خاطرات زوج لهستانی- بریتانیایی از بازجویی در مرز تا پختن آبگوشت + ویدیو و عکس

آنیا
«آنیا» از لهستان و «جان» از بریتانیا، زوج «هیچهایکر» هستند که دور دنیا سفر می‌کنند. هیچهایکرها کسانی هستند که در جاده می ایستند و منتظر ماشین می‌شوند و رایگان سفر می‌کنند. برخی از آن ها معمولا مقصد خود را روی پلاکاردی می نویسند و در کنار جاده به ماشین‌های ره‌گذر نشان می‌دهند تا خودروهای هم مسیر، آن ها را سوار کنند.
 
این زوج ماجراجو شغل ثابت خود را که تدریس زبان انگلیسی بود رها کرده‌ و ترجیح داده‌اند که زندگی خود را در جاده‌ها و دیدن کشورهای مختلف بگذرانند.
 
آن ها علاوه بر این که تاکنون در کشورهای مختلف اروپایی زندگی کرده‌اند، با هیچهایکینگ به ۵۲ کشور مختلف در قاره‌های اروپا، آسیا و آفریقا سفر کرده‌ و در راه آسیا، به ایران هم رفته‌اند.  این زوج هیچهایکر تجربه‌های خود را در وبلاگ‎شان با دیگران به اشتراک می‌گذارند.
 
هم اکنون نزدیک به یک دهه است که این زوج درحال ماجراجویی و سفر به کشورهای مختلف هستند. آن ها به «ایران‎وایر» می‌گویند:«ما هم‎دیگر را حدود ۹ سال پیش در یک "هاستل" در مقدونیه دیدیم.»
 
هاستل اقامت گاه یا خوابگاه‌های ارزان قیمت برای مسافران و توریست‌هایی هستند که ترجیح می دهند ارزان سفر کنند. در هاستل، هر فرد تختی اجاره می‌کند و اتاق‌های هاستل ها معمولا ۴، ۶ یا ۸ تخته هستند.
 
آنیا می‌گوید: «جان در آن زمان یک کلاهی به سر داشت که خودش فکر می کرد خیلی جذاب است اما من اول فکر کردم که او هم‎جنس‎گرا است. ولی بلاخره او با همان کلاه دل من را به دست آورد و از آن به بعد ما با هم هستیم و با هم سفر می‌کنیم.»
 
آن ها از زمانی که سفر کردن را آغاز کردند، همیشه سفر به ایران بخشی از علاقه آن ها بود اما آن را یک رویا دست نیافتنی می‌دیدند: «ما ایرانی‌های زیادی را در اروپا دیده بودیم و همیشه می‌خواستیم به ایران برویم تا ببینیم آیا ایرانی‌های داخل کشور هم مثل ایرانی‌های اروپا مهربان و خوب هستند.»
 
این زوج در حال برنامه‌ریزی به آسیا بودند که متوجه می‌شوند باید از ایران بگذرند: «ما وقتی در حال برنامه‌ریزی برای سفر آسیا بودیم، متوجه شدیم هر مسیری را انتخاب می‌کنیم، در آن مسیر ایران وسط راه ما قرار می گیرد. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم حتما به ایران سفر کنیم.»
 
اگرچه قوانین ایران برای توریست‌ها تسهیل شده و بسیاری از ملیت‌ها نیاز به گرفتن ویزا ندارند اما بریتانیایی‌ها، کانادایی‌ها و امریکایی ها شامل این قانون نمی‌شوند و برای گرفتن ویزا با مشکلاتی روبه رو هستند:‌ «گرفتن ویزا برای جان که یک بریتانیایی بود، مشکل بود چون ما باید یک تور یا راهنمای تور می گرفتیم و پول برای این کار نداشتیم.»
 
آن‌ها تلاش خود را آغاز می‌کنند تا راه جایگزینی پیدا کنند. با آژانس‌های مسافرتی مختلف تماس می‌گیرند که بتوانند بدون گرفتن تور یا راهنما به ایران سفر کنند اما خیلی موفق نبودند. آنیا می‌گوید: «ما واقعا یک تور نمی‌خواستیم. می خواستیم خودمان ایران را بگردیم. خیلی از آژانس‌ها جواب ما را ندادند و آن‌هایی هم که جواب دادند، حاضر نبودند با ما همکاری کنند چون می‌گفتند رزرو تور ساختگی برای ما تبعات دارد و می‌توانیم مجوزمان را از دست دهیم.»
 
