینکه این طرف شکنجه وحشیانه شده شکی در ان نیست، ولی غو کردن باعث میشه حتی حرفهای راست ایشان هم باور نشه. من اینجا کسی رها میشناسم در نورنبرگ زندگی میکنه .ایشان از شدت کابل کف هر دو پای ش صاف شده و جای بخیه مثل اج لاستیکهای زمستانی روی مایش دیده میشه،تقریبا انگشت در پا براش نمونده،وقتی من اولین بار این جملات را خواندم به تجربه خودم اعتماد نکردم از ایشومن پرسیدم،ایشون هم دقیقا جوابش همین بود،غیر مملن است بشه به کسی ۸۰۰ کابل در یک شب زد...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۰
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اولا خیلی متاسف که نظری که دادم به مذاقت خوش امد، بعد هم تو مملکتی که رهبر چلاقت داعشعلی میگه هیچکس برای عقیده یا مذهبش زندان نشده و ماله کش اعظم هم پروتر از اخوندی که تازه از خمره بیرون اومده این ادعا را دوباره تکرار میکنه،تو میا میگی این از دراویش بوده.حالا دراویش نه حتی از فرقه مسعود مردار و مریم کپک هم بوده، ایا واقعا این شایسته رفتار با یک انسان است؟حتی داعش با اون درنده خویش پیش شما مردار خورها و سقت پرستها کلاه از سرش به میداره. این جمله ای که اینجا گفتی نشون دهنده اوج وحشیگری مسلکی هست که تو و امثال تو مبلغ ان هستید. به امید بازگشت ایران به مسلک اجدادنش و مذهب اخلاق نیک و گفتار نیک و رفتار نیک، نه دروعو تقیه و مردار پرستی و کره صیغکی کنونی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۰۲
۴۳
asal30 - بندرعباس، ایران
این حکومت کثیف هر از گاهی چند بیگناه به جرم جاسوس میگیره و شکنجه میکنه و بعد اعدام میکنه . یادمه تصویر یک ادم بی گناه به صورت 3 رخ با قیافه شکنجه شده ازش گرفته بودن چسبونده بودن توی یک پاسپورت و ویزای اسرائیل هم زده بودن کنار عکسش و الکی هم کشتنش به جرم جاسوس اسراییل . ایکاش قدرتی بود میشد همشون رو کشت . دانشمندان هسته ایی رو هم خوشون کشتن انداختن گردن اسراییل. همه قتل ها کار خودشونه اسراییل کجا بود . لعنت ابدی بهشون معلوم نیست چقدر انسان بی گناه رو تو این شکنجه گاه ها به ناحق کشتن. جوری شکنجه میکنند که تا اخر عمر از بیماری جسمی و روحی زجر بکشی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۴۸
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
انقدر با باتوم زدنش یا دچار توهم شده که می گوید 800 کابل بر بدنم زده اند و یا اینکه بیهوش شده و بعد که بهوش امده یکی از بازجوها بخاطر اینکه نادر را بیشتر بترساندگفته 800 کابل را به او زده ایم و او هم باورش شده که 800 ضربه کابل بر بدنش زده شده است. بگذریم , هرکس تجربه این کابل زدنها را داشته باشد می داند هرگز کسی طاقت نمی اورد که در برابر 800 ضربه کابل استقامت کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۰:۲۹
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک::]. لطفا متنش رو یکباره دیگه بخونید. طرف قاطی کرده! بازجو چیه؟! این بابا عقب افتاده است! هی بهش گفتم اینقدرکلاس قرآن نرو! هی گفتم اینقدر خاک بازی نکن! به گوشش نرفت که نرفت! و حالا باید از زیر سایه بون جمعش کنیم!!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۴
۳۵
grizzly - برلین، آلمان
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. میدونی بعضی وقتها نباید کمیت رو درنظر گرفت بلکه کیفیت هم مهمه!! 100 ضربه شما احتمالا برابر بوده با 800 ضربه ایشان.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۵
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
چه یکی و چه صدتا. در دنیای امروز دیگر سگ ها را هم نمی زنند و این هم یکی دیگر از شکنجه های مذهب وحوش عرعری در 1400 سال قبل هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۳:۵۳
۶۴
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
( باورم عمقش زیاد و بهتر است - چون چلاقی رهبر این کشور است!) ( کَس نشد من را حریف گفتگو - چونکه وراجم، خوراکم ....است!) ( هر چه میخواهد دلم، من میکنم - چون عموی من وزیر کشور است) ( روزها کارم شکنجه در اوین - شامگاهان سایت یوکی دفتر است ) ( مینشینم پای لپتاپ خودم - مینویسم آنچه از بد بدتر است) ( جملگی منفی به حرفم میدهند - چونکه آن زیبنده و زیباتر است) ( گاهگاهی ضمن چرخش روی نت - چشم من در جستجوی دختر است!) ( لیک چون صیغه نیابم روی نت - از غضب چشمان من هر دو تر است) ( چون سحر در آینه چشمم فتد - آنچه میبینم شغال و عنتر است!)
