خاطرات سربازی 'محاله یادش بره'
رأی دهید
سربازی در ایران از زمان رضا شاه پهلوی اجباری شد. پسران با ورود به سن ۱۸ سالگی ملزم به گذراندن بین ۱۸ تا ۲۱ ماه دوره سربازی هستند. دورانی که گروهی آن را اتلاف وقت و زندگی و گروهی آن را دری برای ورود به دنیای بزرگسالی میدانند.
بر اساس قوانین ایران برای ازدواج، دریافت وام و تسهیلات، نامزدی در انتخابات، صدور پروانه کسب و دریافت مستمری از سازمانهای دولتی کارت پایان خدمت یا معافی از خدمت الزامی است.
حنیف مزورعی روزنامه نگار، که در سال ۱۳۷۷ دوره آموزشی سربازی را گذرانده است، میگوید: "با اینکه میتوانستم به عنوان فرزند مشاور رییس جمهور از انواع امکانات و تسهیلات برای آسان کردن دوره سربازی استفاده کنم در موعد مقر به خدمت سربازی رفتم. پادگان محمد رسول الله نیروی انتظامی بیرجند. مامور به ما گفت بعد از انجام کارهای اولیه باز میگردیم تا تاریخ مجددی برای سفرمان اعلام شود. به همین دلیل وسایل چندانی برنداشتم به همراه جوانانی بین ۱۸ تا ۲۴ سال بدون اینکه شناختی از نفر کنار دستی داشته باشیم با اتوبوس راهی پادگان شدیم."
او میگوید به محض ورود به پادگان، دژبانها با تحکم با آنها برخورد کردند و دستور دادند که ساک وسایلمان را روی سر گذاشته و برای ساعتی بشین پاشو، غلت و سینه خیز برویم:
"پس از سه یا چهار ساعت وارد پادگان شدیم به ما لباس فرم، پوتین، زیرپوش، یکی دو شورت و دو پتو تحویل دادند. در خیال خام خودم فکر میکردم الان اتوبوسها میآیند و ما به تهران بر میگردیم. حدود ظهر غذایی شبیه قیمه با تکهای نان لواش تحویل گرفتم. با خوردن چند قاشق از خوردن بقیه آن صرفنظر کردم و با نان خود را سیر کردم، حدود عصر بود که ما را به آسایشگاه موقت بردند، آنجا بود که حباب امید به بازگشت ترکید. اولین شب سربازی در سرخوردگی و ناامیدی و تنهایی در جمعی ۳۰۰ نفره که هیچکدامشان را نه قبلا دیده بودم و نه میشناختم، با چشمانی خیس گذشت." سربازی برای گروهی اتلاف وقت بوده اما برای گروهی دو سال سربازی دورانی برای پیدا کردن دوست صمیمی، شیطنت و بازی بوده است.
رضا که در نیروی هوایی ارتش خدمت کرده میگوید از مکان سربازیاش راضی بوده است: "یک روز من و سه سرباز دیگر را برای خرید به بیرون مقر فرستادند، ما با چند دختر زیبا مواجه شدیم، موقع رد و بد کردن شماره تلفن، سرهنگ پادگان که با ماشین از منطقه رد میشد، تصادفی ما را دید، همین مساله باعث شد تا ۷۲ ساعت بازداشت شویم."
امین که سربازیاش را در نیروی انتظامی در کردستان گذرانده میگوید: "من راننده فرمانده بودم، برای همین این امکان را داشتم که از پادگان بیشتر بیرون بروم. تازه با موبایل سریع به دوست دخترم خبر میدادم که کجا میروم که ملاقاتش کنم."
جمشید که آموزشیاش در نیروی زمینی ارتش بوده، می گوید: "تختها بر اساس حروف الفبا بود و من با یک هم نامم آشنا شدم، از همانجا رفاقتمان شکل گرفت. فرمانده ما در آن زمان درجهاش از ما پایینتر بود. ما امضا فرمانده را بلد بودیم و من برای دوستم و او برای من برگ مرخصی امضا می کردیم؛ در اصل امضا فرمانده گروهان را جعل میکردیم."
