گفتگو با قربانی اسیدپاشی : یک قابلمه اسید و ۱۷ ضربه چاقو بخاطر یک شک!/ ۹۲ بار عمل شدم
رأی دهید
به گزارش جامجمآنلاین، اسید 5 سال و یک ماه و 20 روز پیش زندگی این مرد را سوزانده است؛ چشم و گوش راستاش را برای همیشه از او گرفته و چهرهای دیگری به او داده؛ حالا انبوهی از گوشت و پوست ورآمده جای بینی،لب ،چانه و گونه روی صورت او نشسته اند. چهرهای که کمترین شباهتی به روزهای قبل از اسیدپاشی ندارد. محسن مرتضوی اما بعد از گذراندن تمام روزهای سخت و پر از درد و رنج این چند سال، حالا دوباره به زندگی سلام کردهاست. دستهایش با معرق آشنا شده و تلخی گذر زمان را در این آشنایی فراموش کرده. او یکی از قربانیان اسیدپاشی در کشورمان است؛ مثل بقیه قربانیان از ضعف قوانین مربوط به اسیدپاشی گلایه دارد و با این حال معتقد است قربانیان اسیدپاشی نباید منزوی و خانه نشین شوند. با او در فضایی مملو از بوی چوب تازه درکارگاهش به گفتوگو نشستیم:
قبل از این اتفاق چه کار میکردید؟ مثل همه شماها یک زندگی عادی داشتم. هم کار میکردم هم درس میخواندم دانشجوی سال آخر مهندسی شیمی بودم که این اتفاق افتاد. زن وبچه داشتم و خانه ام هم شهرری بود.
و بعد از این حادثه زندگی تان عوض شد؟ بله ...خیلی زیاد...هنوز هم که هنوز است نمیتوانم درک کنم که چطور این اتفاق افتاد. چطور همان آدمی که من چند ماه قبل از حادثه، ضمانتش را کرده بودم که از شرکت بیرونش نکنند، روی من اسید پاشید.
اسیدپاش همکارتان بود؟ بله ... نظافتچی شرکت بود.
هیچ وقت از اینکه ضمانتش را کردید و بعد قربانی اش شدید پشیمان نشدید؟ نه...پشیمان نشدم ...من نان دلم را میخورم ...الان هم اگر ببینم کسی مشکل دارد کمکش میکنم. نمی نشینم فکرکنم که نکند بعدا این آدم بیاید به من آسیب بزند...
چه دلیلی داشت؟ به خاطر توهم و شک. من چون کارمند تشریفات شرکت بودم، در تمام روزهای عید سال91 شیفت بودم و سرکار میرفتم اما این همکارم مرخصی بود.درآن روزها انگار یکی دیگر ازهمکاران شرکت که مسئول نگهبانی بود، برای او مزاحمت تلفنی ایجاد میکرد، پشت تلفن فوت میکرد، به او میخندید و ... و متاسفانه این فرد فکر کرده بود که من آن شخصی هستم که این مزاحمتها را برایش ایجاد کردهام.روز دوازدهم فروردین شیفت من تمام شد و تا شانزدهم مرخصی بودم. صبح روز هفدهم فروردین رفتم سرکار. ساعت 6:30 صبح بود. دیدم ایشان مشغول نظافت است، سلام کردم اما جواب نداد. چون فکرنمیکردم مشکل خاصی باشد، رفتم داخل آبدارخانه. دیدم چای هم دم کرده است و کارها را انجام داده و همه چی روبه راه است. همان موقع که میخواستم برای خودم چای بریزم، او رفت داخل حیاط و دوباره برگشت. من پشتم به او بود و نمی دیدمش.
فقط یک لحظه شنیدم که صدایم زد و گفت : من تو را می کشم... وشروع کرد به فحاشی. تا من برگشتم دیدم یک قابلمه اسید پاشید توی صورتم... البته اولش حتی یک ذره هم فکر نمیکردم اسید باشد... فکرکردم آب جوش روی من ریخته. گفتم داری چکار میکنی؟ من دیگر لباس فرم ندارم ...الان رئیس میآید همه لباس هایم را خیس کردی. اما بعد یک دفعه سوختن شروع شد.جوری که انگار که آتش گرفته باشم. در این گیرودار دیدم که پیراهنش را بالا زد و یک چاقو هم درآورد. این را که دیدم صندلیای که آنجا روی زمین بود را برداشتم و گرفتم جلوی خودم تا کمتر ضربه بخورم. اما چون چشمهایم میسوخت و بسته بودم نمی توانستم از خودم دفاع کنم. بعد افتادم زمین، جوری که هم توی اسیدی که روی زمین ریخته بود غلت میخوردم هم چاقو میخوردم.
