من رامین هستم ، پسری پناهجو که برای امرار معاش در یونان تن فروشی می کنم

رامین تنها پسر خانواده‌ای افغانستانی است که او را به فرزندی قبول کرده بودند و مدتی در ایران زندگی می‌کردند
ایران وایر :«وارد گی‌بار می‌شوی و منتظر می‌مانی تا یکی از مشتری‌ها از تو خوشش بیاید. بعد به سمتت می‌آید یا به مسوول بار اطلاع می‌دهد که تو را پسندیده است. می‌روی و کنار آن فرد می‌نشینی. اگر بگویی افغانستانی هستی، معمولا می‌گویند برو. اما اگر بگویی ایرانی هستی، از تو استقبال می‌کنند. نمی‌دانم چرا. وقتی هم که وارد مکان مشتری می‌شوی، سریع شروع به سکس می‌کنند. حتما باید یک ساعت طول بکشد وگرنه هیچ پولی به تو نمی‌دهند.»
 
«رامین فیروزی» را اولین بار در سفر به جزیره «لس‌بوس» در کمپ «موریا» دیدم؛ پسر جوانی که صورتش به دوران کودکی بیش‌تر می‌ماند تا پناه‌جویی که سال‌ها در سفر باشد، آزار ببیند و در انتظار رهایی برود. برایم از شرایط کمپ گفت و تا مرکز جزیره، یعنی شهر «میتیلینی» مرا همراهی‌ کرد. چند وقت بعد خبر داد که توانسته است مجوز خروج از جزیره را بگیرد و به آتن بیاید. یکی از شب‌های آتن، او را در منطقه «اگزارخیا» که محله‌ای در اختیار آنارشیست‌ها است، ملاقات کردم. به درختی تکیه زد و برایم سفرش را از افغانستان تا ایران، ترکیه تا یونان و موریا تا آتن روایت کرد.

 

رامین تنها پسر خانواده‌ای افغانستانی است که او را به فرزندی قبول کرده بودند و مدتی در ایران زندگی می‌کردند: «در ایران با چند خانواده‌ ایرانی درگیری داشتیم. هر وقت من را می‌دیدند، می‌گفتند تو افغانی و نجس هستی. برای همین خودکشی کردم که ناموفق بود. برای تقسیم ارث به افغانستان برگشتیم اما دایی‌هایم سهم مادرم را نمی‌دادند. من هم پسر واقعی آن‌ها نبودم و برای همین دایی‌هایم می‌گفتند تو از خون ما نیستی و حق نداری تصمیم بگیری. به من می‌گفتند تو نجس هستی و خونت کثیف است. حتی از آن‌ها کتک خوردم. آن قدر فشارها سنگین شد که تصمیم گرفتم برگردم ایران. اما وضعیتم بدتر شد.»
 
رامین می‌گفت وقتی به ایران برگشت، گاهی در تهران و گاهی در کرج خانه‌به‌دوش بود: «هیچ‌کس را نداشتم. تنها بودم. مدام کتک می‌خوردم. برای همین سعی می‌کردم همیشه مخفیانه بیرون بروم. یک شب که از خانه بیرون رفتم، سه نفر به من حمله کردند و به زور وارد یک خانه کردند. یکی از پسرها همانی بود که با او درگیری داشتم و مدام نجس خطابم می‌کرد. هر سه نفر هیکلی بودند. هرچه دست‌وپا می‌زدم، نمی‌توانستم خودم را از دست آن‌ها نجات دهم و بدتر کتک می‌خوردم. یکی از آن‎ها دستانم را گرفت و یکی دیگر پاهایم را. خود آن پسر به زور لباس‌هایم را پاره می‌کرد تا بتواند کارش را انجام دهد. بعد از کاری که با من کردند، پیدایشان نکردم. نمی‌توانستم حتی شکایت کنم چون مدرکی نداشتم.»
 
رامین این جملات را به راحتی به زبان می‎آورد. به درخت تکیه داده بود و انگار که مجری یک تلویزیون خبری است و خبرخوانی می‌کند. از او خواستم تا با جزییات بیش‎تری را برایم روایت کند که چه طور به یونان رسیده است.
 
