ایران ۳۷۰ سال پیش از نگاه یک سیاح عثمانی (۶ آخرین قسمت): قزوین، نهاوند، همدان

 نقشه ابراهیم متفرقه عثمانی از «ممالک ایران»، حدودا سال ۱۷۲۹ میلادی (تقریبا هفتاد سال پس از اولیاء چلبی)، استانبول رادیو فردا , عباس جوادی
سیاحتنامه اولیا چلبی، سیاح معروف عثمانی  (۱۶۱۱-۱۶۸۲) که حدودا ۳۷۰ سال پیش دیده‌های خود را از ده‌ها مملکت و سرزمین جهان آن دوره در یازده جلد به قلم آورده، نکات و تفصیلات فوق العاده جالبی در باره بسیاری نقاط ایران آن زمان، زندگی مردم و فرهنگ و زبان آنان دارد که تا کنون عموما از حیطه توجه ایرانیان به دور مانده‌است.

 

در رابطه با دوره صفوی، تاریخ‌نویسی ایرانی از قرن بیستم به بعد به خوبی از تواریخ و سیاحتنامه‌های اروپایی استفاده کرده، اما سفرنامه‌های شرقی مورد توجه چندانی قرار نگرفته اند. یک دلیل این امر کم بودن سیاحتنامه‌ها به زبان‌های اصلی خاورمیانه یعنی عربی، فارسی و ترکی است، در حالی که در باره همین دوره می‌توان آثار فراوانی به زبان‌های اروپایی یافت.
اولیا چلبی، جهان‌گرد معروف عثمانی (۱۶۱۱-۱۶۸۲)، ۳۷۰ سال پیش دیده‌های خود را از ده‌ها کشور به رشته تحریر درآورد. چلبی دو بار نیز (۱۶۴۷ و ۱۶۵۴) به ایران سفر کرد. او دیده‌ها و یا گاه شنیده‌های خود را از شهرها و ولایات گوناگون شمال غرب ایران آن دوران از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، مراغه، همدان، نخجوان، گنجه، ایروان، تفلیس، دربند و باکو نوشت. در این سلسه مقالات چکیده مهم‌ترین جنبه‌های بخش ایران، از اصل ترکی عثمانی به فارسی ترجمه شده و در اختیار کاربران رادیو فردا قرار گرفته‌است. آنچه که داخل پرانتزها می‌خوانید، توضیحات مترجم، عباس جوادی، است. ​چلبی از سیاحان معدودی است که از عثمانی برخاسته، در کشور‌های دیگر و همسایه سفرکرده و خاطرات سفر خود را به زبان خود، یعنی ترکی عثمانی ثبت کرده‌است. این در عثمانی مصادف است با زمان سلطان مراد چهارم و در ایران زمان سلطنت شاه صفی. یعنی مدت کوتاهی پس از عقد قرارداد صلح بین ایران شیعه و صفوی، و عثمانی سنی.
 
چلبی دو بار (۱۶۴۷ و ۱۶۵۴) به ایران رفته و دیده‌ها و یا گاه شنیده‌های خود را از شهرها و ولایات گوناگون شمال غرب ایران آن دوران از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، مراغه، همدان، نخجوان، گنجه، ایروان، تفلیس، دربند و باکو به قلم آورده‌است. در آن دوران هنوز شرق مسلمان تحت حاکمیت دو امپراتوری بزرگ عثمانی و صفوی بود وهنوز قفقاز از ایران جدا نشده بود.
 
از این خاطرات تنها شرح مختصر سفر تبریز همراه با توصیف بسیارمختصری در باره مراغه، اردبیل و ایروان در سال ۱۳۳۸ از سوی مرحوم حسین نخجوانی به فارسی ترجمه و در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز به چاپ رسید، اما باقیمانده این بخش نسبتا بزرگ هنوز به فارسی ترجمه و چاپ نشده‌است. ترجمه کامل و مقایسه‌ای انگلیسی مجموعه بخش ایران صفوی از سیاحتنامه اولیا چلبی در سال ۲۰۱۰ توسط حسن جوادی و ویلم فلور انجام شد و از سوی انتشارات «میج» در آمریکا به چاپ رسید.
 
رادیو فردا در سلسله مقالات هفتگی، چکیده مهم‌ترین جنبه‌های بخش ایران این خاطرات را به خوانندگان خود تقدیم می‌کند. تلخیص و ترجمه از اصل ترکی عثمانی به فارسی و از سوی عباس جوادی انجام گرفته‌است.
 
جا دارد تاکید کنیم که مطالعه پانویس‌ها به درک بهتر متن و شرایط آن دوره تاریخی کمک خواهد کرد. تصویرهای این نوشته از سفرنامه‌های سیاحان اروپایی تا اواخر قرن نوزدهم است. آنچه که در داخل پرانتز خواهید خواند، توضیحات مترجم است.
 سیاحتنامه اولیاء چلبی، ج. چهارم: اوصاف شهر قزوین ​اوصاف قلعه و شهر قزوین
خان‌نشینی است وسیع و پراهمیت که در عراق عجم و سرحد ایالت بغداد قرار دارد. خان آن شاه صفی قلی جیغالی علی خان نام دارد که از خاک هرمز آمده و خانی است بنام و صاحب کلام. دوازده حاکم زیر حکم او هستند که آنها نیز به نوبه خود حکومت می‌کنند و قانون ایران زمین چنین است. سیصد و چهل و پنج روستای بزرگ تحت حکومت اوست که هرکدام از آنها خود چون شهری وسیع است.
 
