تاثیر کوروش بر توماس جفرسون و بنیانهای آمریکای مدرن
رأی دهید
«به تو توصیه میکنم به طور منظم به درسآموزی از تاریخ و ادبیات در هر دو زبان [یونانی و لاتین] بپردازی. در یونانی اول از همه با" کوروشنامه" شروع کن.»
این جملات بخشی از نامهای است که توماس جفرسون؛ نویسندهی پیشنویس اعلامیه استقلال، از پدران بنیانگذار آمریکا و سومین رئیسجمهور این کشور، به نوهاش فرانسیس اپس در قریب به دویست سال پیش نوشته است.
کتابی که وی به خواندنش توصیه میکند، کوروشنامه یا «در باب پرورش کوروش» اثر گزنفون، تاریخنگار یونانی قرن ۵ پیش از میلاد است که وی در آن به زندگی کوروش دوم، بنیانگذار سلسله هخامنشی، میپردازد.
جفرسون در نامهای دیگر به دوست ایتالیایی خود ،فیلیپ مازی، درخواست ترجمهای تازه از آن کتاب به زبان ایتالیایی میکند. وجود دستکم ۴ چاپ مختلف از کوروشنامه در کتابخانه شخصی جفرسون به ثبت رسیده است و جفرسون در یکی از آنها با خط خود دست به مقایسه ترجمه دو نسخه از کتاب زده است. اینکه چرا کوروش و کوروشنامه در جهان فکری توماس جفرسون برای تأسیس آمریکایی سکولار و دموکرات جایگاهی ویژه دارند به زمانه زندگی او و تلقی او از نظام سیاسی ایدهآل بازمیگردد.
بخشی از نامه توماس جفرسون به نوهاش توماس جفرسون و سنت عصر روشنگری
توماس جفرسون، به عنوان یکی از بزرگترین چهرههای عصر روشنگری آمریکا، تابع سنت فیلسوفان سیاسی سرشناس زمانه خود بود. فیلسوفانی که تلاش میکردند اندیشههای خود را بر آثار چهرههای شاخص یونان و روم باستان بنا کنند و از میان ماندهآثار پیشینیان مصالحی برای برپا ساختن نظامی نوین بیابند. از جمله آنان میتوان به هابز و ماکیاولی اشاره کرد.
در نیمه دوم قرن ۱۸ و پیش از انقلاب آمریکائیان علیه نظام سلطنتی حاکم از سوی بریتانیا، سنت عصر روشنگری در رجوع به آثار کهن یونان و روم و بازخوانی آنان در اوج قرار داشت. توماس جفرسون جوان نیز در کالج ویلیام و مری ویرجینیا عموما تحت تاثیر فیلسوفان سیاسی اسکاتلندی و انگلیسی نظیر هاچسون و جان لاک به آثار کلاسیک یونانی و لاتین علاقهمند شد. عشق او به آثار کلاسیک یونان و روم در نامههای خصوصی که از وی به جامانده منعکس است و در این احساس با جان آدامز و بنجامین فرانکلین دیگر پدران بنیانگذار آمریکا مشترک است.
کتاب کوروشنامه یا پرورش کوروش
گزنفون، شاگرد سقراط و مورخ زاده قرن ۵ پیش از میلاد، در کتاب کوروشنامه یا در باب پرورش کوروش با نثری ساده به زندگی کوروش دوم بنیانگذار سلسله هخامنشی میپردازد. این کتاب از دوران حضورش در لشکرکشی کوروش کوچک در سالهای ۴۰۰-۴۰۱ پیش از میلاد و آشناییاش از نزدیک با ایرانیان متأثر است.
در میان تاریخنگاران سرشناس یونانی و رومی، او تاریخنگاری دقیق و همهجانبه به شمار نمیرود و شیوه سخن گفتنش نیز که به دور از زبان رایج معاصر خود است در میانه واقعیت و خیال چرخ میزند. به عبارت دیگر گرچه کتاب او به تمامی از سندیت تاریخی تهی نیست، با این حال از نظر فحوا نوعی داستانپردازی تاریخی را شامل میشود. برای او تاریخ زندگی کوروش در درجه دوم اهمیت قرار دارد و همچنان که در صفحات آغازین کتاب بیان میکند، فکر نوشتن این کتاب زمانی به ذهن او خطور کرده که در باب علل شکستخوردن حکومتهای مردمی به تأمل میپرداخته است.
پادشاهی کوروش برای وی نمونهای است از حکومت عادلانه بر توده کثیری از مردم از اقوام و ملل مختلف. در نتیجه او را به عنوان الگویی برای ریختن شالوده یک امپراطوری ایدهآل برمیگزیند. گزنفون با استفاده از مثالهای متعدد از زندگی کوروش، ابعاد رهبری سیاسی یک جامعه را بیان میکند. بدینگونه از تاریخ به عنوان ابزار سود میجوید تا نظام اخلاقی مطلوب خود را بیان و از آن برای رشد دادن جامعه استفاده کند.
