نقشه هولناک برای قتل پدر و مادر
رأی دهید
دو پسر نوجوان دیروز در دادگاه یکدیگر را به عنوان طراح نقشه جنایت معرفی کردند و به تشریح ماجرا پرداختند. دختر 13 ساله زوج قربانی که حالا در بهزیستی نگهداری میشود از قصاص برادرش گذشت و از دوست وی دیه خواست، اما پدربزرگ وی برای دو متهم حکم قصاص طلب کرد. اشک و گریههای این دختر و برادرش که در جایگاه متهم ایستاده بود، حاضران را متاثر کرد.
به گزارش جامجم، عصر 12 شهریور 95 پسر 17سالهای به نام محمد که همراه خواهرش از گردش به خانه برگشته بود با پلیس پردیس تماس گرفت و از مرگ مشکوک پدر و مادرش خبر داد.
وی که پریشان بود به ماموران گفت: من و خواهرم صبح زود از خانه بیرون رفتیم اما وقتی برگشتیم متوجه بوی شدید گاز شدیم. پدر و مادرم به خاطر نشت گاز فوت شدهاند.
بررسیهای اولیه نشان میداد این زن و مرد به خاطرپارگی شیلنگ گاز آشپزخانه جان سپردهاند، اما وقتی پزشکیقانونی علت فوت را خفگی اعلام کرد، تحقیقات وارد مرحله تازهای شد. پلیس در بررسیها دریافت محمد از یک سال قبل با پدر و مادرش اختلاف داشت. به این ترتیب محمد به عنوان نخستین مظنون بازداشت شد.
پسر نوجوان به قتل پدر و مادرش با همدستی دوست 16 سالهاش به نام مهدی اعتراف کرد. به این ترتیب مهدی نیز بازداشت شد.
محمد در تشریح جزئیات ماجرا گفت: من و مهدی دوستهای صمیمی بودیم اما مدتی بود پدر و مادرم میگفتند باید دوستیام را با مهدی قطع کنم. من بهخاطر لجبازی با مادرم، دوستیام را با مهدی بیشتر کردم. در ادامه مهدی نقشه قتل پدر و مادرم را طراحی کرد. بار اول با قرص برنج میخواستیم قتل را انجام دهیم که موفق نشدیم. بار دوم آنها را بیهوش کردیم و کشتیم.
به دنبال اظهارات تکاندهنده پسر نوجوان، مهدی نیز بازداشت شد و جرمش را گردن گرفت.
به این ترتیب برای محمد به اتهام مباشرت در قتل مادرش و معاونت در قتل پدرش و برای مهدی به اتهام معاونت در قتل پدر دوستش و معاونت در قتل مادر دوستش، کیفرخواست صادر و پرونده به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران که ویژه رسیدگی به جرایم اطفال است، فرستاده شد. دو متهم نوجوان دیروز به ریاست قاضی کیخواه و با حضور یک مستشار پای میز محاکمه ایستادند.
در ابتدای جلسه خواهر 13ساله محمد که حالا در بهزیستی نگهداری میشود در حالی که اشک میریخت و میلرزید، گفت: از برادرم هیچ شکایتی ندارم و گذشت میکنم. ولی از مهدی دیه میخواهم. اگر توان پرداخت دیه را ندارد، برایش تقاضای قصاص دارم.
اما پدربزرگ مادری محمد نسبت به گذشت نوهاش اعتراض کرد و گفت برای هر دو متهم قصاص میخواهم.
سپس محمد که از کانون اصلاح و تربیت به دادگاه منتقل شده بود، روبهروی قضات ایستاد و گفت: قبول دارم با همدستی دوست صمیمیام پدر و مادرم را کشتم ولی مهدی پیشنهاد قتل را مطرح کرده بود.
وی که اشک میریخت، ادامه داد: پدر و مادرم با من خوب و مهربان بودند اما اختلافهای ما از وقتی شروع شد که نمره انضباطم کم شد و از مدرسه به خانهمان زنگ زدند و از مادرم خواستند تا دیگر اجازه ندهد با مهدی در ارتباط باشم. مادرم اصرار داشت با مهدی قطع رابطه کنم به همین دلیل من و مهدی تصمیم به قتل گرفتیم. بعد از اینکه مادرم به خاطر خوردن آبمیوه مسموم به خواب عمیق رفته بود، مهدی دست و پای او را گرفت و من با شال مادرم را خفه کردم. چند ساعت بعد که پدرم سر رسید به او هم آبمیوه مسموم خوراندم. پدرم گیج بود که مهدی شالی را دور گردنش پیچید و او را خفه کرد.
متهم نوجوان که از شدت گریه بسختی صحبت میکرد، گفت: من خیلی شرمنده و پشیمان هستم اما موضوعی که بسیار ناراحتم میکند، این است که هر شب خواب مادرم را میبینم. من در خواب وقتی با مادرم روبهرو میشوم، سرم را پایین میاندازم اما او دستی به سرم میکشد و میگوید ناراحت نباش.
سپس مهدی به دفاع پرداخت و گفت: باور کنید من نقشه قتل را نکشیدم. محمد به من گفته بود اگر پدر و مادرش را بکشیم، ارثیه خوبی به او میرسد. او قول داده بود برایم موتورسیکلت بخرد و در کنار هم زندگی خوبی داشته باشیم. گرچه خواهر محمد درخواست دیه کرده ولی من نوجوانم و پولی برای پرداخت دیه ندارم ولی اگر قرار باشد پای چوبه دار بروم، قول میدهم کار کنم و هر طور شده پول دیه را بپردازم.
