دسیسه شوم عروس برای مادرشوهر
رأی دهید
این زن پس از بهبود مدعی شد که هدف سرقت قرار گرفته و سارق پس از خوراندن آبمیوه مسموم او را بیهوش کرده و نقشهاش را عملی کرده است. بدین ترتیب موضوع به پلیس گزارش شد.شاکی به مأموران گفت: «از زمانی که شوهرم فوت کرده هر هفته پنجشنبهها به بهشت زهرا میروم. این هفته هم طبق معمول به بهشت زهرا رفته بودم که در راه بازگشت خودروی پژویی که سرنشین آن زن جوانی بود مقابلم نگه داشت. راننده آرایش غلیظی داشت و موهایش را روی صورتش ریخته و عینک آفتابی بزرگی هم به صورت زده بود. ماسک ضدآلودگی هوا هم روی صورتش داشت. زن جوان به آرامی پرسید کجا میروم؟ زمانی که مقصدم را گفتم، مدعی شد بر حسب اتفاق هم مسیر هستیم. بنابراین سوار ماشین زن ناشناس شدم که او در راه به من آبمیوه تعارف کرد. اما بعد از خوردن آبمیوه دیگر چیزی متوجه نشدم و زمانی که به هوش آمدم خودم را روی تخت بیمارستان دیدم.»پس ازاین شکایت تحقیقات تخصصی برای شناسایی راننده خودروی پژو آغاز شد. اما هیچ رد و سرنخی از او بهدست نیامد. تا اینکه شاکی حدود یک سال بعد از این شکایت به پلیس مراجعه و اظهارات جدیدی مطرح کرد. او گفت: « به تازگی فهمیدهام زن ناشناسی که مرا بیهوش کرده و وسایلم را به سرقت برده، عروسم است.
او وشوهرش مدت هاست که باهم اختلاف دارند و بیش از یکسال میشود که جدا از هم زندگی میکنند. دیروز برای انجام کاری از خانه خارج شده بودم که خیلی اتفاقی عروسم را در خیابان دیدم. او با دیدن من، اختلافهای قدیم را به میان کشید که دوباره باهم جروبحثمان شد. عروسم که خیلی عصبانی شده بود در جریان دعوا به من گفت من ماندهام که تو چطور زندهای.
هر کسی آن آبمیوه مسموم را میخورد تا حالا کفنش هم پوسیده بود، ولی تو زنده ماندی! وقتی زنده دیدمت باورم نمیشد که جان سالم به دربرده باشی.»
پس ازاین اظهارات زن جوان دستگیر شد. او در بازجویی مقدماتی منکر ماجرا شد اما سرانجام به جرم خود اعتراف کرد و گفت: «از دخالتهای مادر شوهرم خسته شده بودم.
حرفها و دخالتهایش باعث شده بود تا رفتار شوهرم به کلی با من تغییر کند. این ماجرا ادامه داشت تا حدی که مدام باهم دعوایمان میشد و درنهایت من خانه را ترک کردم. بیش از یکسال است که از همسرم جدا زندگی میکنم. به خاطراینکه کینه مادرشوهرم را بشدت به دل گرفته بودم برای همین تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم. میدانستم او هر هفته به بهشت زهرا میرود. برای همین پنجشنبه تغییر چهره دادم و با گذاشتن کلاه گیس و عینک آفتابی و زدن ماسک، به سراغ مادرشوهرم رفتم. صدایم را هم عوض کردم تا او از روی صدایم مرا شناسایی نکند. بعد از آن هم او را سوار ماشینم کرده و به او آبمیوه مسموم دادم. قصدم از سرقت طلاها و پولهایش فقط انتقامگیری بود وگرنه من هیچ نیاز مالی ندارم.» بدنبال اظهارات زن جوان او راهی بازداشتگاه شد.