حسن که در بخش عقیدتی، سیاسی ارتش دورهاش را گذرانده میگوید: "من و فرمانده جدید همزمان با هم وارد مقر شدیم. جا نداشتیم و ما با هم در یک اتاق موقت جا گرفتیم. از همان زمان با جناب سرهنگ واعظی دوست شدم. او بعدها در سقوط هواپیما c۱۳۰ جانش را از دست داد. سرهنگ واعظی، من را مسئول برنامه تلویزیونی ارتش کرد و در عین حال به افسران تازه وارد نیز آموزش رونامهنگاری میدادم."
مجتبی دیگر جوانی که دوره سربازی را از سر گذرانده از دوره آموزشی هیچ خاطره خوبی ندارد و می گوید شرایط بشدت "خشن و سنگین" بود اما وقتی برای گذراندن بقیه سربازی به تهران منتقل شد، شرایط عوض شد. مجتبی می گوید: "به دلیل آشنایی با کامپیوتر جذب این واحد شدم. این قضیه همزمان با ورود بازی معروف دووم بود. اولین بازی از نوع خودش. بیشتر اوقات من و بقیه پرسنل درجهدار آن یگان مشعول بازی بودیم، من تا حد امکان حواسم بود تا در درگیریهای بازی، زیاد دیگران را نکشم و خودم بمیرم تا هم ردهها با من چپ نیفتند."
با اینکه مقامات ایران همیشه تاکید دارند که سربازی اتلاف وقت نیست اما گروهی از افرادی که سربازی رفتهاند، معتقدند دو سال از زندگی آنها بدون دلیل به بطالت گذشته بدون اینکه مهارت خاصی یاد بگیرند که در آینده از آن بهرهمند شوند. برخی هم معتقدند تاثیرات منفی آن زمان برای مدتها با برخی از آنها می ماند.
از جمله مسایلی که در دوران سربازی مطرح میشود تجاوز به برخی سربازان در برخی از مناطق است اما تاکنون مقامات نظام وظیفه به این موضوع واکنشی نشان ندادهاند.
علی که دوران سربازی را در نیروی دریایی گذرانده از جمله افرادی است که از وقوع چنین اتفاقاتی سخن میگوید.
او با اشاره به اینکه شبی در زمان استراحت، دژبان آنها را به تیپ رزمی فراخواند، میگوید: "متوجه شدیم ۷ نفر از سربازان در حمام به سرباز دیگری تجاوز کردهاند. تا صبح جلسه بازجویی و نوشتن صورتجلسه ادامه داشت. شش نفر از متهمان اعتراف کردند." علی میگوید زمان نوشتن صورتجلسه متوجه شد که "سرباز بزه دیده از تاریکی و تنهایی بشدت میترسید. سرباز ارشد یگان با اطلاع از این موضوع پست نگهبانی منطقهای در دور دست و خلوت را برای وی در نظر میگیرد و وقتی با التماس سرباز مواجه میشود در قبال تعویض به او پیشنهاد رابطه جنسی میدهد و با اطلاع دادن به بقیه، سرباز مورد تجاوز دستهجمعی قرار میگیرد. سربازان مجرم به دادسرا اعزام شدند، به درخواست من و موافقت فرمانده پایگاه سرباز بزه دیده به شهر دیگری منتقل شد."
آلودگی و بیماریهای مختلف از دیگر مشکلات سربازان در مناطق خاص و دور از مرکز است که در مواردی این بیماریها هزینههایی را به سرباز و خانواده وی تحمیل میکند.
علی اصغر که در دوران آموزشی دچار اسهال خونی شده است، میگوید: "من در سپاه در نزدیکی مرز عراق دوره سربازی را گذراندم. یک روز آب تانکرهایی که از آن آب مینوشیدیم را خالی کردیم و با تعداد زیادی موش مرده مواجه شدیم. من همان شب اسهال خونی گرفتم و با هماهنگی بچه ها با آمبولانس از پادگان فرار کردیم. راننده آمبولانس من را به خانه خود برد، اما ساعاتی بعد از دژبانی تماس گرفتند که باید تا ساعت سه صبح برگردم والا به مقامات اطلاع میدهند، من هم با آن حال برگشتم."
اعتیاد از دیگر مواردی است که در پادگانها دیده میشود.
