شلیک و سرقت ۳۰هزار دلار آمریکا
رأی دهید
گرفتاری پیکموتوری صرافی در قربانگاه
این مرد که مضطرب بود، گفت: «من پیکموتوری یک صرافی بزرگ هستم. ساعتی قبل مردی به نام حمید با صرافی تماس گرفت و درخواست 30هزار دلار آمریکا کرد. برای تحویل دادن دلارها به آدرس موردنظر در بلوار فرحزادی آمدم و زنگ زدم. مرد جوانی به نام امین که گمان میکردم صاحبخانه است در را گشود، دلارها را از من گرفت اما نمیخواست پول آنها را به من بدهد. او چند دقیقه مرا معطل کرد و در رفت و آمدهای مشکوک او به یکی از اتاقها ناباورانه با جنازه یک مرد میانسال روبهرو شدم. امین همان موقع اسلحهای روی شقیقهام گذاشت و مرا تهدید به مرگ کرد. او دست و پایم را با طناب بست و خانه را ترک کرد و من با زحمت زیاد توانستم دست و پایم را باز کنم.»
به دنبال تماس این مرد ماموران کلانتری134 شهرک غرب به خانه موردنظر رفتند و با جنازه خونین حمید 56ساله روبهرو شدند که گردنش با بستهای پلاستیکی بسته شده و با گلوله از پا درآمده بود.
ردیابی همخانه جوان
ردیابی متهم فراری آغاز شده بود که پلیس به بررسی فیلم ضبطشده دوربینهای مداربسته ساختمان پرداخت و تصویر امین 39ساله را به دست آورد. شواهد نشان میداد این مرد که کارمند یک شرکت کامپیوتری است از مدتی قبل با حمید همخانه شده بود. تلاش پلیس برای ردیابی امین ادامه داشت اما حمید دیگر به محل کارش برنگشت. یک ماه از این ماجرا گذشته بود که پلیس دریافت وی قصد پرواز به آبادان را دارد. به این ترتیب وی نوزدهم خرداد هنگامی که سالن ترانزیت فرودگاه مهرآباد را ترک کرده بود تا سوار هواپیما شود، بازداشت شد.
امین به جنایت و سرقت 30هزار دلار آمریکا اعتراف کرد و دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.
تشریح آشنایی شوم با قربانی
در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده چهار پسر و یک دختر قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و برای قاتل پدرشان حکم قصاص خواستند.
سپس امین روبهروی قضات ایستاد و در تشریح آشناییاش با قربانی گفت: «مهندس یک شرکت کامپیوتری بودم و زندگی بدی نداشتم. اما مدتی بود با همسرم اختلاف پیدا کرده و با دختر جوانی آشنا شده بودم. به همین خاطر دنبال یک خانه مجردی میگشتم که با آگهی نیاز به یک همخانه در روزنامه روبهرو شدم. سعید که بعد از فوت همسر اولش با همسر دومش اختلاف پیدا کرده بود برای اجاره یک خانه در شهرک غرب به دنبال یک همخانه میگشت. من سعید را دیدم و با هم یک خانه اجاره کردیم. در مدت دو ماهی که با هم زندگی میکردیم با هم صمیمی شده بودیم. او از مشکلات زندگیاش میگفت و من هم با او درددل میکردم. او میگفت که قبلا جنگلبان بوده و حالا میخواهد یک اسلحه داشته باشد. من هم از یکی از دوستانم برایش یک کلت کمری تهیه کردم.»
ادعای شلیک ناخواسته
وی درباره وقوع قتل گفت: «آن روز کلت را از دوستم تحویل گرفتم و به خانه بردم. به محض اینکه میخواستم اسلحه را به حمید تحویل بدهم ناخواسته یک تیر از آن شلیک شد و به سینه حمید برخورد کرد. میخواستم با اورژانس تماس بگیرم که یک نفر زنگ در خانه را زد. قبل از این ماجرا سعید با یک صرافی تماس گرفته و درخواست 30 هزار دلار آمریکا کرده بود. چون میترسیدم همسایهها صدای شلیک اسلحه را شنیده باشند بلافاصله در را باز کردم و پیک موتوری صرافی وارد خانه شد. او 30 هزار دلار را به من داد و پولش را خواست. ترسیده بودم و دست و پایم را حسابی گم کرده بودم. پیکموتوری هم برای گرفتن پولش عجله داشت. چون رمز کارت سعید را نمیدانستم کارت عابربانکم را به پیک موتوری دادم اما فهمید که در کارتم پول ندارم. در یک لحظه به اتاق رفتم تا جنازه سعید را بررسی کنم که پیکموتوری پشتسرم به اتاق آمد و با جنازه روبهرو شد. من همان موقع او را تهدید کردم تا ساکت بماند و دست و پایش را بستم و خانه را ترک کردم.»