قزوین دارای ملا، مفتی و نقیب الاشراف خود است و دویست مسجد دارد. مسجد و محراب هست، اما جماعتی نیست که به این مساجد برود. چندین و چند مدرسه، تکیه و مکتب دارد. چشمه‌های بسیار هم دارد، اما مردم اکثرا به کمک گاو از چاه آب می‌کشند. در داخل شهر جویبارهای آب موجود نیست، اما درنزدیکی بازار و مسجد بای طمور خان چشمه و جویباری هست که نشان از آب کوثر دارد، اما به خلق شهر کفایت نمی کند.
 
قزوین حدود سیصد قصر دارد که مشهورترینشان عبارتند از قصر مخصوص خان‌ها، قصر ملاجاء، قصر منشی، شاه بندر و «سرای آقا». به گفته آقای کلانتر دو هزار و هفتاد دکان دارد. برخی از آنان کارگاه هستند. بازار سرپوشیده ندارد. قهوه خانه‌ها و دکان‌های سلمانی‌اش بسیار تمیز هستند. به غیر از این، هفده هزار چاه در باغ و بوستانش دارد که همه عمارت‌های شهر از همین چاه‌ها آب می‌گیرند.
 
در قزوین استادان برجسته طبابت و جراحی از دیار‌های گوناگون جمع آمده‌اند که از میان آنان گنجعلی حقا که جراحی بی بدیل است. اقوامی که در داخل شهر گردآمده اند کُرد‌های شاهی و و قوم دیلمی است. هنگامی‌که حقیر از این شهر دیدن کرد، بیست و دو شاعر صاحب دیوان در شهر بود، از جمله همایی، کاشایی و پنجاهی.
لباس و نام و زبان مردم قزوین: مردان شهر سربند رنگارنگ و دستار سفید بر سر بندند و پیراهن و جامه چند رنگ پوشند. زنانش پیراهن سفید بر تن کنند، پیچه و روبند بندند، چادر و برقع پوشند و پای افزار چند رنگ بر پا کنند. اکثر القاب مردان چنین است: علی بشنو، قلی سنجه، میرزا جلی، حیدر قلی، هرمز آقا. القاب زنان هم چنین است: ثمه خانم، هویدا، ماهیه، هما خانم. نام غلامان: فراج غلام، سرند غلام، الوند غلام، بوداق غلام. نام کنیزها و جاریه‌ها: زبیده، دمساز، چاره‌ساز، مه‌پاره، عشوه‌باز و شهناز. اکثر اهالی قزوین عارف و ظریف، فصیح و بلیغ هستند و از این رو با همدیگر به فارسی نازک (ظریف) سخن گویند، اما عربی نیز می‌دانند. زبان و اصطلاحاتشان: جمله خلق قزوین کُردی، ترکمانی یقه، فارسی، عربی و پهلوی می‌دانند، اما نوکرانش (سربازان و خدمتکارانش) به لهجه مغولی سخن گویند. از آنجا که هوای قزوین معتدل است، اهالی آن اکثرا سپید رو، قوی بدن و گاه گندم گون هستند و قد و قامتشان میانه حال است. جوانان قزوین در عراق عجم، کاشغر و خراسان با حسن جمال و لطف اعتدالشان مشهورند.
 
