به خاطر دوستانم قتل را گردن گرفتم

 پسر جوان که متهم است در درگیری بچه‌گانه با هم محله‌ای‌اش دست به جنایت زده و برای گمراه کردن پلیس خودزنی کرده است، دیروز در حالی پای میز محاکمه ایستاد که مدعی شد به خاطر دوستانش به تنهایی قتل را گردن گرفته است.
این پسر گفت چون مورد بی‌مهری دوستانش قرار گرفته است پیمان رفاقت را می‌شکند تا حقیقت را فاش کند.

رسیدگی به این پرونده از یازدهم تیر سال 92 به‌دنبال زخمی شدن پسر 20 ساله‌ای به نام سعید در یک مغازه ساندویچی در شهرری در دستور کار پلیس قرار گرفت. شواهد نشان می‌داد سعید پس از درگیری با چهار پسر هم‌محله‌ای‌اش به‌شدت زخمی و به بیمارستان منتقل شد.

یک روز از درگیری خونین در ساندویچی گذشته بود که سعید به خاطر شدت جراحات جان سپرد و ردیابی و عاملان جنایت آغاز شد.
  اعتراف به جنایت
 ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که مهدی 19 ساله در حالی که آثار بریدگی چاقو روی سر و بدنش نمایان بود به کلانتری شهرری رفت و به درگیری خونین با سعید اعتراف کرد. وی گفت: «وقتی درگیری بین من و سعید بالا گرفت، او با چاقو به سر و سینه‌ام زد و من هم برای دفاع از خودم چند ضربه چاقو به او زدم.»
پلیس در بررسی‌های بعدی دریافت در این درگیری سه دوست صمیمی مهدی به نام‌های بنیامین، وهاب و امید نیز شرکت داشته‌اند. این سه متهم نیز بازداشت شدند، اما ادعا کردند ضربه‌ای به قربانی نزده‌اند. به این ترتیب سه پسر جوان که به اتهام معاونت در قتل و شرکت در درگیری منجر به قتل بازداشت شده بودند با قرار وثیقه سنگین آزاد شدند.
 انکار جنایت در دادگاه
 متهمان دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.
 در این جلسه پدر و مادر قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و برای عاملان قتل پسرشان حکم قصاص خواستند.
سپس مهدی پشت تریبون دفاع ایستاد و گفت: «من و سعید بچه یک محل بودیم، اما چند روز قبل از این ماجرا سر موضوع کوچکی با هم درگیر شدیم و او سیلی به صورتم زد. وقتی ماجرا را با دوستانم در میان گذاشتم همگی مشروب خوردیم، سوار پژوی امید شدیم و در خیابان‌های شهرری دنبال سعید گشتیم تا اینکه او را در ساندویچی یافتیم.»
او ادامه داد: «من و بنیامین در حالی که چاقو و قمه در دست داشتیم وارد ساندویچی شدیم. سعید به محض روبه‌رو شدن با ما یکی از صندلی‌های ساندویچی را برداشت و به سمت‌مان حمله کرد. من او را هل دادم و در حالی که روی زمین افتاده بود و با پاهایش از خودش دفاع می‌کرد چند ضربه چاقو به پایش زدم. در آن درگیری بنیامین، وهاب و امید نیز قمه و چوب در دست داشتند.»
 وی درباره علت اینکه در بازجویی مقدماتی جنایت را به تنهایی گردن گرفته بود، گفت: «بعد از درگیری با سعید می‌خواستم با خودزنی پلیس را گمراه کنم که نشد، ولی به خاطر دوستانم قتل را به تنهایی گردن گرفتم. حالا با گذشت نزدیک به سه سال از این ماجرا می‌خواهم حقیقت را بگویم. در آن درگیری دوستانم هم قمه و چوب در دست داشتند.»
سپس بنیامین روبه‌روی هیات قضایی ایستاد و گفت: «قبول دارم در درگیری قمه در دست داشتم و این حقیقت را از ترسم از پلیس پنهان کرده‌ام، اما ضربه‌ای به مقتول نزدم.»
 وهاب و امید نیز منکر معاونت در قتل و شرکت درگیری منجر به قتل شدند و ادعا کردند هنگام درگیری وارد ساندویچی نشده‌اند.
 در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد و با توجه به ضد و نقیض‌گویی‌های متهمان، پرونده را برای از سر‌گیری تحقیقات و روشن شدن زوایای پنهان پرونده به دادسرا برگرداند. با تکمیل تحقیقات متهمان بار دیگر در دادگاه از خود دفاع می‌کنند.
 
