رازی که روانی ام کرد!

وقتی فهمیدم که همسرم در روستا با زن مطلقه‌ای ازدواج کرده و یک فرزند هم دارد شوک عصبی شدیدی به من وارد شد. آن روزها چهارمین فرزندم را تازه به دنیا آورده بودم و با افسردگی شدید بعد از زایمان نیز دست و پنجه نرم می کردم. آن قدر ناراحتی های شدید روحی و روانی را تحمل کردم که ناگهان خودم را با دست و پاهای بسته بر تخت بیمارستان روان پزشکی یافتم و ...

زن 43 ساله ای که برای شکایت از همسر دومش وارد کلانتری شده بود در حالی که بیان می کرد پس از طلاق از همسر اولم و بعد از 18 سال تنهایی دوباره ازدواج کردم اما همسرم مدام کتکم می زند، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: سال ها قبل در یکی از شهرستان های خراسان رضوی به دنیا آمدم و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم. اما 12 سال بیشتر نداشتم که پسر عمه ام به خواستگاری ام آمد و من به ناچار مانند خیلی از دختران شهرستانی دیگر پای سفره عقد نشستم. آن زمان «احمد» به تازگی وارد مرکز تربیت معلم شده بود. به همین دلیل خانواده ام از نظر مالی خیلی ما را حمایت می کردند تا همسرم زودتر سر و سامان بگیرد. آن ها مخارج تحصیل همسرم را نیز می پرداختند تا این که بالاخره تحصیلات احمد به پایان رسید و  در یکی از روستاهای دوردست شهرمان مشغول تدریس در مقطع ابتدایی شد.

روزگار خوبی را سپری می کردیم اما همواره دلم به حال زحمت کشی و سختی های همسرم می سوخت چرا که او هفته ای یک بار مسافت زیادی را از نقطه دوردست مرزی طی می کرد تا به شهرستان بیاید. دیدن این شرایط در سرمای زمستان با کمبود وسایل نقلیه برایم بسیار زجرآور بود به همین دلیل از احمد خواستم منزلی را در همان روستا اجاره کند و هر ماه یک بار به شهرستان بیاید و به او اطمینان دادم که به تنهایی و با کمک خانواده ام می توانم از فرزندانم مراقبت کنم. خلاصه همسرم در روستا ماند و من هم با سه فرزندم سرگرم بودم. ولی زمانی که در سن 19 سالگی و به تازگی چهارمین فرزندم را به دنیا آورده بودم ماجرایی رخ داد که روح و روانم را نابود کرد و همه زندگی ام را به هم ریخت. آن روز یکی از اهالی همان روستا که مرا می شناخت با ترس و تردید رازی را برایم فاش کرد. او گفت: همسرم در روستا با زن مطلقه ای ازدواج کرده و از او صاحب فرزند نیز شده است. وقتی این جملات را می شنیدم اتاق دور سرم می چرخید باورم نمی شد یعنی در تمام این مدت همه دلسوزی ها برای شوهرم بیهوده بود؟! اما متاسفانه حرف های آن زن واقعیت داشت آن قدر فشارهای عصبی شدیدی بر من وارد آمد که آرامش و آسایش از زندگی ام رخت بربست. افسردگی بعد از زایمان هم روح و روانم را آزار می داد. دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم تا جایی که روزی وقتی به خود آمدم که دست و پاهایم به تخت بیمارستان روان پزشکی بسته شده بود. احمد هم از این شرایط سوء استفاده کرد و با اثبات بیماری روانی مرا طلاق داد. از همه این صحنه های دردناک، تلخ ترین و زجرآورترین آن زمانی بود که بعد از جلسه دادگاه و صدور رای طلاق توسط قاضی، خانواده احمد نوزاد دو ماهه ام را از آغوشم جدا کردند و من اشک ریزان به دنبال فرزندم می دویدم. از آن روز به بعد خانواده خودم نیز از ترس این که مبادا به فرزندانم آسیبی برسانم اجازه ندادند آن ها را نزد خودم نگه دارم. بالاخره در سن 23 سالگی مهر طلاق بر شناسنامه ام درخشید و حال و روز من به هم خورد به طوری که سرنوشتم نیز تغییر کرد. خلاصه نزد مادرم بازگشتم و 18 سال در کنار او زندگی کردم تا این که روزی از طریق یکی از آشنایان با مردی به نام «حداد» آشنا شدم و به عقد او درآمدم در حالی که از اعتیاد آن مرد خبر نداشتم در واقع از چاله درآمدم و به چاه افتادم چرا که در مدت دو سال زندگی با حداد او نه تنها در پرداخت هزینه های زندگی بسیار سخت گیری می کرد بلکه به هر بهانه ای مرا کتک می زد. او در حالی روزی 10 هزار تومان برای مخارج خانه به من می پرداخت که باید قبوض آب و برق و گاز و اجاره خانه را هم پرداخت می کردم! تا این که با پس اندازم موتورسیکلتی برایش خریدم و گفتم ماهیانه 100 هزار تومان برای پرداخت اقساط موتورسیکلت به من بدهد اما وقتی همین مبلغ را هم نداد،تصمیم گرفتم موتورسیکلت را به فروشنده بازگردانم که همسرم با من درگیر شد و دندان هایم را شکست. حالا هم پشیمانم که ... شایان ذکر است، به دستور سرهنگ عباس زمینی (رئیس کلانتری سپاد) پرونده این زن در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد رسیدگی قرار گرفت.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۸
shahab46 - هانوفر، آلمان