کوروشنامه گزنفون که پس از تأثیرگذاری عمده در دنیای باستان (از جمله بر اسکندر مقدونی و ژولیوس سزار) به فراموشی سپرده شده بود، در دوره پسارنسانس و آغاز عصر روشنگری بار دیگر احیا شد و با ترجمههای جدید، الهامبخش فلاسفه سیاسی قرار گرفت. از نیکولا ماکیاولی و ژان ژاک روسو تا بنجامین فرانکلین در فکر پس زدن تفکر سیاسی قرون وسطی و ساخت بنای جامعه مدرن و شیوه حکومتداری صالح از گزنفون و نظام اخلاقی که او در کوروشنامه عرضه میکند تاثیر پذیرفتند. در آمریکا علاوه بر جفرسون، جان آدامز هم به کوروشنامه به دیده کتابی تعلیمی مینگریسته است. اکنون از طریق دستنوشتههای جان کنسی آدامز ۱۸ ساله میتوانیم دریابیم که چگونه پدرش جان آدامز او را در دوره مطالعه برای آمادگی حضور در مشاغل دولتی پیش از همه به خواندن کوروشنامه گزنفون مکلف کرده است.
درسهای کوروش برای برقراری سکولاریسم آمریکایی
توماس جفرسون در زمره نخستین شخصیتهای سیاسی جهان مدرن است که دست به تفکیک نهاد دین از دولت زد و تلاش کرد آن را اجرایی سازد. منشور آزادی مذهبی که او ۲۴۰ سال پیش نوشت و پایه جدایی کلیسا از دولت در ایالت ویرجینا و سپس در قانون اساسی آمریکا قرار گرفت از نخستین متون حقوقی است که بیطرفی حاکمیت را در قبال مذهب تضمین میکند. قریب ۸۰ سال پس از مرگ جفرسون بود که منشور مشابهی برای جدایی دین از دولت در فرانسه به کوشش آریستید بریاند تدوین شد و به تصویب رسید.
برای جفرسون این جداسازی نه عملی در راه محو مذهب، که ضامن حفظ حقوق تمامی مذاهب در جامعه بود. به عقیده او برخورداری از اندیشه مذهبی منافاتی با اعتقاد به سکولاریسم نداشت. در حالی که مخالفان سیاسی توماس جفرسون او را عنوان فردی ضددین معرفی میکردند، او خود را تا انتهای زندگی فردی معتقد [ذیل مکتب دئیسم] میدانست. همچنان که در مکتوبات جفرسون آمده است او همواره به توفیق خود در بنیانگذاری اصل جدایی دین از نهاد دولت و اجرایی کردن آن اشاره میکرد و در نهایت نیز آن را یکی از سه کار عظیم خود در عمر خواند و وصیت کرد آن را در کنار افتخار کتابت پیشنویس بیانیه استقلال آمریکا روی سنگ قبرش حک کنند.
تجربه کوروش هخامنشی در اتخاذ سیاست رواداری مذهبی و عدم تحمیل دین رسمی که در کوروشنامه منعکس است الگویی را پیشاروی جفرسون گذاشت از حکومتی که در عین گستردگی پهنه خود و وجود بحرانهای پیشرو، آزادی عقاید را تضمین میکند. به نظر میرسید اگر کوروش موفق شده است در جهان باستان با آن درجه از توحش و وجود فرقههای بدوی دینی که در نزاعی بیپایان با یکدیگر به سر میبردند، بیطرفی حکومت را در مقیاسی به گستردگی امپراطوری هخامنشی تضمین کند، این کار در جهان مدرن نیز قابل تکرار است. در زمان مکتوب کردن منشور آزادی مذهبی جفرسون، یعنی ۱۱۲ سال پیش از آنکه اصل استوانه حقوق بشر کوروش بوسیله هرمزد رسام، باستانشناس آشوریتبار اهل بریتانیا از دل خاک بیرون آورده شود و محافل تاریخی از وجود لوحی متضمن احیای حقوق اقلیتهای مذهبی در دوره حکمرانی او باخبر شوند، رواداری کوروش از طریق منابع یونانی و لاتین به دوران مدرن رسیده بود. تاثیرپذیری توماس جفرسون از این وجه حکمرانی شماری از پادشاهان هخامنشی در یادداشتهایی که وی بر حاشیه کتاب «رساله در باب آداب و روح ملتها» اثر ولتر، فیلسوف سیاسی عصر روشنگری در فرانسه نوشته است نیز به چشم میخورد و دیده میشود که عدم تحمیل دین رسمی و رواداری مذهبی داریوش یکم که در امتداد پادشاهی کوروش هخامنشی بوده نظر وی را جلب کرده است.