وی در پاسخ به سوال قاضی درباره اینکه چرا گردن مقتول را با بست پلاستیکی بسته بود، گفت: «باور کنید من خیلی ترسیده بودم. همه این ماجراها در 30 ثانیه رخ داد و تیر ناخواسته شلیک شد. برای اینکه مقتول سر و صدا نکند گردن او را بستم. من در مدت یک ماهی که فراری بودم اسلحه را در یک خانه نیمهساز در حوالی اتوبان یادگار امام جاساز کردم. سپس دوهزار دلار به همسرم دادم. برای دختر موردعلاقهام یک خانه اجاره کردم. یک ماشین خریدم و مبلغ هشتهزار دلار را هم در حیاط شرکت کامپیوتری دفن کردم اما وقتی دستگیر شدم پلیس حیاط شرکت را گشت و دلارها را پیدا نکرد.
قتل و خرید اسلحه و سرقت دلارها را قبول دارم اما میگویم همه این ماجراها یک اتفاق بود.»
سپس صاحب صرافی که 30هزار دلار به خانه سعید فرستاده بود، در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: «در مدت یکسال و نیمی که از این ماجرا گذشته هنوز دلارها به دستم نرسیده است. به همین خاطر از امین شکایت دارم و پولهایم را میخواهم.» در پایان این جلسه هیاتقضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
دیدگاه خوانندگان
۶۴
شاه و شیخ - قم، ایران
این که سیستم قضائی شیخی ناکار آمد شده به این دلیل است که جانی دالرهای شاهی فراری شدند. اگر این جانیهای سبک عقل پریشان و وینی های رها از فکر را دعوت به کار میکردند سه سوته دست طرف را میخواندند که چی بوده، چه کاره بوده، کجا رفته و حالا پولها کجاست و دادگاهها هم ۲ سال ۳ سال به درازا کشیده نمیشد.!! یعنی در یک کلام به پوآرو هم سور زده اند..!!
چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۲
۶۴
شاه و شیخ - قم، ایران
این که سیستم قضائی شیخی ناکار آمد شده به این دلیل است که جانی دالرهای شاهی فراری شدند. اگر این جانیهای سبک عقل پریشان و وینی های رها از فکر را دعوت به کار میکردند سه سوته دست طرف را میخواندند که چی بوده، چه کاره بوده، کجا رفته و حالا پولها کجاست و دادگاهها هم ۲ سال ۳ سال به درازا کشیده نمیشد.!! یعنی در یک کلام به پوآرو هم سور زده اند..!!
چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۲
۶۴
شاه و شیخ - قم، ایران
این که سیستم قضائی شیخی ناکار آمد شده به این دلیل است که جانی دالرهای شاهی فراری شدند. اگر این جانیهای سبک عقل پریشان و وینی های رها از فکر را دعوت به کار میکردند سه سوته دست طرف را میخواندند که چی بوده، چه کاره بوده، کجا رفته و حالا پولها کجاست و دادگاهها هم ۲ سال ۳ سال به درازا کشیده نمیشد.!! یعنی در یک کلام به پوآرو هم سور زده اند..!!
چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۲
۶۴
شاه و شیخ - قم، ایران
این که سیستم قضائی شیخی ناکار آمد شده به این دلیل است که جانی دالرهای شاهی فراری شدند. اگر این جانیهای سبک عقل پریشان و وینی های رها از فکر را دعوت به کار میکردند سه سوته دست طرف را میخواندند که چی بوده، چه کاره بوده، کجا رفته و حالا پولها کجاست و دادگاهها هم ۲ سال ۳ سال به درازا کشیده نمیشد.!! یعنی در یک کلام به پوآرو هم سور زده اند..!!
چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۲
۶۴
شاه و شیخ - قم، ایران
این که سیستم قضائی شیخی ناکار آمد شده به این دلیل است که جانی دالرهای شاهی فراری شدند. اگر این جانیهای سبک عقل پریشان و وینی های رها از فکر را دعوت به کار میکردند سه سوته دست طرف را میخواندند که چی بوده، چه کاره بوده، کجا رفته و حالا پولها کجاست و دادگاهها هم ۲ سال ۳ سال به درازا کشیده نمیشد.!! یعنی در یک کلام به پوآرو هم سور زده اند..!!
چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۲