سه پرونده جنایی روی میز قضات دادگاه
رأی دهید
نخستین پرونده مربوط به دو پسر جوان است که بعد از مصرف شیشه، نوجوانی را در کوچه فریب دادند و در خانه به او تعرض کردند. ماجرای این جنایت به روز پنجشنبه، ٢٤ دیماه سال گذشته برمیگردد. آن روز پسر ١٦ سالهای با مراجعه به پلیس از دو متجاوز شکایت کرد و گفت: «بعد از تعطیلی مدرسه در راه خانهمان بودم که پسر جوانی داخل کوچهای مرا دید و خواست کمکش کنم تا یک تخته فرش را از زیرزمین خانهشان به داخل اتاقش ببریم. من هم قبول کردم. وقتی وارد خانه آنها شدم با پسر دیگری روبهرو شدم. همان لحظه متوجه شدم که آنها نیت شومی دارند به همین دلیل خواستم برگردم که چاقویی به پهلویم گذاشتند و تهدیدم کردند. ابتدا مقابل آنها مقاومت کردم، اما با چاقو به پهلویم ضربهای زدند که زخمی شدم. بعد از آن مرا مورد تعرض قرار دادند.»
با اعلام این شکایت، به دستور قاضی مدیر روستا، بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی تهران موضوع در دستور کار مأموران پلیس قرار گرفت. درنهایت مأموران متهم را شناسایی و بازداشت کردند. جابر در بازجوییها به جرم خود با همدستی پسر جوانی به نام طالب اعتراف کرد و گفت: مدتی است معتاد به شیشه هستم و در خانه دوستانم میخوابم. روز حادثه وقتی دوستانم به محل کار رفتند، طالب پیش من آمد. ما با هم شیشه مصرف کردیم. بر اثر مصرف شیشه توهم زده بودیم که طالب به کوچه رفت و با پسر نوجوانی که او را فریب داده بود به داخل خانه آمد. بعد از آن، او را مورد آزار و اذیت قرار دادیم. طالب هم او را با چاقو زخمی کرد.»
با اعتراف این پسر همدستش نیز دستگیر شد و به جرم خود اعتراف کرد. درنهایت صبح دیروز کیفرخواست این پرونده صادر و برای رسیدگی به دادگاه کیفری فرستاده شد.
سناریوی آدمربایی ٢٠٠ میلیونی در بانک
دومین پرونده نیز مربوط به مرد جوانی بود که به خاطر مشکلات مالی صاحب یک باشگاه ورزشی را ربود و درست هنگام نقد کردن چک میلیونیاش دستگیر شد. ٢٤ اسفند سال گذشته بود که مردی به پلیس مراجعه کرد و گفت: «پدرم ٦٠سال دارد و در باشگاه ورزشیای که در شرق تهران دارد، کار میکند. امروز صبح مثل همیشه پدرم برای کار از خانه خارج شد، ولی چند ساعت بعد موبایلم زنگ خورد شماره پدرم روی گوشی افتاده بود. اما پس از پاسخ به این تماس، آن طرف خط مرد ناشناسی بود که مدعی شد پدرم را ربوده و برای آزادیاش درخواست ٣٠٠ میلیون تومان پول کرد.»
با اعلام این شکایت، موضوع در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت و به دستور سعید احمدبیگی بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران، تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران تحقیقات خود را در این باره آغاز کردند. در شرایطی که کارآگاهان درحال انجام تجسسها روی این پرونده بودند تا سرنخی از مرد ربوده شده بهدست آورند، آدمربا، بار دیگر با پسر گروگان تماس گرفت و این بار رقم پول را کم کرد و خواستار ٢٠٠ میلیون تومان شد. باردیگر آدم ربا با پسرشاکی تماس گرفت و تهدید کرد که اگر هرچه زودتر ٢٠٠ میلیون تومان پول را جور نکند، جان پدرش در خطر میافتد. برای همین پسرگروگان هم از ترس جان پدرش با متهم قرار گذاشت و یک چک ٢٠٠ میلیونی تحویل آدم ربای باج گیر داد. اما متهم پیرمرد را آزاد نکرد. تجسسها در این رابطه ادامه یافت تا اینکه نخستین سرنخ بهدست آمد و مشخص شد که متهم قصد دارد برای نقد کردن چک ٢٠٠ میلیونی به بانک برود. به همین دلیل ماموران راهی بانک شدند و این پایان راه مرد گروگانگیر بود. او دستگیر شد و ساعتی بعد هم پیرمرد گروگان که در خانهای در شرق تهران زندانی بود از سوی کارآگاهان آزاد شد.
