خاطرات کارکنان بهشت زهرا؛ کتک کاری با آجر در مراسم خاکسپاری یک مُرده !

همه می‌خواستند برای برگزاری مراسم نظر بدهدند به همین خاطر کار سر مزار به بزن بزن کشید.
 

متوفی مردی ۶۰ ساله که من مباشرش شده بودم و کار‌های دفن را انجام می‌دادم، این بنده خدا یک پسر و یک دختر داشت و در سال‌های آخر عمرش پیش پسرش زندگی می‌کرد، یعنی پسر پدرش ر ا‌تر و خشک می‌کرد.

 
پسرش آمد به من گفت که آقای موسوی شما به کسی توجه نمی‌کنی و خواسته من را انجام می‌دهی و هر کس هر حرفی زد شما توجه نمی‌کنی. برای من سؤال شد که چرا این حرف را به من زد، چون من از ماجرا خبری نداشتم. بعد دیدم هر کسی می‌آید و نظری می‌دهد. گذشت تا سر مزار، سر مزار بودیم که یک دفعه خواهر زاده‌ها آمدند جلو گفتند صبر کنید، می‌خواهیم فلان کار را انجام دهیم... پسر متوفی گفت: نه، اون چیزی که من می‌خواهم شما باید انجام بدهید. سر همین حرف درگیری شد.
 
در عرض چند ثانیه کار به پاره آجر رسید، واقعاً با آجر همدیگر را می‌زدند. سعی کردیم که جدایشان کنیم، دیدیم که دعوا خیلی جدی است. نظر دهی درباره ناهار، کجا ناهار بدیم، غذا چی بدیم ... ما کار داشتیم، کلی متوفی دیگه هم بود که باید به سر مزار می‌رساندیم، من به همکارانم گفتم (خدمات شهری، مداحان) که بیاید کمک کنید خودمون نقش تحویل گیرنده متوفی رو انجام بدیم، این بیچاره رو بیاریم سر قبر تا این‌ها دعواشون تموم شود.
 
خلاصه این دعوا تموم نشد، ما جای اولیای درجه یک جنازه رو آوردیم، خودم رفتم داخل قبر و جنازه رو گذاشتم داخل قبر، به مداح گفتم شما کارت نباشه، شما تلقین رو بخونید، بذارید اون‌ها به دعواشون برسن. تلقین رو خوند، ما خاکسپاری رو انجام دادیم. ما راه افتادیم که برگردیم سر کارهامون اون‌ها هنوز داشتن دعوا می‌کردند.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.