چه کسی شما را از دست او نجات داد؟ آن موقعی که روی زمین افتاده بودم و داشتم چاقو میخوردم، یکی از همکارانم که مسئول فضای سبز بود از دور درگیری ما را از پشت پنجره دیده بود. من فقط صدایش را شنیدم که آمد مانع دعوای ما بشود و گفت چکار میکنید؟ که همان فرد اسیدپاش ، باقیمانده اسید را که درقابلمه بود روی صورت او هم پاشید و رفت ...
از آن لحظات چه چیز دیگری یادتان مانده؟ جز درد وحشتناک هیچ چیزی...او با چهار لیتر اسید زندگیام را سوزاند...زخمهای من واقعا عمیق بود ، آنقدر درد داشتم که مثل یک مار دور خودم میپیچیدم...بعد هم که همکارانم من را رساندند بیمارستان . من تا بیمارستان به هوش بودم اما آنجا که رسیدم به کما رفتم و تا مرداد درکما بودم. الان این لکنت زبانی هم که دارم به خاطر همان دورهای است که در کما بودم. اما این تازه اول ماجرا بود... بعد از به هوش آمدنم بود که تازه جراحیها شروع شد... دراین چند سال من چند تا جراحی کرده باشم خوب است؟
چند تا؟ من 92 بارعمل جراحی شدهام...شوخی نیست 92 تا عمل جراحی... یادم است قبل از این ماجرا وقتی هنوز سالم بودم ، یک عمل جزئی روی پایم انجام دادم، اما برای همان عمل کوچک کلی قصه داشتیم تا آماده بشوم و دوباره سرپا بشوم و... اما الان دیگر عمل جراحی برایم انقدر عادی شده که انگار جزئی از زندگی روزمرهام است. صبح میروم دکتر ، دکتر میگوید الان میتوانی بستری بشوی میگویم بله! زنگ میزنم به خانواده ام اطلاع میدهم و بعد عمل میشوم.
شما زن و بچه داشتید آنها چطور با این قضیه کنار آمدند؟ خیلی سخت...همسرم دراین مدت خیلی سختی کشید. چه آن روزهایی که تازه حادثه اتفاق افتاده بود و من درکما بودم و روزهایی پر ازنگرانی را میگذراند ، چه بعدها که مدام عمل جراحی داشتم، چه حالا که مثلا سالم تر شدهام اما باز هر روز چندتا قرص میخورم...ببنید ما قربانیهای اسیدپاشی قصه متفاوت تری داریم نسبت به بقیه بیمارها...حتی بیماران سوختگی... چون برای ما هفت لایه پوست ، بافت و نسوج همگی با اسید از بین رفته...حتی یک وقتهایی فکر میکنم با اسید سوختن از مرگ بدتر است چون مرگ یک بار است وتمام میشود اما درد اسید همیشه با آدم است. اصلا قابل توصیف نیست...جراحت من به حدی بود که جمجمه ام پیدا بود... برای اینکه دوباره روی سر من گوشت وپوست بیاید من بارها عمل شدم...
قبل از اینکه این ماجرای اسیدپاشی برای خود شما پیش بیاید ، درباره این اتفاق چیزی شنیده بودید؟ بله توی روزنامهها ماجرای آمنه را خوانده بودم ، داوود روشنایی را شنیده بودم ، ماجرای اسیدپاشی معصومه را میدانستم. همیشه هم این سوال توی ذهنم بود که آخر چطور یک نفر میتواند خودش یک نفر دیگر را به جرمی متهم کند، خودش حکم ببرد و خودش حکم را اجرا کند. همیشه فکر میکردم چطور اسید را بعنوان مجازات انتخاب میکنند؟!