جامعه زن ستیز
یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۷:۳۰
۵۴
آزاذه - تهران، ایران

مردان ایران انسانهای زن ستیز ملا پرست
یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۴۲
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • اجبار شرم‌آور شوهر سوری: بوسیدن پای مادر شوهر متکبر، جنجالی تازه در شبکه‌های اجتماعی! + ویدئو
  • شما حتی یک اسم مسلمانی روی این همه دختربچه نمی‌بینید! آنچه برباد رفته، «اسلام» است
  • اعتراف جنجالی کمال تبریزی: من در اشغال سفارت آمریکا حضور داشتم! + ویدئو
  • تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • راز «زشت‌ترین حیوان جهان»؛ چه توضیحی پشت پرده دماغ میمون بینی‌دراز پنهان است؟
  • حضور معنادار مسیح علینژاد در کنار حامیان رهبر اپوزیسیون ونزوئلا + ویدیو
  • مهران غفوریان: فحاشی به دختر خردسالم دور از انسانیت است. با دختر ۷ ساله من چه کار دارید؟
  • تصویری کمتر دیده شده: بوسه محمد مصدق بر دستان ثریا اسفندیاری
  • «کوچر بیرکار»، پناهنده کُرد ایرانی که استاد ریاضی دانشگاه کمبریج شد، دومین ایرانی برنده مدال «فیلدز» پس از مریم میرزاخانی
  • جایزه فحاشی؟ کادوی آیفون ۱۷ پرومکس برای مداحی که اردستانی را حرام زاده نامید! + ویدئو
  • +188شیرین سعیدی، استاد دانشگاه آرکانزاس، به دلیل «تمجید از خامنه‌ای و مواضع ضداسرائیلی» اخراج شد
  • +136مهری طالبی دارستانی، از مدافعان حجاب اجباری، پس از بازجویی توسط نیروهای امنیتی سکته کرد!
  • +135شاهزاده رضا پهلوی: هم‌صدایی و همبستگی‌ را حفظ کنید و خواستار آزادی همه بازداشت‌شدگان باشید
  • +126حمایت مردم از شاهزاده رضا پهلوی در مراسم خسرو علی‌کردی؛ بازداشت نرگس محمدی و چند فعال دیگر
  • +120نماینده ویژه آمریکا: فقط پادشاهی در خاورمیانه کار می کند
  • +119اتریش حجاب را برای دختران زیر ۱۴ سال در مدارس ممنوع کرد
  • +108چرا یک نفر این آقای ابوالفضل اقبالی را از برق نمی‌کشد؟: پدیده شوهرکُشی در ایران از زن‌کُشی بیشتر است
  • +103تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • +100برادر خسرو علی‌کردی: فریاد خون‌خواهی برادرم را در مجامع بین‌المللی مطرح می‌کنم
  • +100یک دانشجو خطاب به سعید جلیلی: دست‌ها و نفستان آغشته به خون است + ویدیو