قاتل آتنا اصلانی اعترافات قبلی خود را انکار کرد / آتنا از روی پله افتاد و مرد
رأی دهید
به گزارش خبرنگار انتظامی خبرگزاری تسنیم، میگویند خیلی از زندانیهای این زندان هنوز هم نمیدانند قاتــــــــل آتنای 6 ساله، در یکی از سلولهای همان زندانی است که آنها هر روز و شبشان را در پشت میلهها و دیوارهای آن میگذرانند؛ زندانیهایی که کمتر روزی است داستان قتل دلخراش آتنا را دهن به دهن نچرخانند و هر روز روایت جدیدی به آن اضافه نکنند.
از وقتی قاتل آتنا را به زندان آوردهاند در انفرادی بوده، دور از چشم همه؛ با دو نفر محافظ شبانهروزی. میگویند زندانیهای اینجا آنقدر غیرتی هستند که اگر بو ببرند «اسماعیل» پشت همین میلهها و دیوارها ست، لحظهای زندهاش نمیگذارند؛ قاتلی که با رفتار شیطانی و قتل فجیع آتنا، نه تنها قلب پدر و مادرش، که قلب تمام مردم ایران را به آتش کشید.
با هر قدمی که برمیدارد، صدای جیرینگ جیرینگ کشیده شدن زنجیرهای پابند «اسماعیل» به موزاییک داخل بند، بلندتر میشود و صورتش در قاب نوری که از پشت سرش به داخل راهرو میپاشد واضحتر میشود؛ چهرهاش آرام است و بیروح؛ ریز اندام است و به نسبت آخرین عکسی که از او دیدهام تغییری نکرده؛ با اینکه دستبند آهنی و پابند فلزیاش هیبتش را تکیده و افتاده کرده، ولی حال و روزش بهتر از چیزی است که تصور میکردم؛ صورت تراشیده، سر و وضع تمیز و مرتب و موهای فر و تنکی که معلوم است تازه شسته شده؛ به هر حال همه چیز در نگاه اول مرتب است و آرام...
با اینکه تأکید داریم که کلماتش را به زبان فارسی بگوید ولی وقتی احساساتی میشود و اشکهایش از نوک بینیاش میچکد و صدایش میلرزد، ناخودآگاه کلماتش آذری میشود و جملههای یکی در میان فارسی و ترکی؛ نامفهوم؛ به هر حال لُب کلامش این است که اعترافات قبلیاش را تحت اجبارگفته و خلاصه نه به آتنا تجاوز کرده و نه او را کشته... حرفهایی که شاید باورش برای خودش هم چندان امکانپذیر نیست.
متن زیرحاصل گفتوگوی یک ساعته «تسنیم» با این متهم در زندان است. گفت و گویی که سعی شده برای حفظ امانتداری، تا حد امکان با همان کلمات شکسته و افعال محاورهای به صورت مکتوب منتشر شود.
- اسماعیل، از اون روزی بگو که آتنا به قتل رسید.
توی مغازه در حال رنگرزی بودم، عرق کرده بودم، جلوی مغازه نشستم تا عرقم خشک شه؛ وقتی بلند شدم و رفتم داخل مغازه دیدم دختر بهنام از داخل سرویس، داره بطری آب معدنی پر میکنه؛ بهش گفتم دخترداری چهکار میکنی؟ یهو دیدم افتاده جلو دستشویی؛ از پله افتاده و داره از بینی و دهانش خون میاد؛ نمیدونم سکته کرده بود یا هر چی؛ منم از ترس پدر و فامیلشون که قرهداغلیان و از ترس اینکه اگه میفهمیدن منو میکشتن، پا و دهانش رو گرفتم که خون زمین نریزه. چون مغازه باز بود و ما کار میکردیم، توی مغازه مشتری میومد و برای اینکه مشتری نفهمه بردمش اتاق پشتی قایمش کردم اونوقت دیدم مرده؛ نمیدونم از افتادن مرده یا سکته کرده یا تو دست من مرده به هر حال داخل مغازه من اتفاق افتاده بود.
- یعنی تو آتنا رو نکشتی؟
نه من نکشتم یا از پله افتاده یا وقتی دستم رو جلوی دهانش گرفته بودم که خون روی زمین نریزه مرده یا نمیدونم سکته کرده مرده ولی من نکشتمش؛ خودم دختر دارم؛ ای کاش من مرده بودم و اون نمرده بود. خودم دختر دارم سه تا بچه دارم.
- خب تو قبلاً اعتراف کردی که آتنا رو کشتی.
من توی فشار بودم؛ سرم باد کرده بود، همه بدنم سیاه بود، گفتم توی پارس آباد هرچی کشته شدن به گردن من بیندازید و منو راحتم بذارید؛ اعدام بشم از این عذاب و شکنجه راحت میشم. دو ماهه خانوادهام رو ندیدم به خدا من هم آدمم؛ منم اشتباه کردم ولی اشتباهم فقط این بود که به پدرش نگفتم.
- وقتی دیدی آتنا افتاده روی زمین چرا به پدرش نگفتی که چه اتفاقی افتاده؟
ترسیدم؛ ترسیدم منو بکشن، ولی کاش گفته بودم و میمردم ولی این همه عذاب نمیکشیدم؛ من توی این مدت یک مرتبه از اول تا آخر قرآن رو خوندم تا خدا از سر تقصیرم بگذره ولی ترسیدم از اینکه به پدرش بگم، حتی چند بار هم پدرش رو توی مسجد جامع دیدمش ولی جرأت نکردم بهش بگم.
- ولی نتیجه آزمایشهای پزشکی قانونی با صراحت میگوید که به آتنا تجاوز شده است.
من تجاوز نکردم؛ وجدانم راحته. خودم دختر دارم، منم انسانم، وجدان و شرف دارم؛ به خدا قسم میخورم دست به اون دختر نزدم. پزشک قانونی هم بگه، مهم نیست، من وجدانم راحته که به اون بچه دست هم نزدم. بمیرم هم وجدانم راحته.
- ولی نتیجه آزمایشها چیز دیگهای هست...
... اگه دختری افتاده باشه و در حال مرگ باشه، کسی احساساتی میشه؟
- جنازه آتنا را چطور مخفی کردی؟
توی یک سطل بزرگ که پلاستیک داشت انداختمش؛ بعداً بردمش توی پارکینگ
- کی طلاهای آتنا رو برداشتی؟ بعد از اینکه انداختیش توی بشکه؟
همون موقع که جنازه آتنا روی زمین بود النگوهاش رو درآوردم، قبل از اینکه بندازمش توی بشکه.
- خب یعنی تو توی اون شرایطی که خون از دهن و بینی آتنا میومد و به قول خودت ترسیده بودی که کسی نیاد توی مغازه و حتی مطمئن هم نبودی که مرده یا نه، طلاهاش رو درآوردی؟
پدرش دستفروش بود؛ من نیاز مالی ندارم ولی دنبال یک فرصتی بودم که طلاهاش رو بندازم توی حیاط خانه پدرش. من هیچ نیاز مالی ندارم. من خودم جای النگوها و گوشوارهاش رو به پلیس گفتم.
- توی مدتی که خانواده آتنا ازش بیخبر بودن، پدرش پیش تو نیومد تا سراغ آتنا رو از تو بگیره؟
نه اصلاً.
- تو قبلاً هم پرونده داشتی.