از متهم پرونده خودتان خبر دارید؟ بله ...جالب است بدانید که مجازاتش سه سال و نیم حبس بود که الان تمام شده ، دیه 5 تا انسان کامل که ندارد بدهد و همین طور در زندان مانده و قصاص چشم و گوش راست که هنوز انجام نشده. یعنی یک سال و خورده ای است که این حکم قصاص تایید شده اما کسی انجامش نمیدهد. خودم هم نمی دانم چرا؟! به من میگویند مصاحبه نکن تا ما قصاص را انجام بدهیم...
کدام زندان است؟ رجایی شهر...
بالاخره چه زمانی در بیمارستان متوجه شدید که اسید روی شما پاشیده شده؟ چند روز بعد از اینکه از کما بیرون آمدم...خیلی ناراحت شدم ... یادم است داشتند من را میبردند اتاق عمل، در سقف اتاق عمل یک چراغ بزرگ بود، که توی آن خودم را دیدم. دیدم همه جای بدنم بانداژ است. همان موقع تصور کردم که شکلی شدهام. بعد کم کم از وضعیتم آگاهی پیدا کردم و فهمیدم که چشم راستم دیگر دید ندارد. بعد گفتند باید چشم تخلیه شود، همان موقع فهمیدم که آسیب چقدر زیاد است .بعد هم که به مرور باندها باز شد و چهرهام را دیدم...اما دیگر این چهر برایم شوکه کننده نبود چون بارها و بارها وقتی زیر باند بود تصورش کرده بودم .
یعنی همین کارگاه معرق؟ بله...یک مدتی داخل پارکینگ خانه کارمیکردیم که سخت بود ، بعد پارسال وقتی درنمایشگاه قربانیان اسیدپاشی شرکت کردم با شهرداری بیشترآشنا شدم و به واسطه این آشنایی به مرکز خدمات اجتماعی منطقه 15 معرفی شدم و الان چندماهی است که اینجا مشغولیم.
شد که در این مدت به خاطر شرایطی که برای تان پیش آمد، به خدا گله هم بکنید ؟ بله...پیش آمد...البته نگفتم خدایا چرا من؟ چرا کس دیگری نه؟! گفتم خدایا چرا من آن روز خواب نماندنم ؟چرا دیرتر نرفتم شرکت؟ چرا او زمین نخورد؟ چرا بقیه کارمندان زودتر نیامدند جلویش را بگیرند؟ این چراها تا مدتها توی ذهنم بود...
متاسفانه بیشتر بچههایی که با اسید میسوزند دیگر توی خانه میمانند و به همین دلیل من و خانم معصومه عطایی که او هم قربانی اسیدپاشی است به همراه دکترجمال سیدفروتن جراح پلاستیک و چند نفر از دوستان دیگر به فکر تاسیس انجمن حمایت ازقربانیان اسیدپاشی افتاده ایم تا شرایط را برای این افراد تغییر بدهیم. من میدانم که هدف اسیدپاشها این است که قربانیشان را منزوی کنند، آنها میخواهند مارا خانه نشین کنند، اما ما نباید کوتاه بیاییم. الان من با حضورم دراین کارگاه معرق دوباره به جامعه برگشتهام.... سخت است اما نباید عقب نشست، چون زندگی ادامه دارد.
دیدگاه خوانندگان
۴۵
محسن_خوزستان - هامبورگ، آلمان
مو به تنم سیخ شد،نسل هر چی آدمه بیرحمو ظالم از رو زمین برداشته بشه ،من 18 سال پیش زدم تو صورت یکی هنوز هم عذاب وجدان دارم اونوقت بعضی چجوری میتونن .......
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۸
۵۹
مارشال زرد - وپرتال، آلمان
واقعا انسان از رفتار بعضی دیگر از انسانها فقط میتونه فریاد بزنه.بنظر من این کار تنها به این علت نبوده و احتمالا داستان خیلی پیچیده تر میباشد ولی در هر صورت هیچ خطا و اشتباهی نبایستی اینچنین تاوانی داشته باشد.سه و سال و نیم محکومیت نیز بیشتر به یک شوخی میماند.