مسیر قاچاق انسان از افغانستان به ایران معمولا از پاکستان می‌گذرد. رامین هم همراه با ۱۵ مسافر دیگر در خودرو جاسازی شده بود: «در افغانستان با شخصی آشنا شدم که من را قاچاقی از آن جا به ایران برد. بعد از تجاوزی که به من شد، با او تماس گرفتم و گفتم من را از ایران ببرد. ۱۸ سال بیش‎تر نداشتم. بعد از سه روز پیاده‌روی، ما را در خودرو جاساز کردند. در یک ماشین پراید که به زور چهار نفر سوار می‌شوند، ما ۱۵ نفر را جا دادند. بدترین مرز ممکن بود. شش شب در سرما و بدون آب و غذا باید دوام می‌آوردم.»
 
این گروه از مسافران ساعت‌ها در کوه‌ها، میان برف و باران راه رفته و برای رفع تشنگی برف ‌خورده بودند تا بالاخره به ترکیه رسیدند. به رامین گفته بودند اگر خودش را در ترکیه به عنوان پناه‌جو معرفی کند، دیپورت می‌شود. برای همین وقتی به استانبول رسیده، ۱۰ روز در پارک‌ها خوابیده بود تا بالاخره بتواند از این کشور هم خارج شود: «بدترین اتفاق این بود که مثل توپ فوتبال میان قاچاق‌بران دست به دست می‎شدیم. در راه ترکیه دو کودک را از دست دادیم. انگار دو سال بیش‎تر نداشتند. در آب افتادند و مردند.»
 
همان‌جا رامین مثل بسیاری دیگر از پناه‎جویانی که از مسیر آب گذشته‌اند، حس مرگ داشته است. آن‌ها زمینی از مرز «ادرنه» ساعت‌ها پیاده‌روی کرده بودند تا به رودخانه‌ای رسیدند؛ جایی که مرگ برایشان به همراه داشت: «پدر و مادر کودک کاری نتوانستند بکنند. توانستم کودک را از آب بگیرم اما کودک مرده را نجات داده بودم! همان‌جا حس مرگ داشتم. پیش خودم می‌گفتم خدایا! اگر می‌خواستی این کودک را پس بگیری، چرا او را به این خانواده دادی؟»
 
به گفته رامین، صدها نفر برای عبور از مرز ایران به ترکیه همراهشان بوده‎اند.
 
بعد از رسیدن به استانبول و ۱۰ روز زندگی در خیابان‌ها، توانسته بود توسط تیم همان قاچاق‌بر، همراه با گروهی ۷۰ نفره، از مسیر دریا به سمت یونان حرکت کند.
به روایت خودش، از ساعت دو تا پنج صبح همان روز در دریا سرگردان بوده‎اند تا پلیس یونان آن‌ها را نجات داده است: «من از ایران تا یونان را تقریبا ۲۰ روزه پیمودم. از مرز "چشمه" در ترکیه سوار قایق شدیم تا بالاخره به جزیره لس‌بوس رسیدیم؛ آن‌هم در قایقی شش متری با ۷۰ مسافر دیگر.»
 
جزیره لس‌بوس نزدیک‌ترین جزیره یونان به ترکیه است. معمولا قاچاق‌بران مسافران را راهی این جزیره می‌کنند. مسافران هم خیال می‌کنند وقتی پای به این جزیره بگذارند، وارد اروپا شده‌اند. اما در توافقی که میان ترکیه و یونان وجود دارد، یونان باید مسافران را در این جزیره نگه دارد. سپس گروهی را دیپورت می‌کند، گروهی هم بعد از زندگی در کمپ موریا، خود را دیپورت می‌کنند و آن‌هایی که طاقت می‌آورند، ماه‌ها در این کمپ میان دعوا و جنگ روزگار می‌گذرانند تا بالاخره مجوز ورود به آتن، پایتخت یونان را بگیرند. رامین هم یک سال از زندگی‌ خود را در این کمپ گذرانده است.
 
از او خواستم موریا را برایم تفسیر کند: «موریا… موریا… موریا از نظر فاشیست‎ها، بهترین کمپ است. به این‌خاطر که هیچ‌کس به مهاجرهایی که داخل این کمپ هستند، اهمیت نمی‌دهد. مشهور بودن این کمپ به خاطر دعواهایی است که در آن اتفاق می‎افتد و گاه باعث کشته شدن مهاجرها می‌شود. خود من در دعوایی قبیله‌ای، نزدیک بود چاقو بخورم اما فرار کردم. عرب‌ها تمام چادرها و دارایی‌های ما را آتش زدند. تنها چیزی که از موریا می‌توانم به شما بگویم، این است که این کمپ نه تنها بدترین کمپ اروپا است بلکه بدترین کمپ برای انسان‌هایی است که بیماری دارند.»
 