نه نداشتم.
- تو قبلاً توی زندان نبودی؟
چرا بودم، یه بار به خاطر زنا.
- سابقه دیگهای هم داشتی؟
ضرب و جرح، قتل و آدم ربایی که در آن تبرئه شدم.
- اطرافیانت میگن آدم شروری هستی..
نه! اصلاً
- خب! معمولاً به آدمی که سابقه زنا داره، سابقه ضرب و جرح داره، سابقه آدمربایی و قتل داره میگن شرور.
(سکوت)
- توضیح میدی که پرونده زنا مربوط به چی بوده؟
وقتی من از زن اولم جدا شده بودم یک زنی بود به اسم فرانک؛ یک ماه با من دوست بود، یک بار رفته بود سفر و به من گفت که بعد از سفر میاد اردبیل منم از پارس آباد برم اردبیل تا یک روز با هم بگردیم؛ گفتم باشه، بعدازظهر یه آقا و خانمی آمدند مغازه من و گفتند تو که با دختر من فرار کردی بگو کجاست؛ اون با یکی نامزده و از این حرفها، من هم گفتم من اینجام اون یه شهر دیگه؛ بعد از اون مأموران پلیس امنیت اخلاقی آمدند و به من گفتند باید برم دادگاه، من هم رفتم، پدر دختر و قاضی در دادگاه حضور داشتند؛ بعد از حرفهای پدر دختر گفتم که آن دختر رفته مسافرت و من پارس آبادم، چطور ممکنه باهم فرار کرده باشیم؟ خلاصه تبرئه شدم ولی 10 روز بعد خود «فرانک» آمد سراغم و گفت اگه با من نیایی من خودم را میکشم، من هم گفتم برو بکش، من با تو فرار نکردم؛ خلاصه بعد از یک ماه دوباره از من شکایت کرد و گفته بود که این با من فلان کار و بهمان کار رو کرده؛ قاضی به من گفت تو این دختر را میگیری؟ من هم گفتم نه؛ من که اون رو سفر نبرده بودم، نهایتاً محکوم شدم و 2 ماه زندان رفتم و با وثیقه آزاد شدم.
- «عصمت غ» رو میشناسی؟ باهاش چند وقت ارتباط داشتی؟
عصمت مشتریام بود؛ من به داداش و خواهرش و 60 نفر که برام فرش میبافتن دستمزد میدادم ولی هیچ ارتباط دیگهای باهاش نداشتم.
- اون رو چطور کشتی؟
اونو نکشتم.
- خودت مگه اعتراف نکردی؟
زیرفشار بودم و گفتم هر قتلی اینجا بوده رو من گردن میگیرم. اصلاً از خانوادهاش بپرسید میگن که عصمت رفته آذربایجان و با یکی ازدواج کرده. توی آگاهی گفتن من یک سال و نیم یک خانهای را اجاره کرده بودم و بعد پرسیدن عصمت رو کجا نگه داشتم؛ منم بهشون گفتم من هر روز صبح میرم مغازه و شب برمیگردم؛ اگه یک ساعت دیر برم خونه خانمم زنگ میزنه میگه کجایی. من یک سال و نیم کجا میتونستم برم؛ پارسآباد محیط کوچکیه، همه همدیگر رو میشناسن.
- از همسر اولت جدا شدی؟
بله.
- چرا میخواست از تو جدا بشه؟
اخلاقمون با هم جور در نمیآمد ولی من نمیخواستم طلاقش بدم.
- میگن خانومت چون میخواستی به یک دختربچه تجاوز کنی ازت جدا شده.
نه، چون من طلاقش نمیدادم گفت که من یک دختربچه 9 ساله رو برده بودم حموم.
- برادرت مصاحبه کرده و گفته چند وقت پیش وقتی دختر همسایهتون اومده بوده از تو ابریشم قالی بگیره، گریه کنان برگشته بوده خانهشان و برادرهایش هم به خاطر کاری که تو با خواهرشان کرده بودی و او گریان برگشته بود خانه، با تو درگیر شدن...
نه این دروغه؛ من با برادرهای اون به خاطر مسائل مالی درگیر شدم. همه این حرفا دروغه، همه چی توی پرونده من در دادگاه هست.
- پدر آتنا گفته راضی به اعدام تو نیست؛ میخواد تو سنگسار بشی.
من راضی ام به رضای خدا؛ هر چی مصلحت الهی باشه همون میشه،خب حق میدم بهشون، بچهشون مرده، من اشتباه کردم که همون اول که بچهشون روی پله افتاده بود! بهشون نگفتم.
- دوربین مغازهات را چرا خاموش کرده بودی؟
مدتی بود که میخواستم مغازه را تخلیه کنم برای همین هم دوربین مغازه را از یک ماه قبل از حادثه از برق کشیده بودم،الان هم شما مغازه را ببینید مشخص است که دیوارها بتونه کاری شده تا مغازه را موقع تحویل، تمیز به مالک بدهم.
- یک فیلم از تو هست که داری میوه از مغازهدار همسایهات میدزدی؟
صاحب مغازه دندان من را شکسته بود و محکوم هم شده بود؛ آمد پیش من و بهم گفت اگه رضایت ندی، من از تو فیلم دارم که در حال دزدی هستی و میروم شکایت میکنم، گفتم برو شکایت کن؛ شکایت کرد ولی من در دادگاه هم گفتم و شاهد هم داشتم که اون اجناس را خریده بودم؛ آخه سیب زمینی چه ارزشی داره که من بخوام سیبزمینی بردارم؟ همه اینها توی پرونده هم هست و من هم در اون پرونده تبرئه شدم.
- خیلیها میگویند یکی از بستگانت که در سیستم قضایی پارسآباد سمت مهمی داشته توی پروندههای قبلیات کمکت میکرده...
نه به خدا اینها همه دروغ است؛ ما حدود 25 سال است که با او قهریم و رفت و آمدی هم نداریم و او هم تبریز است نه پارسآباد. هر چی میگن دروغه.
- حال مادرت به خاطر کارهای تو خیلی خوب نیست؛ میگه روی بیرون رفتن از خانه ندارد؛ یک جورایی خانوادهات میگویند تو آبروی آنها را هم بردهای...
(پس از مدتی سکوت) مادر و خانوادهام من را میشناسند؛ میدانند من اهل این کار نیستم، برادر، برادرش را میشناسد، مادر، پسرش را میشناسد، ای کاش پایم شکسته بود و این اتفاق نمیافتاد. (گریه)
- فکر میکنی دادگاه چه حکمی برات صادر میکنه؟
نمیدونم... ولی وجدانم راحته... من اشتباه کردم. خدا میدونه شاید اونها رضایت بدن؛ به هر حال آنها هم انسان هستند ولی من اشتباه کردم و پشیمانم. به خدا حاضرم دو تا دست منو ببرن ولی من دوباره چشمای اون بچه رو ببینم.
- تجربه تلخ جنسی در دوران کودکی ات داشتی؟ اصلاً بچه شر و شوری بودی؟
نه؛ من 30 سال کاسبی کردم؛ همیشه کمک خرج خانواده و کمک حال پدرم بودم،خواهرم را عروس کردم، شغلم رنگرزی بود، یک عمر با آتش و رنگ کار کردم و در آخر هم سرنوشتم این طوری شد.