این زوج بعد از جواب نه شنیدن‌های بسیار، به سراغ دوست ایرانی خود که در ایتالیا درس می‌خواند، می‌روند. او هم به آن‌ها فردی را که در آژانس مسافرتی بوده، معرفی می‌کند.
 
جان می‌گوید :‌«بدون کمک او همه چیز غیر ممکن بود و امید دیگری وجود نداشت.»
 
این فرد کدی را که آن ها نیاز داشتند بعد از رزرو تور به کنسول گری ایران ببرند، به آن ها می‌دهد و این زوج با مراجعه به کنسول گری ایران در ترابوزان و دادن کد، ویزای خود را دریافت می‌کنند.
 
از آن جایی که آن ها تور یا راهنمای تور رزرو نکرده بودند، در مرز ایران با کمی مشکل روبه رو می‌شوند: «زمانی که می خواستیم وارد ایران شویم، لحظات خیلی استرس‌زایی را تجربه کردیم و این تنها به این دلیل بود که ما هیچ راهنمای توری نداشتیم که منتظر ما باشد.»
 
جان توضیح می‌دهد:‌ «یکی از ماموران مرز ما را از صف چک کردن پاسپورت خارج  کرد و به اتاق کوچکی برد و خیلی مودبانه و آرام از ما بازجویی کرد که هدف سفرمان به ایران چیست، چه کسانی را در ایران قرار است ملاقات کنیم، کجاها می‌خواهیم برویم یا آیا ما قبلا هم به ایران سفر کرده بودیم یا نه؟ و از این سوال ها… . به طور کلی، این مامور که خانم بود، خیلی مودب و خوش برخورد بود اما ما متوجه می شدیم که این سوال های نرم و برخورد آرام، نقابی روی ذهن هوشیار او است. او در حال ارزیابی ما بود.»
 
بعد از این سوالات، در مرز از جان اثر انگشت‌های مختلف گرفتند در حالی که آنیا به دلیل داشتن پاسپورت لهستانی، از همه این مسایل معاف بود. جان با یادآوری آن زمان می‌گوید: «او بالاخره گذاشت که ما برویم. ما وارد ایران شده بودیم؛ یعنی بدون هیچ مشکلی می توانسیم کل کشور را بگردیم.»
 
جان و آنیا از تمام مدت ویزای خود که یک ماه بوده، استفاده کرده و به جاهای مختلف ایران سفر می‌کنند. این زوج لهستانی- بریتانیایی از مرز ترکیه وارد ایران شدند و با هیچهایکینگ از تبریز به سمت جنوب شرقی ایران حرکت کردند و به زنجان و تهران رسیدند. سپس آن ها از تهران به سمت جنوب تغییر مسیر دادند و به اصفهان و شیراز رفتند و بعد مسیر شمال شرقی را در پیش گرفتند و به یزد و طبس و مشهد رفتند. آن ها در نهایت ایران را به مقصد ترکمنستان ترک کردند: «هیچهایکینگ در ایران خیلی لذت‌بخش بود. مردم ایران خیلی خون گرم و صمیمی هستند. بعضی از مردم خیلی متوجه نمی‌شدند ما چه کار می‌کنیم. از آن جا که با هیچهایکرها زیاد آشنا نیستند، بعضی فکر می کردند ما منتظر تاکسی هستیم. ما روی کاغذ به زبان فارسی نوشته بودیم که چه کار می‌کنیم. برای همین اگر کسی سوالی داشت، کاغذ را نشان می‌دادیم و آن ها همکاری می‌کردند.»
 
آن ها می‌افزایند: «معمولا مدت زمان خیلی کوتاهی را منتظر ماشین می‌ایستادیم. مردم با ما مهربان بودند؛ ما را به نهار و شام دعوت کردند و حتی برخی اوقات مسیر خودشان را به خاطر ما تغییر می‌دادند تا به ما کمک کنند. به طور کلی می‌توانم بگویم تجربه هیچهایکینگ در ایران فوق‌العاده بود.»
 