محصولات، خوردنی‌ها و گردشگاه‌های قزوین: هفت گونه گندم دارد و جوی آن دانه‌دار است. لوبیای دانه دار و فراوان دارد. نان «چاغل»اش مانند گل پنبه سفید است. نان لواش، کعک همدانی، شوربا و آشوره اش در دیار دیگر یافت نمی شود. چهل گونه گلابی دارد. انگور آبدار، آلوی خوشخوار، بادام و شفتالو، خربزه و هندوانه اش معروف است. هر سوی قزوین گردشگاهی است همانند روضه رضوان، لیکن شناخته ترین آنان عبارتند از: هزارباغ، چارباغ شاهان، قویاخ باغ شاهان و باغ‌های خیابان و مندی ماه.
اوصاف شهر نهاوند
سخندانان عجم این شهر را «نهراوند» نامند. به زبان مغولی نامش «ساره سوری» یعنی قلعه «ساره» است. داخل قلعه حدود یکهزار باغ و خانه هست. خان‌نشینی جداگانه است. در گذشته، خان شهر یک گرجی صاحب کرم به نام «بوری خان» بود. چهار مسجد دارد، از جمله مساجد عمر، ساریه وهارون الرشید. چندین بار دچار حمله و قتل وغارت شده و به دست تیمور و آل عثمان خراب گشته، اما دوباره معمور شده است. شهری است باستانی در عراق عجم و نزدیکی همدان که از پایتخت‌های پادشاهان قدیم است. محیطش برابر با یکهزار قدم است. خان شهر سه هزار نوکر برگزیده دارد. مردمش کُردها و شیعه‌ها هستند (۳۸) . اشراف و اعیان، جراح و طبیبان بسیار دارد. مردمش جامه‌های رنگی پوشند و زنانش تاج سیم و زر بر سر نهند. نقاب بر رخسار زنند و کفش‌های سبز آسمانی پوشند. نام زنانش از جمله چنین است: گل دمیده، گل دمدم، گل اندام، گلچین، گل شاخ، گل بوی، عطر شاه، نومه خان، نومیکه خان، هما خان، النجه خان، گلرخ، پری پیکر. نام غلامانشان چنین است: ترمد، جان بولاد،‌ های‌های، وای وای،‌ های قلی، وای قلی، قرجفا، حرم، کندیرلی، قره قای، بای اولان، سنده ی، سوندل، غلام شاد، شادی. برخی نام‌های کنیزان و کنیزان آزادشده چنین است: جکه‌جان، جدارلی، زنبقه، سنبله،، سنبله، فدنه، خناسه، سنته، یمانه، پیمانه، کندیده، خرمه، سراه بان، سروقد، درخشان، شهناز و جان جهان. هفت حمام دارد که حمام‌های پیر بوداق خان، سنان پاشا و منشی آقا معروف‌ترینشان است. یکصد و سی حمام خصوصی در قصرها و اقامتگاه‌های شخصی مردم هست. آنها که این را (به من) گفته اند از این جهت احساس غرور می‌کنند و من می‌دانم که آنها حقیقت را می‌گویند. ولایت نهاوند یکصد و پنجاه روستا دارد که هرکدام به اندازه یک شهر بزرگ است و مسجد و کاروانسرای خود را داراست.
همدان اوصاف شهر همدان
به گفته مورخین عجم، عرب و هندوستان و همچنین «تاریخ ینوان یونان» (۳۹) بانی این شهر جمشید ابن شداد بود که در کوه بیستون گنجی عظیم یافت و همین ثروت را صرف ساختن این شهر کرد. در تاریخ مقدیسی ارمنی، از این شهر همچون «مردجواز» نام برده می‌شود. در زبان مغولی به این شهر «قالجاق» می‌گویند و در زبان یونانی نام آن «دارینه» (دارانیا) است، زیرا همدان یکی از پایتخت‌های پادشاه دارا بود. کردها این شهر را «هم اودان» می‌نامند که معنی ««شهر پرآب» می‌دهد. اما نام فارسی این شهر همدان است. قلعه شهر به شکل مثلث و محیط آن برابر با چهار هزار قدم است. خندق دور و بر این قلعه عمیق نیست، زیرا دیوار‌های قلعه بلند نیستند. چهار دروازه با نام‌های قم، بیستون، درگزین و بغداد دارد. در داخل قلعه حدودا دو هزار حجره کوچک هست. این قلعه ضمنا دارای حمام، مسجد، خان و دکان‌های خود است. به اندازه کافی اسلحه و توپ هم دارد و یکهزار سرباز در آنجا مستقر هستند.
 
ایالت همدان شامل حدودا پانصد روستای آباد است. خان‌نشینی جداگانه است. «جان آپای» که خان شهر است، سه هزار غلام، زنده خوار و حدود سه هزار اسب سوار جنگاور و دلاور دارد. یک ملا، خواجه انام (۴۰) سید السادات (نقیب السادات، رییس سید‌ها)، دیز چوکن آقاسی (رییس غلامان)، یساول آقاسی (رییس نگهبانان)، کلانتر، منشی، داروا (۴۱) و شهبندر (رییس ماموران گمرک و بازرگانان) دارد.
 
نُه عدد مدرسه دارد که حجره‌هایش خالی هستند (شاگردی ندارند). چهل مکتب کودکان دارد که مشهورترینشان خرم‌آباد، جهانشاه، گنج یار و هماوران هستند. یازده تکیه صوفیان دارد که معروف ترینشان تکیه‌های گنج یار، امام تقی، عرب جباران و شاهرخ نام دارند. همه آنها درویشان بکتاشی هستند. یکصد و پنجاه چشمه و تعداد زیادی «سبیل» (چشمه‌های عمومی برای استفاده مردم) در کوچه و بازار دارد.
 
محله‌های کنار شهر که در دامنه کوه بیستون قرار دارند، شامل سه هزار خانه هستند. این خانه‌ها حصار و دیوار ندارند و به همین جهت خلقش از دست کُردها تحت آزارند. شاهراه‌ها و کوچه و بازارهای همدان پاک و تمیزند، زیرا از آنجا که شهر در دامنه‌های کوه بیستون قرار دارد، بیش از سیصد جویبار به آرامی به شهر جاری است. حبوبات و گیاهانش فراوان، اما میوه اش اندک است.
ستایش کوه بیستون عبرت‌نمون
کوه بیستون چندان بلند نیست، لیکن بخاطر عبرت‌نما بودنش، مشهور آفاق است، زیرا این کوه را تراشیده و کنده‌اند. در محوطه زیر کوه اگر چند هزار سرباز نیز جمع شود، جایشان تنگ نمی‌شود. زیر صخره‌ها همانند صحرای وسیعی است با حوض و آشیانه‌های وحوش و پرنگان گوناگون. اما این صحرا بدون هیچ ستونی زیربیستون قرار گرفته و با این‌همه کوه فرو نمی‌ریزد. از این جهت به آن «بیستون» گویند. کردها، ترکمانان افشار و ترکمانان یقامان (یقه) همراه با هزاران راس احشام خود شش ماه گرم‌تر سال را در آنجا استراحت می‌کنند.
 