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
مادرم هنگام مرگ صدایم میکرد... محمد حالا در کانون اصلاح و تربیت روزگار میگذراند و با درخواست پدربزرگش برای قصاص روبهرو شده است. در حاشیه دادگاه فرصتی دست داد تا گفتوگویی با او داشته باشیم که در ادامه میخوانید.
چقدر درس خواندهای؟
وقتی بازداشت شدم سوم دبیرستان بودم.
رابطهات با پدر و مادرت چطور بود؟
رابطه خوبی با مادرم داشتم، ولی از بچگی سر هر موضوعی با پدرم درگیر میشدم.
چرا پدر و مادرت اصرار داشتند دوستیات را با مهدی قطع کنی؟
آنها از وقتی فهمیده بودند مهدی سیگار میکشد و گاهی اوقات به قهوهخانه میرود و قلیان میکشد اصرار داشتند رابطهام را با او قطع کنم. از وقتی نمره انضباطم کم شد و معلمان مدرسه گفتند مهدی باعث شده پسری بیانضباط باشم، پدر و مادرم سعی کردند هر طور شده رابطه دوستی ما را تمام کنند.
چه مدت بود با مهدی دوست بودی؟
چهارسال قبل از این ماجرا در اردوی مدرسه با مهدی آشنا شدم. ما کم کم دوستهای صمیمی شده بودیم و بیشتر وقتمان را با هم میگذراندیم.
چرا اصرار داشتی رابطه دوستانهات را با مهدی حفظ کنی؟
نمیدانم. شاید به خاطر لجبازی با پدر و مادرم. من حتی یک بار که با مادرم دعوا کرده بودم از خانه قهر کردم و به خانه پدری مهدی رفتم. مادرم به مادر مهدی زنگ زد و او را تهدید کرد اگر بلایی سرم بیاید از آنها شکایت میکند. همین ماجرا باعث شد مهدی کینه مادرم را به دل بگیرد و برای اولین بار موضوع کشتن پدر و مادرم را مطرح کند.
چطور اولین بار قرص برنج تهیه کردید؟
من و مهدی به چند عطاری رفتیم، اما هیچکدام به ما قرص برنج ندادند. قصد داشتیم به خانه برگردیم که به مرد عطار گفتم مادرم میخواهد قرص برنج را در گونیهای برنجی که در انبار گذاشته بریزد. او هم حرفم را قبول کرد و در ازای 20 هزار تومان به ما قرص برنج داد.
چطور قرص برنج را در غذا ریختی؟
مادرم خورشت قورمهسبزی درست کرده بود. قرص برنج را در ظرف خورشت ریختم تا پدر و مادرم بخورند، ولی قرص اثر نکرد. برای خودم و خواهرم هم ساندویچ خریدم.
بار دوم قرص خوابآور را چطور تهیه کردی؟
من و مهدی به داروخانه رفتیم و قرص خواب گرفتیم. قرصها را داخل آبمیوه حل کردم تا پدر و مادرم آن را بخورند.
وقتی در حال کشتن پدر و مادرت بودی آنها چه عکسالعملی داشتند؟
مادرم تحتتاثیر خوردن آبمیوه مسموم بیحال بود که شال را دور گردنش پیچیدم. اما او التماس میکرد و مدام اسمم را صدا میزد. من شالی را روی چشمانش انداختم تا چشمان او را نبینم. پدرم را هم مهدی خفه کرد.
بعد از قتل چکار کردید؟
بعد از قتل مادرم، جنازه را به اتاق بردیم و مخفی کردیم. مهدی در خانهمان پنهان شده بود که پدرم سر رسید. پدرم آن روز به خاطر این که دست یکی از همکارانش زیر دستگاه پرس رفته و له شده بود حال خوشی نداشت و همراه خواهرم برای هواخوری بیرون رفته بود. وقتی آنها به خانه برگشتند به دروغ گفتم مادرم به خانه همسایه رفته است. آنها هر دو آبمیوه مسموم را خوردند و خوابیدند. من و مهدی بعد از کشتن پدرم تا ساعت 3 نیمهشب در خیابانها گشت میزدیم. سه صبح به خانه برگشتیم.
موقع قتل پدرت، خواهرت کجا بود؟
او در اتاقش به خواب رفته بود. ساعت حدود 6صبح بود که خواهرم را بیدار کردم و به او گفتم همراه مهدی با هم برای تفریح بیرون برویم. او هم که فکر میکرد پدر و مادرم خواب هستند همراهمان آمد. موقع خروج از خانه مهدی شیر گاز را باز کرد. بعدازظهر بود که به خانه برگشتیم و به دروغ گفتیم پدر و مادرم دچار گازگرفتگی شدهاند.
حالا از کاری که کردهای پشیمانی؟
خیلی زیاد پشیمانم. من پدر و مادرم را بیدلیل کشتم و باعث شدم خواهرم ناچار شود در بهزیستی زندگی کند. خودم هم حالا در کانون اصلاح و تربیت هستم و لحظهای آرامش ندارم.