پدران بنیانگذار آمریکا و عبور از اتوکراسی مطلقه
یکی از دغدغههای پدران بنیانگذار آمریکا پس از تأسیس حکومت جدید این پرسش بود که آیا یک حکومت صالح میتواند در مقیاسی به وسعت حدود یک قاره (در این مورد، آمریکا با ایالتهای متعدد و هرج و مرج داخلی ناشی از انقلاب) پا بگیرد و دوام بیاورد؟ کوروشنامه پاسخی است به آن دغدغه با معرفی امپراطوری هخامنشی در زمانه کوروش به مثابه مدلی از کارکرد موفق یک نظام سیاسی اخلاقگرا و عدالتجو در پهنای وسیع. مدلی که نشان میدهد چگونه میتوان ارزشهای اخلاقی را در اداره حکومت داخل کرد و به کار گرفت. نظام سیاسی نوینی که جفرسون و همراهانش پی نهاده بودند (و آن را با بهروز کردن دموکراسی مستقیم آتنی و تبدیل آن به دموکراسی نمایندگی در مقیاس سرزمینی به دست آورده بودند) با نظام اتوکراسی مطلقه کوروش سنخیتی نداشت. با این حال نحوه دمیده شدن روح اخلاقی در حکومت او، نوع برقراری عدالت و شیوه بالانس قدرت در گسترهای پهناور میتوانست الهامبخش آنان در دموکراسی نوپای آمریکایی باشد. از سوی دیگر در آغاز به کار سیستم جمهوری در آمریکا و در حالی که ستون پایههای قانون اساسی به درستی تبیین و تست نشده بود، بیم از تمرکز قدرت در شخص رئیسجمهور و تبدیل او به قدرتی مطلقه وجود داشت. از این رو پدران بنیانگذار با وسواس به بحث پیرامون حیطه اختیارات و نحوه حکمرانی شخص نخست میپرداختند و در این میان تصویری که گزنفون از صفات اخلاقی و عملکرد کوروش در قدرت در کوروشنامه به دست میداد، عقربهای بود که میتوانست انحراف از مسیر نخستین را گوشزد کند. ریچارد فرای، ایرانشناس آمریکایی، در سالهای واپسین عمر خود سرگرم پروژهای تحقیقی بود که تاثیر کوروش بزرگ را بر پدران بنیانگذار آمریکا بررسی میکرد.
در همان زمان که توماس جفرسون و همسلکان او روش حکومتداری مدرن و بنیانهای اندیشههای سیاسی نو را در دل ویرانههای امپراطوری کوروش در آثار یونانی و لاتین جستجو میکردند، در ایران او مهجور و سنگ قبرش نیز به نام آرامگاه مادر سلیمان نبی شناخته میشد. هنوز زمانی لازم بود تا در سال ۱۸۱۸ رابرت کرپر، دیپلمات و جهانگرد بریتانیایی پس از قریب هزار سال گمنامی، نشان دهد بنای سنگی واقعشده در دشت مرغاب ایران، همان مقبره کوروش هخامنشی است.
این جملات بخشی از نامهای است که توماس جفرسون؛ نویسندهی پیشنویس اعلامیه استقلال، از پدران بنیانگذار آمریکا و سومین رئیسجمهور این کشور، به نوهاش فرانسیس اپس در قریب به دویست سال پیش نوشته است.
کتابی که وی به خواندنش توصیه میکند، کوروشنامه یا «در باب پرورش کوروش» اثر گزنفون، تاریخنگار یونانی قرن ۵ پیش از میلاد است که وی در آن به زندگی کوروش دوم، بنیانگذار سلسله هخامنشی، میپردازد.
جفرسون در نامهای دیگر به دوست ایتالیایی خود ،فیلیپ مازی، درخواست ترجمهای تازه از آن کتاب به زبان ایتالیایی میکند. وجود دستکم ۴ چاپ مختلف از کوروشنامه در کتابخانه شخصی جفرسون به ثبت رسیده است و جفرسون در یکی از آنها با خط خود دست به مقایسه ترجمه دو نسخه از کتاب زده است. اینکه چرا کوروش و کوروشنامه در جهان فکری توماس جفرسون برای تأسیس آمریکایی سکولار و دموکرات جایگاهی ویژه دارند به زمانه زندگی او و تلقی او از نظام سیاسی ایدهآل بازمیگردد.
توماس جفرسون، به عنوان یکی از بزرگترین چهرههای عصر روشنگری آمریکا، تابع سنت فیلسوفان سیاسی سرشناس زمانه خود بود. فیلسوفانی که تلاش میکردند اندیشههای خود را بر آثار چهرههای شاخص یونان و روم باستان بنا کنند و از میان ماندهآثار پیشینیان مصالحی برای برپا ساختن نظامی نوین بیابند. از جمله آنان میتوان به هابز و ماکیاولی اشاره کرد.
