پدرها... - عکس
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۴۴
fdsa60 - تهران، ایران
هروقت به صورت پدرم نگاه میکنم از خودم خجالت میکشم.چه زود پدرم پیر شد.تمام جوانیش رو کار کرد تا ما با آبرو زندگی کنیم.افسوس که هیچ وقت جراتش رو نداشتم تا دستهاش رو ببوسم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۳
۴۴
چرا برق آ رفت ی - پاریس، فرانسه
بی سلامتیِ اون کسی که همیشه در زندگیمون ساقی بود و یه عمر برامون عرق ریخت. بابا جون نوکرتم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۴
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
پدر برکت خونه.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۵
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
تا پدر و مادر زنده هستند به آنها برسید و محبت کنید و با هم باشید که پس از رفتنشان دیگر دیر شده و آرزوی هر لحظه با آنان انسان را میسوزاند. قدر پدر و مادر را تا وقتی زنده هستند بدانید و به آنها بگویید که دوستشان دارید. فرصت را از دست ندهید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۰
۷۴
نازک بین - شفیلد، انگلستان
fdsa60 - تهران - ایران : هموطن گرامی فراموش نکن دست بوسی پدر فداکار و زحمت کش جرأت نمیخواد . بلکه تواضع و فروتنی و شهامت کوچک دانستن خود درمقابل مقام پدر همان معنی بوسیدن را میدهد . و پدران این رفتار را در فرزندان خود بخوبی درک میکنند.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۶
۲۶
اسب آتش - سیدنی، استرالیا
مادر مثل مداد میمونه داری ذره ذره کوچک شدنش رو میبینی ولی پدر مثل خودنویسه ظاهرا قوی و کار آمد اما یکهو میایسته و نمیدونی چرا
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۵
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::]. با شما موافقم . ما بچهها هیچ وقت قدر پدر و مادرها رو نمیدونیم ولی وقتی از پیشمون میرن تازه میفهمیم چی بودن . هر روز و هر لحظه آرزو میکنمای کاش یه بار دیگه بتونم خنده های پدرم رو ببینم . دستش رو تو دستم بگیرم .ای کاش فقط یه بار دیگه میتونستم حداقل صداش رو بشنوم .
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۱
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
[::Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان::]. هموطن عزیز من درست احساس شما را درک میکنم چون خود در این آرزو میسوزم. همین که شما هنوز آرزوی دست نوازش پدر را داری نشان این است که انسان و پدری با ارزش بوده. به آنها که زنده هستند برسیم و برای رفتگان فرزندان خوبی باشیم. هر دو خوشحال خواهند شد. همیشه شاد باشید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۸
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::. ﻣﻤﻨﻮﻥ. اﺯ ﺷﻤﺎ, ﻣﻦ ...ﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺳﻼﻣﺘﻲ و ﺷﺎﺩﻱ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۰
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
. من و بابام. 4 ساله که بودم: پدرم میتوانست هرکاری را انجام بدهد. 5 ساله که بودم : پدرم خیلی چیزها بلد بود . 6 ساله که بودم: پدرم باهوش تر از پدر بقیه بچه ها بود . 8 ساله که بودم: اینطور هم نبود که پدرم همه چیز را بلد باشد . 10 ساله که بودم : فکر میکردم در ایام کودکی پدر، اوضاع با حالا خیلی فرق میکرد . 12 ساله که بودم: اوه ! پدر واقعا از این چیزها سر در نمی آورد. پیرتر از آن است که یادش بیاید خودش در بچگی چه میکرده. 14 ساله که بودم: به حرفهای پدرم اعتنا نکن او خیلی اُمل است!. 21 ساله که بودم: او؟ خدای من ! او به کلی از مرحله پرت است . 25 ساله که بودم: پدرم یک چیزهایی درباره این قضیه میداند . دلیلش هم معلوم است. مدتی در این زمینه کار کرده. 30 ساله که بودم: شاید بهتر باشه از پدرم بپرسم. هرچه باشد او در این زمینه تجربه های زیادی دارد . 35 ساله که بودم: تا وقتی با پدرم حرف نزنم قدم از قدم بر نمیدارم. 40 ساله که بودم: خیلی برایم عجیب است که پدر چطور توانست از پس مشکلی به این بزرگی برآید . اوخیلی عاقل است و یک دنیا تجربه دارد .
