نوشتن نام قاتل قبل از مرگ
رأی دهید
به گزارش جامجم، شامگاه بیست و سوم خرداد امسال مردی با پلیس تماس گرفت و از قتل همسر 28 سالهاش در خانهشان در حوالی بلوار مرزداران در شهر قدس (قلعه حسن خان) خبرداد. ماموران با حضوردر آپارتمان شماره 4، جسد زن جوان را کنار میز کوچکی در اتاق نشیمن یافتند. خانه بهم ریخته و استکان چای و ظرف میوه در آنجا قرارداشت.
این جنایت به قاضی امیر بیپروا، بازپرس کشیک قتل دادسرای شهر قدس گزارش شد و او همراه تیمی از ماموران اداره جرایم جنایی پلیس آگاهی در آنجا حاضر شدند. بررسیهای اولیه نشان میداد که زن جوان براثر اصابت ضربه چاقو به گردنش به قتل رسیده و چند ساعتی از مرگش میگذرد.
شوهر مقتول به افسر تحقیق گفت: من نقاش ساختمانم، اختلاف و درگیری با همسرم نداشتم. عصر هر چه در زدم در را باز نکرد و با کلید آن را باز کرده و وارد شدم. همسرم به قتل رسیده و النگوهایش همراهش نبود.
ماموران در ادامه تحقیقات خانه مقتول را دوباره مورد بازرسی قراردادند که این بار کارد میوه خوری خونآلودی را کشف کردند. همچنین سررسیدی را در نزدیکی محل کشف جسد یافتند که لکههای خون روی آن و برگههایش بود. زمانی که آن را بررسی کردند در یکی از برگهها با خودکار نوشته شده بود قاتل پسرعمویم داریوش است.
با افشای این ماجرا پسر عموی مقتول به نام داریوش که معتاد بود تحت تعقیب پلیس قرارگرفت. ماموران برای دستگیری او به خانهاش در کرج رفتندکه او در آنجا نبود و خانوادهاش از وی اظهار بیخبری کردند.
در جریان تحقیقات معلوم شد که او برای شرکت در مراسم عزاداری مقتول به شهر قدس بازگشته است. ماموران در آنجا حاضر شدند و متهم پیش از فرار دستگیر شد.
او در بازجویی پلیسی سکوتش را شکست و به جنایت اعتراف کرد. داریوش 30 ساله در اعترافاتش گفت: متاهلم و فرزند خردسالی دارم و نقاش ساختمان هستم. رابطه خوبی با دختر عمویم و همسرش داشتم. بعداز ظهر برای دیدن او که مثل خواهرم بود مقابل خانهاش رفتم.
چای و میوه آورد و از حال و احوال خانواده ام پرسید . کمی در آنجا شیشه مصرف کردم که با من دعوا کرد که چرا شیشه مصرف میکنم. خواست دیگر به خانهاش نیایم. پس از مصرف شیشه دچار توهم شدم. با دیدن النگوهایش برق آن چشمانم را گرفت. کارد میوهخوری مقابلم را برداشتم و به او حملهور شدم. متهم به قتل ادامه داد: فریاد میزد و کمک میخواست. ترسیدم همسایهها متوجه شوند که چاقو را به سمتش انداختم که گردنش زخمی شد. همین که زمین افتاد به زور النگوهای طلایش را در آوردم و به سرعت بیرون رفتم و به خانهام در کرج بازگشتم. فکر میکردم زخمی شده و زنده میماند. روز بعد نزد یک طلافروش رفتم و شش النگوی سرقتی را به مبلغ 4میلیون تومان فروختم. بعدکه فهمیدم جان باخته، شوکه شدم. در مراسم خاکسپاری وختم شرکت کردم که کسی به من شک نکند، اما خون مقتول دامانم را گرفت و بازداشت شدم.
صدای درگیری شنیدیم
همسایهها هنوز مرگ زن جوان را باور نمیکنند. یکی از زنان همسایه به خبرنگار جامجم گفت: زن جوان و شوهرش، فرزندی نداشتند و از 9 سال پیش در این آپارتمان زندگی میکردند. او زن آرام و خوبی بود و همیشه در کارهای خیر مسجد محله فعالیت داشت. همه او را دوست داشتند و به همه کمک میکرد. آن روز صدای دعوا و سروصدا از خانه زن همسایه شنیدم، اما گمان کردم شاید با شوهرش دعوا میکند و مشکل خانوادگی است.