رئیس کل دادگستری استان اردبیل تشریح کرد: ناگفته های پرونده قتل «آتنا»ی 7 ساله شمارش معکوس برای آغاز محاکمه قاتل «آتنا»ی 7 ساله پارس آبادی درحالی آغاز شده است که مردم بیصبرانه منتظرفرجام زودهنگام این پرونده هولناک هستند تا شاید اندکی از زخمهای عمیقی که بواسطه این جنایت برپیکره جامعه وارد شد کاسته شود. از روزی که خبر کشف جسد «آتنا» در شبکههای مجازی، سایتها و روزنامهها منتشر شد، هر لحظه خبری و گاهی شایعهای دست به دست میشد که برخی هایشان نمک بر زخم خانواده «آتنا» میپاشید و بعضی هایشان ابهامهایی به پرونده اضافه میکرد. در حالی که تحقیقات این پرونده تکمیل شده است و متهم با صدور کیفرخواست روز شنبه 4 شهریور پای میز محاکمه مینشیند، «اسماعیل» رنگرز در اظهاراتی تازه در سلول انفرادی زندان ادعا کرده که تحت فشار بازجوییها به قتل «آتنا» اعتراف کرده و برای اینکه خلاص شود قتل دو زن دیگر را نیز پذیرفته است. در همین راستا حجتالاسلام قاصدی، رئیس کل دادگستری استان اردبیل در گفتوگو با «تسنیم» به تشریح جزئیات تحقیقات این پرونده و اعترافهای قاتل پرداخت.
از گم شدن «آتنا» تا دستگیری «اسماعیل»
وی گفت: «براساس اسناد پرونده «آتنا اصلانی» 28 خرداد ناپدید شده و 29 خرداد پروندهای در این باره دراداره آگاهی تشکیل و یک روز بعد نیز این پرونده قضایی به بازپرس شعبه اول بازپرسی پارسآباد ارجاع شد و بررسیهای قضایی صورت گرفت. با توجه به گزارش مفقودی، جست و جوها در اطراف محل گم شدن دختربچه در نزدیک محل دستفروشی پدرش تمرکز یافت و پلیس آگاهی در همان حوالی به شخصی مظنون شد. فیلم دوربین مداربسته مغازههای اطراف نشان میداد که آتنا از مقابل یک مغازه عبور کرد اما دوربین بعدی عبور آتنا را نشان نمیداد، ولی افراد دیگری که در تصاویر قبلی همراه آتنا بودند از دوربینهای بعدی عبور کردند. با توجه به اینکه متهم-اسماعیل- شخص خوشنامی در محل نبود ـ مأموران او را بهعنوان مظنون دستگیر کردند و چون نتوانست وثیقه تأمین کند بازداشت ماند. با توجه به اینکه تحقیقات نشان داد دوربین مغازه اسماعیل در یکی دو روز پیش از گم شدن دخترک خاموش بود، ظن پلیس به او بیشتر شد اما در بازرسی مغازه و خانهاش چیزی به دست نیامد. دو هفته از بازداشت او گذشته بود و چون متهم از بیرون زندان خبر نداشت، در یک تماس تلفنی از آنها خواسته بود ساک موادی را از پارکینگ مجاور خانه اش- که در اختیار برادرش بود- خارج کنند. وقتی همسر و برادر اسماعیل به محل میروند و جسد را میبینند به دادستانی مراجعه و کشف جسد را اعلام کردند. به این ترتیب 19 تیر جسد پیدا شد و پرونده وارد مرحله تازهای شد. بعد از آن متهم به قتل بچه و سرقت طلاهای او و محل جاسازی آنها اعتراف کرد. با اینکه این فرد هر بار در اعترافاتش، انگیزه و نوع قتل را تغییر میداد اما در کل، قتل و پنهان کردن و جابهجایی جسد را رد نکرد. گرچه هرگز او در بحث تجاوز اقرار نداشت و همچنان ندارد اما بررسیها و معاینات پزشکی قانونی تأیید میکند که تجاوز هم توسط این شخص جانی صورت گرفته و این هم بحث قابل توجهی است.»
نخستین دادگاه قاتل پارس آباد پشت درهای بسته
«این پرونده دو جنبه داشت؛ یکی قتل و سرقت اموال و بحث دیگر تجاوز به عنف بود. بحث قتل و سرقت اموال را باید بازپرس تحقیقات انجام میداد که 8 مرداد کیفرخواست صادر و به دادگاه کیفری یک استان ارسال شد اما تحقیقات در بخش مربوط به تجاوز به عنف باید در دادگاه انجام میشد و بازپرس نمیتوانست دخالت کند. آن بخش هم در دادگاه مورد بررسی قرار گرفت و زمان تشکیل جلسه محاکمه مشخص شد. بدون شک با توجه به اینکه بخشی از پرونده مربوط به تجاوز است، به احتمال فراوان جلسه دادگاه غیرعلنی باشد، هرچند چگونگی و کیفیت برگزاری محاکمه از اختیارات دادگاه است.»
انگیزه اصلی، تجاوز است
«متهم فرد حرفهای و بیعاطفهای است. او ابتدا مسائلی را مطرح کرده بود ولی در دادگاه در زمان تحقیقات درخصوص تجاوز، خیلی از آن اظهارات را تغییر داد. خودش مسائل دیگری را گفته اما آنچه برای دادگاه تا حدودی مشخص است، اینکه قتل توسط او محرز و دلایل تجاوز بهعنف توسط او هم مشخص است. بهنظر ما انگیزه اصلی تجاوز بوده که سرانجام چون این اتفاق افتاده و احتمال لو رفتن آن وجود داشته متهم اقدام به قتل کرده است. این رنگرز در تحقیقات گفته که پدر آتنا نزدیک مغازه او بساط پهن میکرده و آتنا هم همراه او بوده است. این فرد هم چون بیماری جنسی داشته و براساس اعترافات خودش از یکی دو روز قبلتر دخترک را زیرنظر داشته و در فرصتی که او برای پر کردن بطری آب به مغازه او آمده، در را روی او بسته و در اتاق مجاور مغازه قصدش را عملی کرده است.»
رسیدگی ویژه به پرونده
«اینکه این پرونده از ابتدا باعث تحریک احساسات و عواطف مذهبی مردم شد طبیعی بود. استان اردبیل یک استان مذهبی است. مردمی، مذهبی، ولایتمدار و محب اهلبیت(ع) دارد و این اتفاقات بسیار نادر است و مردم نمیتوانند آن را تحمل کنند. به همین دلیل بود که ابتدای قضیه یک التهاب جدی ناشی از تألماتی که از این مسأله به وجود آمد، باعث شد مردم تجمعاتی داشته باشند و مطالبات خود را اعلام کنند. ممکن بود حتی اقداماتی هم انجام شود که خوشبختانه با اقدامات دادستانی و پلیس مدیریت شد. دادستان با تجمعکنندگان صحبت کرد و قول داده شد که این پرونده بهصورت فوقالعاده رسیدگی شود. این اقدامات باعث اطمینان مردم به مسئولان و نهادهای رسیدگیکننده شد و چون مردم اطمینان خاطر و اعتماد داشتند این تجمعها فروکش کرد. انتظارات مردم همین است که حتماً با این قضیه بهصورت جدی برخورد شود، ما هم مصمم هستیم و حتی ریاست قوه قضائیه دستور اکید دادند که بهصورت فوقالعاده رسیدگی شود و مجموعه قضایی هم از ابتدا بهخاطر تبعات و آثار به جامانده در این پرونده تصمیم به رسیدگی فوری داشتند. این پرونده قتل، پرونده راحتی نبود چراکه کشف این موضوع دو سه هفته طول کشید و در ادامه مسائل دیگری وارد پرونده شد که تحقیقات را طولانی کرد.»