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۴
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
50 ساله که بودم: حاضرم هرچه دارم بدهم که پدرم فقط یک دقیقه اینجا باشد و بتوانم با او حرف بزنم . حیف که نفهمیدم چقدر عاقل و زیرک بود . خیلی چیزهایی میتوانستم از او یادبگیرم.
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۵
۴۱
Reza.Mehdizadeh - مالمو، سوئد
چقدر سخته که آدم از باباش دور باشه اما وقتی که بابات زنده باشه باز خیالت راحته که یکی مثل کوه پشتته . با آرزوی سلامتی برای تمام پدران زحمت کش
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۹
۴۱
Reza.Mehdizadeh - مالمو، سوئد
چقدر سخته که آدم از باباش دور باشه اما وقتی که بابات زنده باشه باز خیالت راحته که یکی مثل کوه پشتته . با آرزوی سلامتی برای تمام پدران زحمت کش
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۹
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
50 ساله که بودم: حاضرم هرچه دارم بدهم که پدرم فقط یک دقیقه اینجا باشد و بتوانم با او حرف بزنم . حیف که نفهمیدم چقدر عاقل و زیرک بود . خیلی چیزهایی میتوانستم از او یادبگیرم.
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۵
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
. من و بابام. 4 ساله که بودم: پدرم میتوانست هرکاری را انجام بدهد. 5 ساله که بودم : پدرم خیلی چیزها بلد بود . 6 ساله که بودم: پدرم باهوش تر از پدر بقیه بچه ها بود . 8 ساله که بودم: اینطور هم نبود که پدرم همه چیز را بلد باشد . 10 ساله که بودم : فکر میکردم در ایام کودکی پدر، اوضاع با حالا خیلی فرق میکرد . 12 ساله که بودم: اوه ! پدر واقعا از این چیزها سر در نمی آورد. پیرتر از آن است که یادش بیاید خودش در بچگی چه میکرده. 14 ساله که بودم: به حرفهای پدرم اعتنا نکن او خیلی اُمل است!. 21 ساله که بودم: او؟ خدای من ! او به کلی از مرحله پرت است . 25 ساله که بودم: پدرم یک چیزهایی درباره این قضیه میداند . دلیلش هم معلوم است. مدتی در این زمینه کار کرده. 30 ساله که بودم: شاید بهتر باشه از پدرم بپرسم. هرچه باشد او در این زمینه تجربه های زیادی دارد . 35 ساله که بودم: تا وقتی با پدرم حرف نزنم قدم از قدم بر نمیدارم. 40 ساله که بودم: خیلی برایم عجیب است که پدر چطور توانست از پس مشکلی به این بزرگی برآید . اوخیلی عاقل است و یک دنیا تجربه دارد .
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۴
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::. ﻣﻤﻨﻮﻥ. اﺯ ﺷﻤﺎ, ﻣﻦ ...ﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺳﻼﻣﺘﻲ و ﺷﺎﺩﻱ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۰
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
[::Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان::]. هموطن عزیز من درست احساس شما را درک میکنم چون خود در این آرزو میسوزم. همین که شما هنوز آرزوی دست نوازش پدر را داری نشان این است که انسان و پدری با ارزش بوده. به آنها که زنده هستند برسیم و برای رفتگان فرزندان خوبی باشیم. هر دو خوشحال خواهند شد. همیشه شاد باشید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۸
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::]. با شما موافقم . ما بچهها هیچ وقت قدر پدر و مادرها رو نمیدونیم ولی وقتی از پیشمون میرن تازه میفهمیم چی بودن . هر روز و هر لحظه آرزو میکنمای کاش یه بار دیگه بتونم خنده های پدرم رو ببینم . دستش رو تو دستم بگیرم .ای کاش فقط یه بار دیگه میتونستم حداقل صداش رو بشنوم .