در موریا به شهادت نه فقط نهادهای حقوق بشری بلکه خود مسوولان یونان هم نقض فاحش حقوق انسانی پناه‏جویان رخ می‌دهد. جمعیت بالای آن، فقدان نظارت دایم برای تامین امنیت پناه‎جویان و نبود امکانات بهداشتی و درمانی، بسیاری از پناه‏جویان را دچار افسردگی کرده است.
 
رامین یک سال تمام در این کمپ زندگی کرده است؛ پسری تنها که درآمدش فقط پولی بود که دولت یونان به او می‌داد؛ ماهیانه ۹۰ یورو. این مبلغ برای پناه‏جویان ساکن آتن ۱۵۰ یورو است.
اما در تصمیم تازه دولت یونان با هدف ادغام پناه‎جویان در جامعه، از ابتدای ماه آوریل سال جاری، بعد از دریافت قبولی پناهندگی‌ آن‌ها، نه پولی به پناه‌جویان پرداخت خواهد شد و نه سرپناهی خواهند داشت.
 
رامین وقتی مجوز خروج از لس‌بوس را گرفت، برایم پیغام فرستاد: «بالاخره از موریا خلاص شدم.»
 
از او پرسیدم چه حسی دارد؟ گفت: «دقیقا مثل پدری هستم که تازه بچه‌دار می‌شود. انگار دو بال به من داده‌اند که هرکجا می‌خواهی، برو. پیش خودم می‌گفتم بالاخره بعد از یک سال، از موریا راحت می‌شوم و به مقصدم می‌رسم ولی…»
 
رامین از موریا خلاص شد و به آتن رسید. اما آتن یعنی بی‌سرپناهی و بی‌پولی بیش‎تر. حتی در مناطق توریستی این شهر هم بی‌خانمان‌های یونانی را می‌توان مشاهده کرد که شب‌ها را در خیابان‎ها سر می‌کنند. ورشکستگی اقتصادی این کشور باعث شده است که نه فقط پناه‎جویان بلکه بسیاری از یونانی‌ها هم بی‌خانمان باشند. برای همین رامین بعد از سر کردن چند روز در خیابان، بالاخره به «اسکوات» راه پیدا کرد؛ ساختمان‌هایی در منطقه آنارشیست‌ها که به پناه‎جویان اختصاص داده ‌شده است و آن‌ها هم باید در مقابل، یا نگهبان شب شوند یا در کنش‌های آنارشیست‌ها مقابل سیستم یونان، آن‌ها را همراهی کنند.
 
حالا رامین هم به هزاران پناه‏جوی بی‌خانمان در آتن پیوسته است: «زندگی پناه‏جویی در آتن خیلی بد است. به قدری اوضاع وخیم است که حتی برای خوابیدن هم جایی نداشتیم. ما در پارک می‎خوابیدیم و شب‌ها که باران می‌آمد، تمام لباس‌هایمان خیس می‌شد. در بیش‌تر روزها غذا گیرمان نمی‌آید و شاید در طول هفته فقط دو یا سه روز بتوانیم غذایی بخوریم. پول در آوردن در آتن کار آسانی نیست. هرکجا که برای درخواست کار می‌رویم، می‌گویند مهاجر نمی‌خواهیم یا نیاز به دانستن زبان سخت یونانی دارند. برای همین مجبورم برای کسب درآمد به گی‌بارها بروم!»
 
در اولین سفرم به یونان، به معروف‌ترین گی‌بار ایرانی رفتم. «سامی‌بار» سالنی با دیوارهای قرمز و لوسترهایی لوکس بود که از سقف آویزان بودند. یکی از صاحبان آن، مردی ایرانی بود که ۱۴ سال از عمرش را در این کشور می‌گذراند. در آن زمان که او طی پروسه قاچاق انسان به جای ژاپن، سر از یونان درآورده بود، امور اداری پناه‎جویان در اختیار پلیس این کشور قرار داشت. برای همین او سال‌ها گرفتار یونان شده بود و هنوز پناه‎جو شناخته می‌شد بدون داشتن هر مدرکی.
 