داستان قتل دو زن
«متهم همان هفته اول یا دوم تحقیقات موضوع دیگری را هم اقرار کرد. در سال 91 زنی به نام عصمت گم شد. او که به ظاهر مطلقه بود با متهم تماس تلفنی داشت و به همین خاطر پس از گم شدن او این فرد بهعنوان مظنون دستگیر شد، اما چون هیچ وقت جسدی پیدا و اطلاعی کسب نشد و همچنین بهدلیل اینکه احتمال داده میشد از طریق مرز به کشور آذربایجان رفته باشد و از سوی دیگر چون تنها اعلام مفقودی بود و علیه او شکایتی نشده و دلیلی هم بر اثبات ارتکاب قتل توسط «اسماعیل» نبود، او که متهم به آدمربایی بود بعد از دو هفته آزاد شد. از آن زمان هم خانواده آن خانم از کسی اعلام شکایت نکردند تا اینکه این متهم اقرار کرد که این زن را در جریان ارتباطاتی به قتل رسانده و محلهایی را درباره اختفای جسد معرفی کرد اما چون در حال حاضر آن زمینها تبدیل به بافت مسکونی شده و امکان جستوجو وجود نداشت ولی چون خودش اقرار کرده است که «این زن را من کشتهام» این پرونده هم بهعنوان قتل مطرح شد. همچنین یک هفته بعد از این اعتراف، در بررسی اموال او یک برگ چک از خانمی کشف شد که در سال 93 به قتل رسیده و خوشبختانه جسدش هم کشف شده بود اما قاتل مشخص نبود. با توجه به اینکه چک این خانم در خودروی اسماعیل کشف شد، زمینه این شد که تحقیقاتی هم در این باره انجام شود ، ابتدا منکر ارتباط بود اما سرانجام به این قتل هم اقرار کرد. اسماعیل گفته که این خانم بیوه بوده و او را هم کشته است. او در تحقیقات آگاهی و بازپرسی به این دو قتل اعتراف کرد. این موارد باعث شد که تحقیقات این دو پرونده هم کنار پرونده آتنا ادامه یابد و همچنان ادامه دارد. جسد خانم عصمت پیدا نشد اما همان زمان یک جسد مجهولالهویه پیدا شد که از آن آزمایش دیانای گرفته شد و در حال حاضر از خانواده عصمت هم آزمایشهای مربوطه انجام شده تا نتیجه مشخص شود و منتظر اعلام جواب آزمایش از تهران هستیم. اینها باعث شد که پرونده آن دو نفر منتهی به کیفرخواست نشود اما پرونده آتنا از این دو مورد تفکیک شده و بهصورت مجزا به دادگاه کیفری ارجاع شده است.»
قاتل آتنا در گیلان قتل نکرده است
«ارتباط متهم با پرونده قتل دو زن در گیلان بهطور کامل منتفی و تحقیقات درباره آنها متوقف شده است.او در حال حاضر درباره قتل دو زنی که پیشتر اقرار کرده اعترافات خود را منکر شده است اما اقراری که مثل این موضوع منجر به کشف واقعیت بشود از مسلمات علیه او است. شاید اگر واقعیت کشف نمیشد، برخی از اعترافاتش محل شک و تأمل بود اما اعترافات او به طور کامل منجر به کشف واقعیت شده است، هرچند درباره آن دو نفر تحقیقات ادامه دارد.»
اعتقادات سست و سهلانگاریهای تربیتی
«این اتفاقات ناشی از آن است که انسان زمانی که هم از آموزههای دینی و هم از آموزههای اخلاقی فاصله میگیرد، به چنین جاهایی کشیده میشود. در حال حاضر خیلی چیزها در زندگیمان تأثیرگذار است. بخش اعظمی از جرایمی که متأسفانه در حال حاضر با آنها مرتبط هستیم ناشی از نبود آموزشهای لازم است، چه در بخش ارتباطات و بحث اجتماعی و بحثهای اخلاقی و دینی و بدون شک اینها مؤثر هستند. گاهی هم سهلانگاریهایی درباره بچههایمان داریم چه در حوزه مراقبتی، چه در بحث آموزشی و چه در بحث تربیتی. اینکه چطور یک فرد راحت به قتل اعتراف میکند؟ آن دو زن را که گفته مدتها با آنها ارتباط داشته به قتل میرساند و جسد را در فاضلاب و چاهی میاندازد؟ باید ریشهیابی شود.»
متهم تبرئه نشده است
گفته شده که در پرونده «عصمت» که او مظنون بود، متهم با ارتباط یکی از بستگانش تبرئه شده است. در حالی که واقعیت این گونه نیست. ما باید برای محکومیت شخص، دلیل داشته باشیم. اما ممکن است واقعاً مرتکب قتل هم شده باشد اما دلیلی علیه او نباشد. در پرونده آتنا هم اگر فرصت میکرد و دلایل را مخفی میکرد شاید چیزی کشف نمیشد. بیشک اگر این فرد ارتباطی با اخلاقیات و مسجد و نماز داشت، شاید آنقدر قسیالقلب و جانی و بیتفاوت نمی شد. این قساوت به حدی بود که همسرش در بازپرسی به اسماعیل گفته بود «تو چطور آدمی هستی که 8 شب بچه را به قتل رساندی، او را در بشکه گذاشتی و یک ساعت بعد خندان به خانه آمدی و بهراحتی شام خوردی، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است؟»همه اینها نشان میدهد که در معرض هجوم فرهنگی شدیدی قرار گرفتهایم، بویژه در این شهرهای مرزی که رسانههای بیگانه پررونق هستند و بیشتر خانوادهها در معرض آنها قرار دارند تأثیرپذیری چند برابر است. آنها ما را از دین و اخلاق فاصله میدهند تا جایی که ما این جنایات را بهراحتی مرتکب میشویم. این فرد هم خودش گفته که «من چشمم به این بچه افتاد، چشمم او را گرفت تا جایی که این اتفاق افتاد». شاید خودش هم فکرش را نمیکرد که برای پوشاندن این جنایت، یک دختربچه را به قتل برساند و مرتکب این جنایت شود که نهتنها یک خانواده، که شاید دنیایی را متألم کند.
از وقتی قاتل آتنا را به زندان آوردهاند در انفرادی بوده، دور از چشم همه؛ با دو نفر محافظ شبانهروزی. میگویند زندانیهای اینجا آنقدر غیرتی هستند که اگر بو ببرند «اسماعیل» پشت همین میلهها و دیوارها ست، لحظهای زندهاش نمیگذارند؛ قاتلی که با رفتار شیطانی و قتل فجیع آتنا، نه تنها قلب پدر و مادرش، که قلب تمام مردم ایران را به آتش کشید.