در نیمه دوم قرن ۱۸ و پیش از انقلاب آمریکائیان علیه نظام سلطنتی حاکم از سوی بریتانیا، سنت عصر روشنگری در رجوع به آثار کهن یونان و روم و بازخوانی آنان در اوج قرار داشت. توماس جفرسون جوان نیز در کالج ویلیام و مری ویرجینیا عموما تحت تاثیر فیلسوفان سیاسی اسکاتلندی و انگلیسی نظیر هاچسون و جان لاک به آثار کلاسیک یونانی و لاتین علاقهمند شد. عشق او به آثار کلاسیک یونان و روم در نامههای خصوصی که از وی به جامانده منعکس است و در این احساس با جان آدامز و بنجامین فرانکلین دیگر پدران بنیانگذار آمریکا مشترک است.
کتاب کوروشنامه یا پرورش کوروش
گزنفون، شاگرد سقراط و مورخ زاده قرن ۵ پیش از میلاد، در کتاب کوروشنامه یا در باب پرورش کوروش با نثری ساده به زندگی کوروش دوم بنیانگذار سلسله هخامنشی میپردازد. این کتاب از دوران حضورش در لشکرکشی کوروش کوچک در سالهای ۴۰۰-۴۰۱ پیش از میلاد و آشناییاش از نزدیک با ایرانیان متأثر است.
در میان تاریخنگاران سرشناس یونانی و رومی، او تاریخنگاری دقیق و همهجانبه به شمار نمیرود و شیوه سخن گفتنش نیز که به دور از زبان رایج معاصر خود است در میانه واقعیت و خیال چرخ میزند. به عبارت دیگر گرچه کتاب او به تمامی از سندیت تاریخی تهی نیست، با این حال از نظر فحوا نوعی داستانپردازی تاریخی را شامل میشود. برای او تاریخ زندگی کوروش در درجه دوم اهمیت قرار دارد و همچنان که در صفحات آغازین کتاب بیان میکند، فکر نوشتن این کتاب زمانی به ذهن او خطور کرده که در باب علل شکستخوردن حکومتهای مردمی به تأمل میپرداخته است.
پادشاهی کوروش برای وی نمونهای است از حکومت عادلانه بر توده کثیری از مردم از اقوام و ملل مختلف. در نتیجه او را به عنوان الگویی برای ریختن شالوده یک امپراطوری ایدهآل برمیگزیند. گزنفون با استفاده از مثالهای متعدد از زندگی کوروش، ابعاد رهبری سیاسی یک جامعه را بیان میکند. بدینگونه از تاریخ به عنوان ابزار سود میجوید تا نظام اخلاقی مطلوب خود را بیان و از آن برای رشد دادن جامعه استفاده کند.
کوروشنامه گزنفون که پس از تأثیرگذاری عمده در دنیای باستان (از جمله بر اسکندر مقدونی و ژولیوس سزار) به فراموشی سپرده شده بود، در دوره پسارنسانس و آغاز عصر روشنگری بار دیگر احیا شد و با ترجمههای جدید، الهامبخش فلاسفه سیاسی قرار گرفت. از نیکولا ماکیاولی و ژان ژاک روسو تا بنجامین فرانکلین در فکر پس زدن تفکر سیاسی قرون وسطی و ساخت بنای جامعه مدرن و شیوه حکومتداری صالح از گزنفون و نظام اخلاقی که او در کوروشنامه عرضه میکند تاثیر پذیرفتند. در آمریکا علاوه بر جفرسون، جان آدامز هم به کوروشنامه به دیده کتابی تعلیمی مینگریسته است. اکنون از طریق دستنوشتههای جان کنسی آدامز ۱۸ ساله میتوانیم دریابیم که چگونه پدرش جان آدامز او را در دوره مطالعه برای آمادگی حضور در مشاغل دولتی پیش از همه به خواندن کوروشنامه گزنفون مکلف کرده است.
درسهای کوروش برای برقراری سکولاریسم آمریکایی
توماس جفرسون در زمره نخستین شخصیتهای سیاسی جهان مدرن است که دست به تفکیک نهاد دین از دولت زد و تلاش کرد آن را اجرایی سازد. منشور آزادی مذهبی که او ۲۴۰ سال پیش نوشت و پایه جدایی کلیسا از دولت در ایالت ویرجینا و سپس در قانون اساسی آمریکا قرار گرفت از نخستین متون حقوقی است که بیطرفی حاکمیت را در قبال مذهب تضمین میکند. قریب ۸۰ سال پس از مرگ جفرسون بود که منشور مشابهی برای جدایی دین از دولت در فرانسه به کوشش آریستید بریاند تدوین شد و به تصویب رسید.
برای جفرسون این جداسازی نه عملی در راه محو مذهب، که ضامن حفظ حقوق تمامی مذاهب در جامعه بود. به عقیده او برخورداری از اندیشه مذهبی منافاتی با اعتقاد به سکولاریسم نداشت. در حالی که مخالفان سیاسی توماس جفرسون او را عنوان فردی ضددین معرفی میکردند، او خود را تا انتهای زندگی فردی معتقد [ذیل مکتب دئیسم] میدانست. همچنان که در مکتوبات جفرسون آمده است او همواره به توفیق خود در بنیانگذاری اصل جدایی دین از نهاد دولت و اجرایی کردن آن اشاره میکرد و در نهایت نیز آن را یکی از سه کار عظیم خود در عمر خواند و وصیت کرد آن را در کنار افتخار کتابت پیشنویس بیانیه استقلال آمریکا روی سنگ قبرش حک کنند.