در بازارهای شهر بسیاری فواره‌ها و شیرهای عمومی آب هست که در ماه تابستان آب زلالی به سردی یخ در اختیار مردم می‌گذارد. مجموعا هشت هزار ساختمان دارد. مشهورترین این ساختمان‌ها حمزه سلطان، پیر بوداق و الم شاه خان نام دارند. در سه منطقه شهر مهمانسراهای رعنا دارد. کاروانسرای فرهاد پاشا و مهمانخانه لوند خان معروف ترینشان است. یازده خان و بازارچه دارد که بازرگانان هند، سند، روم، عرب و عجم در آن دکان‌ها مال خود را به فروش می‌رسانند. در‌های آن از فولاد نخجوان است. بازار اصلی اش دوهزار دکانچه دارد و پاک و تمیز است. اما بنای این دکان‌ها به خوبی دکان‌های حلب، شام و بورسا (در غرب آناطولی) نیست. کوچه‌ها و جاده‌های همدان چوب فرش است. هفت حمام عمومی و تخمینا دویست حمام در قصرها و اقامتگاه‌های شخصی وجود دارد.
 
رنگ و روی مردم: جمله مردمش سیاه وش و گندم گون، قدبالا و توانا هستند. مردان همدان پیراهن چند رنگ می‌پوشند و سربند و تاج چند رنگ صفوی بر سر می‌کنند. شلوارشان به پایپوششان بند است. جامه سبز و یا چند رنگ و کفش سبز، سورمه‌ای و یا نارنجی به پا می‌کنند. زنانش کلاه نمدین (عراقی) طلایی و یا نقره ای و عرق چین دیبا بر سر می‌کنند و چهره خود را با برقع حریر و پیکر خود را با چادری از کتان مرغوب می‌پوشانند و به این طرز در کوچه و بازار رفت و آمد می‌کنند.
 
برخی از نام‌های مردان همدان: قره خان، قره جان، قره قول خان، قره یبره، سیف الدین، شمسی، خرم قای، صونقور قای، شاه لوند قای، کیجه بای، الوند آقا. برخی از نام‌های زنان همدان: مرجنه خانم، هنگوله خانم، شادباد خانم، مرحبا خانم، گلبن خانم، انزله، تنزیله، گلچهره، ملک روح، جاندلان و شاهبان.غلامانش اکثرا گرجی هستند و نامشان چنین است: قلی، یشار (یاشار)، شاه بنده، خدابنده، گل گیت، چاراپار، الاتلی، پرویز، بهرمان، یارعلی، قوتلی، قلندر و صیامی. جاریه‌ها و کنیزانش گرجی‌ها و روس‌هایی هستند که از گیلان آمده‌اند و نامشان اغلب چنین است: شلغه، هله‌جه، کله‌جه، کندی‌بال، هنسه، سودایه، مهریه، تابنده، گلچین، مه‌چین، کنسه، امته.
 
طبیبان توانایی همچون جان قلی شیرازی، یارعلی بدخشانی، خواجه نقی ترمیذی، خوی حسن میمندی، جناروت همدانی دارد. اما در همدان خبری از جراح و فلان نیست. حتی هنگامی‌که یکی از غلامان من از اسب افتاد و به طور سطحی زخمی شد، به سختی توانستیم جراحی بیابیم، اما معلوم شد که او هم اهل عمادیه (در شمال عراق کنونی) است.
 
از مشایخ و صوفیان معروفش می‌توان نام ملا برزنجی، ملا خرامی، شیخ سرخ بیدی را نام برد که اهل عزلت و انزوا هستند.
زبان و مذهب مردم همدان
تعداد مصنفین و شاعران همدان حد و حساب ندارد، چرا که این شهر در دیار فارسی (زبان) قرار دارد. با اینهمه از نگاه فصاحت و بلاغت در کلام عربی نیز ماهرند. زبان‌های دیگر مردم: به زبان ترکمانی سخن گویند، مثلا: «هارده ایدین، پس من نیلرم، من دیله دیگیم ایدر من. هزه تلیسه من» (کجا بودی؟ پس من چه کنم؟ من آنچه بخواهم می‌کنم، عجله نکن.) سوگند‌هایشان: «گوزلجه شاه باشیچون، علی مرتضی حقیچون، دوازده اماملر ارواحیچون» (به خاطر سر شاه عزیز، به خاطر حق علی مرتضی، به ارواح دوازده امام). کردی و ارمنی هم می‌دانند. از نگاه مذهب: شیعه، رافضی و یا معتزلی مذهب هستند، کسانی هم به طور پنهانی سنی هستند. در همدان هفت عدد کلیسا از جمله کلیسای خوش ساخت انوشیروان به نام «بهتک دیری» وجود دارد، روم (یونانی و لاتین)، فرنگی و قبطی وجود ندارد، اما یهودی همدان، هم بسیار است و هم مشهور. کوه معروف الوند در جنوب شهر همدان و به صورت حایل به آن قرار دارد که دشت‌های ارتفاعات آن زبانزد عجم و عرب و روم است. قبایل کرد و ترکمان هر سال در فصل گرما صدها هزار از گوسفندان و گله‌های خود را به آنجا برده ییلاق می‌کنند. حتی در این باره شعری کردی نیز هست که می‌گوید (۴۲):
 