با هر قدمی که برمیدارد، صدای جیرینگ جیرینگ کشیده شدن زنجیرهای پابند «اسماعیل» به موزاییک داخل بند، بلندتر میشود و صورتش در قاب نوری که از پشت سرش به داخل راهرو میپاشد واضحتر میشود؛ چهرهاش آرام است و بیروح؛ ریز اندام است و به نسبت آخرین عکسی که از او دیدهام تغییری نکرده؛ با اینکه دستبند آهنی و پابند فلزیاش هیبتش را تکیده و افتاده کرده، ولی حال و روزش بهتر از چیزی است که تصور میکردم؛ صورت تراشیده، سر و وضع تمیز و مرتب و موهای فر و تنکی که معلوم است تازه شسته شده؛ به هر حال همه چیز در نگاه اول مرتب است و آرام...
با اینکه تأکید داریم که کلماتش را به زبان فارسی بگوید ولی وقتی احساساتی میشود و اشکهایش از نوک بینیاش میچکد و صدایش میلرزد، ناخودآگاه کلماتش آذری میشود و جملههای یکی در میان فارسی و ترکی؛ نامفهوم؛ به هر حال لُب کلامش این است که اعترافات قبلیاش را تحت اجبارگفته و خلاصه نه به آتنا تجاوز کرده و نه او را کشته... حرفهایی که شاید باورش برای خودش هم چندان امکانپذیر نیست.
متن زیرحاصل گفتوگوی یک ساعته «تسنیم» با این متهم در زندان است. گفت و گویی که سعی شده برای حفظ امانتداری، تا حد امکان با همان کلمات شکسته و افعال محاورهای به صورت مکتوب منتشر شود.
توی مغازه در حال رنگرزی بودم، عرق کرده بودم، جلوی مغازه نشستم تا عرقم خشک شه؛ وقتی بلند شدم و رفتم داخل مغازه دیدم دختر بهنام از داخل سرویس، داره بطری آب معدنی پر میکنه؛ بهش گفتم دخترداری چهکار میکنی؟ یهو دیدم افتاده جلو دستشویی؛ از پله افتاده و داره از بینی و دهانش خون میاد؛ نمیدونم سکته کرده بود یا هر چی؛ منم از ترس پدر و فامیلشون که قرهداغلیان و از ترس اینکه اگه میفهمیدن منو میکشتن، پا و دهانش رو گرفتم که خون زمین نریزه. چون مغازه باز بود و ما کار میکردیم، توی مغازه مشتری میومد و برای اینکه مشتری نفهمه بردمش اتاق پشتی قایمش کردم اونوقت دیدم مرده؛ نمیدونم از افتادن مرده یا سکته کرده یا تو دست من مرده به هر حال داخل مغازه من اتفاق افتاده بود.
- یعنی تو آتنا رو نکشتی؟
نه من نکشتم یا از پله افتاده یا وقتی دستم رو جلوی دهانش گرفته بودم که خون روی زمین نریزه مرده یا نمیدونم سکته کرده مرده ولی من نکشتمش؛ خودم دختر دارم؛ ای کاش من مرده بودم و اون نمرده بود. خودم دختر دارم سه تا بچه دارم.
- خب تو قبلاً اعتراف کردی که آتنا رو کشتی.
من توی فشار بودم؛ سرم باد کرده بود، همه بدنم سیاه بود، گفتم توی پارس آباد هرچی کشته شدن به گردن من بیندازید و منو راحتم بذارید؛ اعدام بشم از این عذاب و شکنجه راحت میشم. دو ماهه خانوادهام رو ندیدم به خدا من هم آدمم؛ منم اشتباه کردم ولی اشتباهم فقط این بود که به پدرش نگفتم.
- وقتی دیدی آتنا افتاده روی زمین چرا به پدرش نگفتی که چه اتفاقی افتاده؟
ترسیدم؛ ترسیدم منو بکشن، ولی کاش گفته بودم و میمردم ولی این همه عذاب نمیکشیدم؛ من توی این مدت یک مرتبه از اول تا آخر قرآن رو خوندم تا خدا از سر تقصیرم بگذره ولی ترسیدم از اینکه به پدرش بگم، حتی چند بار هم پدرش رو توی مسجد جامع دیدمش ولی جرأت نکردم بهش بگم.
- ولی نتیجه آزمایشهای پزشکی قانونی با صراحت میگوید که به آتنا تجاوز شده است.
من تجاوز نکردم؛ وجدانم راحته. خودم دختر دارم، منم انسانم، وجدان و شرف دارم؛ به خدا قسم میخورم دست به اون دختر نزدم. پزشک قانونی هم بگه، مهم نیست، من وجدانم راحته که به اون بچه دست هم نزدم. بمیرم هم وجدانم راحته.
- ولی نتیجه آزمایشها چیز دیگهای هست...
... اگه دختری افتاده باشه و در حال مرگ باشه، کسی احساساتی میشه؟
- جنازه آتنا را چطور مخفی کردی؟
توی یک سطل بزرگ که پلاستیک داشت انداختمش؛ بعداً بردمش توی پارکینگ
- کی طلاهای آتنا رو برداشتی؟ بعد از اینکه انداختیش توی بشکه؟
همون موقع که جنازه آتنا روی زمین بود النگوهاش رو درآوردم، قبل از اینکه بندازمش توی بشکه.
- خب یعنی تو توی اون شرایطی که خون از دهن و بینی آتنا میومد و به قول خودت ترسیده بودی که کسی نیاد توی مغازه و حتی مطمئن هم نبودی که مرده یا نه، طلاهاش رو درآوردی؟
پدرش دستفروش بود؛ من نیاز مالی ندارم ولی دنبال یک فرصتی بودم که طلاهاش رو بندازم توی حیاط خانه پدرش. من هیچ نیاز مالی ندارم. من خودم جای النگوها و گوشوارهاش رو به پلیس گفتم.
- توی مدتی که خانواده آتنا ازش بیخبر بودن، پدرش پیش تو نیومد تا سراغ آتنا رو از تو بگیره؟
نه اصلاً.
- تو قبلاً هم پرونده داشتی.
نه نداشتم.
- تو قبلاً توی زندان نبودی؟
چرا بودم، یه بار به خاطر زنا.
- سابقه دیگهای هم داشتی؟
ضرب و جرح، قتل و آدم ربایی که در آن تبرئه شدم.
- اطرافیانت میگن آدم شروری هستی..
نه! اصلاً
- خب! معمولاً به آدمی که سابقه زنا داره، سابقه ضرب و جرح داره، سابقه آدمربایی و قتل داره میگن شرور.
(سکوت)
- توضیح میدی که پرونده زنا مربوط به چی بوده؟
وقتی من از زن اولم جدا شده بودم یک زنی بود به اسم فرانک؛ یک ماه با من دوست بود، یک بار رفته بود سفر و به من گفت که بعد از سفر میاد اردبیل منم از پارس آباد برم اردبیل تا یک روز با هم بگردیم؛ گفتم باشه، بعدازظهر یه آقا و خانمی آمدند مغازه من و گفتند تو که با دختر من فرار کردی بگو کجاست؛ اون با یکی نامزده و از این حرفها، من هم گفتم من اینجام اون یه شهر دیگه؛ بعد از اون مأموران پلیس امنیت اخلاقی آمدند و به من گفتند باید برم دادگاه، من هم رفتم، پدر دختر و قاضی در دادگاه حضور داشتند؛ بعد از حرفهای پدر دختر گفتم که آن دختر رفته مسافرت و من پارس آبادم، چطور ممکنه باهم فرار کرده باشیم؟ خلاصه تبرئه شدم ولی 10 روز بعد خود «فرانک» آمد سراغم و گفت اگه با من نیایی من خودم را میکشم، من هم گفتم برو بکش، من با تو فرار نکردم؛ خلاصه بعد از یک ماه دوباره از من شکایت کرد و گفته بود که این با من فلان کار و بهمان کار رو کرده؛ قاضی به من گفت تو این دختر را میگیری؟ من هم گفتم نه؛ من که اون رو سفر نبرده بودم، نهایتاً محکوم شدم و 2 ماه زندان رفتم و با وثیقه آزاد شدم.
