درخواست طلاق به خاطر زندگی درکنار مـادر
رأی دهید
دختر 20 ساله این زن، وقتی دید مادرش آمریکا را برای ادامه زندگی انتخاب کرده، تصمیم گرفت به زندگی مشترک با شوهرش پایان دهد تا بتواند در کنار مادرش زندگی کند. شوهر 28 ساله این زن در این باره به قاضی دادگاه خانواده گفت: یک سالی میشود که با نیلوفر ازدواج کردهام. ما عاشق هم بودیم و زندگی خوبی داشتیم.
نیلوفر علاقه زیادی به مادرش داشت. مادرش تنها زندگی میکرد. پدر نیلوفر چند سال قبل فوت کرده بود. برای همین علاقه نیلوفر به مادرش را یک امر طبیعی میدانستم. همسرم از صبح تا بعدازظهر پیش مادرش میرفت و به خانه برمیگشت. حتی گاهی اوقات هم شب را پیش مادرش میماند. من هم اعتراضی نمیکردم. تا اینکه چند وقت پیش مادرزنم تصمیم گرفت تمام زندگیاش را بفروشد و برای همیشه به آمریکا برود. برادرش در آمریکا بود و او هم میخواست کنار برادرش زندگی کند. در این میان نیلوفر پیشنهاد عجیبی را مطرح کرد. او گفت که ما هم زندگیمان را رها کنیم و به آمریکا برویم. انگار به همین سادگی بود. نیلوفر میگفت دوری از مادرش برایش سخت است، برای همین ما هم باید برای زندگی به آنجا برویم. وقتی مخالفت کردم، در کمال تعجب گفت که باید به زندگی مشترکمان پایان دهیم تا خودش بتواند براحتی به آمریکا برود. خیلی شوکه شدم و سعی کردم مانع این تصمیم او شوم. ولی فایدهای نداشت. نیلوفر به من و زندگیمان اهمیتی نمیداد، تنها علاقهاش مادرش بود و به خاطر او زندگیمان را نابود کرد. برای همین من هم تصمیم گرفتم به این زندگی بی ارزش برای همیشه پایان دهم. دیگر نمیخواهم در کنار نیلوفر زندگی کنم.
در ادامه همسر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی از چند سال پیش که پدرم فوت کرد، من و مادرم همیشه در کنار هم بودیم. از آنجا که خواهر و برادر دیگری ندارم، من و مادرم جز همدیگر کس دیگری را نداشتیم. برای همین وابستگی مان به هم چند برابر شد. مادرم در این سالها سختی زیادی کشید و خیلی تنها بود. برای همین دوست داشتم همیشه کنارش باشم. روزی که با مجید آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم، از اینکه مادرم را تنها میگذارم خیلی ناراحت بودم. برای همین از مجید قول گرفتم که اجازه دهد هیچوقت مادرم را تنها نگذارم. او هم قبول کرد. تا اینکه مادرم تصمیم گرفت پیش برادرش به آمریکا برود. دایی من در آمریکا زن و بچه دارد. او زندگی خودش را دارد برای همین مادرم در آنجا باز هم تنها میماند. او نمیتواند بدون من زندگی کند. من هم زندگی بدون مادرم برایم سخت است. از مجید خواستم با هم به آمریکا برویم، ولی قبول نکرد. من هم دیگر نمیخواهم به این زندگی ادامه دهم. چون قصد دارم با مادرم به آمریکا بروم.
در پایان نیز وقتی اصرارهای قاضی برای منصرف کردن این زوج از جدایی بی فایده بود، رسیدگی به این پرونده به جلسه آینده موکول شد.