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۵
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::grizzly - برلین، آلمان::]. رفیق گرامی اینجا صحبت از کمیت یا کیفیت نیست، صحبت از یک فاکت است یک حقیقت علمی که نمیشه اوینو با غلو دروغ تغییر داد. من شکی ندارم که ایشون وحشیانه شکنجه شدن، من با اینکه بیش از ۲۰ سال از زمان زندانم میگذره هنوز وقتی خواب شبحای بازجویی را میبینم از جام میپرم اولین میرم سراغ بالکن دور بر را نگاه میکنم و بعد شاید باور نکنید، به باز جوهام با اینکه میدونم خواب بود میگم حالا سرکار بمونید من دیگر نمیخوابم که بخواهید درباره ازم سوال کنید. مبنظ'ورم اینه، ببینید با اعصاب انسان چکار میکنند.ولی با این حال حاضر هم نیستم صفا بخاطر اینکه بگم من انم که رستم بود پهلوان به دیگران دروغ بگم و خودم را بیشتر از انی که هستم نشون بدم. رفیق زندان خمینی کره سیک و دارو دسته تخم صیغش امثال کیانوری، احسان طبری،سعید شاهسوندی و یا نطظ'امیهای وطن پرستی مثل سرتیپ ایت محقق(مسول کودتای نوژه) را وادار کرد که بیان و علیهو خودشون و عقیدس ای که بخاطر ان زندگی میکردند دروغ بگن. امثال من یا این دوست یا هزاران نفر دیگر که سهلن. زنده باشید رفیق
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۰۶
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. [نه رفیق خدا هیچ بنده را اسیر دست بنده دیگر نکنه.نمیدونم که کابل این جماعت به تنت خورده یا نه، اگر نه امیدوارم هیچوقت تجربش نکنی،من حتی اینو برای دشمنم هم ارزو میکنم. من یک سخص توده ای را میشناختم که بعد از ۴ سال بازداشتگاه بعد از اینکه معلوم سد بیگناه حاضر نبود از زندان بیاد بیرون،چندین بار درخواست اعدام کرد، دست اخر از زندان بیرونس انداختند به معنی واقعی کلمه، شبانه سوار یک وانتش کردند و وسط شهر داخل یک پارک انداختنش. طرف تو خونه خودش کارش داده بود پمجهرهها را مثل پنجره زندان کنن روی زمین میخوابید، میبایست در شب دست و پاش را ببندند ،در غیر اینصورت نمیتوانست بخوابد. بگذریم..
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۴
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. باز تو ....زدی . حالا این اگه خودش تعریف کنه توی سلیمانیا ارتباطش با قادریه کسنزانی چی بوده بعد باید ....بزاری . اون بنده خدایی که ٧٥ تا خورده و پاهاش ترکیده، داره با آدم عادی مقایسه میکنه . این بابا سیخ از تو دهن خودش بلده چطوری رد کنه یه قطره خون نیاد . شانسش این بود بستنش به تخت . اگر نمیذاشتن پشتش به جایی تکیه کنه هرگز نمیتونست ریلکس کنه . دفه آخرت باشه .... میزنی
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۳:۳۶
۵۴
akhoond shepeshoo - ورونا، ایتالیا
بعضی وقتها پیش خودم فکر میکنم وقتی که این رژیم سرنگون شد باید اینها را به صلابه کشید, به پیر و جوانشان نباید رحم کرد, باید انتقام تمام این بیدادها را از اینها گرفت ولی واقعیت اینه که هر حکومتی اینگونه عمل کنه خودش تبدیل به یک دیو میشه؛ یکبار برای همیشه باید توی این مملکت به این چیزها پایان داده بشه, قطعا باید عاملین جرم وجنایت مجازات بشن ولی نه با انتقام جویی و نه به تقلید از روش جنایتکاران بلکه بصورت کاملا انسانی و قانونمند آنجه که از یک انسان متمدن میشود انتظار داشت.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۴:۴۳
۴۵
sasan87 - سیاتل، ایالات متحده امریکا
داداش خالی هم می بندی یه جور ببند چند نفر باور کنن
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۷
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. بله, منهم از رفعت اسلام بی بهره نبودم و بخاطر عشق به وطنم از شلاقهای اینها بی نصیب نبوده ام. اگر چیزی که من نوشتم را دوباره بخوانید, متوجه میشوید که من راجع به " زر و ور عمیق" مطلب نوشتم! سپاس از حضور گرم شما.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۰۵
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. اخه ای کیو, بیخود نیست که میگم قاطی داری! من راجع به تو نوشتم. باز سر از پشت انباری در آوردی که! آخه کی میخای مطلبو بخونی بعد جواب بدی!!.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۰
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
خدایا این سران جمهورى اسلامى چقدر بى رحم هستند مگر شماها خانواده ندارید مگر انسان نیستید یک حیوان هم به هم نوع خود این کار را نمى کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۷
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
یک شیر همیشه شیر است، حتی اگر در چنگ کفتارها اسیر باشد.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۶
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
از سقف برو بالا! دهنت را آب بکش. مگر در اسلام شکنجه وجود دارد؟ این ها دستورات خداوند هست که از اسمان توی دست رسول فرو افتاده است و نامش شکنجه نیست بلکه مرحمت الهی اسلامی هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۱
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
دین مبین اسلام چقدر کثیف و جنایتکار است
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۲
۵۹
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اونی که خوردی حتما خیلی کلفت بوده!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۴۷