حالا به گفته رامین، اگر صاحبان بار می‌فهمیدند که او افغانستانی است، اجازه ورود نداشت. برای همین در اکثر بارهای این‌چنینی، خودش را ایرانی معرفی می‌کرد تا بلکه مشتری گیرش بیاید و بتواند نانی برای شب تهیه کند: «در آتن درآمدی ندارم. تنها درآمدم، رفتن به گی‌بار است. خیلی سخت است چون مجبورم خودم را ایرانی معرفی کنم تا بتوانم ۱۰ تا ۲۰ یورو پول گیر بیاورم. بخشی از آن‌ را هم باید بدهم برای یک ساعت هتل که حمام بروم. برای ۱۰ یورو پول مجبوری خودت را به کسانی بدهی که هرکاری دل‎شان می‌خواهد، با تو می‌کنند تا شاید پول یک وعده غذا پیدا کنی.»
 
اولین بار، رامین در پارک «ویکتوریا» خوابیده بود که یک نفر به سمتش آمده است: «گفت سکس دوست داری؟ گفتم نه. شنیده بودم که وقتی با یونانی‌ها سکس کنی، به تو پول می‌دهند. راضی شدم و بعد از انجام کار، به من ۱۰ یورو داد. دقیقا بعد از کریسمس سال ۲۰۱۹ بود. من به خاطر مشکلاتی که برایم پیش آمده و مهم‌ترین آن‌ها مورد تجاوز قرار گرفتن در ایران بود، به این‎جا پناه آورده‎ام اما این‌جا هم در امان نیستم.»
 
رامین از یکی دیگر از پناه‌جویان می‌گوید که به همین دلیل خودش را به ایران دیپورت کرد: «یکی از دوستانم با یکی از این افراد به مکانش رفته بود اما سه نفر به او تجاوز کردند. دوستم نتوانست دیگر آتن را طاقت بیاورد و تصمیم به دیپورت گرفت. ما این‌جا اذیت می‌شویم. برای یک لقمه نان درآوردن، تن به هم‌خوابگی می‌دهیم. بعضی وقت‌ها ناچار به کتک‌کاری با مردمانی می‌شویم که استفاده خود را می‌برند و پولی به ما نمی‌دهند یا آن‏هایی که دل‌شان تجاوز می‌خواهد و نه سکس. یک بار به زور متوسل شدم تا پولم را بگیرم اما آن فرد به پلیس تماس گرفت و پلیس هم حق را به او داد.»
 
بارها در کوچه‌پس‌کوچه‌های آتن با فارسی‌‌زبان‌هایی روبه‌رو شده‎ام که از اجاره تن خود صحبت می‌کردند که حالا برایشان راه درآمدی شده بود تا دنیای پناه‏جویی را طاقت بیاورند؛ همان‌هایی که وقتی قاچاق می‌شدند، تصویرشان آینده‌ای بهتر بود. این افراد که به هر دلیل پناه‎جو شده بودند تا از سرزمین‌های مصیبت‌زده‌ خود رها شوند، حالا به ورطه‌ای افتاده بودند که باید از تن‌شان می‌گذشتند تا نان شب به دست آورند. از میان بسیاری از آن‎ها، رامین گفت: «عکس و اسمم را منتشر کن. این سبک زندگی پناه‎جویی در یونان است. این روزها هم تمام می‌شود. بالاخره به نقطه امنی می‌رسیم که کار کنیم و زندگی‌ خود را بسازیم. حال امروز ما یک روز به گذشته‌ای تبدیل می‌شود که راه فراری از آن نداریم.»
به قامت کودکانه‌اش نگاه می‌کردم؛ درکی از دردی که او می‌کشید، نداشتم.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
استقلال ازادی جمهوری اسلامی ،وقتی در ایران سعید طوسی قاری و معلم قراعت است باید بچه ها برن یونان دوره ببینند.
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۲
۳۵
منم هستم - استکهلم، سوئد

من اگر به جای یک مقام مسئول بلند بالا مثلا رئیس جمهوری یا وزیر کشور افغانستان بودم ، برای اثبات نجس نبودن مردم افغانستان و برای خاطر کرامت و حرمت انسانی این جوان هم که شده حتما شخصا تلاش برای نجات زندگی او می کردم حتی اگر داستان او اغراق یا دروغ باشد. خاک بر سر حاکمان دزد و دروغگو .هی...
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۵
۴۴
Aria samimi - رم، ایتالیا