این مرد در اعترافات خود گفت: «وضع مالی بدی نداشتم. اما چند ماه پیش چون میخواستم کار جدیدی را شروع کنم، پول نزولی گرفتم ولی از عهده پرداخت آن برنیامدم. به همین دلیل ورشکست شدم و کلی بدهی بالا آوردم. شرایط خیلی بدی داشتم. برای همین درنهایت درست وقتی که همه درها به رویم بسته شده بود، نقشه آدمربایی و اخاذی را کشیدم. برای اجرای نقشهام این پیرمرد را انتخاب کردم. او صاحب باشگاه ورزشی بود که گاهی به آنجا میرفتم. برای همین میدانستم وضع مالی خیلی خوبی دارد و میتوانم از طریق او به پول زیادی برسم. برای اجرای نقشهام، به بهانه پرسیدن آدرس سوار ماشینش شدم. اما پس از سوار شدن با تهدید او را گروگان گرفتم و پس از آن او را به خانهام در شرق تهران بردم. در آن مدت با تلفن همراه خودش با خانوادهاش صحبت میکردم، اما شارژ گوشی تمام شد و مجبور شدم با موبایل خودم تماس بگیرم. فردای آن روز متوجه شدم که ماموران هویت مرا شناسایی کردهاند و سایه به سایه دنبال من هستند برای همین از ترس پیرمرد را آزاد کردم و از او خواستم تا به خانهاش برود اما او قبول نکرد و تصمیم گرفت کنار من بماند. دلش به حال من سوخته بود و از آنجاییکه مدتی پیش من بود متوجه مشکلات مالی زیادم شد. من هم وقتی دیدم او به خانهاش نمیرود، به کار خود ادامه دادم و درنهایت چک را از خانوادهاش گرفتم.»
با اعترافات این مرد، تحقیقات این پرونده کامل شد و درنهایت با صدور کیفرخواست پرونده به دادگاه جنایی ارسال شد.
قتل بهخاطر یک شوخی ساده
مرد جوانی که کارگر ساختمانی را بهخاطر یک شوخی دوستانه به قتل رسانده بود نیز بهزودی در دادگاه محاکمه میشود. ساعت ١٥ روز پنجم آبان ماه، ماموران کلانتری ١٢٦ تهرانپارس در جریان یک درگیری مرگبار قرار گرفتند. با حضور ماموران در محل حادثه که یک ساختمان نیمهساز بود و انجام بررسی نخست مشخص شد که پسر جوانی که جعفر نام داشت در این ساختمان بهعنوان کارگر مشغول به کار بوده، مورد اصابت چاقو از ناحیه قفسه سینه قرار گرفته و به کام مرگ رفته است. در بررسیها مشخص شد که قاتلِ متواری شده از محل جنایت به نام عیسی ٢٢ ساله از کارگران ساختمانی بوده است. با اظهارات شاهدان صحنه جنایت کارگران افاغنه ساختمان، پیش از وقوع درگیری منجر به جنایت درحال آب دادن دیوارهای سیمانی ساختمان بوده که به شوخی مقداری آب را روی سایر کارگران ازجمله عیسی که در طبقه پایین مشغول به کار بودند، پاشیده و همین موضوع باعث اعتراض عیسی و در ادامه درگیری لفظی بین قاتل و مقتول با یکدیگر شده است. در ادامه، عیسی از طبقه پایین به طبقه بالا رفته و با چاقو یک ضربه به قفسه سینه جعفر زده و بلافاصله از محل متواری شده است.
باتوجه به متواری شدن متهم، اقدامات پلیسی برای دستگیری وی در دستور کار کارآگاهان اداره دهم قرار گرفت. در ادامه و با انجام اقدامات پلیسی، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران اطلاع پیدا کردند که متهم پس از متواری شدن از تهران، به استان سیستان و بلوچستان – شهر زابل متواری شده و در یک مغازه سوپرمارکتی بهعنوان کارگر مشغول بکار شده است.
با شناسایی مخفیگاه متهم در شهر زابل، هماهنگیهای لازم قضایی انجام و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی با اخذ نیابت قضایی به شهر زابل اعزام و ٤ ماه بعد از جنایت موفق به دستگیری متهم شدند.
متهم در همان تحقیقات نخست به جرم خود اعتراف کرد و صحنههای جنایت خود را به تصویر کشید. او در بازجوییها گفت: «یک ماه بود که در این ساختمان کار میکردم. وقتی روز حادثه آب پاشی افغانها شروع شد درگیری لفظی پیش آمد. من برای جدا کردن آنها رفتم ولی افغانها به من ناسزا گفتند. درگیر شدیم که با چوب به من حمله کردند و به سرم زدند. که ناگهان چاقویم را بیرون آوردم و ضربهای به بالا تنه مقتول زدم.چاقو که خونی بود را به یکی از کارگران افغانی دادم و پا به فرار گذاشتم. چاقو مال خودم بود. غلاف قرمز رنگ داشت در آشپزخانه از آن استفاده میکردم. اگر مقتول به من حمله نمیکرد من هیچ دشمنی با او نداشتم.»
با ادعاهای این پسر، صبح دیروز کیفرخواست این پرونده نیز صادر شد و قرار است بهزودی متهم در مقابل قضات جنایی بایستد.