الوند ما، لوند ما
 
پاداش یار غار ما
 
یک جام بده این باده را
 
فرزند کوه الوند ما
 
در همین کوه‌ها و تپه‌های نزدیک به آن غار‌های عظیمی وجود دارند که به قلعه‌هایی محکم می‌مانند. هر بار یاغیان به همدان هجوم آورند، اهالی در این غار‌ها پناه می‌جویند. شعر (۴۳):
 
سهند، ساواه لان، کوه الوند
 
هر سه شکوه کنند پیش خداوند
 
سهند، ساولان تو لاف مزن
 
هزاران چشمه دارد کوه الوند
 
(پایان ترجمه و تلخیص بخش‌های مربوط به ایران صفوی از سیاحتنامه جهانگرد عثمانی اولیاء چلبی از سال‌های ۱۶۴۷ و ۱۶۵۴ یعنی حدودا ۳۷۰ سال پیش)
 پانویس‌ها:
(۳۸) بر اساس اصل ترکی عثمانی «خلقی کورد و شیعیلردیر» می‌تواند دو معنای گوناگون بدهد: هم اینکه مردم نهاوند در آن دوره اکثرا کردهای شیعه بودند و هم اینکه مردم نهاوند از دو گروه بزرگ تشکیل می‌شدند: کردها (احتمالا سنی) و شیعه‌ها.
(۳۹) منبعی با چنین نام به ما معلوم نیست.
(۴۰) معنی تعبیر «خواجه انام» به ما معلوم نیست. شاید منظور «پیش نماز» است.
(۴۱) معنی دقیق تعبیر «داروا» به ما معلوم نیست. احتمالا منظور «داروغه» است.
(۴۲-۴۳) این قطعه شعر عینا به همین صورت، یعنی به فارسی در سیاحتنامه درج شده است.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۱۰۷
Kefli Iskender - مریخ، وانواتو

عنوان خبر اینضور شروع می شود: ٬٬ایران ۳۷۰ سال پیش٬٬. بعبارتی این خبر مدعی است که ۳۷۰ سال پیش مملکتی وجود داشته است بنام «ایران» و در آن زبانی مرسوم بوده است که «فارسی» نامیده می شده است. آقای عباس جوادی که این کتاب را خوانده اند فقط به دو پرسش بسیار ساده جواب بدهند. سئوال اینست: در کجا و کدام جلد کتاب و کدام صفحه از سیاحتنامه اولیا چلبی از کلمه «ایران» حالا بهر شکلی (حکومت، دولت، جغرافیا ، زبان ، فرهنگ، و غیره) و یا زبانی بنام (زبان فارسی) نام برده شده است؟! .
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۳
۱۰۷
Kefli Iskender - مریخ، وانواتو

خدا پدر اینترنت را بیامرزد که نسخه اصلی اسکن شده سیاحتنامه اولیا چلبی (حدود هفت هزار صفحه ) و بزبان اصلی تورکی - با حروف عربی با فرمات pdf در صفحه اینترنتی کتابخانه توپقاپی استانبول موجود و حتی قابل وانلود است. واقعیت اینست که کلمه «ایران» در سیاحتنامه اولیا چلبی وجود ندارد. علت آن نیز بسیار بدیهی و ساده است. نام ممالک محروسه بنام خاندانهایی که زمامدار بودند شناخته می شد. مانند دولت علیه صفوی(صفوی لر) یا دو لت علیه قاجار. اما از آنجائیکه این شخص معلوم الحال عباس جوادی،‌ مواجب بگیر رادیو فردا وظیفه دارد بظاهر با تعریف از گل و بلبل بسراغ نام«ایران» برود و آنرا با چسب رادیو فردا به زبان «فارسی» بچباند و از اینراه به خواننده ساده لوح بگوید که «ایران» یعنی «فارسی». عباس آقا ی دروغگوی شارلاتان! شما گویا معنی عصر اینترنت را هنوز نفهمیده اید و کمی دیر رسیده اید.
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۰
۱۰۷
Kefli Iskender - مریخ، وانواتو