۵۵
Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک
[::باور عمیق - قم، ایران::]. تو معلومه خودت کاملا این کاره ایها؟؟؟!!!! تمام فوت و فن هاشو یادتون دادن؟؟؟ آدم اینطوری خودش رو لو میده دیگه!!!! خوب دیگه غیر از شکنجه دادن چه تخصصی داری؟؟؟؟
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۳۵
هانی - اسلو، نروژ
دوستان: اگر طبق قانون شرع حُکم شلاق اجرا بشه, که بدون شک اجرا شده. قانون اینه:۱- باید کتاب قران زیر بغل باشه, و وقتی دست ضارب بالا میره کتاب نیفته.۲- طبق فتوی حاج مکارِ شیرازی, دستِ ضارب طوری بلند بشه که زیربغلش معلومه نشه! و مجرم باید ایستاده باشه. در نتیجه شلاق حکم نوازش دهنده به خود میگیره, و دردِ انچنانی نداره. راستی دوستان : حالا چرا ما گیردادیم که طرف دروغ میگه؟ چرا نمیپرسیم اصلا چرا شلاق باشه؟ اینجایه که بعد از ۴۰ سال اینطوری تو پاچه امون کردن, که شلاق و تحقیر و سرکوب برایمون ورزش ملی شده! که ناخود اگاه مایکلِ یهود رو زیر سوال می بریم. خوش باشین
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۳
۵۹
ادوینو - گوالف، کانادا
پدر من اژدها بچه هاشم اژدها میشن
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۴
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اره خوب حق داری گویا سعید طوسی دست سنگینی داره بزنه نه میتونی بشینی نه راه بری خخخخخ
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۷
۵۱
ab5534 - هلسینکی، فنلاند
خیلی دردناک بود وجدان آدم را بدرد میاورد
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۵۶
kata1379 - مشهد، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. سلام شایسته تو نیست . اولا شهادت به دروغ . ندانسته و نشناخته فتنه میکنی تو که دین نداری که تو را توصیه کند در سوره بقره الفتنه اشد من القتل . فتنه خطر ناک تر از قتل است . تو فقط که لمپن هستی افتادی وسط حرف مفت میزنی و قصد ازار داری . کارت تهیج . احساسات لطیف انسانی برای برافروختن ضد دینی است حتی در قران توصیه شده کاری نکنید به خدا و دین شما توهین بشه . ولی تو عمدا کاری میکنی افراد به دین و خدا توهین بکنند و بد بین بشوند . تو که از اخرت . دین انسانیت . شرافت . مایه ای نداری . حضرت علی میفرماید از جهالت یک مرد است که با جاهل بحث کند . و فرموده رسول خدا که در حد عقل افراد باید حرف زد . تو واقعا مامور شیطانی . فکر کنم خود شیطانی . که اینجا ظاهر میشی برای اینکه افراد رو از دین و ایمان تهی کنی لعنت بتو
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۷
۴۳
asal30 - بندرعباس، ایران
این حکومت کثیف هر از گاهی چند بیگناه به جرم جاسوس میگیره و شکنجه میکنه و بعد اعدام میکنه . یادمه تصویر یک ادم بی گناه به صورت 3 رخ با قیافه شکنجه شده ازش گرفته بودن چسبونده بودن توی یک پاسپورت و ویزای اسرائیل هم زده بودن کنار عکسش و الکی هم کشتنش به جرم جاسوس اسراییل . ایکاش قدرتی بود میشد همشون رو کشت . دانشمندان هسته ایی رو هم خوشون کشتن انداختن گردن اسراییل. همه قتل ها کار خودشونه اسراییل کجا بود . لعنت ابدی بهشون معلوم نیست چقدر انسان بی گناه رو تو این شکنجه گاه ها به ناحق کشتن. جوری شکنجه میکنند که تا اخر عمر از بیماری جسمی و روحی زجر بکشی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۴۸
۵۴
akhoond shepeshoo - ورونا، ایتالیا
بعضی وقتها پیش خودم فکر میکنم وقتی که این رژیم سرنگون شد باید اینها را به صلابه کشید, به پیر و جوانشان نباید رحم کرد, باید انتقام تمام این بیدادها را از اینها گرفت ولی واقعیت اینه که هر حکومتی اینگونه عمل کنه خودش تبدیل به یک دیو میشه؛ یکبار برای همیشه باید توی این مملکت به این چیزها پایان داده بشه, قطعا باید عاملین جرم وجنایت مجازات بشن ولی نه با انتقام جویی و نه به تقلید از روش جنایتکاران بلکه بصورت کاملا انسانی و قانونمند آنجه که از یک انسان متمدن میشود انتظار داشت.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۴:۴۳
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اولا خیلی متاسف که نظری که دادم به مذاقت خوش امد، بعد هم تو مملکتی که رهبر چلاقت داعشعلی میگه هیچکس برای عقیده یا مذهبش زندان نشده و ماله کش اعظم هم پروتر از اخوندی که تازه از خمره بیرون اومده این ادعا را دوباره تکرار میکنه،تو میا میگی این از دراویش بوده.حالا دراویش نه حتی از فرقه مسعود مردار و مریم کپک هم بوده، ایا واقعا این شایسته رفتار با یک انسان است؟حتی داعش با اون درنده خویش پیش شما مردار خورها و سقت پرستها کلاه از سرش به میداره. این جمله ای که اینجا گفتی نشون دهنده اوج وحشیگری مسلکی هست که تو و امثال تو مبلغ ان هستید. به امید بازگشت ایران به مسلک اجدادنش و مذهب اخلاق نیک و گفتار نیک و رفتار نیک، نه دروعو تقیه و مردار پرستی و کره صیغکی کنونی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۰۲
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. اخه ای کیو, بیخود نیست که میگم قاطی داری! من راجع به تو نوشتم. باز سر از پشت انباری در آوردی که! آخه کی میخای مطلبو بخونی بعد جواب بدی!!.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۰
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