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۰
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
من یک مورد عجیب ولی واقهی تعریف میکنم : بیست و پنج سال پیش در کارگاه قالبسازی در تهران کار میکردم یکی از همکاران همیشه شوخیهای بدی با کارگرا موقه کارمیکرد هروقتما تذکر میدادیم بما میخندید و میگفت بابا اینا کارگرن باید زد توسرشون یه روز تعطیل جمعه این اقا و یک کارگر فقط بودند و هیچکدوم ما بقیه نبودیم نگو اون کاگره تسویه حساب با صاحبکار کرده بوده اونروز رو تهران مونده بود چون اتوبوس اونروز واسه رفتن به شهرشون در غربکشور پیدا نکرده بود
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۲
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
نگو چاقو همراش داشته غروب که میره خدافظی از اون کنه میاد روبوسی کنه چاقو رو میکشه رو صورتش سه تا خط میندازه اینم دستشو میگیره جلو صورتش شاهرگش هم بریده میشه ضاربم در میره اون بدبخت کسی اونطرفا شرق تهران غروب جمعه تابستونی نبوده صورتش و دستش خونریزی میکنه به حال مرگ میفته تلفن کارگاه زنگ به صاحبکار میزنه تا بیان سه ساعت تول میکشه هنوز که هنوزه جای اون زخما روصورتش مونده ما تا سه سال بعد اون ماجرابا هم کار کردیم و ما بعدش خودمون مغازه زدیم اون یارو ضارب رو هنوزکه هنوزه پیدا نکردن اونموقع کارگره بیست سالش بوده این سی سالش بوده اینهام حوصله دنبال پرونده نبودن شوخی بیجا میتونه خطرنک باشه
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۳
۵۴
حسین سلطانزاده - برلین، آلمان
آخه برای یک فوت کردن توی گوشی آدم اسید میپاشه روی کسی ؟
دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۶
۵۴
حسین سلطانزاده - برلین، آلمان
آخه برای یک فوت کردن توی گوشی آدم اسید میپاشه روی کسی ؟
دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۶
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
نگو چاقو همراش داشته غروب که میره خدافظی از اون کنه میاد روبوسی کنه چاقو رو میکشه رو صورتش سه تا خط میندازه اینم دستشو میگیره جلو صورتش شاهرگش هم بریده میشه ضاربم در میره اون بدبخت کسی اونطرفا شرق تهران غروب جمعه تابستونی نبوده صورتش و دستش خونریزی میکنه به حال مرگ میفته تلفن کارگاه زنگ به صاحبکار میزنه تا بیان سه ساعت تول میکشه هنوز که هنوزه جای اون زخما روصورتش مونده ما تا سه سال بعد اون ماجرابا هم کار کردیم و ما بعدش خودمون مغازه زدیم اون یارو ضارب رو هنوزکه هنوزه پیدا نکردن اونموقع کارگره بیست سالش بوده این سی سالش بوده اینهام حوصله دنبال پرونده نبودن شوخی بیجا میتونه خطرنک باشه
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۳
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
من یک مورد عجیب ولی واقهی تعریف میکنم : بیست و پنج سال پیش در کارگاه قالبسازی در تهران کار میکردم یکی از همکاران همیشه شوخیهای بدی با کارگرا موقه کارمیکرد هروقتما تذکر میدادیم بما میخندید و میگفت بابا اینا کارگرن باید زد توسرشون یه روز تعطیل جمعه این اقا و یک کارگر فقط بودند و هیچکدوم ما بقیه نبودیم نگو اون کاگره تسویه حساب با صاحبکار کرده بوده اونروز رو تهران مونده بود چون اتوبوس اونروز واسه رفتن به شهرشون در غربکشور پیدا نکرده بود
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۲
۵۹
مارشال زرد - وپرتال، آلمان
واقعا انسان از رفتار بعضی دیگر از انسانها فقط میتونه فریاد بزنه.بنظر من این کار تنها به این علت نبوده و احتمالا داستان خیلی پیچیده تر میباشد ولی در هر صورت هیچ خطا و اشتباهی نبایستی اینچنین تاوانی داشته باشد.سه و سال و نیم محکومیت نیز بیشتر به یک شوخی میماند.