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۱
۲۶
اسب آتش - سیدنی، استرالیا
مادر مثل مداد میمونه داری ذره ذره کوچک شدنش رو میبینی ولی پدر مثل خودنویسه ظاهرا قوی و کار آمد اما یکهو میایسته و نمیدونی چرا
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۵
۷۴
نازک بین - شفیلد، انگلستان
fdsa60 - تهران - ایران : هموطن گرامی فراموش نکن دست بوسی پدر فداکار و زحمت کش جرأت نمیخواد . بلکه تواضع و فروتنی و شهامت کوچک دانستن خود درمقابل مقام پدر همان معنی بوسیدن را میدهد . و پدران این رفتار را در فرزندان خود بخوبی درک میکنند.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۶
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
تا پدر و مادر زنده هستند به آنها برسید و محبت کنید و با هم باشید که پس از رفتنشان دیگر دیر شده و آرزوی هر لحظه با آنان انسان را میسوزاند. قدر پدر و مادر را تا وقتی زنده هستند بدانید و به آنها بگویید که دوستشان دارید. فرصت را از دست ندهید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۰
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
پدر برکت خونه.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۵
۴۴
چرا برق آ رفت ی - پاریس، فرانسه
بی سلامتیِ اون کسی که همیشه در زندگیمون ساقی بود و یه عمر برامون عرق ریخت. بابا جون نوکرتم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۴
۴۴
fdsa60 - تهران، ایران
هروقت به صورت پدرم نگاه میکنم از خودم خجالت میکشم.چه زود پدرم پیر شد.تمام جوانیش رو کار کرد تا ما با آبرو زندگی کنیم.افسوس که هیچ وقت جراتش رو نداشتم تا دستهاش رو ببوسم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۳
۴۴
fdsa60 - تهران، ایران
هروقت به صورت پدرم نگاه میکنم از خودم خجالت میکشم.چه زود پدرم پیر شد.تمام جوانیش رو کار کرد تا ما با آبرو زندگی کنیم.افسوس که هیچ وقت جراتش رو نداشتم تا دستهاش رو ببوسم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۳
۴۴
چرا برق آ رفت ی - پاریس، فرانسه
بی سلامتیِ اون کسی که همیشه در زندگیمون ساقی بود و یه عمر برامون عرق ریخت. بابا جون نوکرتم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۴
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
پدر برکت خونه.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۵
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
تا پدر و مادر زنده هستند به آنها برسید و محبت کنید و با هم باشید که پس از رفتنشان دیگر دیر شده و آرزوی هر لحظه با آنان انسان را میسوزاند. قدر پدر و مادر را تا وقتی زنده هستند بدانید و به آنها بگویید که دوستشان دارید. فرصت را از دست ندهید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۰
۷۴
نازک بین - شفیلد، انگلستان
fdsa60 - تهران - ایران : هموطن گرامی فراموش نکن دست بوسی پدر فداکار و زحمت کش جرأت نمیخواد . بلکه تواضع و فروتنی و شهامت کوچک دانستن خود درمقابل مقام پدر همان معنی بوسیدن را میدهد . و پدران این رفتار را در فرزندان خود بخوبی درک میکنند.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۶
۲۶
اسب آتش - سیدنی، استرالیا
مادر مثل مداد میمونه داری ذره ذره کوچک شدنش رو میبینی ولی پدر مثل خودنویسه ظاهرا قوی و کار آمد اما یکهو میایسته و نمیدونی چرا
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۵
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::]. با شما موافقم . ما بچهها هیچ وقت قدر پدر و مادرها رو نمیدونیم ولی وقتی از پیشمون میرن تازه میفهمیم چی بودن . هر روز و هر لحظه آرزو میکنمای کاش یه بار دیگه بتونم خنده های پدرم رو ببینم . دستش رو تو دستم بگیرم .ای کاش فقط یه بار دیگه میتونستم حداقل صداش رو بشنوم .