چه یکی و چه صدتا. در دنیای امروز دیگر سگ ها را هم نمی زنند و این هم یکی دیگر از شکنجه های مذهب وحوش عرعری در 1400 سال قبل هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۳:۵۳
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. نمیخوام ادعا کنم ولی من هنوز جای کابلهای که گوشت و پوست را ترکاندند و بخیه شدن کف پام دیده ،میشه، کابل به اندازه کافی خوردم ولی اینکه امکان ۸۰۰ کابل در یک شب وجود نداره دلیل کاملا علمی داره.اگر کسی در انجا کابل خورده باشه میدونه بعد از خوردن تنها ۱۰ کابل پاها به اندازه یک بالشت بزرگ میشن و کم کم اب در کف پا جمع میشه،این اولی تاثیرش روی کلیه است، دقیقا به همین خاطر است که بیش از ۱۵۰ کابل در یک شب به کسی نمیزنند چون باعث میشه تمام خون بدن متوجه باها بشه و باعث از کار افتادن کلیه ها بشه.کسی که بیش از ۱۰ کابل خورده باشه میدونه که بعد از کابل خوردن شروع به دفع خون از طریق ادار میکنه دقیقا به این خاطر است که در حین بازجویی به بازداشتی اب نمیدن چون باعث رقیق شدن سریع خون میشه.۸۰۰ کابل را حتی یک مرتاز نه در یک شب بلکه در یک هفته هم تحمل نمیکنه چون کلیه از کار میافته.در ضمن سیستم تحمل درد بدن هم حدی داره وقتی از اون حد تجاوز کرد انسان درد حس نمیکنه دقیقا به این خاطر ات که شکنجه گرها دیگر شکنجه نمیکنند چون انها سعی دارند ...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۵
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. بله, منهم از رفعت اسلام بی بهره نبودم و بخاطر عشق به وطنم از شلاقهای اینها بی نصیب نبوده ام. اگر چیزی که من نوشتم را دوباره بخوانید, متوجه میشوید که من راجع به " زر و ور عمیق" مطلب نوشتم! سپاس از حضور گرم شما.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۰۵
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
انقدر با باتوم زدنش یا دچار توهم شده که می گوید 800 کابل بر بدنم زده اند و یا اینکه بیهوش شده و بعد که بهوش امده یکی از بازجوها بخاطر اینکه نادر را بیشتر بترساندگفته 800 کابل را به او زده ایم و او هم باورش شده که 800 ضربه کابل بر بدنش زده شده است. بگذریم , هرکس تجربه این کابل زدنها را داشته باشد می داند هرگز کسی طاقت نمی اورد که در برابر 800 ضربه کابل استقامت کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۰:۲۹
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
. با ایجاد احساس درد طرف را مجبور کنند به خواسته های انها تن بده.بعد از ۷۵ کابل هر وعده پاها به حدی بیحس میشن که انسان دیگر پاهاش را احساس نمیکنه دقیقا این دلی دیگر است که هر بار بعد از ۷۵ کابل طرف را به سلول بر میگردونن و یکی دو ساعت دیگر مرحله بعد شروع میشه!اینکه این طرف شکنجه وحشیانه شده شکی در ان نیست، ولی غو کردن باعث میشه حتی حرفهای راست ایشان هم باور نشه. من اینجا کسی رها میشناسم در نورنبرگ زندگی میکنه .ایشان از شدت کابل کف هر دو پای ش صاف شده و جای بخیه مثل اج لاستیکهای زمستانی روی مایش دیده میشه،تقریبا انگشت در پا براش نمونده،وقتی من اولین بار این جملات را خواندم به تجربه خودم اعتماد نکردم از ایشومن پرسیدم،ایشون هم دقیقا جوابش همین بود،غیر مملن است بشه به کسی ۸۰۰ کابل در یک شب زد...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۰
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::grizzly - برلین، آلمان::]. رفیق گرامی اینجا صحبت از کمیت یا کیفیت نیست، صحبت از یک فاکت است یک حقیقت علمی که نمیشه اوینو با غلو دروغ تغییر داد. من شکی ندارم که ایشون وحشیانه شکنجه شدن، من با اینکه بیش از ۲۰ سال از زمان زندانم میگذره هنوز وقتی خواب شبحای بازجویی را میبینم از جام میپرم اولین میرم سراغ بالکن دور بر را نگاه میکنم و بعد شاید باور نکنید، به باز جوهام با اینکه میدونم خواب بود میگم حالا سرکار بمونید من دیگر نمیخوابم که بخواهید درباره ازم سوال کنید. مبنظ'ورم اینه، ببینید با اعصاب انسان چکار میکنند.ولی با این حال حاضر هم نیستم صفا بخاطر اینکه بگم من انم که رستم بود پهلوان به دیگران دروغ بگم و خودم را بیشتر از انی که هستم نشون بدم. رفیق زندان خمینی کره سیک و دارو دسته تخم صیغش امثال کیانوری، احسان طبری،سعید شاهسوندی و یا نطظ'امیهای وطن پرستی مثل سرتیپ ایت محقق(مسول کودتای نوژه) را وادار کرد که بیان و علیهو خودشون و عقیدس ای که بخاطر ان زندگی میکردند دروغ بگن. امثال من یا این دوست یا هزاران نفر دیگر که سهلن. زنده باشید رفیق
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۰۶
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. [نه رفیق خدا هیچ بنده را اسیر دست بنده دیگر نکنه.نمیدونم که کابل این جماعت به تنت خورده یا نه، اگر نه امیدوارم هیچوقت تجربش نکنی،من حتی اینو برای دشمنم هم ارزو میکنم. من یک سخص توده ای را میشناختم که بعد از ۴ سال بازداشتگاه بعد از اینکه معلوم سد بیگناه حاضر نبود از زندان بیاد بیرون،چندین بار درخواست اعدام کرد، دست اخر از زندان بیرونس انداختند به معنی واقعی کلمه، شبانه سوار یک وانتش کردند و وسط شهر داخل یک پارک انداختنش. طرف تو خونه خودش کارش داده بود پمجهرهها را مثل پنجره زندان کنن روی زمین میخوابید، میبایست در شب دست و پاش را ببندند ،در غیر اینصورت نمیتوانست بخوابد. بگذریم..