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۰
۴۵
محسن_خوزستان - هامبورگ، آلمان
مو به تنم سیخ شد،نسل هر چی آدمه بیرحمو ظالم از رو زمین برداشته بشه ،من 18 سال پیش زدم تو صورت یکی هنوز هم عذاب وجدان دارم اونوقت بعضی چجوری میتونن .......
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۸
۴۵
محسن_خوزستان - هامبورگ، آلمان
مو به تنم سیخ شد،نسل هر چی آدمه بیرحمو ظالم از رو زمین برداشته بشه ،من 18 سال پیش زدم تو صورت یکی هنوز هم عذاب وجدان دارم اونوقت بعضی چجوری میتونن .......
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۸
۵۹
مارشال زرد - وپرتال، آلمان
واقعا انسان از رفتار بعضی دیگر از انسانها فقط میتونه فریاد بزنه.بنظر من این کار تنها به این علت نبوده و احتمالا داستان خیلی پیچیده تر میباشد ولی در هر صورت هیچ خطا و اشتباهی نبایستی اینچنین تاوانی داشته باشد.سه و سال و نیم محکومیت نیز بیشتر به یک شوخی میماند.
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۰
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
من یک مورد عجیب ولی واقهی تعریف میکنم : بیست و پنج سال پیش در کارگاه قالبسازی در تهران کار میکردم یکی از همکاران همیشه شوخیهای بدی با کارگرا موقه کارمیکرد هروقتما تذکر میدادیم بما میخندید و میگفت بابا اینا کارگرن باید زد توسرشون یه روز تعطیل جمعه این اقا و یک کارگر فقط بودند و هیچکدوم ما بقیه نبودیم نگو اون کاگره تسویه حساب با صاحبکار کرده بوده اونروز رو تهران مونده بود چون اتوبوس اونروز واسه رفتن به شهرشون در غربکشور پیدا نکرده بود
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۲
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
نگو چاقو همراش داشته غروب که میره خدافظی از اون کنه میاد روبوسی کنه چاقو رو میکشه رو صورتش سه تا خط میندازه اینم دستشو میگیره جلو صورتش شاهرگش هم بریده میشه ضاربم در میره اون بدبخت کسی اونطرفا شرق تهران غروب جمعه تابستونی نبوده صورتش و دستش خونریزی میکنه به حال مرگ میفته تلفن کارگاه زنگ به صاحبکار میزنه تا بیان سه ساعت تول میکشه هنوز که هنوزه جای اون زخما روصورتش مونده ما تا سه سال بعد اون ماجرابا هم کار کردیم و ما بعدش خودمون مغازه زدیم اون یارو ضارب رو هنوزکه هنوزه پیدا نکردن اونموقع کارگره بیست سالش بوده این سی سالش بوده اینهام حوصله دنبال پرونده نبودن شوخی بیجا میتونه خطرنک باشه
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۳
۵۴
حسین سلطانزاده - برلین، آلمان
آخه برای یک فوت کردن توی گوشی آدم اسید میپاشه روی کسی ؟
دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۶
۴۵
محسن_خوزستان - هامبورگ، آلمان
مو به تنم سیخ شد،نسل هر چی آدمه بیرحمو ظالم از رو زمین برداشته بشه ،من 18 سال پیش زدم تو صورت یکی هنوز هم عذاب وجدان دارم اونوقت بعضی چجوری میتونن .......
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۸
۵۹
مارشال زرد - وپرتال، آلمان
واقعا انسان از رفتار بعضی دیگر از انسانها فقط میتونه فریاد بزنه.بنظر من این کار تنها به این علت نبوده و احتمالا داستان خیلی پیچیده تر میباشد ولی در هر صورت هیچ خطا و اشتباهی نبایستی اینچنین تاوانی داشته باشد.سه و سال و نیم محکومیت نیز بیشتر به یک شوخی میماند.
