رودربایستی به جنایت کشیده شد
رأی دهید
این متهم که سیاوش نام دارد مدتی قبل از جوانی به نام فرهاد که یکی از اقوامش بود 4میلیون تومان قرض گرفت. قرار بود او این پول را بعد از مدت کوتاهی پس بدهد اما مدام وعده و وعید میداد تا اینکه چند شب قبل سیاوش قول داد هر طور شده بدهیاش را پرداخت کند. او آن شب با فرهاد قرار گذاشت اما وقتی سر قرار رفت به جای فرهاد، پدر او به نام داوود آمده بود.
سیاوش هیچ پولی همراه نداشت و آمده بود تا چند روز دیگر از فرهاد مهلت بگیرد اما وقتی پدر او را دید خجالت کشید. مرد میانسال سوار خودروی سیاوش شد و ماشین حرکت کرد. سیاوش بیدلیل در خیابانهای فردیس کرج پرسه میزد و بدون اینکه چیزی بگوید به مسیر نامعلومش ادامه میداد. این در حالی بود که پدر فرهاد فکر میکرد قرار است او بدهیاش را بدهد.
خیابانگردی این دو نفر 2ساعت طول کشید تا اینکه سرانجام سیاوش خجالت را کنار گذاشت و گفت که پولی ندارد. شنیدن این حرف بعد از 2ساعت معطل شدن برای پدر فرهاد سنگین بود. به همین دلیل آنها با یکدیگر درگیری لفظی پیدا کردند. خودرو در حال حرکت بود که ناگهان سیاوش کنار خیابانی خلوت ترمز کرد. او دستش را زیر صندلی برد و چاقویی بیرون کشید و با آن به قلب داوود زد. همین یک ضربه برای مرگ مرد میانسال کافی بود. سیاوش وقتی بهخودش آمد که یک جنازه در خودرواش بود. او باورش نمیشد که به خاطر 4میلیون تومان دست به جنایت زده باشد. تصمیم گرفت مدتی به پرسهزدنهایش ادامه دهد اما اگر یک نفر او را با جسد خونین داوود میدید برایش دردسر درست میشد. به همین دلیل جسد را در یکی از رودخانههای اطراف کرج انداخت.
فرار به نوشهر
ساعت از نیمهشب گذشته بود و خانواده داوود نگران او بودند. نگرانیشان وقتی بیشتر شد که با تلفن همراه او تماس گرفتند و جوابی نگرفتند. با این حال سیاوش که گوشی داوود در اختیارش بود با آن برای پسر مقتول پیامک فرستاد و گفت که بهزودی به خانه برمیگردد. او همان موقع به خانه رفت و با برداشتن وسایلش به نوشهر فرار کرد.هنوز هیچکس نمیدانست که چه بلایی بر سر داوود آمده است. خانوادهاش فکر میکردند او تا ساعتی دیگر برمیگردد اما صبح شد و او برنگشت.
آنها با سیاوش تماس گرفتند و سراغ پدرشان را از او گرفتند اما او گفت که همان شب او را جلوی خانه پیاده کرده است. سیاوش 2روز را در نوشهر گذراند اما دوباره به کرج برگشت. او انتظار داشت که پلیس جسد داوود را کشف کرده باشد اما وقتی هیچ پارچه سیاهی مقابل خانه آنها ندید فهمید که رازش همچنان سر به مهر باقی مانده است. او حتی به خانه داوود رفت و با کمک فرزندانش به جستوجوی داوود پرداخت اما سرانجام عذاب وجدان سراغش آمد.
اعتراف به قتل
سیاوش تصمیم گرفت به پلیس آگاهی برود و همهچیز را تعریف کند. او حتی تا نزدیکی آگاهی نیز رفت اما از این کار منصرف شد و به خانه بازگشت. آن روز باجناقش در خانهاش بود. او باجناقش را کنار کشید و ماجرای رودربایستیای را که منجر به قتل داوود شده بود تعریف کرد و از او خواست تا با پلیس تماس بگیرد و ماجرا را توضیح دهد.
به این ترتیب گروهی از مأموران راهی خانه سیاوش شدند و او را دستگیر کردند. وقتی متهم در برابر قاضی رسول نقیزاده رازلیقی، بازپرس ویژه قتل دادسرای فردیس قرار گرفت جزئیات بیشتری از جنایت را شرح داد و گفت ناخواسته مرتکب جنایت شده است. او در ادامه صحنه جنایت را نیز بازسازی کرد و با صدور قرار بازداشت موقت راهی زندان شد.