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۴
۶۴
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
( باورم عمقش زیاد و بهتر است - چون چلاقی رهبر این کشور است!) ( کَس نشد من را حریف گفتگو - چونکه وراجم، خوراکم ....است!) ( هر چه میخواهد دلم، من میکنم - چون عموی من وزیر کشور است) ( روزها کارم شکنجه در اوین - شامگاهان سایت یوکی دفتر است ) ( مینشینم پای لپتاپ خودم - مینویسم آنچه از بد بدتر است) ( جملگی منفی به حرفم میدهند - چونکه آن زیبنده و زیباتر است) ( گاهگاهی ضمن چرخش روی نت - چشم من در جستجوی دختر است!) ( لیک چون صیغه نیابم روی نت - از غضب چشمان من هر دو تر است) ( چون سحر در آینه چشمم فتد - آنچه میبینم شغال و عنتر است!)
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۵
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک::]. لطفا متنش رو یکباره دیگه بخونید. طرف قاطی کرده! بازجو چیه؟! این بابا عقب افتاده است! هی بهش گفتم اینقدرکلاس قرآن نرو! هی گفتم اینقدر خاک بازی نکن! به گوشش نرفت که نرفت! و حالا باید از زیر سایه بون جمعش کنیم!!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۴
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. باز تو ....زدی . حالا این اگه خودش تعریف کنه توی سلیمانیا ارتباطش با قادریه کسنزانی چی بوده بعد باید ....بزاری . اون بنده خدایی که ٧٥ تا خورده و پاهاش ترکیده، داره با آدم عادی مقایسه میکنه . این بابا سیخ از تو دهن خودش بلده چطوری رد کنه یه قطره خون نیاد . شانسش این بود بستنش به تخت . اگر نمیذاشتن پشتش به جایی تکیه کنه هرگز نمیتونست ریلکس کنه . دفه آخرت باشه .... میزنی
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۳:۳۶
۳۵
grizzly - برلین، آلمان
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. میدونی بعضی وقتها نباید کمیت رو درنظر گرفت بلکه کیفیت هم مهمه!! 100 ضربه شما احتمالا برابر بوده با 800 ضربه ایشان.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۵
۴۵
sasan87 - سیاتل، ایالات متحده امریکا
داداش خالی هم می بندی یه جور ببند چند نفر باور کنن
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۷
۵۸
همایون شایان - اسلو، نروژ
بعضی از حرفارو نمیدونم چرا نمیشه به راحتی هضم کرد . اینجوری که این بابا شکنجه شده و آویزون شده و همه جاش شکسته چرا دوتا عکس از جاهای شکسته شده رو نذاشته تو خبرا . عکس رادیو گرافی مگه نشون میده که این مهره های گردن و کمر ماله اونه . این حالا چه بازییی هست که دارن در میارن خدا میدونه
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۵
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
این دروغه. این غیر ممکن است که از ۱۵۰ کابل در یک شب بیشتر بتونند بزنند ،چون در اونصورت پوست و گوشت که هیچ استخوان هم برای پا نمیمونه.من اینو میگم چون بیش از اندازه از اون کابلها خوردم،پس اگر میخواهی از بیعدالتی رژیم بگی ،لطفا چیزی بگو که بگنجه . تو اگر ۸۰۰ کابل در یک شب خورده بودی الان قادر نبودی حرف بزنی حالا راه رفتن رتوی اون دو پا بجا.این حرف تو هم متل اون چرند قرایتی بود که میگفت علی شبی ۱۰۰۰رکعت نماز میخوند
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۷
۶۲
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. منم یادمه یه شب فقط یکی خوردم، تا چند روز بعدش حرف که هیچ، راهم نمیتونستم برم!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۹
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. نه دروغ نیست . زدنش ، ترکوندنش . منتها روی این بخش مسلط نبودن که این آقا سابقا با دراویش فلان سلسله که کاری به اسمش نداریم حشر و نشر داشته . شما اگر شرایط بدنی نزدیک به مرگ هم داشته باشی، اگر ٣٠ ثانیه بتونی کالبد اثیری رو از جسمت خارج کنی ، مجددا در حین برگشت، انگار نه انگار که در حال مرگ بودی . کابل رو میزنن کف پا که تعادل سیستم عصبی به هم بریزه و بتونن سیناپس ها ی مغزی رو قطع کنن و مجددا شبکه بندی کنن . منتها این بابا از نظر ذهنی خیلی قوی بوده . این قدرت ذهنی فقط و فقط از طریق تمریناتی که توی طریقت داشته بهش رسیده
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۴
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. نه دروغ نیست . زدنش ، ترکوندنش . منتها روی این بخش مسلط نبودن که این آقا سابقا با دراویش فلان سلسله که کاری به اسمش نداریم حشر و نشر داشته . شما اگر شرایط بدنی نزدیک به مرگ هم داشته باشی، اگر ٣٠ ثانیه بتونی کالبد اثیری رو از جسمت خارج کنی ، مجددا در حین برگشت، انگار نه انگار که در حال مرگ بودی . کابل رو میزنن کف پا که تعادل سیستم عصبی به هم بریزه و بتونن سیناپس ها ی مغزی رو قطع کنن و مجددا شبکه بندی کنن . منتها این بابا از نظر ذهنی خیلی قوی بوده . این قدرت ذهنی فقط و فقط از طریق تمریناتی که توی طریقت داشته بهش رسیده