اگرچه این زوج قبل از سفردرباره ایران و فرهنگ ایرانی تحقیق کرده‌بودند، اما این سفر هم چنان چیزهایی داشته که آن‌ها را غافل گیر کرده است: «یک چیزی که بیش تر از همه چیز ما را متعجب کرد، این بود که چه قدر مردم آزادانه فکر می‌کنند. مردم ایران خیلی بیش تر از آن چیزی که ما تصور می‌کردیم، شبیه اروپایی‌ها هستند. آن ها خیلی راحت در مورد مقامات ایران انتقاد می‌کردند و بد می‌گفتند و از وضعیت موجود شکایت می‌کردند. این چیزی بود که ما اصلا انتظارش را نداشتیم.»
 
به طور کلی، آنیا و جان از سفرشان راضی هستند و تقریبا تمام کارهایی را که دوست داشتند در ایران انجام بدهند، انجام دادند. جان می‌گوید: «مردم ایران با آنیا متفاوت بودند؛ یعنی آن‌ها همان رفتاری را که با زن‌های ایرانی داشتند، با آنیا نداشتند. می‌شود گفت که او را مثل مرد می‌دیدند؛ به او اجازه می‌دادند تا به قهوه‌خانه‌هایی که قلیان می‌کشند و مردانه هستند، وارد شود یا به دیگر فضاهایی که مخصوص مردها بودند برود. اما به او اجازه ندادند با من وارد اسکی روی یخ شود و گفتند این جا فقط مخصوص مردها است. انگار دیگر آن جا خیلی مردانه بود!»
 
وقتی از آن‌ها پرسیدم که یک ماه در ایران ننوشیدن الکل و مشروب راحت بود، پاسخ دادند: «شاید ما نباید این را بگوییم اما ما در ایران الکل مصرف کردیم و البته خیلی هم زیاد. ما خودمان را قبل از سفر به ایران برای یک ماه بدون الکل آماده کرده بودیم اما هر جا می‌رفتیم، مردم به ما الکل می‌دادند.»
 
این زوج در مورد اقامت خود در ایران با مشکل جدی روبه رو نشدند، فقط در مشهد که بودند، یک زن چادری روسری آنیا را که کمی عقب بوده، جلو می‌کشد و آن‌ها متوجه می‌شوند که در این شهر باید بیش تر مراقب رفتار خود باشند.
 
این زوج می‌دانستند که حجاب داشتن برای زنان ایرانی الزامی است اما می‌گویند: «می‌خواهم صادقانه بگویم که در ایران تنها تعداد معدودی از زن‌ها واقعا می‌خواهند همیشه حجاب داشته باشند. چیزی که ما متوجه شدیم، این است که زن‌ها می‌خواهند از حقوق برابر و مساوی برخوردار باشند. ما زنان زیادی را دیدیم که خیلی خوب و مهربان بودند.»
 
آن ها می‌گویند: «چیز دیگری که برای ما جالب بود، این بود که دخترهایی که ۲۰ سالگی را رد کرده اند، یعنی در دهه سوم زندگی شان هستند، هنوز با خانواده‌هایشان زندگی می‌کنند و وابستگی زیادی به خانواده دارند و نمی‌توانند تنها زندگی کنند. برای همین آن ها تجربه های زندگی مستقل و روی پای خود ایستادن را ندارند.»
 
جان و آنیا نه تنها غذاهای ایرانی را دوست داشتند بلکه پختن غذای ایرانی مورد علاقه خود، یعنی «دیزی» را هم یاد گرفتند: «ما دیزی می پزیم. هر بار که می پزیم، بهتر از دفعه قبل می‌شود. ما این غذا را در زنجان یاد گرفتیم. البته در ایران پختن "فلافل" را هم یاد گرفتیم اما هنوز فلافل درست نکردیم. ولی به زودی انجام می‌دهیم.»
 