هاتف که در تهران سربازی رفته میگوید: "به ما اطلاع دادند که اعتیاد در پادگان شایع شده است، فرمانده از من خواست پیگیر شوم و من متوجه شدم که معاون فرمانده، مسئول توزیع موادمخدر در پادگان است. فرمانده با ارائه مدارک مستدل، معاون خود را خلع کرد. اما هواداران معاون برای من پاپوش درست کردند. یک روز فرمانده پادگان مرا خواست و گفت تو خلاف قانون فلش مموری به اتاق من آوردهای و باید توبیخ شوی. من منکر موضوع شدم از فرمانده خواستم تا دوربین مدار بسته اتاقش را چک کند. به این ترتیب او سرباز متخلف را پیدا کرد و من تبرئه شدم." حبیب نیز که سربازی را به نوعی باز تولید خشونت میداند، میگوید: "من از خانوادهای متوسط و فرهنگی، در پایان دوران دبیرستان ناگهان پرت شدم به وسط دنیای خشن سربازی. در همان بدو ورود وقتی از اتوبوس پیاده شدیم ،ما را لخت کردند و با شورتی بر پا فرستادند روی زمین خاکی پر از تیغ و سنگ که مثلا گربه را دم حجله بکشند. سرباز سپاه بودیم و هرچند سخت گیریهای خشک سربازی در ارتش مانند ریش زدن و مرتب کردن و تمیز بودن را نداشتیم اما مشکل ما نوعی دیوانهبازی بود به اسم خشم شب."
"فرماندهان هر وقت که میلشان میکشید شبانه با تفنگ و مسلسل فریادکشان به خوابگاه یورش میبردند و ما را نیمه شب از تخت در سرمای زمستان بیرون میکشیدند و انواع و اقسام بشین و پاشو و سینه خیز را اعمال میکردند تا مثلا هشیاری ما در برابر دشمن فرضی حفظ شود."
سربازی، دو سال از زندگی پسران و مردان ایرانی را به خود اختصاص میدهد، اما هر کدام از آنها که میخواهند خاطرات آن را بگویند، با لبخندی میگویند شیرین یا تلخ، سربازی همهاش خاطره است، بعضی وقتها قهقهه میزنی از یادآوریاش و برخی اوقات روی بر می گردانی تا اشک تلخت را کسی نبیند.
بر اساس قوانین ایران برای ازدواج، دریافت وام و تسهیلات، نامزدی در انتخابات، صدور پروانه کسب و دریافت مستمری از سازمانهای دولتی کارت پایان خدمت یا معافی از خدمت الزامی است.
حنیف مزورعی روزنامه نگار، که در سال ۱۳۷۷ دوره آموزشی سربازی را گذرانده است، میگوید: "با اینکه میتوانستم به عنوان فرزند مشاور رییس جمهور از انواع امکانات و تسهیلات برای آسان کردن دوره سربازی استفاده کنم در موعد مقر به خدمت سربازی رفتم. پادگان محمد رسول الله نیروی انتظامی بیرجند. مامور به ما گفت بعد از انجام کارهای اولیه باز میگردیم تا تاریخ مجددی برای سفرمان اعلام شود. به همین دلیل وسایل چندانی برنداشتم به همراه جوانانی بین ۱۸ تا ۲۴ سال بدون اینکه شناختی از نفر کنار دستی داشته باشیم با اتوبوس راهی پادگان شدیم."
او میگوید به محض ورود به پادگان، دژبانها با تحکم با آنها برخورد کردند و دستور دادند که ساک وسایلمان را روی سر گذاشته و برای ساعتی بشین پاشو، غلت و سینه خیز برویم:
"پس از سه یا چهار ساعت وارد پادگان شدیم به ما لباس فرم، پوتین، زیرپوش، یکی دو شورت و دو پتو تحویل دادند. در خیال خام خودم فکر میکردم الان اتوبوسها میآیند و ما به تهران بر میگردیم. حدود ظهر غذایی شبیه قیمه با تکهای نان لواش تحویل گرفتم. با خوردن چند قاشق از خوردن بقیه آن صرفنظر کردم و با نان خود را سیر کردم، حدود عصر بود که ما را به آسایشگاه موقت بردند، آنجا بود که حباب امید به بازگشت ترکید. اولین شب سربازی در سرخوردگی و ناامیدی و تنهایی در جمعی ۳۰۰ نفره که هیچکدامشان را نه قبلا دیده بودم و نه میشناختم، با چشمانی خیس گذشت."