تجربه کوروش هخامنشی در اتخاذ سیاست رواداری مذهبی و عدم تحمیل دین رسمی که در کوروشنامه منعکس است الگویی را پیشاروی جفرسون گذاشت از حکومتی که در عین گستردگی پهنه خود و وجود بحرانهای پیشرو، آزادی عقاید را تضمین میکند. به نظر میرسید اگر کوروش موفق شده است در جهان باستان با آن درجه از توحش و وجود فرقههای بدوی دینی که در نزاعی بیپایان با یکدیگر به سر میبردند، بیطرفی حکومت را در مقیاسی به گستردگی امپراطوری هخامنشی تضمین کند، این کار در جهان مدرن نیز قابل تکرار است. در زمان مکتوب کردن منشور آزادی مذهبی جفرسون، یعنی ۱۱۲ سال پیش از آنکه اصل استوانه حقوق بشر کوروش بوسیله هرمزد رسام، باستانشناس آشوریتبار اهل بریتانیا از دل خاک بیرون آورده شود و محافل تاریخی از وجود لوحی متضمن احیای حقوق اقلیتهای مذهبی در دوره حکمرانی او باخبر شوند، رواداری کوروش از طریق منابع یونانی و لاتین به دوران مدرن رسیده بود. تاثیرپذیری توماس جفرسون از این وجه حکمرانی شماری از پادشاهان هخامنشی در یادداشتهایی که وی بر حاشیه کتاب «رساله در باب آداب و روح ملتها» اثر ولتر، فیلسوف سیاسی عصر روشنگری در فرانسه نوشته است نیز به چشم میخورد و دیده میشود که عدم تحمیل دین رسمی و رواداری مذهبی داریوش یکم که در امتداد پادشاهی کوروش هخامنشی بوده نظر وی را جلب کرده است.
پدران بنیانگذار آمریکا و عبور از اتوکراسی مطلقه
یکی از دغدغههای پدران بنیانگذار آمریکا پس از تأسیس حکومت جدید این پرسش بود که آیا یک حکومت صالح میتواند در مقیاسی به وسعت حدود یک قاره (در این مورد، آمریکا با ایالتهای متعدد و هرج و مرج داخلی ناشی از انقلاب) پا بگیرد و دوام بیاورد؟ کوروشنامه پاسخی است به آن دغدغه با معرفی امپراطوری هخامنشی در زمانه کوروش به مثابه مدلی از کارکرد موفق یک نظام سیاسی اخلاقگرا و عدالتجو در پهنای وسیع. مدلی که نشان میدهد چگونه میتوان ارزشهای اخلاقی را در اداره حکومت داخل کرد و به کار گرفت. نظام سیاسی نوینی که جفرسون و همراهانش پی نهاده بودند (و آن را با بهروز کردن دموکراسی مستقیم آتنی و تبدیل آن به دموکراسی نمایندگی در مقیاس سرزمینی به دست آورده بودند) با نظام اتوکراسی مطلقه کوروش سنخیتی نداشت. با این حال نحوه دمیده شدن روح اخلاقی در حکومت او، نوع برقراری عدالت و شیوه بالانس قدرت در گسترهای پهناور میتوانست الهامبخش آنان در دموکراسی نوپای آمریکایی باشد. از سوی دیگر در آغاز به کار سیستم جمهوری در آمریکا و در حالی که ستون پایههای قانون اساسی به درستی تبیین و تست نشده بود، بیم از تمرکز قدرت در شخص رئیسجمهور و تبدیل او به قدرتی مطلقه وجود داشت. از این رو پدران بنیانگذار با وسواس به بحث پیرامون حیطه اختیارات و نحوه حکمرانی شخص نخست میپرداختند و در این میان تصویری که گزنفون از صفات اخلاقی و عملکرد کوروش در قدرت در کوروشنامه به دست میداد، عقربهای بود که میتوانست انحراف از مسیر نخستین را گوشزد کند. ریچارد فرای، ایرانشناس آمریکایی، در سالهای واپسین عمر خود سرگرم پروژهای تحقیقی بود که تاثیر کوروش بزرگ را بر پدران بنیانگذار آمریکا بررسی میکرد.
در همان زمان که توماس جفرسون و همسلکان او روش حکومتداری مدرن و بنیانهای اندیشههای سیاسی نو را در دل ویرانههای امپراطوری کوروش در آثار یونانی و لاتین جستجو میکردند، در ایران او مهجور و سنگ قبرش نیز به نام آرامگاه مادر سلیمان نبی شناخته میشد. هنوز زمانی لازم بود تا در سال ۱۸۱۸ رابرت کرپر، دیپلمات و جهانگرد بریتانیایی پس از قریب هزار سال گمنامی، نشان دهد بنای سنگی واقعشده در دشت مرغاب ایران، همان مقبره کوروش هخامنشی است.