- «عصمت غ» رو میشناسی؟ باهاش چند وقت ارتباط داشتی؟
عصمت مشتریام بود؛ من به داداش و خواهرش و 60 نفر که برام فرش میبافتن دستمزد میدادم ولی هیچ ارتباط دیگهای باهاش نداشتم.
- اون رو چطور کشتی؟
اونو نکشتم.
- خودت مگه اعتراف نکردی؟
زیرفشار بودم و گفتم هر قتلی اینجا بوده رو من گردن میگیرم. اصلاً از خانوادهاش بپرسید میگن که عصمت رفته آذربایجان و با یکی ازدواج کرده. توی آگاهی گفتن من یک سال و نیم یک خانهای را اجاره کرده بودم و بعد پرسیدن عصمت رو کجا نگه داشتم؛ منم بهشون گفتم من هر روز صبح میرم مغازه و شب برمیگردم؛ اگه یک ساعت دیر برم خونه خانمم زنگ میزنه میگه کجایی. من یک سال و نیم کجا میتونستم برم؛ پارسآباد محیط کوچکیه، همه همدیگر رو میشناسن.
- از همسر اولت جدا شدی؟
بله.
- چرا میخواست از تو جدا بشه؟
اخلاقمون با هم جور در نمیآمد ولی من نمیخواستم طلاقش بدم.
- میگن خانومت چون میخواستی به یک دختربچه تجاوز کنی ازت جدا شده.
نه، چون من طلاقش نمیدادم گفت که من یک دختربچه 9 ساله رو برده بودم حموم.
- برادرت مصاحبه کرده و گفته چند وقت پیش وقتی دختر همسایهتون اومده بوده از تو ابریشم قالی بگیره، گریه کنان برگشته بوده خانهشان و برادرهایش هم به خاطر کاری که تو با خواهرشان کرده بودی و او گریان برگشته بود خانه، با تو درگیر شدن...
نه این دروغه؛ من با برادرهای اون به خاطر مسائل مالی درگیر شدم. همه این حرفا دروغه، همه چی توی پرونده من در دادگاه هست.
- پدر آتنا گفته راضی به اعدام تو نیست؛ میخواد تو سنگسار بشی.
من راضی ام به رضای خدا؛ هر چی مصلحت الهی باشه همون میشه،خب حق میدم بهشون، بچهشون مرده، من اشتباه کردم که همون اول که بچهشون روی پله افتاده بود! بهشون نگفتم.
- دوربین مغازهات را چرا خاموش کرده بودی؟
مدتی بود که میخواستم مغازه را تخلیه کنم برای همین هم دوربین مغازه را از یک ماه قبل از حادثه از برق کشیده بودم،الان هم شما مغازه را ببینید مشخص است که دیوارها بتونه کاری شده تا مغازه را موقع تحویل، تمیز به مالک بدهم.
- یک فیلم از تو هست که داری میوه از مغازهدار همسایهات میدزدی؟
صاحب مغازه دندان من را شکسته بود و محکوم هم شده بود؛ آمد پیش من و بهم گفت اگه رضایت ندی، من از تو فیلم دارم که در حال دزدی هستی و میروم شکایت میکنم، گفتم برو شکایت کن؛ شکایت کرد ولی من در دادگاه هم گفتم و شاهد هم داشتم که اون اجناس را خریده بودم؛ آخه سیب زمینی چه ارزشی داره که من بخوام سیبزمینی بردارم؟ همه اینها توی پرونده هم هست و من هم در اون پرونده تبرئه شدم.
- خیلیها میگویند یکی از بستگانت که در سیستم قضایی پارسآباد سمت مهمی داشته توی پروندههای قبلیات کمکت میکرده...
نه به خدا اینها همه دروغ است؛ ما حدود 25 سال است که با او قهریم و رفت و آمدی هم نداریم و او هم تبریز است نه پارسآباد. هر چی میگن دروغه.
- حال مادرت به خاطر کارهای تو خیلی خوب نیست؛ میگه روی بیرون رفتن از خانه ندارد؛ یک جورایی خانوادهات میگویند تو آبروی آنها را هم بردهای...
(پس از مدتی سکوت) مادر و خانوادهام من را میشناسند؛ میدانند من اهل این کار نیستم، برادر، برادرش را میشناسد، مادر، پسرش را میشناسد، ای کاش پایم شکسته بود و این اتفاق نمیافتاد. (گریه)
- فکر میکنی دادگاه چه حکمی برات صادر میکنه؟
نمیدونم... ولی وجدانم راحته... من اشتباه کردم. خدا میدونه شاید اونها رضایت بدن؛ به هر حال آنها هم انسان هستند ولی من اشتباه کردم و پشیمانم. به خدا حاضرم دو تا دست منو ببرن ولی من دوباره چشمای اون بچه رو ببینم.
- تجربه تلخ جنسی در دوران کودکی ات داشتی؟ اصلاً بچه شر و شوری بودی؟
نه؛ من 30 سال کاسبی کردم؛ همیشه کمک خرج خانواده و کمک حال پدرم بودم،خواهرم را عروس کردم، شغلم رنگرزی بود، یک عمر با آتش و رنگ کار کردم و در آخر هم سرنوشتم این طوری شد.
رئیس کل دادگستری استان اردبیل تشریح کرد: ناگفته های پرونده قتل «آتنا»ی 7 ساله شمارش معکوس برای آغاز محاکمه قاتل «آتنا»ی 7 ساله پارس آبادی درحالی آغاز شده است که مردم بیصبرانه منتظرفرجام زودهنگام این پرونده هولناک هستند تا شاید اندکی از زخمهای عمیقی که بواسطه این جنایت برپیکره جامعه وارد شد کاسته شود. از روزی که خبر کشف جسد «آتنا» در شبکههای مجازی، سایتها و روزنامهها منتشر شد، هر لحظه خبری و گاهی شایعهای دست به دست میشد که برخی هایشان نمک بر زخم خانواده «آتنا» میپاشید و بعضی هایشان ابهامهایی به پرونده اضافه میکرد. در حالی که تحقیقات این پرونده تکمیل شده است و متهم با صدور کیفرخواست روز شنبه 4 شهریور پای میز محاکمه مینشیند، «اسماعیل» رنگرز در اظهاراتی تازه در سلول انفرادی زندان ادعا کرده که تحت فشار بازجوییها به قتل «آتنا» اعتراف کرده و برای اینکه خلاص شود قتل دو زن دیگر را نیز پذیرفته است. در همین راستا حجتالاسلام قاصدی، رئیس کل دادگستری استان اردبیل در گفتوگو با «تسنیم» به تشریح جزئیات تحقیقات این پرونده و اعترافهای قاتل پرداخت.