من کاری به افغان بودنش ندارم ولی رسیدن به اروپا به چه قیمتی؟؟؟تازه اگه رسیدی اروپا اول بدبختیته
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۹
۳۵
grizzly - برلین، آلمان

خیلی ها هستند که برای نجات شرف و ناموسشون حاضرند کشته شوند و خیلی ها هم برای نجات جانشون حاضرند از شرفشون دست بکشند!!! متاسفانه صحبت های این جوان یک طرفه است و واقعا کسی نمیدونه در این میان او خودش چقدر مقصر بوده که دچار چنین مشکلاتی در ایران شده به هر حال این وظیفه رسانه ها و تلویزون های فارسی داخل و خارج کشوره تا به مردم نشانم دهند که مدینه فاضله ای در دنیای غرب علی الخصوص در اروپا وجود نداره و همه قمپزهایی که مهاجران برای مردم داخل ایران و افغانستان در میکنند الکی است و منشاء آن عقده حقارتی است که در آنها وجود داره تا با دیدن حسرت مردم داخل ایران یا افغانستان خودشون رو ارضاء کنند.
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۳
۳۵
tiger.man - آخن، آلمان

اخه چرا عکس این بنده خدا رو منتشر میکنید. ؟؟؟
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۲
۶۲
یا فاطمه زهرا - اودنسه ، دانمارک

چرا دروغ میزنی بی‌شرم، حیا کن. برای امرار معاش برو بیل بزن، فرغون ببر، آجر بنداز بالا، اینکارها رو بکن. تو از منظور دیگه‌ای این عمل بی عفتی رو انجام میدی نه از باب گشنگی.
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۳
۵۷
دین وحشیگری - اونتاریو، کانادا

افسوس و صد افسوس بابت جهل مذهبی چه بهای دادیم،نابودی فرهنگ،نابودی اقتصاد.به امید ریشکن کردن حکومت دینی و جهل،دین امری شخصی وبس.
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۱
۵۴
آزاذه - تهران، ایران

[::tiger.man - لوبومو، کنگو::]. حالا اگر عکس یک اختلاسگر بود صورتش را شطرنجی میکردند
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۷
۳۱
boysboys - مونیخ، آلمان

یونانیها ار قدیم هم اینطور بودن و خیلی پسر باز و مخصوصا مفعول زیاد دارن..حالا این پناهجو وقتی میگه تن فروشی میکنه فقط معنیش این نیست که مفعول واقع میشه بلکه بیشتر موارد میبرن تا این ترتیبشون رو بده.توی اتوبوسها و پارکهای یونان پر هست از پسرهای حتی ۱۴-۱۵ ساله که میان میمالن خودشون رو به آدم و میخوان مفعول آدم بشن.حالا اونها خوبن باز چون کم سن هستن ولی مردهای زمخت و زشت ۵۰ ساله هم هستن اینجور تمایلات مفعولانه دارن بیشتر هم نسبت به کم سن و سالها.
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۴:۰۳
۴۴
stockholm - استکهلم، سوئد

[::یا فاطمه زهرا - آرهوس، دانمارک::]. مثل اینکه شما مطلب رو نمیخونید و یا این که خوانده ولی نمیگیرید. جناب برو اینترنت بزن ببین درصد بیکاری در این کشر چقدر هست بعد بیا اینجا شعاراجر بنداز بالارو سر بده
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۰
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس، دانمارک::]. من ادم منصفی هستم و این بار نظریه تایپک شما را درست دیدم و تیک مثبت زدم
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۴:۲۳
۴۶
Zaall - اصفهان، ایران

بنازم به این آزادی و بهشتی که به زور می خواند به ایران هم تحمیل کنند، این همان حقوق حشر و دمکراسی دوستان اهریمن پرست هست
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۳
۴۱
raha1984 - هامبورگ، آلمان