دیدگاه خوانندگان
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
زندگی کوروش و داریوش اول(با حفظ این نظر که همه ی تاریخ راست یا دروغ مطلق نیست) بنظر الگویی شد برای ساخت کشوری بنام امریکا که در واقع همواره انگلیس تا قبل از استقلال اونرو به مثابه کشور مردان شهروند درجه دو انگلیسی میدانست کما اینکه اولین مهاجران امریکا هم طبقات فرودست و گاه یاغیان و مجرمان انگلیسی بودند.! امریکا غرب رو با کوروش نامه بنیان نهاد(تا حدودی)مردی که پایه گذرای تمدنی شد که دشمن شماره یک تمدن یونان و سپس غرب بشمار می آمد! (طبق نظر اکثریت مورخان یونان باستان) . و ما در اینجا اگر به او مفتخریم نه از باب سرزنش بقیه اقوام و بزرگانشونه بلکه یاداوری اینکه که بودیم و چه داشتیم.حال نمی فهمم اینهمه چنگ و دندان نشان دادن پان ترکهارو نسبت به این موضوع.مگر اینکه اونها مدعی باشن این سرزمین متعلق به اونهاست و تمام آنچه که از ایران و ایرانی برمیاد یا دروغ هست ویا بنیانش از ترکهاست!ایران باستان جز معدود حضور سلوکیان یک امپراتوری برجسته بود که همواره روم بخصوص وسوسه میکرد برای فتحش!
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۴
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
1100سال امپراتوری سه گانه باستان در برابر روم ایستاد و هرگز از هم نپاشید.حتی زمانیکه 80سال سلوکیان یونانی بران حکمرانی کردند بازهم ققنوس وار برگشت! هجوم اقوام زرد از شرق و روم از غرب مارو از پا نینداخت تیسفون هرگز توسط روم فتح نشد و ما هرگز شکوه خودرا از دست ندادیم .اما چیزی که بنظرم مارو زمین زد استبداد بود استبداد حکمرانی شاه بر مردم و دین بر مردم.اونقدر فاصله افتاد که خرافات پیروز شد مردم به هر دری زدن تا به اوج برسن.و ملعبه ای بنام دین نوظهور اینکارو کرد امپراتوری ازهم پاشید حال اونقدر ضعیف شده بودیم که هر کسی با دسته ای یاغی به این سرزمین می تاخت هویت رنگ باخت و کاری را که اسکندر نتوانست بکند دین کرد!اگر ایران باستان دموکراسی داشت.مردم را پررنگتر نقش میداد بکار میکشید و عرضه می آفرید این نمیشد که هستیم! اگر شاه وشاهبازی نبود بزرگان علم و ادب بسیار زودتر ظهور میکردن و نیازی نبود به مساوات ظاهری آیه های قرآن!شاهنشاهی که 1100سال قبل از محمد برده داری را لغو کرد کشورش راضی شد به بردگی و کنیزی اسلام و مسلمین در حالیکه می خواست آزاد باشد.
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۰
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
1100سال امپراتوری سه گانه باستان در برابر روم ایستاد و هرگز از هم نپاشید.حتی زمانیکه 80سال سلوکیان یونانی بران حکمرانی کردند بازهم ققنوس وار برگشت! هجوم اقوام زرد از شرق و روم از غرب مارو از پا نینداخت تیسفون هرگز توسط روم فتح نشد و ما هرگز شکوه خودرا از دست ندادیم .اما چیزی که بنظرم مارو زمین زد استبداد بود استبداد حکمرانی شاه بر مردم و دین بر مردم.اونقدر فاصله افتاد که خرافات پیروز شد مردم به هر دری زدن تا به اوج برسن.و ملعبه ای بنام دین نوظهور اینکارو کرد امپراتوری ازهم پاشید حال اونقدر ضعیف شده بودیم که هر کسی با دسته ای یاغی به این سرزمین می تاخت هویت رنگ باخت و کاری را که اسکندر نتوانست بکند دین کرد!اگر ایران باستان دموکراسی داشت.مردم را پررنگتر نقش میداد بکار میکشید و عرضه می آفرید این نمیشد که هستیم! اگر شاه وشاهبازی نبود بزرگان علم و ادب بسیار زودتر ظهور میکردن و نیازی نبود به مساوات ظاهری آیه های قرآن!شاهنشاهی که 1100سال قبل از محمد برده داری را لغو کرد کشورش راضی شد به بردگی و کنیزی اسلام و مسلمین در حالیکه می خواست آزاد باشد.