این زوج هیچهایکر خیلی علاقه دارند دوباره به ایران سفر کنند اما از آن جا که آن‌ها سفرهای خود را با هیچهایکینگ ادامه‌ می‌دهند، می‌گویند: «یکی از مشکلات ما، گرفتن ویزا است که کار سختی است و مشکل دیگر این است که ایران هم مرز با کشورهایی مثل پاکستان، افغانستان و عراق است. برای همین، از راه زمینی برگشتن به ایران کمی سخت است. ما امیدواریم که شرایط سیاسی عادی‌تر شود. مطمئنا ما دوباره به ایران سفر می‌کنیم.»
راننده کامیونی در راه یزد که آنیا و جان را رایگان به مقصد رساند
خانواده‌ای در راه یزد که آنیا و جان را رایگان به مقصد رساندند
دیدار با زنان محلی در اصفهان
تخت جمشید
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۹۳
mountainman - استکهلم، سوئد

من با وجودی که ایران به دنیا اومدم و بیش از ده سال زندگی کردم ولی متاسفانه نتونستم جاهای دیدنی ایران رو ببینم همیشه تو کتابهای درسی میخوندم که ایران اینجوری هست اونطوری هست و همیشه هم دوست داشتم جاهای زیبا رو ببینم ولی به علت افغان بودن همیشه در محدودیت بودم. حتی با وجودی که سیتیزن سوئد شدم و با پاس سوئدی هم ایران رفتم یکبار مامور گیت فرودگاه امام چنان برخورد زننده ای داشت اونم به همین علت که افغانی هستم ولی مردم ایران به جز عده ی معدودی خیلی مهربون هستن قبلا که ایران بودم کلی همکار و دوست ایرانی داشتم که هنوزم میرم ایران سر میزنم بهشون. پدرم هم دوستای ایرانی داره ما که اینقدر فرهنگ مشترک زبان مشترک داریم اینهمه بیگانه هستیم حداقل به اندازه ی یه فرد عراقی برای افغانیها ازادی بزارید از تهران تا قم یا مشهد باید یک ماه قبل بریم اتباع و پول بریزیم و کارت گرو بزاریم و یه برگه تردد بین این مسیر بگیریم
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۵
۴۴
عشق ولایت - مشهد، ایران

Mountainman-استکهلم دوست و هم زبان عزیز من به عنوان یک ایرانی بابت این همه بدرفتاری و نامهربانی مردم کشورم از شما و کل افغانها معذرت می خواهم.بیشتر فقر فرهنگی ادمهاست که باعث این رفتارهای ناشایست می شود،موفق و سربلند باشید ایران خانه ای شما و کل افغانها هست
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۰
۹۰
amirrashti - رشت، ایران

عشق ولایت - مشهد، ایران.عشقی جان نشد دیگه.اگه قرار باشه کل افغانیا سرازیر بشن ایران پس افغانستانو کی بسازه؟طالبان؟القاعده؟خدا پدر مادرشونو بیامرزه متاسفانه بیشترشون آدم درست حسابی هم نیستن یا درست حسابیاش سمت ایران نمیان.یه بار نشد یه خبر خوب ازشون بشنویم یا تجاوز یا قتل یا قاچاق ووو.بعد شاکی هم هستن که چرا باهاشون خوب رفتار نمیشه خوب عزیز من احترامه که احترام میاره. شما فقر فرهنگی رو فقط در ایرانیا دیدید؟ بعدش ایرانیای مقیم اروپا و آمریکارو با افغانیا تو ایران مقایسه کنید.از جراح مغز و اعصاب تا دانشمندان ناسا.اصلا قابل مقایسه نیستن.راسیت نیستم و هیچ ادعای برتری ندارم ولی بشدت با جابه جای قومی و تغییر بافت جمعیتی مناطق مخالفم چون به ضرر هر دو طرف هست.حالا بعدها سر حرف من خواهید رسید
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۵
۵۴
elvis2002 - گوته برگ، سوئد

[::mountainman - استکهلم، سوئد::]. متاسفانه بعضی از ایرانی ها فقط موبور های چشم رنگی را تحویل میگیرند!. من به عنوان یک ایرانی در گوتنبرگ زندگی میکنم و کلی همکار افغان اینجا دارم. اولین دوستی که سالها پیش اینجا پیدا کردم یک مرد افغان مهربان با همسرش که ایشان روس و اهل مسکو میباشند هست . اولین بار که رفته بودیم منزلشان از ما پرسید هیچ وقت فکر میکردید خانه یک افغان مهمانی بروید؟. من در جوابش گفتم من در ایران هم که بودم با افغانها رابطه کاری زیادی داشتم و مشکلی هم نبود. خلاصه دوست نازنین افغانم mountainman حساب دولت ایران از مردمش جداست. اگر نامهربانی هم از بعضی ایرانیها دیدی به بزرگواری خودت ببخش.
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۸
۴۲
رقص پرواز - پراگ، چک