رضا که در نیروی هوایی ارتش خدمت کرده میگوید از مکان سربازیاش راضی بوده است: "یک روز من و سه سرباز دیگر را برای خرید به بیرون مقر فرستادند، ما با چند دختر زیبا مواجه شدیم، موقع رد و بد کردن شماره تلفن، سرهنگ پادگان که با ماشین از منطقه رد میشد، تصادفی ما را دید، همین مساله باعث شد تا ۷۲ ساعت بازداشت شویم."
امین که سربازیاش را در نیروی انتظامی در کردستان گذرانده میگوید: "من راننده فرمانده بودم، برای همین این امکان را داشتم که از پادگان بیشتر بیرون بروم. تازه با موبایل سریع به دوست دخترم خبر میدادم که کجا میروم که ملاقاتش کنم."
جمشید که آموزشیاش در نیروی زمینی ارتش بوده، می گوید: "تختها بر اساس حروف الفبا بود و من با یک هم نامم آشنا شدم، از همانجا رفاقتمان شکل گرفت. فرمانده ما در آن زمان درجهاش از ما پایینتر بود. ما امضا فرمانده را بلد بودیم و من برای دوستم و او برای من برگ مرخصی امضا می کردیم؛ در اصل امضا فرمانده گروهان را جعل میکردیم."
حسن که در بخش عقیدتی، سیاسی ارتش دورهاش را گذرانده میگوید: "من و فرمانده جدید همزمان با هم وارد مقر شدیم. جا نداشتیم و ما با هم در یک اتاق موقت جا گرفتیم. از همان زمان با جناب سرهنگ واعظی دوست شدم. او بعدها در سقوط هواپیما c۱۳۰ جانش را از دست داد. سرهنگ واعظی، من را مسئول برنامه تلویزیونی ارتش کرد و در عین حال به افسران تازه وارد نیز آموزش رونامهنگاری میدادم."
مجتبی دیگر جوانی که دوره سربازی را از سر گذرانده از دوره آموزشی هیچ خاطره خوبی ندارد و می گوید شرایط بشدت "خشن و سنگین" بود اما وقتی برای گذراندن بقیه سربازی به تهران منتقل شد، شرایط عوض شد.
با اینکه مقامات ایران همیشه تاکید دارند که سربازی اتلاف وقت نیست اما گروهی از افرادی که سربازی رفتهاند، معتقدند دو سال از زندگی آنها بدون دلیل به بطالت گذشته بدون اینکه مهارت خاصی یاد بگیرند که در آینده از آن بهرهمند شوند. برخی هم معتقدند تاثیرات منفی آن زمان برای مدتها با برخی از آنها می ماند.
از جمله مسایلی که در دوران سربازی مطرح میشود تجاوز به برخی سربازان در برخی از مناطق است اما تاکنون مقامات نظام وظیفه به این موضوع واکنشی نشان ندادهاند.
علی که دوران سربازی را در نیروی دریایی گذرانده از جمله افرادی است که از وقوع چنین اتفاقاتی سخن میگوید.
او با اشاره به اینکه شبی در زمان استراحت، دژبان آنها را به تیپ رزمی فراخواند، میگوید: "متوجه شدیم ۷ نفر از سربازان در حمام به سرباز دیگری تجاوز کردهاند. تا صبح جلسه بازجویی و نوشتن صورتجلسه ادامه داشت. شش نفر از متهمان اعتراف کردند."
آلودگی و بیماریهای مختلف از دیگر مشکلات سربازان در مناطق خاص و دور از مرکز است که در مواردی این بیماریها هزینههایی را به سرباز و خانواده وی تحمیل میکند.
علی اصغر که در دوران آموزشی دچار اسهال خونی شده است، میگوید: "من در سپاه در نزدیکی مرز عراق دوره سربازی را گذراندم. یک روز آب تانکرهایی که از آن آب مینوشیدیم را خالی کردیم و با تعداد زیادی موش مرده مواجه شدیم. من همان شب اسهال خونی گرفتم و با هماهنگی بچه ها با آمبولانس از پادگان فرار کردیم. راننده آمبولانس من را به خانه خود برد، اما ساعاتی بعد از دژبانی تماس گرفتند که باید تا ساعت سه صبح برگردم والا به مقامات اطلاع میدهند، من هم با آن حال برگشتم."