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۱
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
[::Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان::]. هموطن عزیز من درست احساس شما را درک میکنم چون خود در این آرزو میسوزم. همین که شما هنوز آرزوی دست نوازش پدر را داری نشان این است که انسان و پدری با ارزش بوده. به آنها که زنده هستند برسیم و برای رفتگان فرزندان خوبی باشیم. هر دو خوشحال خواهند شد. همیشه شاد باشید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۸
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::. ﻣﻤﻨﻮﻥ. اﺯ ﺷﻤﺎ, ﻣﻦ ...ﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺳﻼﻣﺘﻲ و ﺷﺎﺩﻱ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۰
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
. من و بابام. 4 ساله که بودم: پدرم میتوانست هرکاری را انجام بدهد. 5 ساله که بودم : پدرم خیلی چیزها بلد بود . 6 ساله که بودم: پدرم باهوش تر از پدر بقیه بچه ها بود . 8 ساله که بودم: اینطور هم نبود که پدرم همه چیز را بلد باشد . 10 ساله که بودم : فکر میکردم در ایام کودکی پدر، اوضاع با حالا خیلی فرق میکرد . 12 ساله که بودم: اوه ! پدر واقعا از این چیزها سر در نمی آورد. پیرتر از آن است که یادش بیاید خودش در بچگی چه میکرده. 14 ساله که بودم: به حرفهای پدرم اعتنا نکن او خیلی اُمل است!. 21 ساله که بودم: او؟ خدای من ! او به کلی از مرحله پرت است . 25 ساله که بودم: پدرم یک چیزهایی درباره این قضیه میداند . دلیلش هم معلوم است. مدتی در این زمینه کار کرده. 30 ساله که بودم: شاید بهتر باشه از پدرم بپرسم. هرچه باشد او در این زمینه تجربه های زیادی دارد . 35 ساله که بودم: تا وقتی با پدرم حرف نزنم قدم از قدم بر نمیدارم. 40 ساله که بودم: خیلی برایم عجیب است که پدر چطور توانست از پس مشکلی به این بزرگی برآید . اوخیلی عاقل است و یک دنیا تجربه دارد .
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۴
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
50 ساله که بودم: حاضرم هرچه دارم بدهم که پدرم فقط یک دقیقه اینجا باشد و بتوانم با او حرف بزنم . حیف که نفهمیدم چقدر عاقل و زیرک بود . خیلی چیزهایی میتوانستم از او یادبگیرم.
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۵
۴۱
Reza.Mehdizadeh - مالمو، سوئد
چقدر سخته که آدم از باباش دور باشه اما وقتی که بابات زنده باشه باز خیالت راحته که یکی مثل کوه پشتته . با آرزوی سلامتی برای تمام پدران زحمت کش
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۹
۴۴
fdsa60 - تهران، ایران
هروقت به صورت پدرم نگاه میکنم از خودم خجالت میکشم.چه زود پدرم پیر شد.تمام جوانیش رو کار کرد تا ما با آبرو زندگی کنیم.افسوس که هیچ وقت جراتش رو نداشتم تا دستهاش رو ببوسم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۳
۴۴
چرا برق آ رفت ی - پاریس، فرانسه
بی سلامتیِ اون کسی که همیشه در زندگیمون ساقی بود و یه عمر برامون عرق ریخت. بابا جون نوکرتم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۴
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
تا پدر و مادر زنده هستند به آنها برسید و محبت کنید و با هم باشید که پس از رفتنشان دیگر دیر شده و آرزوی هر لحظه با آنان انسان را میسوزاند. قدر پدر و مادر را تا وقتی زنده هستند بدانید و به آنها بگویید که دوستشان دارید. فرصت را از دست ندهید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۰
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
پدر برکت خونه.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۵
۷۴
نازک بین - شفیلد، انگلستان
fdsa60 - تهران - ایران : هموطن گرامی فراموش نکن دست بوسی پدر فداکار و زحمت کش جرأت نمیخواد . بلکه تواضع و فروتنی و شهامت کوچک دانستن خود درمقابل مقام پدر همان معنی بوسیدن را میدهد . و پدران این رفتار را در فرزندان خود بخوبی درک میکنند.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۶
۲۶
اسب آتش - سیدنی، استرالیا
مادر مثل مداد میمونه داری ذره ذره کوچک شدنش رو میبینی ولی پدر مثل خودنویسه ظاهرا قوی و کار آمد اما یکهو میایسته و نمیدونی چرا
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۵
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::]. با شما موافقم . ما بچهها هیچ وقت قدر پدر و مادرها رو نمیدونیم ولی وقتی از پیشمون میرن تازه میفهمیم چی بودن . هر روز و هر لحظه آرزو میکنمای کاش یه بار دیگه بتونم خنده های پدرم رو ببینم . دستش رو تو دستم بگیرم .ای کاش فقط یه بار دیگه میتونستم حداقل صداش رو بشنوم .