من در گذشته نیز توضیح داده بودم که بیاد داشتن فاکتور «زمان» بهنگام مطالعه «زبان» در سیر تکوین تحولات تاریخی بسیار مهم است. علت اینکه ٬٬فارس ها ٬٬ زبان ترکی را یاد نگرفتند یک علت بسیار ساده دارد. و آین اینکه تا قبل از تشکیل دولتمداری و حکومت ترکان هیچ گروه و جمعیتی منسوب ٬٬فارس٬٬ در این سرزمین و آب و خاک حضور تاریخی نداشته است. شیوه زندگی و امرار معاش و معیشت منتسبان به این زبان از زمین و خاک (نشانه سرزمین مادری - وطن) نبود. شاعرانی بودند که بضورت پراکنده و تک و توک و بدنبال استقرار امنیت به زیر چتر اقتدار دولت های ترک پناه آورده و پایشان به آن سرزمین افتاده است. مولوی بلخی رومی(زیر سایه سلجوقیان روم ) یکی از نمونه هاست. حافظ و سعدی نیز چنین بودند ( دوران حکومت اتا بیگ لر ). بعد از پایان جنگ دوم جهانی و با اجرای سیاست دولت- یک ملت (nation state ) تعمدا بقیه القاب حذف گردیده و لقب آخری(شیرازی - زمان نامعلوم) را نگه داشته اند. بعید نیست حافظ نیز مثلا خواجه حافظ محمد بلخی شیرازی بوده است و این سیر تحولات تاریخی دولت های ترک بود که شاعران و مدیحه سرایان را از اینجا به آنجا می کشانید.
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۶
۱۰۷
Kefli Iskender - مریخ، وانواتو

ایران فعلی و حدود و ثغور آن میراث دولتهای ترک است. این جماعت زاممبی حتی از تکوین تاریخی همین زبان فارسی که بدان تکلم می کنند نیز درک درستی ندارند. زامبی های موجودات پروگرامیزه شده ای هستند که تاریخ نویسان غربی بنا بر مصالح و مطامع خود از دل تاریخ یک قهرمان مجعول و مجهول بیرون کشیده، برای این جماعت تا دست و پا کرده اند و بهشان گفته اند: ایران یعنی کورش کبیر! این جماعت دوره گرد نمی دانند ایران سرزمینی است که پدرمان و مادران ما تورکان نسل اندر نسل زحمت کشیده اند، سنگ روی سنگ گذاشتند، امنیت برقرار کردند، و این مملکت را ساختند، آنهم بدون یک قطره نفت. ایران زمانی نشانه هنر دولتمداری ترکان و نشانه تساهل فرهنگی و زبانی دولت های ترک و هنر تلفیق با زبان عربی بود. اما جماعت زامبی های هرزه گرد و هرزه نویس، لوطی و لولی( لواط گر و لول کش) که دلشان برای این آب و خاک نسوخته، ایران برای زامبی ها خوان یغمایی است که هشتاد سال است می خورند و می پاشند و تاراج می کنند. اینست پاداش میهمان نوازی ما از این جماعت کولیان، دزد و یاغی و نمک نشناس.
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۲
۵۸
oghabe - بازل، سوییس

[::Kefli Iskender - مریخ، وانواتو::]. نوکران و کنیزان همگی مغول بودند واسمهای ترکی داشتند.خودتو به کوری وکری نزن درست بخوان.درضمن عجم بمعنی فارس وایرانیست که عربها بکار میبرند،ولی کردهاامروزه درایران به ترکهای ایران عجم میگن.
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۴:۵۲
۵۳
Pezhman - وین، اتریش

[::Kefli Iskender - مریخ، وانواتو::]. مگر ترکیه که اسمش از نظر اروپائیان عثمانی بوده. ترک محسوب نمیشدند؟ ایران در شاهنامه بایسنقری هست برو ببین و زبان رسمی هم در هند و ایران وعثمانی زبان فارسی بوده .و سلطان سلیمان اصلش فارس بوده و زبان دربارش فارسی بوده.بعدها آتارترک تغییراتی در زبان خط بوجود آورد و واژههای مغولی را بیشتر کردند.اسمش هم شد زبون ترکی. ترکیه اساساً جعلی و وجود نداشت موقعی که پارسیان با یونانیان جنگیدند ترکی در منطقه نبوده. در ضمن مغولها از وقتی که با ایرانیان تماس پیدا کردند آدم شدند.
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۹
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران

اولا که شهر قزوین اکثرا مثل تهران مهاجر هستن. چون شهری قدیمی و بارها پایتخت بوده. شمالیها و لرها بیشتر به این شهر مهاجرت کردن. فارس شدن این شهر هم به خاطر توجه شاهان تورک به زبان فارسی ساخت خودشونه. اما ته لهجه قزوینی کاملا تورکی هست. اکثریت مطلق بومی مناطق قزوین مثل ساوجبلاغ رودبار دودانگه اسفراین و بویین زهرا تورک و ساکنان کهن این منطقه هستند که اکثریت تورکهای اصیا قاجاری یا قزری که به معنی مردمان قز یا کاس در لاتین (قز+ار) هست که در لهجه های مختلف خزر یا هزر یا آزر هم نامیده شده ونام آزربایجان در اصل قزربایگان یعنی محل زندگی مردمان تورک قز یا به لاتین کاس هست و قزوین (لاتین کاسپین)=قز+اوین(به معنی خانه قزها) هست. کرد در اون زمان به چوپانان لر گفته میشده. دیلمان هم شمالیها هستن که زیاد مهاجرت کردن شهر قزوین. اساس فرهنگ و پوشش مردم قزوین به بومیهای حومه اون یعنی تورکها برمیگرده. چه لباسهای قجری چه غذاهای تورکی با نام تورکی قیمه نسا یا قرمه سبزی یا قیمه وو. البته بخش دودانگه تورکان کهن افشاری هستن از داخل ترکیه تا قشقاییها گسترده هستن. روستای کهنی در دودانگه قزوین به نام قجر هست.
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۴
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران

[::Pezhman - وین، اتریش::]. چی میگی تو. بازم چرت وپرت گفتیا. در ضمن این نوشته که به هرکی چسبوندید پر از چرت و پرت جهت داره. اصل این کتاب رو چاپ ترکیه بزارید.
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۰:۴۷
۳۸
sahandd11 - کلن، آلمان

در ترجمه کتب تاریخی خارجی متاسفانه از نظر زبانی وقومی(ملتی) در کشور تحریف میشود.مثل این ترجمه که تناقضات را براحتی میشود دید.حال آنچه محتوی کتب اصلی با ترجمه فارسی آن متفاوت است.
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۰:۲۹
۵۳
Pezhman - وین، اتریش

[::amirgheryou - تهران، ایران::]. ازملانصرالدین پرسیدند مرکز زمین کجاست. میخ طویله خرش را فروکرد در زمین و گفت: همینجا که من میگم. حالا قردادن تو شد قزر بعدش هم قزرآبادگان ؟؟؟؟ مشتی آبادگان که فارسی است. چرا اینقدر دروغ و دغل بافی میکنی. دنیا حساب کتاب داره اینارو برو برای عوام تعریف کن.دست اون حاج عباسی قصه باف را از پست بستی.
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۰:۴۱
۳۸
sahandd11 - کلن، آلمان
در ترجمه کتب تاریخی خارجی متاسفانه از نظر زبانی وقومی(ملتی) در کشور تحریف میشود.مثل این ترجمه که تناقضات را براحتی میشود دید.حال آنچه محتوی کتب اصلی با ترجمه فارسی آن متفاوت است.
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۰
۴۴
باباجان - لندن، انگلستان

[::Pezhman - وین، اتریش::]. وقتی جواب منطقی نداری مجبور نیستی مثل شاگرد تنبل ته کلاس هزیان سر هم کنی و از ترد ناراحتی به فحاشی بپردازی ، هر از گاهی کم می آوری از کوره هم در می روی بلاخره آن بالا نوشتی " وقتی پارسیان با یونانی ها جنگ می کردند ترکی آنجا نبود " تاریخ بلغار را گوگل کنی می فهمی که بلغار ها ریشه ترک داشته و از ۳۵۰۰ سال پیش آنجا بودن و جنگ بحساب پرژن با یونانی ها ۲۵۰۰ سال پیش بوده و جنگ ساسانی ها که دقیقا شما بودید از تاجکستان به ایران و بعد به یونان تاختید ولی شکست سختی خوردید و آرزوی فتح استانبول را بگور بردید ۱۵۰۰ سال پیش بود و در ضمن هیتی ها که شاخه ای از ترکها بودند در شمال عراق و سوریه هزار سال زیسته بودند که بعدا در حملات اشور دولت آنها برچیده شد و موقعی که سلجوقها و عثمانی ها توانستند لیزانس و یونانی ها را شکست داده و در طول ۷۰۰ سال ۳۰۰ سال امپراتوری های قدرتمند جهان آن روز بودند !
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۲:۰۹
۱۰۷
Kefli Iskender - مریخ، وانواتو
[::باباجان - لندن، انگلستان::] یولداش، مسئله اینست که فارسی و فارس زبانها، با آن پارس(حکومتی در بین النهرین) هیچ رابطه تاریخی، فرهنگی، اتنیکی ندارند. اما این جماعت زامبی تلاش می کنند بزور خودشان را بچسبانند به ویرانه های این حکومت پارس که در مزوپوتامیا بوده و قسمتی از آن در خاک ایران فعلی باقی مانده است و تخت جمشید نامیده می شود، و شخصیت ها و عناصری را از دل خاک بیرون می کشند و ادعا می کنند که پیشینیان این زامبی ها بوده اند. این زامبی ها از خود نمی پرسند چرا شاه در سال ۱۳۵۰ سراغ مثلا حمورابی نرفت! که بزرگترین قانونگذار بین النهرین بود و نگفت: حمورابی، شاه شاهان، آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم؟! چرا؟! چون بدنبال خاموش شدن غرش توپ ها درجنگ دوم و تاسیس کشوری اسرائیل، یهودی ها احتیاج به مشروعیت بخشیدن تاریخی (داستان بازگشت یهودیان به زادگاه خود) داشتند که نامش(کورش) در کتاب یهود و عهد عتیق آمده باشد. ایده پارسی(زبان) شدن این زامبی های عجم( غیر خودی- بیگانه) از اینجا بمیان آمد. (عجم زنده کردم بدین پارسی!) . تناقض آشکار در این شعر منسوب به فردوسی را ملاحظه می کنید!
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۴
۵۳
Pezhman - وین، اتریش