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۴
۶۲
یا فاطمه زهرا - کپنهاگ ، دانمارک
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. منم یادمه یه شب فقط یکی خوردم، تا چند روز بعدش حرف که هیچ، راهم نمیتونستم برم!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۹
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
این دروغه. این غیر ممکن است که از ۱۵۰ کابل در یک شب بیشتر بتونند بزنند ،چون در اونصورت پوست و گوشت که هیچ استخوان هم برای پا نمیمونه.من اینو میگم چون بیش از اندازه از اون کابلها خوردم،پس اگر میخواهی از بیعدالتی رژیم بگی ،لطفا چیزی بگو که بگنجه . تو اگر ۸۰۰ کابل در یک شب خورده بودی الان قادر نبودی حرف بزنی حالا راه رفتن رتوی اون دو پا بجا.این حرف تو هم متل اون چرند قرایتی بود که میگفت علی شبی ۱۰۰۰رکعت نماز میخوند
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۷
۵۸
همایون شایان - اسلو، نروژ
بعضی از حرفارو نمیدونم چرا نمیشه به راحتی هضم کرد . اینجوری که این بابا شکنجه شده و آویزون شده و همه جاش شکسته چرا دوتا عکس از جاهای شکسته شده رو نذاشته تو خبرا . عکس رادیو گرافی مگه نشون میده که این مهره های گردن و کمر ماله اونه . این حالا چه بازییی هست که دارن در میارن خدا میدونه
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۵
۴۵
sasan87 - سیاتل، ایالات متحده امریکا
داداش خالی هم می بندی یه جور ببند چند نفر باور کنن
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۷
۳۵
grizzly - برلین، آلمان
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. میدونی بعضی وقتها نباید کمیت رو درنظر گرفت بلکه کیفیت هم مهمه!! 100 ضربه شما احتمالا برابر بوده با 800 ضربه ایشان.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۵
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. باز تو ....زدی . حالا این اگه خودش تعریف کنه توی سلیمانیا ارتباطش با قادریه کسنزانی چی بوده بعد باید ....بزاری . اون بنده خدایی که ٧٥ تا خورده و پاهاش ترکیده، داره با آدم عادی مقایسه میکنه . این بابا سیخ از تو دهن خودش بلده چطوری رد کنه یه قطره خون نیاد . شانسش این بود بستنش به تخت . اگر نمیذاشتن پشتش به جایی تکیه کنه هرگز نمیتونست ریلکس کنه . دفه آخرت باشه .... میزنی
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۳:۳۶
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک::]. لطفا متنش رو یکباره دیگه بخونید. طرف قاطی کرده! بازجو چیه؟! این بابا عقب افتاده است! هی بهش گفتم اینقدرکلاس قرآن نرو! هی گفتم اینقدر خاک بازی نکن! به گوشش نرفت که نرفت! و حالا باید از زیر سایه بون جمعش کنیم!!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۴
۶۴
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
( باورم عمقش زیاد و بهتر است - چون چلاقی رهبر این کشور است!) ( کَس نشد من را حریف گفتگو - چونکه وراجم، خوراکم ....است!) ( هر چه میخواهد دلم، من میکنم - چون عموی من وزیر کشور است) ( روزها کارم شکنجه در اوین - شامگاهان سایت یوکی دفتر است ) ( مینشینم پای لپتاپ خودم - مینویسم آنچه از بد بدتر است) ( جملگی منفی به حرفم میدهند - چونکه آن زیبنده و زیباتر است) ( گاهگاهی ضمن چرخش روی نت - چشم من در جستجوی دختر است!) ( لیک چون صیغه نیابم روی نت - از غضب چشمان من هر دو تر است) ( چون سحر در آینه چشمم فتد - آنچه میبینم شغال و عنتر است!)
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۵
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::منوچهری - کرمان، ایران::]. [نه رفیق خدا هیچ بنده را اسیر دست بنده دیگر نکنه.نمیدونم که کابل این جماعت به تنت خورده یا نه، اگر نه امیدوارم هیچوقت تجربش نکنی،من حتی اینو برای دشمنم هم ارزو میکنم. من یک سخص توده ای را میشناختم که بعد از ۴ سال بازداشتگاه بعد از اینکه معلوم سد بیگناه حاضر نبود از زندان بیاد بیرون،چندین بار درخواست اعدام کرد، دست اخر از زندان بیرونس انداختند به معنی واقعی کلمه، شبانه سوار یک وانتش کردند و وسط شهر داخل یک پارک انداختنش. طرف تو خونه خودش کارش داده بود پمجهرهها را مثل پنجره زندان کنن روی زمین میخوابید، میبایست در شب دست و پاش را ببندند ،در غیر اینصورت نمیتوانست بخوابد. بگذریم..
