گرههای کور زندگی استاد دانشگاه
رأی دهید
تصویر ذهنیمان این بود که برای طرح معضلی اجتماعی از روزنامه ایران کمک میخواهد اما وقتی آمد و حرفهایش را گفت فقط یک دنیا تأثر و تأسف بر دلمان ماند.
وقتی مقابلم نشست عرق روی پیشانیاش را پاک کرد و در حالی که به آرامی خود را معرفی میکرد کتابی را که خودش نوشته و منتشر کرده بود از کیف درآورد. چند خطی به یادگار روی صفحه اول کتاب نوشت و آن را به کتابخانه روزنامه هدیه کرد. سپس تقدیرنامه و گواهیهای تدریس در دانشگاه و تحقیقاتش را روی میز گذاشت. همچنان سعی داشت رزومهای از سوابق تحصیلی و کاریاش را نشان دهد اما انگار هنوز هم نمیتوانست سر اصل مطلب برود. با کلی مقدمه چینی بالاخره داستان زندگیاش را چنین تعریف کرد: «هرگز فکر نمیکردم روزی مجبور باشم برای نجات زندگیام به کسی التماس کنم. اما روزگار چند سالی است که سرناسازگاری با من دارد. همه وقتی میفهمند من استاد دانشگاه هستم باور نمیکنند که محتاج یک لقمه نان باشم. البته این یک واقعیت تلخ است که در کشور ما غیر از استادانی که عضو هیأت علمی هستند ما بهعنوان استادان حقالتدریسی هر سه ماه یک بار مبلغی بسیار اندک دریافت میکنیم. اما من عاشق تدریس بودم و با هر شرایطی سر کلاس حاضر میشدم. با این حال وقتی دیدم حقوقم کفاف تأمین هزینههای زندگی و زن و دو فرزندم را نمیدهد به سختی مجبور شدم 20 میلیون تومان جمع و جور کنم و در زادگاهم، به کار معامله زمین بپردازم. آنجا قیمتها مانند تهران گران نیست و من بهصورت نقد و اقساط خانه و زمین معامله میکردم و زندگیام میگذشت به پشتوانه این درآمد از چند بانک وام گرفتم تا کارم را رونق دهم و همزمان نیز به تحصیل در دوره دکترا مشغول شدم. شاید برایتان قابل باور نباشد اما گاهی مجبور بودم در هفته 4 یا 5 بار برای رفتن به دانشگاه، سر زدن به خانواده و تدریس، بین سه شهر رفت و آمد کنم. تا اینکه یکی از آشنایانمان دچار مشکل شد و من هم مقدار زیادی از سرمایهام را به او قرض دادم قول داد دو ماهه پولم را برگرداند اما متأسفانه کارگاه او ورشکست شد و پول من و در واقع تمام سرمایهام با آن اتفاق از بین رفت. من مانده بودم و قسطهای پرداخت نشده که هر کدام با مبالغ جریمه هایشان سر به فلک میکشید. در بین همه اینها حدود 30 میلیون تومان هم به دانشگاه محل تحصیلم در مقطع دکترا بدهکار شدم و به همین خاطر هنوز نتوانستهام از پایان نامهام دفاع کنم.»
این استاد 50 ساله افزود: «من دوره کارشناسی ارشد را با سختی زیادی پشت سر گذاشتم. خودرویی اجاره کرده و روی آن کار میکردم. گاهی مجبور بودم پشت فرمان خودرو درس بخوانم. با این حال به امید اینکه بتوانم عضو هیأت علمی دانشگاه شوم همه سختیها را به جان خریدم. اما دست آخر وقتی درسم تمام شد با وجودی که همه مدارک مانند کتاب و مقاله و... برای هیأت علمی شدن را داشتم اما بهخاطر شرط سنی نتوانستم وارد بدنه دانشگاه آزاد، علمی کاربردی یا پیام نور شوم. حالا هیچ چیز سرجایش نیست و دیر یا زود حکم جلبم را میگیرند. بدهی هایم هر روز بیشتر میشود . به هر دری زدم نتوانستم مشکلاتم را حل کنم واقعاً مستأصل و درمانده شدهام الان فقط با حقوق اندکی که همسرم از محل کارش میگیرد زندگی میکنیم اما برای یک مرد خیلی سخت است که نانخور همسرش باشد. من دو فرزند نوجوان دارم که حتی از پس هزینههای تحصیلشان هم بر نمیآیم. من خودم سالها درس خواندهام و تلاش کردهام اما نمیدانم چرا کسی برای علم و سابقه و تدریس ارزشی قائل نیست. مدتها در فکر بودم تا اینکه مطالب گروه جویندگان عاطفه روزنامه ایران را دیدم من در این صفحه بارها محبت و نوع دوستی مردمان خوب کشورم را با چشم دیدهام، تنها امیدم این است که با چاپ سرگذشت تلخ این روزهای درماندگیام لطف هموطنان نیکوکار شامل حال من نیز بشود و دستی به یاریام برخیزد. امیدوارم بتوانم با لطف مردم خود و خانوادهام از این مهلکه خلاص شویم.»
نیکوکارانی که میتوانند این استاد دانشگاه را یاری کنند میتوانند با گروه جویندگان عاطفه روزنامه «ایران» با شماره 88500100-021 تماس بگیرند.