جاده های ایران محال یادم بره....صدای خانم حمیرا هر سفری رو لذت بخش میکنه....چقدر دلم واسه ایران تنگ شد :(
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۲
۴۵
سرورآقا - پوتسدام، آلمان

متاسفانه بعضی از ما ایرانیها در رابطه مان با برادران و خواهران افغان بوئی از انسانیت نبرده ایم
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۸:۲۹
۷۳
نازک بین - شفیلد، انگلستان

خدا را سپاس که این زوج جهانگرد بدام آدمهای ناموجه نیفتادند . و با خاطره ای خوش و رضایت از برخورد خوب و مردم مهمان دوست ایرانی اصیل ابراز علاقه دیدار مجدد دارند.باید ثابت کرد همانگونه که ادعای فرهنگ غنی و متمدن را داریم . برخورد مان هم گویای این حقیقت باشد.
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۲
۴۲
gaagol - دالاس، ایالات متحده امریکا

خیلی باحال بود. دلم خواست...
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۱
۵۰
bisetoon - فرانکفورت ، آلمان

دوست عزیز تو فرودگاه با همه مشکل دارند ،ربطی‌ نداره کجای باشی‌ چه ایرانی‌ چه افغان ،انگار همه به آنها بدهکارند.بعضی‌ وقتها از ایران رفتن پشیمون میشی‌.خیلی‌ رفتار اقدایی واری دارند.
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۳
۳۳
f1368 - هرات، افغانستان

۵ سال در کشور ایران زندگی کردم ؛ملت ایران خیلی مهربان هستند؛ بابر خورد حکومتش من را غرض نیست . نمیدانم بعضی از دوستان خیلی تعصبانه حرف میزنن با وجود اینکه خودش ایران ندیده در اروپا وجای دیگه زندگی کرده حتی از فر هنگ غنی با ارزش وتمدن این دو کشور آگاهی ندارند نظرات بی مورد میدهند . درهر صورت افغانستان عاری از جنگ به نفع ایران سر بلند خواهد بود . افغانهای که به ایران مهاجر میشوند ۸۰ فیصد بخاطر بیکاری هست کشوریکه در گیر جنگ نیابتی هند وپاکستان قرار گرفته طالب والقاعده افراد استخبارات پاکستان است. ایرانی ها از اعراب بدمیبرند در شعار وعمل؛هزار کنایه به یکدیگر میگویند اما فرق یک عرب عراقی ؛سوریه یا لبنانی نسبت به یک افغان هم زبان همسایه زیاد میباشد عزت اون عرب سوسمار خور بیشتر است . ایران همسایه نیک وخانه دوم ملت افغانها شده
شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۴:۰۰
۴۰
raha1984 - هامبورگ، آلمان
[::mountainman - استکهلم، سوئد::] همزبان و دوست عزیز من ایرانی چنان بعضی مواقع توی فرودگاه باهام برخورد میشه انگاری که ارث پدرشون رو خوردم و اما در مورد رفتار ایرانیها من در تمام مدت زندگیم یک دوست افغان داشتم که خیاطم در آلمان هستند و از هرات میاد و در ایران هم سالیان سال زندگی کرده این خانوم حرف خوبی زد میگه وقتی ما تو خود افغانستان با هم بدیم پشتوها از فارس ها خوشون نمیاد هراتها از هزاره ها اونوقت چه توقعی میتونیم از ملیت های دیگه داشته باشیم ؟!.
شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۱۶
۶۴
fair 50 - رنتون، ایالات متحده امریکا
.....«مردم ایران با آنیا متفاوت بودند؛ یعنی آن‌ها همان رفتاری را که با زن‌های ایرانی داشتند، با آنیا نداشتند. می‌شود گفت که او را مثل مرد می‌دیدند؛»! جملهء جالبیه! کاشکی آقایون ایرانی نسبت به خانومهای ایرانی هم یه همچین دید متفاوتی داشتن!
شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۳
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.