زنگ را که زدم همسرم در را باز کرد و مردی که داخل خانه بود از پنجره به پایین سقوط کرد

روزنامه خراسان ، خیانت یک زن به همسرش را تشریح کرد.
 

این روزنامه نوشت:

 
مرد جوان در حالی که اشک می ریخت ، به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: همسرم را دوست دارم و همه تلاشم را برای رفاه او به کار گرفته بودم اما نمی دانم چطور وجیهه این گونه قدم در بیراهه گذاشته است. من و همسرم زندگی خوبی داشتیم، روزی که به خواستگاری وجیهه رفتم به او قول دادم تا همه نوع امکانات رفاهی را برایش فراهم کنم. بعد از ازدواج به خودم گفتم باید برای پیشرفت زندگی ام کار و تلاشم را دو برابر کنم به همین خاطر از صبح زود تا شب به صورت دو شیفت کار می کردم تا مخارج این زندگی عاشقانه را تامین کنم.
 
مدتی از ازدواج مان می گذشت و من همچنان به فکر پول و مادیات بودم تا به اصطلاح، خودم را به وجیهه ثابت کرده باشم اما نمی دانستم در ذهن همسرم چه می گذرد و چه انتظاری از من دارد؟ کار زیاد باعث شده بود که من خسته و بی حوصله شوم و هیچ توجهی به نیازهای عاطفی همسرم نداشته باشم.
 
بر اثر غفلت من، این خلأها و کمبودها در زندگی ام تاثیر بدی گذاشت. هر چند وجیهه با پیشنهاد خرید لوازم خانه و لباس از من می خواست که بیشتر در کنار او باشم اما من از فرط خستگی زمانی را برای تفریح و خرید نمی گذاشتم و تنها با دادن کارت عابر بانک از همسرم می خواستم همراه مادرش به بازار برود.
 
کم کم متوجه رفتارها و حرکات مشکوک همسرم شدم، او مدام با گوشی تلفن همراهش مشغول بود و با بی اعتنایی به من، در شبکه های اجتماعی سیر می کرد. رفتارهای سرد وجیهه باعث ایجاد سوءظن در من شد. دیگر آرامش نداشتم و از سویی دیوانه وار همسرم را دوست داشتم . تصور این که او با کسی ارتباط داشته باشد، روح و روانم را به هم ریخته بود به همین خاطر از محل کارم مرخصی گرفتم و با یکی از دوستانم به تعقیب وجیهه پرداختم.
 
بعد از گذشت یک هفته از تعقیب همسرم فکر کردم که اشتباه کرده ام و به دوستم گفتم که دیگر با موتورسیکلتش به دنبالم نیاید اما باز هم برای آخرین بار با دوستم به تعقیبش رفتم. هر لحظه که او به مکان های متروکه اطراف مشهد نزدیک می شد اضطراب و دلشوره عجیبی در دلم به وجود می آمد تا این که او مقابل ساختمانی ایستاد و به همراه مرد غریبه ای وارد ساختمان شد. دست و پاهایم می لرزید، با نگرانی و دو دلی زنگ آن واحد را زدم که ناگهان با همسرم روبه رو شدم. او با دیدن من رنگ از چهره اش پرید و زبانش بند آمد. در همین هنگام مرد ناشناس قصد فرار از پنجره را داشت که به پایین سقوط کرد.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۸۰
واقع بین ایرانی - هامبورگ، آلمان

جوان انسان. جوان با شعور. تو با غیرت مردانه خودت فکر میکردی که بعنوان یک مرد زندگی شرافتمندانه ای را با این زن بی عاطفه خودت استارت زده ای . این حرکت پسنیده مردان ایرانی است. اما یادت رفت که باین زن بگوئی برای یک زندگی خوب باید مشترکا کار کنید و مشترکا زندگی کنید.خب مسلم است موقعیکه این زنیکه بی احساس می بیند یک خر خوب پیدا شده و این زن تعهد دیگری غیر از همخوابگی ندارد لذا همان راهی را رفت که دل او میخواست. تو مثل یک مرد کار کردی اما ان مثل یک جانور فقط بفکر نیاز های شخصی خود بود. پس بکش تا چشمات 4 تا بشه. و به زنی که شعور و شخصیت خانوادگی ندارد زیاد بها نده
دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۰
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.