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۱
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
[::Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان::]. هموطن عزیز من درست احساس شما را درک میکنم چون خود در این آرزو میسوزم. همین که شما هنوز آرزوی دست نوازش پدر را داری نشان این است که انسان و پدری با ارزش بوده. به آنها که زنده هستند برسیم و برای رفتگان فرزندان خوبی باشیم. هر دو خوشحال خواهند شد. همیشه شاد باشید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۸
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
. من و بابام. 4 ساله که بودم: پدرم میتوانست هرکاری را انجام بدهد. 5 ساله که بودم : پدرم خیلی چیزها بلد بود . 6 ساله که بودم: پدرم باهوش تر از پدر بقیه بچه ها بود . 8 ساله که بودم: اینطور هم نبود که پدرم همه چیز را بلد باشد . 10 ساله که بودم : فکر میکردم در ایام کودکی پدر، اوضاع با حالا خیلی فرق میکرد . 12 ساله که بودم: اوه ! پدر واقعا از این چیزها سر در نمی آورد. پیرتر از آن است که یادش بیاید خودش در بچگی چه میکرده. 14 ساله که بودم: به حرفهای پدرم اعتنا نکن او خیلی اُمل است!. 21 ساله که بودم: او؟ خدای من ! او به کلی از مرحله پرت است . 25 ساله که بودم: پدرم یک چیزهایی درباره این قضیه میداند . دلیلش هم معلوم است. مدتی در این زمینه کار کرده. 30 ساله که بودم: شاید بهتر باشه از پدرم بپرسم. هرچه باشد او در این زمینه تجربه های زیادی دارد . 35 ساله که بودم: تا وقتی با پدرم حرف نزنم قدم از قدم بر نمیدارم. 40 ساله که بودم: خیلی برایم عجیب است که پدر چطور توانست از پس مشکلی به این بزرگی برآید . اوخیلی عاقل است و یک دنیا تجربه دارد .
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۴
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
50 ساله که بودم: حاضرم هرچه دارم بدهم که پدرم فقط یک دقیقه اینجا باشد و بتوانم با او حرف بزنم . حیف که نفهمیدم چقدر عاقل و زیرک بود . خیلی چیزهایی میتوانستم از او یادبگیرم.
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۵
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::. ﻣﻤﻨﻮﻥ. اﺯ ﺷﻤﺎ, ﻣﻦ ...ﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺳﻼﻣﺘﻲ و ﺷﺎﺩﻱ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۰
۴۱
Reza.Mehdizadeh - مالمو، سوئد
چقدر سخته که آدم از باباش دور باشه اما وقتی که بابات زنده باشه باز خیالت راحته که یکی مثل کوه پشتته . با آرزوی سلامتی برای تمام پدران زحمت کش
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۹
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::. ﻣﻤﻨﻮﻥ. اﺯ ﺷﻤﺎ, ﻣﻦ ...ﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺳﻼﻣﺘﻲ و ﺷﺎﺩﻱ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۰
۴۱
Reza.Mehdizadeh - مالمو، سوئد
چقدر سخته که آدم از باباش دور باشه اما وقتی که بابات زنده باشه باز خیالت راحته که یکی مثل کوه پشتته . با آرزوی سلامتی برای تمام پدران زحمت کش
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۹
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
. من و بابام. 4 ساله که بودم: پدرم میتوانست هرکاری را انجام بدهد. 5 ساله که بودم : پدرم خیلی چیزها بلد بود . 6 ساله که بودم: پدرم باهوش تر از پدر بقیه بچه ها بود . 8 ساله که بودم: اینطور هم نبود که پدرم همه چیز را بلد باشد . 10 ساله که بودم : فکر میکردم در ایام کودکی پدر، اوضاع با حالا خیلی فرق میکرد . 12 ساله که بودم: اوه ! پدر واقعا از این چیزها سر در نمی آورد. پیرتر از آن است که یادش بیاید خودش در بچگی چه میکرده. 14 ساله که بودم: به حرفهای پدرم اعتنا نکن او خیلی اُمل است!. 21 ساله که بودم: او؟ خدای من ! او به کلی از مرحله پرت است . 25 ساله که بودم: پدرم یک چیزهایی درباره این قضیه میداند . دلیلش هم معلوم است. مدتی در این زمینه کار کرده. 30 ساله که بودم: شاید بهتر باشه از پدرم بپرسم. هرچه باشد او در این زمینه تجربه های زیادی دارد . 35 ساله که بودم: تا وقتی با پدرم حرف نزنم قدم از قدم بر نمیدارم. 40 ساله که بودم: خیلی برایم عجیب است که پدر چطور توانست از پس مشکلی به این بزرگی برآید . اوخیلی عاقل است و یک دنیا تجربه دارد .
