عاقبت رفت و آمدهای شوم زن و شوهر جوان به خانه هم خدمتی دوران سربازی
رأی دهید
چند روز بعد، به او زنگ زدم و همراه همسرم به خانهشان رفتم. این آغاز رفت و آمدهایی بود که به بدبختی و فلاکت من انجامید.
در این رفتوآمدها، نامزدم و همسر دوستم نیز با هم صمیمی شده بودند. من هم دنبال فرصتی میگشتم که نامزدم را به خانه آنها ببرم و با رفیقم مجردی به این طرف و آن طرف بروم. متأسفانه در این رفتوآمدها کمکم به سیگار و قلیان و بعد هم به مواد مخدر معتاد شدم. اوایل تفننی تریاک مصرف میکردم. دوستم میگفت این کار برای تقویت قوای جنسی خوب است اما من نمیدانستم با این کار اشتباه چه حماقتی میکنم. معتاد شدم.
همسرم فهمید و تقاضای طلاق داد. به عشقش هم از رفیق ناباب جدا شدم و هم مواد مخدر را کنار گذاشتم. واقعاً اعتیاد را ترک کرده بودم اما شک و تردید همسرم و کنترلهای شدید او از یک طرف و سرکوفتهای پدرم از طرف دیگر اعصابم را خطخطی میکرد. به محض آنکه سردرد میشدم یا حتی سرما میخوردم، به من شک میکردند.
در اوقات فراغتم هم اجازه نداشتم حتی برای خرید نان تنها از خانه بیرون بروم. این رفتارهای توهینآمیز و سرکوفتهای خانواده عذابم میداد. در این شرایط، با توجه به افسردگی و احساس حقارتی که پیدا کرده بودم، دوباره به دام مواد مخدر افتادم. خانوادهام فهمیدند آلوده شدهام. حوصلهشان را نداشتم و فرار کردم. با جوان معتادی که برایم مواد جور میکرد دست به سرقت لوازم خودرو میزدم که دستگیر شدیم.
دیدگاه خوانندگان
۵۸
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
پس خانواده حق داشتند که بهت شک کنن چون به محض اینکه ازت غافل شدن فاتحه خودتو خوندی! :o
دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۴
۵۸
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
پس خانواده حق داشتند که بهت شک کنن چون به محض اینکه ازت غافل شدن فاتحه خودتو خوندی! :o
دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۴
۵۸
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
پس خانواده حق داشتند که بهت شک کنن چون به محض اینکه ازت غافل شدن فاتحه خودتو خوندی! :o
دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۴
۵۸
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
پس خانواده حق داشتند که بهت شک کنن چون به محض اینکه ازت غافل شدن فاتحه خودتو خوندی! :o
دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۴
۵۸
فضول میرزا - استکهلم، سوئد
پس خانواده حق داشتند که بهت شک کنن چون به محض اینکه ازت غافل شدن فاتحه خودتو خوندی! :o
دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۴