۸ ساعت سرگردانی با جنازه پدر

خواب پسر نوجوان پشت فرمان خودروی حامل جسد، راز جنایت را برملا کرد
 

پسر نوجوان که متهم است با همدستی نامادری‌اش، پدرش را کشته، دیروز پای میز محاکمه ادعا کرد تحت تاثیر حرف‌های نامادری‌اش اغفال شده و دست به این جنایت زده است.

پسر 17 ساله در حالی که جنازه پدرش را در ماشین گذاشته بود، هشت ساعت در خیابان‌های شهر سرگردان ماند تا اینکه پشت فرمان خودرو خوابش برد و راز جنایت خانوادگی فاش شد.

مسعود 20 ساله پنجم مرداد 92 وقتی که 17 سال داشت، پدر 40 ساله‌اش، محمد را در خانه‌شان در سه‌راهی آدران کشت و جنازه را در خودروی پدرش جاسازی کرد تا آن را در خیابانی خلوت رها کند. این پسر که از نیمه‌شب تا 11 ظهر در خیابان‌های شهر سرگردان بود ماشین حامل جنازه را که خراب شده بود برای تعمیر به نمایندگی خودرو برد و همان جا پشت فرمان خوابش برد. همین خواب کوتاه‌مدت کافی بود تا کارگران نمایندگی خودرو به ماجرا مشکوک شوند و پلیس را در جریان قرار دهند.

مسعود که حالا در کانون اصلاح و تربیت نگهداری می‌شود، دیروز در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست اصغر عبداللهی و با حضور دو مستشار در حالی پای میز محاکمه ایستاد که پدربزرگ و مادربزرگش برای او حکم قصاص خواستند.

 پسر نوجوان ادعا کرد تحت تاثیر حرف‌ها و رفتارهای نامادری 36 ساله‌اش، مریم اغفال شده و دست به این جنایت زده است.  او که از کانون اصلاح و تربیت دو نامه به قضات دادگاه کیفری نوشته است، در دادگاه گفت: «مریم به من قول داده بود اگر پدرم را بکشم، او رضایت اولیای دم را که پدربزرگ و مادر بزرگم و دو فرزند خردسال پدرم و مریم هستند، جلب می‌کند تا آزاد شوم، اما چون به وعده‌اش عمل نکرد، تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم. مریم با رفتارهایش مرا فریب داده بود. او از من خواسته بود تا بعد از قتل از پدرم اثر انگشت بگیرم تا بتواند اموال پدرم را به نام خودش کند. من هم بعد از کشتن پدرم در هفت صفحه از یک دفترچه اثر انگشت پدرم را گرفتم و دفترچه را در آشپزخانه گذاشتم، اما بعد از دستگیری دیگر خبری از دفترچه نبود و نمی‌دانم مریم با آن چه کرده است.»  سپس مریم که با قرار وثیقه آزاد است، به اتهام معاونت در قتل در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: «مسعود دروغ می‌گوید. من با شوهرم اختلاف داشتم، اما هرگز راضی به مرگ او نبودم. من خودم مسعود را بزرگ کردم، ولی حالا به دروغ می‌گوید من با حرف‌هایم او را اغفال کرده‌ام. او خودش، تحت تاثیر مصرف مواد مخدر پدرش را کشت.»   در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد و پرونده را برای بررسی احتمال رابطه پنهانی مریم و مسعود و تحقیق درباره دفترچه گمشده‌ای که مسعود مدعی است در آن اثر انگشت قربانی را گرفته است، به دادسر‌ای رباط‌کریم برگرداند.
 