اعتیاد از دیگر مواردی است که در پادگانها دیده میشود.
هاتف که در تهران سربازی رفته میگوید: "به ما اطلاع دادند که اعتیاد در پادگان شایع شده است، فرمانده از من خواست پیگیر شوم و من متوجه شدم که معاون فرمانده، مسئول توزیع موادمخدر در پادگان است. فرمانده با ارائه مدارک مستدل، معاون خود را خلع کرد. اما هواداران معاون برای من پاپوش درست کردند. یک روز فرمانده پادگان مرا خواست و گفت تو خلاف قانون فلش مموری به اتاق من آوردهای و باید توبیخ شوی. من منکر موضوع شدم از فرمانده خواستم تا دوربین مدار بسته اتاقش را چک کند. به این ترتیب او سرباز متخلف را پیدا کرد و من تبرئه شدم."
"فرماندهان هر وقت که میلشان میکشید شبانه با تفنگ و مسلسل فریادکشان به خوابگاه یورش میبردند و ما را نیمه شب از تخت در سرمای زمستان بیرون میکشیدند و انواع و اقسام بشین و پاشو و سینه خیز را اعمال میکردند تا مثلا هشیاری ما در برابر دشمن فرضی حفظ شود."
سربازی، دو سال از زندگی پسران و مردان ایرانی را به خود اختصاص میدهد، اما هر کدام از آنها که میخواهند خاطرات آن را بگویند، با لبخندی میگویند شیرین یا تلخ، سربازی همهاش خاطره است، بعضی وقتها قهقهه میزنی از یادآوریاش و برخی اوقات روی بر می گردانی تا اشک تلخت را کسی نبیند.
دیدگاه خوانندگان
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
ما که در سی سال پیش سربازی رفتیم سربازی بود , 27 ماه فانونی سربازی کردم 12 ماه کامل درمنطقه جنگی موسیان وابادان و خرمشهر سربازی را گذراندم . که خیلی از هم دوره هایم کشته شدن و خیلی اسیر و خود من هم تیکه ای از خمپاره عراققیها به زیر رانم زد و زخمی شدم این تیکه خمپاره سالها زیر رانم بود ودر سوئد برایم در اوردن . در هر حال سربازی حالا اصلا" سختی ندارد . اگر عقل حالا را داشتم هرگز سربازی برای رژیم ایران نمیکردم .
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۲
۴۰
winnie1987 - بيرمنگهام، انگلستان
والله من خودم سربازی نرفتم، ولی از تمام افرادی که تا به حال دیدم پرسیدم، همشون خاطرت جالبی داشتند و با نوعی غرور از اینکه سربازی رفتند حرف میزدن.
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۱
۵۳
اریوبرزن - تبریز، ایران
سربازی یک دین بزرگی هست که یک مرد به وطن خود میپردازد این طرف معنوی قاضی و طرف مادیه قاضی این هست که یک مرد تا سختی دوران سربازی را طی نکند نباید به خود مرد خطاب کند چون آن دوران یک آماده باشی هست برای مواقع سخت و درگیریهای اجتناب ناپذیر زندگی عادی، مثلا اگر یک مرد که وظیفه حفظ حراست خانواده و ناموس خود را بر عهده دارد اگر هر لحظه آماده دفاع نباشد و آمادگی ذهنی و بدنی نداشته باشد هدف متجاوزین و اشخاص بد طینت میشود! من با افتخار ۲ سال از وطنم و از خانواده تمامی ایرانیان چه آنها که گریختند و چه آنانی که ماندندو هیچ کاری نکردند در خط مقدم سومار مندلی مریوان پنجویین دفاع کردم و بهترین دوران زندگیم را در آنجا به اتفاق مردانی کوچک جثه اما با قلبی به بزرگی و به عمق اقیانوسها گذراندم!!! سربازی شروع خوبی برای مرد شدن!!!