یک زمانی بلغارستان افتاد دست مغولها. همانطور که مصر دست ایران افتاد. این دلیل نمیشه بگی بلغارستان مغول هستند ومصری ها آریایی. برو کمی بدون تعصب مطالعه کن تا گمراه نشوی. بله در بلغارستان رد پای مغولهاوجود دارد همانطور که در ایران‌ ولی ایران کشوری غیر مغول و عرب است. و اینکه شاه عباس کبیر اصلش کجایی بوده حرفهای زیادی هست. گویا جدش در اثر اختلافات از ترس جان به آذربایجان فرار و مهاجرت کرده و آنجایی شده.ولی ریشه اش کرد بوده.
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۳
۴۴
بوزرجمهر - تهران، ایران
[::Kefli Iskender - مریخ، وانواتو:تو مشکل داری و هم مشکل سازی.1- یا واقعا نادانی د در علم تاریخ که در حیطه کار تونیست داری شلنگ تخته میندازی.بابا جون آدم هست دکتری تاریخ میگیره و چندین سال تدریس تو دانشگاه و پژوهش داره قد تو ادعاهای پوچ نداره2-یا واقعا غرض داری و البته مرض داری کوس جدایی طلبی سر میدی میخای فیلت بره هندسون.چیچی واسه خودت بلقور میکنی سفسطه و مغلطه میکنی کواوغلی؟برو بگو باسواداتون بیان تو میدون.کسی که پی اچ دی تاریخ داره با اسم و مدرک.تو برو کشکتو بساب بچه.هری برو از ایرانشهر بیرون مزدور اجنبی پانترک.فرزند نامشروع طغرل هی کن برو همون جهنم دره ای که ترکه ات مال اونجاست البته اگر خود را ایرونی نمیدانی که مشخصه ایرونی نمیدونی خودت رو
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۰
۴۴
بوزرجمهر - تهران، ایران
[::Kefli Iskender - مریخ، وانواتو::]. [::Kefli Iskender - مریخ، وانواتو::]-آخه بیسواد قلک زده نمیدونی چلپی ها فرزندان مولانا هستند و ریشه ایرانی داشته و دارند و فارسی صحبت میکردند.؟ بیسواد تو شدی تاریخ دون ترک؟تووورک؟ صفویه لر بوده؟ با اون اسم بی مسمای لوست.چی میخاین شما هی کلوتو جررر میدی؟میخای جدا شی از ایران این راهش نی؟به تیر برق وارونه آویزونت میکنم و اون کاری رو که تیمور و چنگیز جانی با مردم مظلوم کرد با تو میکنم و سر آخر میکنمت توجیه که دیگه از این فکر ها بسرت نزنه و از این غلطها نکنید تو . همه پانترک های عزیز سایت و مامورین موساد اسراییل که حقوق مفت میگیرید بیاین جفنگ بنویسید.
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۷
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران

[::بوزرجمهر - تهران، ایران::]. مولانا تورک بلخ بوده. انقدر یعنی درک این موضوع برات سخته؟ همونطور که ابوعلی سینا و خوارزمی تورکهای خوارزم بودن. ربطی هم به شما خودارضاهای بی نوا ندارن.
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۳:۳۳
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران

[::Pezhman - وین، اتریش::]. یه بار میگن آویز چشت کن:: قز(کاس به لاتین)+ار(به معنی مردمان در تورکی)=قزر. تلفظهای مرسومه دیگه: قجر-خزر-هزر-آزر (در بعضی لهجه های تورکی خ و ق و گ و ر رو گاهی بصورت ح یا حرف خنثی ا تلفظ میکنن. مثل یاقچی(خوب در تورکی قزوین)یاخچی(خوب در تورکهای زنجان)یاهچی یا یاچی(خوب در لهجه تبریزی). دریای خزر در آزربایجان شمالی میگن هزر دنیزی+ بای(در تورکی یعنی مرد بزرگ یا داماد )+گان(بصورت جان هم استفاده میشه به معنی خون و زندگی ). قزربایگان که شده هزربایجان=آزربایجان= محل زندگی مردمان بزرگ تورک قز. هیچ ربطی هم به مزخرفی به نام *آزرآبادگان* نداره. از کجاتون در میارید این واژه ها رو. نام دیگه دریای خزر یا قزر که معنی مردمان تورک قز به لاتین کاس داره دریای قزوین (به لاتین کاسپین=قز+اوین=در تورکی یعنی خانه قزها) که تمدن کهن قزوین یا کاسپین رو بنا نهادن. مهمترین تمدن و نام تورکها هم قز هست نه واژه تورک. تورک یا تروک یا ترووا ها نام تمدن تروکیه و ترووا بوده و چون زبانشون با قزها یکی بوده نام تور یا تروک به قزها هم اطلاق شد. افتاد؟ یا نه هنوز.
‌سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۳:۴۹
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.