از گم شدن «آتنا» تا دستگیری «اسماعیل»
وی گفت: «براساس اسناد پرونده «آتنا اصلانی» 28 خرداد ناپدید شده و 29 خرداد پروندهای در این باره دراداره آگاهی تشکیل و یک روز بعد نیز این پرونده قضایی به بازپرس شعبه اول بازپرسی پارسآباد ارجاع شد و بررسیهای قضایی صورت گرفت. با توجه به گزارش مفقودی، جست و جوها در اطراف محل گم شدن دختربچه در نزدیک محل دستفروشی پدرش تمرکز یافت و پلیس آگاهی در همان حوالی به شخصی مظنون شد. فیلم دوربین مداربسته مغازههای اطراف نشان میداد که آتنا از مقابل یک مغازه عبور کرد اما دوربین بعدی عبور آتنا را نشان نمیداد، ولی افراد دیگری که در تصاویر قبلی همراه آتنا بودند از دوربینهای بعدی عبور کردند. با توجه به اینکه متهم-اسماعیل- شخص خوشنامی در محل نبود ـ مأموران او را بهعنوان مظنون دستگیر کردند و چون نتوانست وثیقه تأمین کند بازداشت ماند. با توجه به اینکه تحقیقات نشان داد دوربین مغازه اسماعیل در یکی دو روز پیش از گم شدن دخترک خاموش بود، ظن پلیس به او بیشتر شد اما در بازرسی مغازه و خانهاش چیزی به دست نیامد. دو هفته از بازداشت او گذشته بود و چون متهم از بیرون زندان خبر نداشت، در یک تماس تلفنی از آنها خواسته بود ساک موادی را از پارکینگ مجاور خانه اش- که در اختیار برادرش بود- خارج کنند. وقتی همسر و برادر اسماعیل به محل میروند و جسد را میبینند به دادستانی مراجعه و کشف جسد را اعلام کردند. به این ترتیب 19 تیر جسد پیدا شد و پرونده وارد مرحله تازهای شد. بعد از آن متهم به قتل بچه و سرقت طلاهای او و محل جاسازی آنها اعتراف کرد. با اینکه این فرد هر بار در اعترافاتش، انگیزه و نوع قتل را تغییر میداد اما در کل، قتل و پنهان کردن و جابهجایی جسد را رد نکرد. گرچه هرگز او در بحث تجاوز اقرار نداشت و همچنان ندارد اما بررسیها و معاینات پزشکی قانونی تأیید میکند که تجاوز هم توسط این شخص جانی صورت گرفته و این هم بحث قابل توجهی است.»
نخستین دادگاه قاتل پارس آباد پشت درهای بسته
«این پرونده دو جنبه داشت؛ یکی قتل و سرقت اموال و بحث دیگر تجاوز به عنف بود. بحث قتل و سرقت اموال را باید بازپرس تحقیقات انجام میداد که 8 مرداد کیفرخواست صادر و به دادگاه کیفری یک استان ارسال شد اما تحقیقات در بخش مربوط به تجاوز به عنف باید در دادگاه انجام میشد و بازپرس نمیتوانست دخالت کند. آن بخش هم در دادگاه مورد بررسی قرار گرفت و زمان تشکیل جلسه محاکمه مشخص شد. بدون شک با توجه به اینکه بخشی از پرونده مربوط به تجاوز است، به احتمال فراوان جلسه دادگاه غیرعلنی باشد، هرچند چگونگی و کیفیت برگزاری محاکمه از اختیارات دادگاه است.»
انگیزه اصلی، تجاوز است
«متهم فرد حرفهای و بیعاطفهای است. او ابتدا مسائلی را مطرح کرده بود ولی در دادگاه در زمان تحقیقات درخصوص تجاوز، خیلی از آن اظهارات را تغییر داد. خودش مسائل دیگری را گفته اما آنچه برای دادگاه تا حدودی مشخص است، اینکه قتل توسط او محرز و دلایل تجاوز بهعنف توسط او هم مشخص است. بهنظر ما انگیزه اصلی تجاوز بوده که سرانجام چون این اتفاق افتاده و احتمال لو رفتن آن وجود داشته متهم اقدام به قتل کرده است. این رنگرز در تحقیقات گفته که پدر آتنا نزدیک مغازه او بساط پهن میکرده و آتنا هم همراه او بوده است. این فرد هم چون بیماری جنسی داشته و براساس اعترافات خودش از یکی دو روز قبلتر دخترک را زیرنظر داشته و در فرصتی که او برای پر کردن بطری آب به مغازه او آمده، در را روی او بسته و در اتاق مجاور مغازه قصدش را عملی کرده است.»
رسیدگی ویژه به پرونده
«اینکه این پرونده از ابتدا باعث تحریک احساسات و عواطف مذهبی مردم شد طبیعی بود. استان اردبیل یک استان مذهبی است. مردمی، مذهبی، ولایتمدار و محب اهلبیت(ع) دارد و این اتفاقات بسیار نادر است و مردم نمیتوانند آن را تحمل کنند. به همین دلیل بود که ابتدای قضیه یک التهاب جدی ناشی از تألماتی که از این مسأله به وجود آمد، باعث شد مردم تجمعاتی داشته باشند و مطالبات خود را اعلام کنند. ممکن بود حتی اقداماتی هم انجام شود که خوشبختانه با اقدامات دادستانی و پلیس مدیریت شد. دادستان با تجمعکنندگان صحبت کرد و قول داده شد که این پرونده بهصورت فوقالعاده رسیدگی شود. این اقدامات باعث اطمینان مردم به مسئولان و نهادهای رسیدگیکننده شد و چون مردم اطمینان خاطر و اعتماد داشتند این تجمعها فروکش کرد. انتظارات مردم همین است که حتماً با این قضیه بهصورت جدی برخورد شود، ما هم مصمم هستیم و حتی ریاست قوه قضائیه دستور اکید دادند که بهصورت فوقالعاده رسیدگی شود و مجموعه قضایی هم از ابتدا بهخاطر تبعات و آثار به جامانده در این پرونده تصمیم به رسیدگی فوری داشتند. این پرونده قتل، پرونده راحتی نبود چراکه کشف این موضوع دو سه هفته طول کشید و در ادامه مسائل دیگری وارد پرونده شد که تحقیقات را طولانی کرد.»