سه شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۹
۵۳
اریوبرزن - تبریز، ایران
سربازی یک دین بزرگی هست که یک مرد به وطن خود میپردازد این طرف معنوی قاضی و طرف مادیه قاضی این هست که یک مرد تا سختی دوران سربازی را طی نکند نباید به خود مرد خطاب کند چون آن دوران یک آماده باشی هست برای مواقع سخت و درگیریهای اجتناب ناپذیر زندگی عادی، مثلا اگر یک مرد که وظیفه حفظ حراست خانواده و ناموس خود را بر عهده دارد اگر هر لحظه آماده دفاع نباشد و آمادگی ذهنی و بدنی نداشته باشد هدف متجاوزین و اشخاص بد طینت میشود! من با افتخار ۲ سال از وطنم و از خانواده تمامی ایرانیان چه آنها که گریختند و چه آنانی که ماندندو هیچ کاری نکردند در خط مقدم سومار مندلی مریوان پنجویین دفاع کردم و بهترین دوران زندگیم را در آنجا به اتفاق مردانی کوچک جثه اما با قلبی به بزرگی و به عمق اقیانوسها گذراندم!!! سربازی شروع خوبی برای مرد شدن!!!
سه شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۹
۴۰
winnie1987 - بيرمنگهام، انگلستان
والله من خودم سربازی نرفتم، ولی از تمام افرادی که تا به حال دیدم پرسیدم، همشون خاطرت جالبی داشتند و با نوعی غرور از اینکه سربازی رفتند حرف میزدن.
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۱
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
ما که در سی سال پیش سربازی رفتیم سربازی بود , 27 ماه فانونی سربازی کردم 12 ماه کامل درمنطقه جنگی موسیان وابادان و خرمشهر سربازی را گذراندم . که خیلی از هم دوره هایم کشته شدن و خیلی اسیر و خود من هم تیکه ای از خمپاره عراققیها به زیر رانم زد و زخمی شدم این تیکه خمپاره سالها زیر رانم بود ودر سوئد برایم در اوردن . در هر حال سربازی حالا اصلا" سختی ندارد . اگر عقل حالا را داشتم هرگز سربازی برای رژیم ایران نمیکردم .
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۲
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
ما که در سی سال پیش سربازی رفتیم سربازی بود , 27 ماه فانونی سربازی کردم 12 ماه کامل درمنطقه جنگی موسیان وابادان و خرمشهر سربازی را گذراندم . که خیلی از هم دوره هایم کشته شدن و خیلی اسیر و خود من هم تیکه ای از خمپاره عراققیها به زیر رانم زد و زخمی شدم این تیکه خمپاره سالها زیر رانم بود ودر سوئد برایم در اوردن . در هر حال سربازی حالا اصلا" سختی ندارد . اگر عقل حالا را داشتم هرگز سربازی برای رژیم ایران نمیکردم .
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۲
۴۰
winnie1987 - بيرمنگهام، انگلستان
والله من خودم سربازی نرفتم، ولی از تمام افرادی که تا به حال دیدم پرسیدم، همشون خاطرت جالبی داشتند و با نوعی غرور از اینکه سربازی رفتند حرف میزدن.
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۱
۵۳
اریوبرزن - تبریز، ایران
سربازی یک دین بزرگی هست که یک مرد به وطن خود میپردازد این طرف معنوی قاضی و طرف مادیه قاضی این هست که یک مرد تا سختی دوران سربازی را طی نکند نباید به خود مرد خطاب کند چون آن دوران یک آماده باشی هست برای مواقع سخت و درگیریهای اجتناب ناپذیر زندگی عادی، مثلا اگر یک مرد که وظیفه حفظ حراست خانواده و ناموس خود را بر عهده دارد اگر هر لحظه آماده دفاع نباشد و آمادگی ذهنی و بدنی نداشته باشد هدف متجاوزین و اشخاص بد طینت میشود! من با افتخار ۲ سال از وطنم و از خانواده تمامی ایرانیان چه آنها که گریختند و چه آنانی که ماندندو هیچ کاری نکردند در خط مقدم سومار مندلی مریوان پنجویین دفاع کردم و بهترین دوران زندگیم را در آنجا به اتفاق مردانی کوچک جثه اما با قلبی به بزرگی و به عمق اقیانوسها گذراندم!!! سربازی شروع خوبی برای مرد شدن!!!