دروغ میگه شاید یه سری توی ایران نه تنها با افغانی ها که با همه مشکل دارن ولی افغان ها رو نجس نمینامند !!! توی ایران بچه های این محله با اون محله بد هستن چه برسه که از اون شهر هم نباشه . متاسفانه اینها نشونه فرهنگ پایین هستش
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۵
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
شرایط اجتمایی/سنتی/مذهبی افغانستان طوری است که اکثرا در کودکی و‌نوجوانی یا آزار جنسی دید ه اند و یا برعکس بچه باز بوده اند ، حالا در شرایط سخت اروپا بازار تن فروشی و مواد فروشی را رونق داد ه اند ، ٫
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۵:۵۲
۶۲
یا فاطمه زهرا - اودنسه ، دانمارک
[::گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا::]. درود بر شما فرخنده. اصلا اینا اسم پناهجو رو هم خراب کردن. این پناهجو نیست، بلکه لواطجو.
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۶:۱۶
۶۲
یا فاطمه زهرا - اودنسه ، دانمارک
[::stockholm - استکهلم، سوئد::]. برای امرار معاش حاضر به خوردن موش و ملخ هستم. نه اینکه پشتوانه خود رو مورد هجوم و تعرض اجنبی قرار دهم.
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۶:۲۹
۶۶
mehdi sadigh - دوسلدروف، آلمان
مبارک باشد، ماهم چنین روزهایی داشتیم ولی خودفروشی نکردیم رفتیم رستوران بشقاب شویی و روزنامه پخش کنی
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۵
۵۱
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس، دانمارک::]. مثل ولی نعمت دزد و سقط پرست توی سقط پرست؟
شنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۲۱:۴۰
۶۷
خیابان ازادی مسدود است - فرانکفورت، آلمان
جطور میتونم با ایشون تماس بگیرم شاید بتونم کمی کمک به ایشون بکنم.
یکشنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۲
۵۷
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
[::یا فاطمه زهرا - آرهوس، دانمارک::]. فعلا که اجنبی پرست هستی و نونی که میخوری به خون مردم ایران آغشته ست
یکشنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۸
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • اجبار شرم‌آور شوهر سوری: بوسیدن پای مادر شوهر متکبر، جنجالی تازه در شبکه‌های اجتماعی! + ویدئو
  • شما حتی یک اسم مسلمانی روی این همه دختربچه نمی‌بینید! آنچه برباد رفته، «اسلام» است
  • اعتراف جنجالی کمال تبریزی: من در اشغال سفارت آمریکا حضور داشتم! + ویدئو
  • تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • راز «زشت‌ترین حیوان جهان»؛ چه توضیحی پشت پرده دماغ میمون بینی‌دراز پنهان است؟
  • حضور معنادار مسیح علینژاد در کنار حامیان رهبر اپوزیسیون ونزوئلا + ویدیو
  • مهران غفوریان: فحاشی به دختر خردسالم دور از انسانیت است. با دختر ۷ ساله من چه کار دارید؟
  • تصویری کمتر دیده شده: بوسه محمد مصدق بر دستان ثریا اسفندیاری
  • «کوچر بیرکار»، پناهنده کُرد ایرانی که استاد ریاضی دانشگاه کمبریج شد، دومین ایرانی برنده مدال «فیلدز» پس از مریم میرزاخانی
  • جایزه فحاشی؟ کادوی آیفون ۱۷ پرومکس برای مداحی که اردستانی را حرام زاده نامید! + ویدئو
  • +196شیرین سعیدی، استاد دانشگاه آرکانزاس، به دلیل «تمجید از خامنه‌ای و مواضع ضداسرائیلی» اخراج شد
  • +144شاهزاده رضا پهلوی: هم‌صدایی و همبستگی‌ را حفظ کنید و خواستار آزادی همه بازداشت‌شدگان باشید
  • +136مهری طالبی دارستانی، از مدافعان حجاب اجباری، پس از بازجویی توسط نیروهای امنیتی سکته کرد!
  • +133حمایت مردم از شاهزاده رضا پهلوی در مراسم خسرو علی‌کردی؛ بازداشت نرگس محمدی و چند فعال دیگر
  • +123نماینده ویژه آمریکا: فقط پادشاهی در خاورمیانه کار می کند
  • +123اتریش حجاب را برای دختران زیر ۱۴ سال در مدارس ممنوع کرد
  • +108چرا یک نفر این آقای ابوالفضل اقبالی را از برق نمی‌کشد؟: پدیده شوهرکُشی در ایران از زن‌کُشی بیشتر است
  • +106تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • +104شما حتی یک اسم مسلمانی روی این همه دختربچه نمی‌بینید! آنچه برباد رفته، «اسلام» است
  • +100برادر خسرو علی‌کردی: فریاد خون‌خواهی برادرم را در مجامع بین‌المللی مطرح می‌کنم