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۰
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
زندگی کوروش و داریوش اول(با حفظ این نظر که همه ی تاریخ راست یا دروغ مطلق نیست) بنظر الگویی شد برای ساخت کشوری بنام امریکا که در واقع همواره انگلیس تا قبل از استقلال اونرو به مثابه کشور مردان شهروند درجه دو انگلیسی میدانست کما اینکه اولین مهاجران امریکا هم طبقات فرودست و گاه یاغیان و مجرمان انگلیسی بودند.! امریکا غرب رو با کوروش نامه بنیان نهاد(تا حدودی)مردی که پایه گذرای تمدنی شد که دشمن شماره یک تمدن یونان و سپس غرب بشمار می آمد! (طبق نظر اکثریت مورخان یونان باستان) . و ما در اینجا اگر به او مفتخریم نه از باب سرزنش بقیه اقوام و بزرگانشونه بلکه یاداوری اینکه که بودیم و چه داشتیم.حال نمی فهمم اینهمه چنگ و دندان نشان دادن پان ترکهارو نسبت به این موضوع.مگر اینکه اونها مدعی باشن این سرزمین متعلق به اونهاست و تمام آنچه که از ایران و ایرانی برمیاد یا دروغ هست ویا بنیانش از ترکهاست!ایران باستان جز معدود حضور سلوکیان یک امپراتوری برجسته بود که همواره روم بخصوص وسوسه میکرد برای فتحش!
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۴
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
زندگی کوروش و داریوش اول(با حفظ این نظر که همه ی تاریخ راست یا دروغ مطلق نیست) بنظر الگویی شد برای ساخت کشوری بنام امریکا که در واقع همواره انگلیس تا قبل از استقلال اونرو به مثابه کشور مردان شهروند درجه دو انگلیسی میدانست کما اینکه اولین مهاجران امریکا هم طبقات فرودست و گاه یاغیان و مجرمان انگلیسی بودند.! امریکا غرب رو با کوروش نامه بنیان نهاد(تا حدودی)مردی که پایه گذرای تمدنی شد که دشمن شماره یک تمدن یونان و سپس غرب بشمار می آمد! (طبق نظر اکثریت مورخان یونان باستان) . و ما در اینجا اگر به او مفتخریم نه از باب سرزنش بقیه اقوام و بزرگانشونه بلکه یاداوری اینکه که بودیم و چه داشتیم.حال نمی فهمم اینهمه چنگ و دندان نشان دادن پان ترکهارو نسبت به این موضوع.مگر اینکه اونها مدعی باشن این سرزمین متعلق به اونهاست و تمام آنچه که از ایران و ایرانی برمیاد یا دروغ هست ویا بنیانش از ترکهاست!ایران باستان جز معدود حضور سلوکیان یک امپراتوری برجسته بود که همواره روم بخصوص وسوسه میکرد برای فتحش!
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۴
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
1100سال امپراتوری سه گانه باستان در برابر روم ایستاد و هرگز از هم نپاشید.حتی زمانیکه 80سال سلوکیان یونانی بران حکمرانی کردند بازهم ققنوس وار برگشت! هجوم اقوام زرد از شرق و روم از غرب مارو از پا نینداخت تیسفون هرگز توسط روم فتح نشد و ما هرگز شکوه خودرا از دست ندادیم .اما چیزی که بنظرم مارو زمین زد استبداد بود استبداد حکمرانی شاه بر مردم و دین بر مردم.اونقدر فاصله افتاد که خرافات پیروز شد مردم به هر دری زدن تا به اوج برسن.و ملعبه ای بنام دین نوظهور اینکارو کرد امپراتوری ازهم پاشید حال اونقدر ضعیف شده بودیم که هر کسی با دسته ای یاغی به این سرزمین می تاخت هویت رنگ باخت و کاری را که اسکندر نتوانست بکند دین کرد!اگر ایران باستان دموکراسی داشت.مردم را پررنگتر نقش میداد بکار میکشید و عرضه می آفرید این نمیشد که هستیم! اگر شاه وشاهبازی نبود بزرگان علم و ادب بسیار زودتر ظهور میکردن و نیازی نبود به مساوات ظاهری آیه های قرآن!شاهنشاهی که 1100سال قبل از محمد برده داری را لغو کرد کشورش راضی شد به بردگی و کنیزی اسلام و مسلمین در حالیکه می خواست آزاد باشد.
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۰
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
زندگی کوروش و داریوش اول(با حفظ این نظر که همه ی تاریخ راست یا دروغ مطلق نیست) بنظر الگویی شد برای ساخت کشوری بنام امریکا که در واقع همواره انگلیس تا قبل از استقلال اونرو به مثابه کشور مردان شهروند درجه دو انگلیسی میدانست کما اینکه اولین مهاجران امریکا هم طبقات فرودست و گاه یاغیان و مجرمان انگلیسی بودند.! امریکا غرب رو با کوروش نامه بنیان نهاد(تا حدودی)مردی که پایه گذرای تمدنی شد که دشمن شماره یک تمدن یونان و سپس غرب بشمار می آمد! (طبق نظر اکثریت مورخان یونان باستان) . و ما در اینجا اگر به او مفتخریم نه از باب سرزنش بقیه اقوام و بزرگانشونه بلکه یاداوری اینکه که بودیم و چه داشتیم.حال نمی فهمم اینهمه چنگ و دندان نشان دادن پان ترکهارو نسبت به این موضوع.مگر اینکه اونها مدعی باشن این سرزمین متعلق به اونهاست و تمام آنچه که از ایران و ایرانی برمیاد یا دروغ هست ویا بنیانش از ترکهاست!ایران باستان جز معدود حضور سلوکیان یک امپراتوری برجسته بود که همواره روم بخصوص وسوسه میکرد برای فتحش!