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۴
۶۳
kasra persia - لندن، انگلستان
50 ساله که بودم: حاضرم هرچه دارم بدهم که پدرم فقط یک دقیقه اینجا باشد و بتوانم با او حرف بزنم . حیف که نفهمیدم چقدر عاقل و زیرک بود . خیلی چیزهایی میتوانستم از او یادبگیرم.
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۵
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
[::Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان::]. هموطن عزیز من درست احساس شما را درک میکنم چون خود در این آرزو میسوزم. همین که شما هنوز آرزوی دست نوازش پدر را داری نشان این است که انسان و پدری با ارزش بوده. به آنها که زنده هستند برسیم و برای رفتگان فرزندان خوبی باشیم. هر دو خوشحال خواهند شد. همیشه شاد باشید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۸
۳۶
Tina1389 - اﺷﺘﻮﺗﮕﺎﺭﺕ، آلمان
[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::]. با شما موافقم . ما بچهها هیچ وقت قدر پدر و مادرها رو نمیدونیم ولی وقتی از پیشمون میرن تازه میفهمیم چی بودن . هر روز و هر لحظه آرزو میکنمای کاش یه بار دیگه بتونم خنده های پدرم رو ببینم . دستش رو تو دستم بگیرم .ای کاش فقط یه بار دیگه میتونستم حداقل صداش رو بشنوم .
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۱
۲۶
اسب آتش - سیدنی، استرالیا
مادر مثل مداد میمونه داری ذره ذره کوچک شدنش رو میبینی ولی پدر مثل خودنویسه ظاهرا قوی و کار آمد اما یکهو میایسته و نمیدونی چرا
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۵
۷۴
نازک بین - شفیلد، انگلستان
fdsa60 - تهران - ایران : هموطن گرامی فراموش نکن دست بوسی پدر فداکار و زحمت کش جرأت نمیخواد . بلکه تواضع و فروتنی و شهامت کوچک دانستن خود درمقابل مقام پدر همان معنی بوسیدن را میدهد . و پدران این رفتار را در فرزندان خود بخوبی درک میکنند.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۶
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
پدر برکت خونه.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۵
۶۶
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
تا پدر و مادر زنده هستند به آنها برسید و محبت کنید و با هم باشید که پس از رفتنشان دیگر دیر شده و آرزوی هر لحظه با آنان انسان را میسوزاند. قدر پدر و مادر را تا وقتی زنده هستند بدانید و به آنها بگویید که دوستشان دارید. فرصت را از دست ندهید.
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۰
۴۴
چرا برق آ رفت ی - پاریس، فرانسه
بی سلامتیِ اون کسی که همیشه در زندگیمون ساقی بود و یه عمر برامون عرق ریخت. بابا جون نوکرتم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۴
۴۴
fdsa60 - تهران، ایران
هروقت به صورت پدرم نگاه میکنم از خودم خجالت میکشم.چه زود پدرم پیر شد.تمام جوانیش رو کار کرد تا ما با آبرو زندگی کنیم.افسوس که هیچ وقت جراتش رو نداشتم تا دستهاش رو ببوسم
چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۳