قتل به خاطر ۲۰۰ تومان
رأی دهید
به گزارش جامجم ، چندی پیش مردی به اتهام سرقت توسط پلیس شهرستان اسلامشهر بازداشت و روانه زندان شد. او دو روز پیش نزد مسئولان زندان رفت و مدعی شد دچار عذابوجدان شده و میخواهد راز قتلی را پس از سه سال فاش کند.
مسئولان زندان با ثبت اظهارات اولیه او درباره جنایتی که در یکی از محلههای شهرستان رباطکریم در غرب استان تهران مرتکب شده بود، موضوع را به پلیس جنایی این شهر اطلاع دادند. در این مرحله ماموران با حضور در زندان، مرد زندانی را تحویل گرفته و به پلیس آگاهی منتقل کردند.
مرد سارق در باره جنایتی که مرتکب شده بود به افسر بازجو گفت: معتاد بودم و جا و مکانی برای زندگی نداشتم. هزینه مصرف شیشه و غذایم ر ا از طریق دزدی تامین میکردم. برای مصرف مواد به خانه اجارهای مردی میرفتم که خودش هم معتاد بود و خانهاش به پاتوق افراد معتاد تبدیل شده بود. اوایل سال 92، یک روز برای ملاقات یکی از دوستانم به یکی از محلههای کرج رفتم. در آنجا با چند مرد معتاد روبهرو شدم که در حال تماشای فیلم آزار و اذیت یک زن در گوشی تلفن همراهی بودند. به زور از آنها خواستم که فیلم را به من هم نشان دهند. زمانی که آن ر ا نگاه کردم تصویر زنی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود خیلی شبیه مادرم بود .
وی اضافه کرد: با دیدن این فیلم سیاه دیوانه شده بودم. گمان میکردم این تصویر متعلق به مادرم است. چند ساعتی در جستجوی مردانی بودم که در فیلم سیاه حضور داشتند که موفق به یافتن آنها نشدم. حتی مادرم را هم نتوانستم پیدا کنم تا با او درباره این فیلم حرف بزنم تا شک من از بین برود. بنابراین به رباطکریم آمدم تا با رفتن به خانه مردی که خانهاش پاتوق معتادان بود از او موادمخدر بگیرم. خمار بودم و تحت تاثیر فیلم سیاهی که به من نشان داده بودند، قرار داشتم. حال خودم را نمیفهمیدم.
متهم درباره جنایت گفت: در خیابان مقتول را دیدم که به سمت خانهاش میرفت. از او پول برای قرض خواستم که فقط هزار تومان داد. او به من گفت فقط در جیبش 200 تومان مانده است. با اصرار از او میخواستم که همان 200 تومان را هم به من بدهد که قبول نکرد. بنابراین تصمیم گرفتم هر طور شده آن پول را هم به دست بیاورم. با هم وارد خانه مقتول شدیم. دوباره از او 200 تومان را خواستم که زیر بار نرفت. من هم آنچنان خشم سرتا پای وجودم را گرفته بود که پس از برداشتن پارچهای که داخل خانه بود، آن را به دور گردنش انداختم و آن قدر کشیدم که خفه شد.
وی اضافه کرد: بعد که به خودم آمدم تازه فهمیدم چه کردهام بنابراین 200 تومان را برداشتم و پیش از حضور کسی در خانه فرار کردم. مدتی سرگردان کوچه پسکوچههای شهر بودم. چند مرتبه در این سه سال به خاطر سرقتهای مختلف به زندان افتادم. خواستم خودم را معرفی کنم که ترسیدم. سرانجام در آخرین دستگیریام مدام خواب مقتول را میدیدم که همین موضوع باعث شد دچار عذاب وجدان بیشتری شوم و پس از سه سال سکوت تصمیم گرفتم به این جنایت اعتراف کنم.
با اظهارات قاتل پشیمان، ماموران موضوع را مورد بررسی قراردادند که معلوم شد گفتههای متهم به قتل صحت دارد و قتل مردی در همان زمان در پاتوق معتادان به پلیس گزارش شده بود.
عامل این جنایت پس از بازسازی صحنه قتل با دستور محسن پورساداتی، بازپرس شعبه دوم دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان رباطکریم روانه زندان شد.
دیدگاه خوانندگان
۵۴
oghab - هلسینکی، فنلاند
مگه زندان پاتوق شده...اعدام کنید ..حیف اکسیژن و آب و غذا ..لش آویزون
چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۶
۴۱
eskiimoo - هلسینکی، فنلاند
کل داستان رو خوندی عقلت قد نداد که چطور شد به این جا رسید .تو همین فنلاندهم از ابن دست اتفاقات بیفته نمیان اعدام کنن.صد راه دیگه برای تنبیه پیدا می کنن یعنی خواستم بگم حیف اکسیژن این هلسینکی که تو داری حروم می کنی....
پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۴۸
۴۱
eskiimoo - هلسینکی، فنلاند
کل داستان رو خوندی عقلت قد نداد که چطور شد به این جا رسید .تو همین فنلاندهم از ابن دست اتفاقات بیفته نمیان اعدام کنن.صد راه دیگه برای تنبیه پیدا می کنن یعنی خواستم بگم حیف اکسیژن این هلسینکی که تو داری حروم می کنی....
پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۴۸
۵۴
oghab - هلسینکی، فنلاند
مگه زندان پاتوق شده...اعدام کنید ..حیف اکسیژن و آب و غذا ..لش آویزون
چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۶
۵۴
oghab - هلسینکی، فنلاند
مگه زندان پاتوق شده...اعدام کنید ..حیف اکسیژن و آب و غذا ..لش آویزون
چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۶
۴۱
eskiimoo - هلسینکی، فنلاند
کل داستان رو خوندی عقلت قد نداد که چطور شد به این جا رسید .تو همین فنلاندهم از ابن دست اتفاقات بیفته نمیان اعدام کنن.صد راه دیگه برای تنبیه پیدا می کنن یعنی خواستم بگم حیف اکسیژن این هلسینکی که تو داری حروم می کنی....
پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۴۸
۴۱
eskiimoo - هلسینکی، فنلاند
کل داستان رو خوندی عقلت قد نداد که چطور شد به این جا رسید .تو همین فنلاندهم از ابن دست اتفاقات بیفته نمیان اعدام کنن.صد راه دیگه برای تنبیه پیدا می کنن یعنی خواستم بگم حیف اکسیژن این هلسینکی که تو داری حروم می کنی....
پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۴۸
۵۴
oghab - هلسینکی، فنلاند
مگه زندان پاتوق شده...اعدام کنید ..حیف اکسیژن و آب و غذا ..لش آویزون
چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۶
۵۴
oghab - هلسینکی، فنلاند
مگه زندان پاتوق شده...اعدام کنید ..حیف اکسیژن و آب و غذا ..لش آویزون
چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۶
۴۱
eskiimoo - هلسینکی، فنلاند
کل داستان رو خوندی عقلت قد نداد که چطور شد به این جا رسید .تو همین فنلاندهم از ابن دست اتفاقات بیفته نمیان اعدام کنن.صد راه دیگه برای تنبیه پیدا می کنن یعنی خواستم بگم حیف اکسیژن این هلسینکی که تو داری حروم می کنی....
پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۴۸