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۰
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
نگو چاقو همراش داشته غروب که میره خدافظی از اون کنه میاد روبوسی کنه چاقو رو میکشه رو صورتش سه تا خط میندازه اینم دستشو میگیره جلو صورتش شاهرگش هم بریده میشه ضاربم در میره اون بدبخت کسی اونطرفا شرق تهران غروب جمعه تابستونی نبوده صورتش و دستش خونریزی میکنه به حال مرگ میفته تلفن کارگاه زنگ به صاحبکار میزنه تا بیان سه ساعت تول میکشه هنوز که هنوزه جای اون زخما روصورتش مونده ما تا سه سال بعد اون ماجرابا هم کار کردیم و ما بعدش خودمون مغازه زدیم اون یارو ضارب رو هنوزکه هنوزه پیدا نکردن اونموقع کارگره بیست سالش بوده این سی سالش بوده اینهام حوصله دنبال پرونده نبودن شوخی بیجا میتونه خطرنک باشه
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۳
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
من یک مورد عجیب ولی واقهی تعریف میکنم : بیست و پنج سال پیش در کارگاه قالبسازی در تهران کار میکردم یکی از همکاران همیشه شوخیهای بدی با کارگرا موقه کارمیکرد هروقتما تذکر میدادیم بما میخندید و میگفت بابا اینا کارگرن باید زد توسرشون یه روز تعطیل جمعه این اقا و یک کارگر فقط بودند و هیچکدوم ما بقیه نبودیم نگو اون کاگره تسویه حساب با صاحبکار کرده بوده اونروز رو تهران مونده بود چون اتوبوس اونروز واسه رفتن به شهرشون در غربکشور پیدا نکرده بود
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۲
۵۴
حسین سلطانزاده - برلین، آلمان
آخه برای یک فوت کردن توی گوشی آدم اسید میپاشه روی کسی ؟
دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۶
۵۴
حسین سلطانزاده - برلین، آلمان
آخه برای یک فوت کردن توی گوشی آدم اسید میپاشه روی کسی ؟
دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۶
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
من یک مورد عجیب ولی واقهی تعریف میکنم : بیست و پنج سال پیش در کارگاه قالبسازی در تهران کار میکردم یکی از همکاران همیشه شوخیهای بدی با کارگرا موقه کارمیکرد هروقتما تذکر میدادیم بما میخندید و میگفت بابا اینا کارگرن باید زد توسرشون یه روز تعطیل جمعه این اقا و یک کارگر فقط بودند و هیچکدوم ما بقیه نبودیم نگو اون کاگره تسویه حساب با صاحبکار کرده بوده اونروز رو تهران مونده بود چون اتوبوس اونروز واسه رفتن به شهرشون در غربکشور پیدا نکرده بود
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۲
۵۱
Erwin - آمریکا، ایالات متحده امریکا
نگو چاقو همراش داشته غروب که میره خدافظی از اون کنه میاد روبوسی کنه چاقو رو میکشه رو صورتش سه تا خط میندازه اینم دستشو میگیره جلو صورتش شاهرگش هم بریده میشه ضاربم در میره اون بدبخت کسی اونطرفا شرق تهران غروب جمعه تابستونی نبوده صورتش و دستش خونریزی میکنه به حال مرگ میفته تلفن کارگاه زنگ به صاحبکار میزنه تا بیان سه ساعت تول میکشه هنوز که هنوزه جای اون زخما روصورتش مونده ما تا سه سال بعد اون ماجرابا هم کار کردیم و ما بعدش خودمون مغازه زدیم اون یارو ضارب رو هنوزکه هنوزه پیدا نکردن اونموقع کارگره بیست سالش بوده این سی سالش بوده اینهام حوصله دنبال پرونده نبودن شوخی بیجا میتونه خطرنک باشه
یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۳
۵۹
مارشال زرد - وپرتال، آلمان
واقعا انسان از رفتار بعضی دیگر از انسانها فقط میتونه فریاد بزنه.بنظر من این کار تنها به این علت نبوده و احتمالا داستان خیلی پیچیده تر میباشد ولی در هر صورت هیچ خطا و اشتباهی نبایستی اینچنین تاوانی داشته باشد.سه و سال و نیم محکومیت نیز بیشتر به یک شوخی میماند.
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۰
۴۵
محسن_خوزستان - هامبورگ، آلمان
مو به تنم سیخ شد،نسل هر چی آدمه بیرحمو ظالم از رو زمین برداشته بشه ،من 18 سال پیش زدم تو صورت یکی هنوز هم عذاب وجدان دارم اونوقت بعضی چجوری میتونن .......
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۸