از اولین بوسه تا تیرباران؛ خاطرات یکی از قربانیان هولوکاست

دفترچه خاطرات دختر نوجوان یهودی لهستانیبی بی سی :دفترچه خاطرات دختر نوجوان یهودی که به دست نازی‌ها کشته شد بعد از ۷۰ سال خاک خوردن در یک گاوصندوق، منتشر می‌شود. ‌
 

رنیا اشپیگل خاطراتش را از زمانی که روستایش در جنوب شرق لهستان توسط نازی‌ها اشغال شد،‌ نوشته است.

 
دفترچه خاطرات رنیا شبیه دفترچه خاطرات آن فرانک است، آن فرانک در خاطراتش از زندگی مخفیانه زیر سایه نازی‌ها نوشته است. او از ۱۹۴۲ به مدت دو سال در یک اتاق مخفی در آمستردام به همراه خانواده‌اش زندگی کرد تا زمانی که در سال ۱۹۴۴ توسط نازی‌ها دستگیر و به آشویتس منتقل شد و در نهایت همانجا درگذشت. کتاب خاطرات آن فرانک به نام "خاطرات یک دخترجوان" به یکی از کتاب‌های پرخواننده در جهان تبدیل شده است و به بسیاری از زبان‌ها ترجمه شده. فیلم‌ها و نمایش‌های بسیاری هم بر اساس خاطرات آن فرانک ساخته شد. ‌
رنیا اشپیگل حالا خاطرات رنیا اشپیگل را با او مقایسه می‌کنند و به او آن فرانک لهستان لقب داده‌اند. ‌‌رنیا اشپیگل زمانی که ۱۵ ساله بود، نوشتن خاطراتش را شروع کرد.
 
رنیا درباره بمباران‌های آلمان‌ها، کشتار، زندگی مخفیانه و ناپدید شدن یهودی‌ها از گتو (محله‌هایی که نازی‌ها حصار بندی می کردند و یهودی‌ها را آنجا جا می‌دادند بدون دسترسی به غذا، آب و امکانات بهداشتی کافی) می‌گوید، همینطور از عاشق شدنش .
 
او از پسری به نام زیگموند شوارتزر تعریف کرده است که برای اولین بار عاشقش شده بود. رنیا در دفترچه خاطراتش نوشته است که آنها تنها چند ساعت قبل از اینکه نازی‌ها به روستایشان برسند، برای اولین بار همدیگر را بوسیدند. ‌
 
رنیا و خانواده‌اش مجبور شدند در گتو زندگی کنند اما رنیا موفق شد از گتو فرار و در جایی مخفیانه زندگی کند.‌
 
او در ۱۸ سالگی تیرباران شد، زمانی که سربازان آلمانی در زیر شیروانی خانه‌ای که پنهان شده بود پیدایش کردند. ‌
 
بعد از تیرباران رنیا زیگموند، دوست پسرش، چند خط آخر خاطراتش را نوشت.
 
‌‌آغاز خاطرات رنیا ، هفتم ژوئن ۱۹۴۲: هرجا را که نگاه می‌کنم کشتار می‌بینم. وحشتناک است. قتل و کشتار همه جاست. خدای بزرگ، من بنده حقیر تو هستم. به ما کمک کن! نجات‌مان بده! خدایا بگذار زنده بمانیم. تمنا می‌کنم،‌ می‌خواهم زنده بمانم. زمان کوتاهی را از زندگی تجربه کرده‌ام. نمی‌خواهم بمیرم. از مرگ می‌ترسم. همه اینها بسیار احمقانه است، بسیار حقیر،‌ بسیار بی‌اهمیت،‌ بسیار کوچک. امروز نگرانم که زشت باشم. فردا ممکن است برای همیشه فکر کردنم متوقف شود.
 
زیگموند دستگیر و به اردوگاه آشویتس منتقل شد. او در این اردوگاه زنده ماند و بعد از جنگ به آمریکا رفت و پزشک ارتش شد. ‌
 
زیگموند در سال ۱۹۵۰ خواهر و مادر رنیا را در نیویورک پیدا کرد و یک امانتی به آنها داد، دفترچه خاطرات رنیا. رنیا و خواهش الیزابت ‌الیزابت، خواهر رنیا، از خواهرش به عنوان مادر دومش یاد می‌کند. او می‌گوید خواندن خاطرات رنیا برایش دشوار است:‌‌" فقط قسمتی از آن را خوانده‌ام چون هر بار به شدت گریه‌ می‌کنم."
 
‌‌الیزابت به یاد می‌آورد رنیا دختری ساکت، آرام و باهوش بود. او به یاد می‌آورد که خواهرش در مدرسه در درس ادبیات موفق‌‌ترین دانش‌آموز بود و می‌خواسته شاعر شود. ‌الیزابت می‌گوید هنگامی که او و مادرش برای اولین بار دفترچه خاطرات رنیا را دیدند، شوکه شدند.
 
خواندن خاطرات رنیا آنقدر برای الیزابت و مادرش از نظر احساسی سخت بود که آنها تصمیم گرفتند دفترچه خاطرات را نخوانده به گاوصندوقی در یک بانک بسپارند. الیزابت می‌گوید مادرش هرگز با مرگ رنیا کنار نیامد.
 
اما دختر الیزابت در جستجوی گذشته‌اش دفترچه خاطرات رنیا را کشف می‌کند و در سال ۲۰۱۲ آن را برای ترجمه از لهستانی به انگلیسی فرستاد چون نمی‌توانست لهستانی بخواند.
 
حالا کتاب خاطرات رنیا اشپیگل قرار است هفته آینده (نوزدهم سپتامبر) در بریتانیا منتشر شود.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.