مهدی : از دوستانم بی‌مهری دیدم که تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم
چقدر درس خوانده‌ای؟
دیپلم دارم.
شغلت چه بود؟
سرباز بودم و می‌خواستم بعد از خدمت سربازی دنبال شغل مناسبی بگردم.
سابقه‌داری؟
نه هیچ وقت بازداشت نشده‌ام.
خالکوبی روی دستت چیست؟
چند سال پیش از یکی از دوستانم خواستم روی دستم خالکوبی کند «تو با من باش» ولی نمی‌خواهم درباره علتش حرفی بزنم.
قبلا هم مشروب خورده بودی؟
نه آن روز به دعوت دوستانم در ماشین مشروب خوردم.
ماجرای درگیری‌ات با قربانی سر چه موضوعی بود؟
سر یک ماجرای بچه‌گانه. او به من سیلی زده بود و من می‌خواستم تلافی کنم.
چرا در بازجویی مقدماتی قتل را به تنهایی گردن گرفتی؟
من در زندگی‌ام غیر از یک مادر پیر کسی را ندارم. فکر کردم اگر قرار است حکم اعدامی صادر شود، بهتر است برای من صادر شود نه برای دوستانم که خانواده دارند.
چرا خانواده نداری؟
پدرم سال‌ها پیش فوت کرد و من فقط یک مادر پیر دارم.
چطور شد که بعد از سه سال تصمیم گرفتی حقیقت را در دادگاه بگویی؟
در مدتی که در زندانم، دوستانم حتی به مادرم پیرم سر نزدند و از او نپرسیدند به کمک نیاز دارد یا نه. به همین خاطر تصمیم گرفتم بگویم آنها هم در قتل دست داشتند.
برای جلب رضایت اولیای دم چه کار کرده‌ای؟
من در زندانم و مادر پیرم هم نمی‌تواند پیگیر پرونده‌ام باشد، اما شنیده‌ام پدر و مادر سعید به هیچ قیمتی حاضر به گذشت نیستند.
چرا بعد از درگیری با سعید خودزنی کردی؟
فکر نمی‌کردم سعید در بیمارستان فوت کند. می‌ترسیدم به کلانتری برود و از من شکایت کند. به همین خاطر از دوستانم خواستم با چاقو چند ضربه به سر و سینه‌ام بزنند تا در کلانتری ادعا کنم در دفاع از خودم سعید را با چاقو زده‌ام.
چطور دستگیر شدی؟
روز بعد از درگیری از دوستانم شنیدم سعید در بیمارستان مرده است. ترسیده بودم. دوستانم سراغم آمدند و مرا به کلانتری بردند تا خودم را معرفی کنم.
می‌دانی چه حکمی در انتظارت است؟
نمی‌دانم. چون من واقعا ضربه‌های کشنده را به سعید نزده‌ام و به دروغ قتل را گردن گرفته بودم.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۴۸
وکیل دادگستری معلق سیاسی - لندن، انگلستان
عجیبه ! سالهاست مطابق قانون نظام وظیفه عمومی کسانی که پدرشان فوت شده و مخصوصا که اگر تنها فرزند مذکر باشند از انجام خدمت سربازی معاف و کفیل مادر محسوب می شوند . حالا چگونه این آقا ادعا می کند که سرباز است و پدرش سالهاست مرده و مادرش هم هیچ کس دیگری ندارد !!!
یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۴
۴۱
سروش م - کرج، ایران
میرن زندان 4 تا قانون نصفه و نیمه به گوششون میرسه میان توو دادگاه تحویل ِ قاضی میدن که آره ضربه کشنده رو من نزدم . تنها چیزی هم که هم بندیاش بهش گفتن بگو همین ضربه ی کشندست . وقتی قمه و چاقو دستشون میگیرن فکر این روزارو نمیکنن . حکومت هم که کلا تعطیله اصلا دنبال فرهنگ سازی نیست که 4 تا بچه 20 ساله به راحتی نرن دنبال قمه و چاقو . فقط به فکر ِ 4 تا نخ موی مردم هستن که از زیر ِ روسری نزنه بیرون .
یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۵
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.