داستان قتل دو زن
«متهم همان هفته اول یا دوم تحقیقات موضوع دیگری را هم اقرار کرد. در سال 91 زنی به نام عصمت گم شد. او که به ظاهر مطلقه بود با متهم تماس تلفنی داشت و به همین خاطر پس از گم شدن او این فرد بهعنوان مظنون دستگیر شد، اما چون هیچ وقت جسدی پیدا و اطلاعی کسب نشد و همچنین بهدلیل اینکه احتمال داده میشد از طریق مرز به کشور آذربایجان رفته باشد و از سوی دیگر چون تنها اعلام مفقودی بود و علیه او شکایتی نشده و دلیلی هم بر اثبات ارتکاب قتل توسط «اسماعیل» نبود، او که متهم به آدمربایی بود بعد از دو هفته آزاد شد. از آن زمان هم خانواده آن خانم از کسی اعلام شکایت نکردند تا اینکه این متهم اقرار کرد که این زن را در جریان ارتباطاتی به قتل رسانده و محلهایی را درباره اختفای جسد معرفی کرد اما چون در حال حاضر آن زمینها تبدیل به بافت مسکونی شده و امکان جستوجو وجود نداشت ولی چون خودش اقرار کرده است که «این زن را من کشتهام» این پرونده هم بهعنوان قتل مطرح شد. همچنین یک هفته بعد از این اعتراف، در بررسی اموال او یک برگ چک از خانمی کشف شد که در سال 93 به قتل رسیده و خوشبختانه جسدش هم کشف شده بود اما قاتل مشخص نبود. با توجه به اینکه چک این خانم در خودروی اسماعیل کشف شد، زمینه این شد که تحقیقاتی هم در این باره انجام شود ، ابتدا منکر ارتباط بود اما سرانجام به این قتل هم اقرار کرد. اسماعیل گفته که این خانم بیوه بوده و او را هم کشته است. او در تحقیقات آگاهی و بازپرسی به این دو قتل اعتراف کرد. این موارد باعث شد که تحقیقات این دو پرونده هم کنار پرونده آتنا ادامه یابد و همچنان ادامه دارد. جسد خانم عصمت پیدا نشد اما همان زمان یک جسد مجهولالهویه پیدا شد که از آن آزمایش دیانای گرفته شد و در حال حاضر از خانواده عصمت هم آزمایشهای مربوطه انجام شده تا نتیجه مشخص شود و منتظر اعلام جواب آزمایش از تهران هستیم. اینها باعث شد که پرونده آن دو نفر منتهی به کیفرخواست نشود اما پرونده آتنا از این دو مورد تفکیک شده و بهصورت مجزا به دادگاه کیفری ارجاع شده است.»
قاتل آتنا در گیلان قتل نکرده است
«ارتباط متهم با پرونده قتل دو زن در گیلان بهطور کامل منتفی و تحقیقات درباره آنها متوقف شده است.او در حال حاضر درباره قتل دو زنی که پیشتر اقرار کرده اعترافات خود را منکر شده است اما اقراری که مثل این موضوع منجر به کشف واقعیت بشود از مسلمات علیه او است. شاید اگر واقعیت کشف نمیشد، برخی از اعترافاتش محل شک و تأمل بود اما اعترافات او به طور کامل منجر به کشف واقعیت شده است، هرچند درباره آن دو نفر تحقیقات ادامه دارد.»
اعتقادات سست و سهلانگاریهای تربیتی
«این اتفاقات ناشی از آن است که انسان زمانی که هم از آموزههای دینی و هم از آموزههای اخلاقی فاصله میگیرد، به چنین جاهایی کشیده میشود. در حال حاضر خیلی چیزها در زندگیمان تأثیرگذار است. بخش اعظمی از جرایمی که متأسفانه در حال حاضر با آنها مرتبط هستیم ناشی از نبود آموزشهای لازم است، چه در بخش ارتباطات و بحث اجتماعی و بحثهای اخلاقی و دینی و بدون شک اینها مؤثر هستند. گاهی هم سهلانگاریهایی درباره بچههایمان داریم چه در حوزه مراقبتی، چه در بحث آموزشی و چه در بحث تربیتی. اینکه چطور یک فرد راحت به قتل اعتراف میکند؟ آن دو زن را که گفته مدتها با آنها ارتباط داشته به قتل میرساند و جسد را در فاضلاب و چاهی میاندازد؟ باید ریشهیابی شود.»
متهم تبرئه نشده است
گفته شده که در پرونده «عصمت» که او مظنون بود، متهم با ارتباط یکی از بستگانش تبرئه شده است. در حالی که واقعیت این گونه نیست. ما باید برای محکومیت شخص، دلیل داشته باشیم. اما ممکن است واقعاً مرتکب قتل هم شده باشد اما دلیلی علیه او نباشد. در پرونده آتنا هم اگر فرصت میکرد و دلایل را مخفی میکرد شاید چیزی کشف نمیشد. بیشک اگر این فرد ارتباطی با اخلاقیات و مسجد و نماز داشت، شاید آنقدر قسیالقلب و جانی و بیتفاوت نمی شد. این قساوت به حدی بود که همسرش در بازپرسی به اسماعیل گفته بود «تو چطور آدمی هستی که 8 شب بچه را به قتل رساندی، او را در بشکه گذاشتی و یک ساعت بعد خندان به خانه آمدی و بهراحتی شام خوردی، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است؟»همه اینها نشان میدهد که در معرض هجوم فرهنگی شدیدی قرار گرفتهایم، بویژه در این شهرهای مرزی که رسانههای بیگانه پررونق هستند و بیشتر خانوادهها در معرض آنها قرار دارند تأثیرپذیری چند برابر است. آنها ما را از دین و اخلاق فاصله میدهند تا جایی که ما این جنایات را بهراحتی مرتکب میشویم. این فرد هم خودش گفته که «من چشمم به این بچه افتاد، چشمم او را گرفت تا جایی که این اتفاق افتاد». شاید خودش هم فکرش را نمیکرد که برای پوشاندن این جنایت، یک دختربچه را به قتل برساند و مرتکب این جنایت شود که نهتنها یک خانواده، که شاید دنیایی را متألم کند.
دیدگاه خوانندگان
۷۰
senator x - تهران، ایران
بندازینش تو چاه فاضلاب هم او بدرک واصل شود هم مردم این اراچیف را نشنوند و دوباره اعصابشان بهمبریزد
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۵
۵۴
زاده تهران - هامبورگ، آلمان
چرا تو انفرادی نگه اش میدارن ؟؟؟؟؟ بندازن بند عمومی بعد بفهمه تجاوز یعنی چی !!!!
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۳
۵۴
زاده تهران - هامبورگ، آلمان
چرا تو انفرادی نگه اش میدارن ؟؟؟؟؟ بندازن بند عمومی بعد بفهمه تجاوز یعنی چی !!!!
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۳
۷۰
senator x - تهران، ایران
بندازینش تو چاه فاضلاب هم او بدرک واصل شود هم مردم این اراچیف را نشنوند و دوباره اعصابشان بهمبریزد
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۵
۷۰
senator x - تهران، ایران
بندازینش تو چاه فاضلاب هم او بدرک واصل شود هم مردم این اراچیف را نشنوند و دوباره اعصابشان بهمبریزد
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۵
۵۴
زاده تهران - هامبورگ، آلمان
چرا تو انفرادی نگه اش میدارن ؟؟؟؟؟ بندازن بند عمومی بعد بفهمه تجاوز یعنی چی !!!!
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۳
۷۰
senator x - تهران، ایران
بندازینش تو چاه فاضلاب هم او بدرک واصل شود هم مردم این اراچیف را نشنوند و دوباره اعصابشان بهمبریزد
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۵
۵۴
زاده تهران - هامبورگ، آلمان
چرا تو انفرادی نگه اش میدارن ؟؟؟؟؟ بندازن بند عمومی بعد بفهمه تجاوز یعنی چی !!!!
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۳
۵۴
زاده تهران - هامبورگ، آلمان
چرا تو انفرادی نگه اش میدارن ؟؟؟؟؟ بندازن بند عمومی بعد بفهمه تجاوز یعنی چی !!!!
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۳
۷۰
senator x - تهران، ایران
بندازینش تو چاه فاضلاب هم او بدرک واصل شود هم مردم این اراچیف را نشنوند و دوباره اعصابشان بهمبریزد
پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۵