رهایی از اعدام ۱۱سال پس از جنایت

مرد جوان وقتی تصمیم گرفت به سفر حج برود راز جنایتی را که پنج سال قبل با همدستی یک زن مرتکب شده بود برملا کرد و از زن جوان خواست تا حقیقت را به پلیس بگوید.

این زن و مرد که با پرداخت دیه، رضایت اولیای دم را جلب کرده‌اند از قصاص رهایی یافتند و از جنبه عمومی جرم محاکمه و به زندان محکوم شدند.

رسیدگی به این ماجرا از بیست و دوم تیر 84 به دنبال ناپدید شدن مردی 40 ساله‌ به‌نام منوچهر در دستور کار پلیس شهرک گلستان قرار گرفت. تلاش برای افشای راز ناپدید شدن این مرد آغاز شده بود که جنازه طناب‌پیچ او در نیزارهای اسلامشهر پیدا شد. تحقیقات درباره این پرونده در حالی ادامه داشت که پرس‌وجو از همسر منوچهر به نام فریبا نیز سرنخ جدیدی به دست پلیس نداد. او به ماموران گفت: «من همسر دوم منوچهر بودم. او پس از جدایی از همسر اولش به واسطه یکی از آشنایان‌مان به نام احمد با من ازدواج کرد. همسرم گاهی اوقات بدون اطلاع من به مسافرت می‌رفت. گمان می‌کردم این بار هم به سفر رفته، اما جنازه‌اش پیدا شد. او با کسی خصومت نداشته و نمی‌دانم چه کسی شوهرم را کشته است.»

 
  اعتراف به جنایت  پنج سال بعد از شوهرکشی
تحقیقات پلیس برای برملا شدن راز جنایت در ابهام باقی مانده بود که پنج سال بعد فریبا در ششم تیر 89 به اداره پلیس آگاهی رفت و پرده از جنایت برداشت.

او گفت: «وقتی با منوچهر ازدواج کردم متوجه شدم او مرد بد اخلاقی است. مدام با یگدیگر اختلاف داشتیم. به دنیا آمدن دخترمان هم از اختلاف‌هایمان کم نکرد. به همین خاطر بارها از احمد که واسطه این ازدواج بود، گلایه کردم. احمد که تحت‌تاثیر حرف‌های من قرار گرفته بود، قول داد منوچهر را از زندگی‌ام حذف کند. او بیست و دوم تیر 84 به خانه‌مان آمد و در طبقه پایین منتظر شوهرم ماند. وقتی شوهرم به خانه برگشت به او گفتم به طبقه پایین برود. چند دقیقه بعد صدای داد و فریاد شنیدم و وقتی پایین رفتم دیدم دور گردن شوهرم طناب پیچیده شده است.»

او افزود: «من فکر نمی‌کردم احمد واقعا شوهرم را بکشد. او مرا تهدید به مرگ کرد و به همین خاطر مجبور شدم در حمل جنازه - با نیسان- به او کمک کنم.»

پنج سال سکوت کردم، اما حالا عذاب وجدان رهایم نمی‌کند. به همین خاطر تصمیم گرفتم تا حقیقت را بگویم.  به دنبال اعتراف‌های این زن، احمد 35 ساله بازداشت شد و به کشتن منوچهر اعتراف کرد. او گفت: «خودم را عامل بدبختی فریبا می‌دانستم و به همین خاطر منوچهر را کشتم تا او خلاص شود.»
 
  انگشت اتهام متهمان به سوی یکدیگر
متهمان در حالی پای میز محاکمه ایستادند که انگشت اتهام را به سوی یکدیگر نشانه گرفتند. فریبا حرف‌های قبلی‌اش را تکرار کرد، اما احمد گفت دستی در قتل نداشته و فریبا به تنهایی شوهرش را کشته است. در پایان آن جلسه هیات قضایی وارد شور شد و با توجه به مدرک‌های موجود در پرونده احمد و فریبا را به اتهام مشارکت در قتل به قصاص محکوم کرد.
 
  رهایی از اعدام
حکم صادره در دیوان عالی کشور مهر تایید خورده بود که آنها توانستند با پرداخت دیه رضایت اولیای دم را جلب کنند. به این ترتیب از حکم قصاص رهایی یافتند و دیروز از جنبه عمومی جرم محاکمه شدند. در جلسه رسیدگی به این ماجرا که چهارشنبه در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست اصغرعبداللهی و با حضور دو مستشار تشکیل شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند. او گفت: «با توجه به رضایت اولیای دم از آنجا که جرم متهمان منجر به اخلال در نظم عمومی جامعه شده است، طبق ماده 612 قانون مجازات اسلامی برایشان تقاضای کیفر دارم.»  سپس احمد پشت تریبون دفاع ایستاد و گفت: «نمی‌خواهم درباره قتل حرفی بزنم. من چند قطعه زمین به ارزش 500 میلیون تومان داشتم که به اولیای دم دادم تا توانستم رضایت‌شان را جلب کنم.» او افزود: «من پنج سال راز جنایت را در سینه‌ام نگه داشتم و در این مدت عذاب زیادی کشیدم. می‌خواستم به سفر حج بروم که تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم. به همین خاطر از فریبا خواستم به اداره آگاهی برود و حقیقت را بگوید. من پشیمانم و از هیات قضایی تقاضای بخشش دارم.» سپس فریبا روبه‌روی هیات قضایی ایستاد و در حالی که اشک می‌ریخت، گفت: «من از قتل شوهرم پشیمانم و حالا از قضات تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوند. می‌خواهم به زندگی عادی برگردم و خودم فرزندم را بزرگ کنم شاید بتوانم تا حدی گذشته‌ام را جبران کنم.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد و طبق ماده 612 قانون مجازات اسلامی احمد را به هشت سال و فریبا را به پنج سال زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم کرد.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۴۵
amirHassna - سیدنی، استرالیا

این جمله واقعا چیرو ثابت می کنه : می‌خواستم به سفر حج بروم که تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم. یعنی مثلا اگه به سفرتایلند می رفت حقیقتو نمی گفت. امان از نادانی و خرافاتی بودن اکثریت ملت. هر چی سرشون بیاد بازم نادان می مونن.
شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۱
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.