سه شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۹
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
ما که در سی سال پیش سربازی رفتیم سربازی بود , 27 ماه فانونی سربازی کردم 12 ماه کامل درمنطقه جنگی موسیان وابادان و خرمشهر سربازی را گذراندم . که خیلی از هم دوره هایم کشته شدن و خیلی اسیر و خود من هم تیکه ای از خمپاره عراققیها به زیر رانم زد و زخمی شدم این تیکه خمپاره سالها زیر رانم بود ودر سوئد برایم در اوردن . در هر حال سربازی حالا اصلا" سختی ندارد . اگر عقل حالا را داشتم هرگز سربازی برای رژیم ایران نمیکردم .
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۲
۴۰
winnie1987 - بيرمنگهام، انگلستان
والله من خودم سربازی نرفتم، ولی از تمام افرادی که تا به حال دیدم پرسیدم، همشون خاطرت جالبی داشتند و با نوعی غرور از اینکه سربازی رفتند حرف میزدن.
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۱
۵۳
اریوبرزن - تبریز، ایران
سربازی یک دین بزرگی هست که یک مرد به وطن خود میپردازد این طرف معنوی قاضی و طرف مادیه قاضی این هست که یک مرد تا سختی دوران سربازی را طی نکند نباید به خود مرد خطاب کند چون آن دوران یک آماده باشی هست برای مواقع سخت و درگیریهای اجتناب ناپذیر زندگی عادی، مثلا اگر یک مرد که وظیفه حفظ حراست خانواده و ناموس خود را بر عهده دارد اگر هر لحظه آماده دفاع نباشد و آمادگی ذهنی و بدنی نداشته باشد هدف متجاوزین و اشخاص بد طینت میشود! من با افتخار ۲ سال از وطنم و از خانواده تمامی ایرانیان چه آنها که گریختند و چه آنانی که ماندندو هیچ کاری نکردند در خط مقدم سومار مندلی مریوان پنجویین دفاع کردم و بهترین دوران زندگیم را در آنجا به اتفاق مردانی کوچک جثه اما با قلبی به بزرگی و به عمق اقیانوسها گذراندم!!! سربازی شروع خوبی برای مرد شدن!!!
سه شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۹
۵۳
اریوبرزن - تبریز، ایران
سربازی یک دین بزرگی هست که یک مرد به وطن خود میپردازد این طرف معنوی قاضی و طرف مادیه قاضی این هست که یک مرد تا سختی دوران سربازی را طی نکند نباید به خود مرد خطاب کند چون آن دوران یک آماده باشی هست برای مواقع سخت و درگیریهای اجتناب ناپذیر زندگی عادی، مثلا اگر یک مرد که وظیفه حفظ حراست خانواده و ناموس خود را بر عهده دارد اگر هر لحظه آماده دفاع نباشد و آمادگی ذهنی و بدنی نداشته باشد هدف متجاوزین و اشخاص بد طینت میشود! من با افتخار ۲ سال از وطنم و از خانواده تمامی ایرانیان چه آنها که گریختند و چه آنانی که ماندندو هیچ کاری نکردند در خط مقدم سومار مندلی مریوان پنجویین دفاع کردم و بهترین دوران زندگیم را در آنجا به اتفاق مردانی کوچک جثه اما با قلبی به بزرگی و به عمق اقیانوسها گذراندم!!! سربازی شروع خوبی برای مرد شدن!!!
سه شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۹
۴۰
winnie1987 - بيرمنگهام، انگلستان
والله من خودم سربازی نرفتم، ولی از تمام افرادی که تا به حال دیدم پرسیدم، همشون خاطرت جالبی داشتند و با نوعی غرور از اینکه سربازی رفتند حرف میزدن.
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۱
۵۸
دوستدار - استهکلم، سوئد
ما که در سی سال پیش سربازی رفتیم سربازی بود , 27 ماه فانونی سربازی کردم 12 ماه کامل درمنطقه جنگی موسیان وابادان و خرمشهر سربازی را گذراندم . که خیلی از هم دوره هایم کشته شدن و خیلی اسیر و خود من هم تیکه ای از خمپاره عراققیها به زیر رانم زد و زخمی شدم این تیکه خمپاره سالها زیر رانم بود ودر سوئد برایم در اوردن . در هر حال سربازی حالا اصلا" سختی ندارد . اگر عقل حالا را داشتم هرگز سربازی برای رژیم ایران نمیکردم .
دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۲