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۴
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::grizzly - برلین، آلمان::]. رفیق گرامی اینجا صحبت از کمیت یا کیفیت نیست، صحبت از یک فاکت است یک حقیقت علمی که نمیشه اوینو با غلو دروغ تغییر داد. من شکی ندارم که ایشون وحشیانه شکنجه شدن، من با اینکه بیش از ۲۰ سال از زمان زندانم میگذره هنوز وقتی خواب شبحای بازجویی را میبینم از جام میپرم اولین میرم سراغ بالکن دور بر را نگاه میکنم و بعد شاید باور نکنید، به باز جوهام با اینکه میدونم خواب بود میگم حالا سرکار بمونید من دیگر نمیخوابم که بخواهید درباره ازم سوال کنید. مبنظ'ورم اینه، ببینید با اعصاب انسان چکار میکنند.ولی با این حال حاضر هم نیستم صفا بخاطر اینکه بگم من انم که رستم بود پهلوان به دیگران دروغ بگم و خودم را بیشتر از انی که هستم نشون بدم. رفیق زندان خمینی کره سیک و دارو دسته تخم صیغش امثال کیانوری، احسان طبری،سعید شاهسوندی و یا نطظ'امیهای وطن پرستی مثل سرتیپ ایت محقق(مسول کودتای نوژه) را وادار کرد که بیان و علیهو خودشون و عقیدس ای که بخاطر ان زندگی میکردند دروغ بگن. امثال من یا این دوست یا هزاران نفر دیگر که سهلن. زنده باشید رفیق
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۰۶
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
. با ایجاد احساس درد طرف را مجبور کنند به خواسته های انها تن بده.بعد از ۷۵ کابل هر وعده پاها به حدی بیحس میشن که انسان دیگر پاهاش را احساس نمیکنه دقیقا این دلی دیگر است که هر بار بعد از ۷۵ کابل طرف را به سلول بر میگردونن و یکی دو ساعت دیگر مرحله بعد شروع میشه!اینکه این طرف شکنجه وحشیانه شده شکی در ان نیست، ولی غو کردن باعث میشه حتی حرفهای راست ایشان هم باور نشه. من اینجا کسی رها میشناسم در نورنبرگ زندگی میکنه .ایشان از شدت کابل کف هر دو پای ش صاف شده و جای بخیه مثل اج لاستیکهای زمستانی روی مایش دیده میشه،تقریبا انگشت در پا براش نمونده،وقتی من اولین بار این جملات را خواندم به تجربه خودم اعتماد نکردم از ایشومن پرسیدم،ایشون هم دقیقا جوابش همین بود،غیر مملن است بشه به کسی ۸۰۰ کابل در یک شب زد...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۰
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
انقدر با باتوم زدنش یا دچار توهم شده که می گوید 800 کابل بر بدنم زده اند و یا اینکه بیهوش شده و بعد که بهوش امده یکی از بازجوها بخاطر اینکه نادر را بیشتر بترساندگفته 800 کابل را به او زده ایم و او هم باورش شده که 800 ضربه کابل بر بدنش زده شده است. بگذریم , هرکس تجربه این کابل زدنها را داشته باشد می داند هرگز کسی طاقت نمی اورد که در برابر 800 ضربه کابل استقامت کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۰:۲۹
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. بله, منهم از رفعت اسلام بی بهره نبودم و بخاطر عشق به وطنم از شلاقهای اینها بی نصیب نبوده ام. اگر چیزی که من نوشتم را دوباره بخوانید, متوجه میشوید که من راجع به " زر و ور عمیق" مطلب نوشتم! سپاس از حضور گرم شما.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۰۵
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. نمیخوام ادعا کنم ولی من هنوز جای کابلهای که گوشت و پوست را ترکاندند و بخیه شدن کف پام دیده ،میشه، کابل به اندازه کافی خوردم ولی اینکه امکان ۸۰۰ کابل در یک شب وجود نداره دلیل کاملا علمی داره.اگر کسی در انجا کابل خورده باشه میدونه بعد از خوردن تنها ۱۰ کابل پاها به اندازه یک بالشت بزرگ میشن و کم کم اب در کف پا جمع میشه،این اولی تاثیرش روی کلیه است، دقیقا به همین خاطر است که بیش از ۱۵۰ کابل در یک شب به کسی نمیزنند چون باعث میشه تمام خون بدن متوجه باها بشه و باعث از کار افتادن کلیه ها بشه.کسی که بیش از ۱۰ کابل خورده باشه میدونه که بعد از کابل خوردن شروع به دفع خون از طریق ادار میکنه دقیقا به این خاطر است که در حین بازجویی به بازداشتی اب نمیدن چون باعث رقیق شدن سریع خون میشه.۸۰۰ کابل را حتی یک مرتاز نه در یک شب بلکه در یک هفته هم تحمل نمیکنه چون کلیه از کار میافته.در ضمن سیستم تحمل درد بدن هم حدی داره وقتی از اون حد تجاوز کرد انسان درد حس نمیکنه دقیقا به این خاطر ات که شکنجه گرها دیگر شکنجه نمیکنند چون انها سعی دارند ...
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۵
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
چه یکی و چه صدتا. در دنیای امروز دیگر سگ ها را هم نمی زنند و این هم یکی دیگر از شکنجه های مذهب وحوش عرعری در 1400 سال قبل هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۲۳:۵۳
۱۰۸
منوچهری - کرمان، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. اخه ای کیو, بیخود نیست که میگم قاطی داری! من راجع به تو نوشتم. باز سر از پشت انباری در آوردی که! آخه کی میخای مطلبو بخونی بعد جواب بدی!!.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۰
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اولا خیلی متاسف که نظری که دادم به مذاقت خوش امد، بعد هم تو مملکتی که رهبر چلاقت داعشعلی میگه هیچکس برای عقیده یا مذهبش زندان نشده و ماله کش اعظم هم پروتر از اخوندی که تازه از خمره بیرون اومده این ادعا را دوباره تکرار میکنه،تو میا میگی این از دراویش بوده.حالا دراویش نه حتی از فرقه مسعود مردار و مریم کپک هم بوده، ایا واقعا این شایسته رفتار با یک انسان است؟حتی داعش با اون درنده خویش پیش شما مردار خورها و سقت پرستها کلاه از سرش به میداره. این جمله ای که اینجا گفتی نشون دهنده اوج وحشیگری مسلکی هست که تو و امثال تو مبلغ ان هستید. به امید بازگشت ایران به مسلک اجدادنش و مذهب اخلاق نیک و گفتار نیک و رفتار نیک، نه دروعو تقیه و مردار پرستی و کره صیغکی کنونی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۰۲
۵۴
akhoond shepeshoo - ورونا، ایتالیا
بعضی وقتها پیش خودم فکر میکنم وقتی که این رژیم سرنگون شد باید اینها را به صلابه کشید, به پیر و جوانشان نباید رحم کرد, باید انتقام تمام این بیدادها را از اینها گرفت ولی واقعیت اینه که هر حکومتی اینگونه عمل کنه خودش تبدیل به یک دیو میشه؛ یکبار برای همیشه باید توی این مملکت به این چیزها پایان داده بشه, قطعا باید عاملین جرم وجنایت مجازات بشن ولی نه با انتقام جویی و نه به تقلید از روش جنایتکاران بلکه بصورت کاملا انسانی و قانونمند آنجه که از یک انسان متمدن میشود انتظار داشت.