 متهم : فکر می‌کردم در قتل‌های خانوادگی مجازات قاتل زندان است
چقدر درس خوانده‌ای؟
وقتی بازداشت شدم سال سوم دبیرستان بودم، اما در کانون اصلاح و تربیت دیپلم گرفتم.
 شغل پدرت چه بود؟
پیمانکار شرکت برق بود و وضع مالی خوبی داشت.
چند سال داشتی که پدرت با مریم ازدواج کرد؟
 یک سال و نیمه بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. هفت سال داشتم که پدرم با مریم ازدواج کرد.
رابطه‌ات با نامادری‌ات چطور بود؟
 من و مریم رابطه خوبی با هم داشتیم. به دنیا آمدن خواهر و برادر ناتنی‌ام هم رابطه ما را با هم بهتر کرد.
 خواهر و برادر ناتنی‌ات چند سال دارند؟
خواهرم چهار ساله است و برادرم 11سال دارد.
شیشه مصرف می‌کردی؟
مریم قبل از اینکه با پدرم ازدواج کند شیشه مصرف می‌کرد و بعد از ازدواج مواد را ترک کرد. اما گاهی اوقات در غیاب پدرم شیشه مصرف می‌کرد و به من هم تعارف می‌کرد. او با رفتارهایش مرا فریب داده و اغفال کرده بود.
پدرت از ماجرای اعتیادت خبر داشت؟
نه‌فقط می‌دانست که گاهی اوقات سیگار می‌کشم.
چرا تصمیم به قتل پدرت گرفتی؟
 پدرم و مریم با هم رابطه خوبی نداشتند. مریم نقشه قتل را کشید. او می‌گفت اگر پدرم را بکشم همه ارثیه‌اش به من می‌رسد و ما می‌توانیم زندگی خوبی با هم داشته باشیم. به همین خاطر وسوسه شدم. من و مریم سه بار به پدرم غذای مسموم خوراندیم.
چطور غذای مسموم اثر نکرد؟
اولین بار در غذای پدرم قرص خواب‌آور ریختیم، اما او غذایش را نخورد. دومین بار غذا را خورد، ولی بر او اثر نکرد. سومین بار هم به خواب عمیق فرو رفته بود که من ترسیدم و از کشتن او منصرف شدم.
از ماجرای قتل بگو؟
 آن روز پدرم و مریم با هم درگیر شدند و مریم قهر کرد و همراه دختر و پسرش به خانه مادرش رفت. عصر وقتی پدرم از محل کار به خانه برگشت خواهر و برادر خردسالم را به خانه آورد، ولی مریم نیامد. همان روز تصمیم گرفتم نقشه‌ای را که قبلا با مریم کشیده بودیم، عملی کنم. تعداد زیادی قرص خواب‌آور داخل خورش ریختم. پدرم و خواهر و برادرم غذای مسموم را خوردند، ولی خودم ترسیدم و غذا نخوردم. وقتی آنها به خواب عمیق رفته بودند از دوستم کمک خواستم، اما او به خانه‌مان نیامد به همین خاطر بالای سر پدرم رفتم به صورتش گاز اشک‌آور پاشیدم و با میله آهنی پنج ضربه به سرش زدم و او را با طناب بند رخت خفه کردم.
پدرت عکس‌العملی نشان نداد؟
او مرا می‌دید، اما نمی‌توانست از خودش دفاع کند.
گاز اشک‌آور و قرص را چطور تهیه کرده بودی؟
مریم به من پول داده بود تا آنها را بخرم.
نترسیدی که خواهر و برادر خردسالت به خاطر خوردن غذای مسموم کشته شوند؟
فکر این موضوع را نکرده بودم. من آن زمان بچه بودم.
چرا جنازه را در ماشین گذاشتی؟
 ترسیده بودم و می‌خواستم جنازه را در صندوق عقب زانتیای پدرم جاسازی کنم، اما نشد. به همین خاطر تا ساعت 3 صبح جنازه را در حیاط خانه نگه داشتم و به‌سختی توانستم آن را داخل صندوق عقب ماشین بگذارم. دنبال جای مناسبی می‌گشتم تا جنازه را رها کنم، به همین خاطر تا ساعت 11 ظهر در خیابان‌ها سرگردان بودم تا اینکه ماشین پدرم خراب شد. من ماشین را به نمایندگی خودرو بردم و خودم پشت فرمان منتظر ماندم، اما خوابم برد که کارگران نمایندگی خودرو متوجه ماجرا شدند.
می‌دانستی مجازات قتل قصاص است؟
 می‌دانستم، اما فکر می‌کردم در قتل‌های خانوادگی مجازات قاتل فقط زندان است.
چرا از زندان برای قضات دادگاه نامه نوشتی؟
چون مریم به وعده‌هایش عمل نکرد. من قتل را به تنهایی گردن گرفته و گفته بودم او دستی در این ماجرا نداشته است، اما حالا تصمیم گرفته‌ام واقعیت را بگویم.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۶
seaboy - کلن ، آلمان

یعنی اوج سقوط انسانیت در ایران امروز..!!!!!
دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۲
۸۰
واقع بین ایرانی - هامبورگ، آلمان

همیشه یک نامرد در لباس مرد یک زن فاحشه را همراهی میکند و مسبب جنایت میشوند.مرد باید شرف داشته باشد. اگر ان مرد شرف را نداشت مسلما جایش در زندان یا فبرستان است
دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۹
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.