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۴
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
1100سال امپراتوری سه گانه باستان در برابر روم ایستاد و هرگز از هم نپاشید.حتی زمانیکه 80سال سلوکیان یونانی بران حکمرانی کردند بازهم ققنوس وار برگشت! هجوم اقوام زرد از شرق و روم از غرب مارو از پا نینداخت تیسفون هرگز توسط روم فتح نشد و ما هرگز شکوه خودرا از دست ندادیم .اما چیزی که بنظرم مارو زمین زد استبداد بود استبداد حکمرانی شاه بر مردم و دین بر مردم.اونقدر فاصله افتاد که خرافات پیروز شد مردم به هر دری زدن تا به اوج برسن.و ملعبه ای بنام دین نوظهور اینکارو کرد امپراتوری ازهم پاشید حال اونقدر ضعیف شده بودیم که هر کسی با دسته ای یاغی به این سرزمین می تاخت هویت رنگ باخت و کاری را که اسکندر نتوانست بکند دین کرد!اگر ایران باستان دموکراسی داشت.مردم را پررنگتر نقش میداد بکار میکشید و عرضه می آفرید این نمیشد که هستیم! اگر شاه وشاهبازی نبود بزرگان علم و ادب بسیار زودتر ظهور میکردن و نیازی نبود به مساوات ظاهری آیه های قرآن!شاهنشاهی که 1100سال قبل از محمد برده داری را لغو کرد کشورش راضی شد به بردگی و کنیزی اسلام و مسلمین در حالیکه می خواست آزاد باشد.
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۰
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
زندگی کوروش و داریوش اول(با حفظ این نظر که همه ی تاریخ راست یا دروغ مطلق نیست) بنظر الگویی شد برای ساخت کشوری بنام امریکا که در واقع همواره انگلیس تا قبل از استقلال اونرو به مثابه کشور مردان شهروند درجه دو انگلیسی میدانست کما اینکه اولین مهاجران امریکا هم طبقات فرودست و گاه یاغیان و مجرمان انگلیسی بودند.! امریکا غرب رو با کوروش نامه بنیان نهاد(تا حدودی)مردی که پایه گذرای تمدنی شد که دشمن شماره یک تمدن یونان و سپس غرب بشمار می آمد! (طبق نظر اکثریت مورخان یونان باستان) . و ما در اینجا اگر به او مفتخریم نه از باب سرزنش بقیه اقوام و بزرگانشونه بلکه یاداوری اینکه که بودیم و چه داشتیم.حال نمی فهمم اینهمه چنگ و دندان نشان دادن پان ترکهارو نسبت به این موضوع.مگر اینکه اونها مدعی باشن این سرزمین متعلق به اونهاست و تمام آنچه که از ایران و ایرانی برمیاد یا دروغ هست ویا بنیانش از ترکهاست!ایران باستان جز معدود حضور سلوکیان یک امپراتوری برجسته بود که همواره روم بخصوص وسوسه میکرد برای فتحش!
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۴
۴۲
rahjoo - بابل، ایران
1100سال امپراتوری سه گانه باستان در برابر روم ایستاد و هرگز از هم نپاشید.حتی زمانیکه 80سال سلوکیان یونانی بران حکمرانی کردند بازهم ققنوس وار برگشت! هجوم اقوام زرد از شرق و روم از غرب مارو از پا نینداخت تیسفون هرگز توسط روم فتح نشد و ما هرگز شکوه خودرا از دست ندادیم .اما چیزی که بنظرم مارو زمین زد استبداد بود استبداد حکمرانی شاه بر مردم و دین بر مردم.اونقدر فاصله افتاد که خرافات پیروز شد مردم به هر دری زدن تا به اوج برسن.و ملعبه ای بنام دین نوظهور اینکارو کرد امپراتوری ازهم پاشید حال اونقدر ضعیف شده بودیم که هر کسی با دسته ای یاغی به این سرزمین می تاخت هویت رنگ باخت و کاری را که اسکندر نتوانست بکند دین کرد!اگر ایران باستان دموکراسی داشت.مردم را پررنگتر نقش میداد بکار میکشید و عرضه می آفرید این نمیشد که هستیم! اگر شاه وشاهبازی نبود بزرگان علم و ادب بسیار زودتر ظهور میکردن و نیازی نبود به مساوات ظاهری آیه های قرآن!شاهنشاهی که 1100سال قبل از محمد برده داری را لغو کرد کشورش راضی شد به بردگی و کنیزی اسلام و مسلمین در حالیکه می خواست آزاد باشد.
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۰