سه شنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۰۴:۴۳
۴۳
asal30 - بندرعباس، ایران
این حکومت کثیف هر از گاهی چند بیگناه به جرم جاسوس میگیره و شکنجه میکنه و بعد اعدام میکنه . یادمه تصویر یک ادم بی گناه به صورت 3 رخ با قیافه شکنجه شده ازش گرفته بودن چسبونده بودن توی یک پاسپورت و ویزای اسرائیل هم زده بودن کنار عکسش و الکی هم کشتنش به جرم جاسوس اسراییل . ایکاش قدرتی بود میشد همشون رو کشت . دانشمندان هسته ایی رو هم خوشون کشتن انداختن گردن اسراییل. همه قتل ها کار خودشونه اسراییل کجا بود . لعنت ابدی بهشون معلوم نیست چقدر انسان بی گناه رو تو این شکنجه گاه ها به ناحق کشتن. جوری شکنجه میکنند که تا اخر عمر از بیماری جسمی و روحی زجر بکشی.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۹:۴۸
۵۶
kata1379 - مشهد، ایران
[::باور عمیق - قم، ایران::]. سلام شایسته تو نیست . اولا شهادت به دروغ . ندانسته و نشناخته فتنه میکنی تو که دین نداری که تو را توصیه کند در سوره بقره الفتنه اشد من القتل . فتنه خطر ناک تر از قتل است . تو فقط که لمپن هستی افتادی وسط حرف مفت میزنی و قصد ازار داری . کارت تهیج . احساسات لطیف انسانی برای برافروختن ضد دینی است حتی در قران توصیه شده کاری نکنید به خدا و دین شما توهین بشه . ولی تو عمدا کاری میکنی افراد به دین و خدا توهین بکنند و بد بین بشوند . تو که از اخرت . دین انسانیت . شرافت . مایه ای نداری . حضرت علی میفرماید از جهالت یک مرد است که با جاهل بحث کند . و فرموده رسول خدا که در حد عقل افراد باید حرف زد . تو واقعا مامور شیطانی . فکر کنم خود شیطانی . که اینجا ظاهر میشی برای اینکه افراد رو از دین و ایمان تهی کنی لعنت بتو
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۷
۵۱
ab5534 - هلسینکی، فنلاند
خیلی دردناک بود وجدان آدم را بدرد میاورد
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اره خوب حق داری گویا سعید طوسی دست سنگینی داره بزنه نه میتونی بشینی نه راه بری خخخخخ
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۷
۵۹
ادوینو - گوالف، کانادا
پدر من اژدها بچه هاشم اژدها میشن
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۴
۳۵
هانی - اسلو، نروژ
دوستان: اگر طبق قانون شرع حُکم شلاق اجرا بشه, که بدون شک اجرا شده. قانون اینه:۱- باید کتاب قران زیر بغل باشه, و وقتی دست ضارب بالا میره کتاب نیفته.۲- طبق فتوی حاج مکارِ شیرازی, دستِ ضارب طوری بلند بشه که زیربغلش معلومه نشه! و مجرم باید ایستاده باشه. در نتیجه شلاق حکم نوازش دهنده به خود میگیره, و دردِ انچنانی نداره. راستی دوستان : حالا چرا ما گیردادیم که طرف دروغ میگه؟ چرا نمیپرسیم اصلا چرا شلاق باشه؟ اینجایه که بعد از ۴۰ سال اینطوری تو پاچه امون کردن, که شلاق و تحقیر و سرکوب برایمون ورزش ملی شده! که ناخود اگاه مایکلِ یهود رو زیر سوال می بریم. خوش باشین
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۳
۵۵
Jeghjeghe - کپنهاک، دانمارک
[::باور عمیق - قم، ایران::]. تو معلومه خودت کاملا این کاره ایها؟؟؟!!!! تمام فوت و فن هاشو یادتون دادن؟؟؟ آدم اینطوری خودش رو لو میده دیگه!!!! خوب دیگه غیر از شکنجه دادن چه تخصصی داری؟؟؟؟
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۱
۵۹
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::]. اونی که خوردی حتما خیلی کلفت بوده!
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۴۷
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
دین مبین اسلام چقدر کثیف و جنایتکار است
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۲
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
از سقف برو بالا! دهنت را آب بکش. مگر در اسلام شکنجه وجود دارد؟ این ها دستورات خداوند هست که از اسمان توی دست رسول فرو افتاده است و نامش شکنجه نیست بلکه مرحمت الهی اسلامی هست
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۱
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
یک شیر همیشه شیر است، حتی اگر در چنگ کفتارها اسیر باشد.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۶
۶۰
Majid38 - مادرید، اسپانیا
خدایا این سران جمهورى اسلامى چقدر بى رحم هستند مگر شماها خانواده ندارید مگر انسان نیستید یک حیوان هم به هم نوع خود این کار را نمى کند.
دوشنبه ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۷