'به آمریکا آمدم چون نمیخواستم ایرانی بمانم'
رأی دهید
باید پیش از ساعت ۶ صبح به تاکستان آذری میرسیدیم.
فرزین گلپاد برای عکاسی از تاکستان به هنگام طلوع آفتاب بیتابی میکرد.
اوایل مرداد بود اما دماسنج میگفت هوا در پِتالوما فقط ۱۰ درجه بالای صفر است.
دو روز پیش در لسآنجلس وقتی با پروانه بهار، دختر ملکالشعرای بهار گفتگو میکردم ( بشنوید) ، هوا حدود ۴۰ درجه سانتیگراد بود.
به تاکستان که رسیدیم کمال آذری مشغول آماده کردن صبحانه بود.
تخممرغ نیمرو، نان تنوری داغ، پنیر، گردو، چای و قهوه که در ایوان عمارت ده دری شیرازی سرو شد.
صدای شرشر آب از حوض وسط ایوان شنیده میشد و برای لحظاتی باعث میشد فراموش کنیم در شمال سانفرانسیسکو هستیم. زندگی در میان این همه نماد ایرانی آن هم برای کسی که فقط ۱۸ سال اول زندگیاش را در ایران بوده اولین سوالی بود که باید از کمال آذری میپرسیدم.
"شاید حالا دیگر کسی این حرف مرا باور نکند اما چهل و چند سال پیش یکی از چیزهایی که مرا برای آمدن به آمریکا ترغیب کرد این بود که دیگر نمیخواستم ایرانی باشم."
کمال آذری ابتدا برای تحصیل در رشته ریاضیات و مهندسی به آمریکا آمد. اما خیلی زود به تاریخ و سیاست علاقهمند شد.
او دکترای خود را در رشته سیاست تطبیقی از دانشگاه فوردهام در نیویورک گرفت. اما چند سال بعد به کالیفرنیا مهاجرت کرد.
"بعد از نیویورک چند سالی در برکلی به عنوان پژوهشگر حضور یافتم اما محیط دانشگاه مرا جذب خود نکرد. فارغ از انتقاداتی که به جو آکادمی داشتم، همیشه دلم میخواست مستقل کار کنم. تحصیلات در مهندسی به من اجازه میداد به صنعت و تولید فکر کنم و همزمان دوست داشتم در کنار کار اقتصادی فرصت پیدا کنم به مطالعات تاریخی خودم بپردازم. مطالعاتی که هدف اصلیاش شناخت خودم بود."
بعد از صبحانه به دیدن تاکستان رفتیم. هنوز کمی مه در لابهلای تورهای سفیدی که روی تاکها کشیده شده بود جا مانده بود. انگورهای پینونوآر کبود شده بودند اما هنوز طعمی میان غوره و انگور داشتند. اینها همان انگورهایی بودند که شرابشان در مسابقات سانفرانسیسکو برنده مدال طلا شده بود.
"روی تاکها تور کشیدیم چون اینجا پرنده زیاد داریم. پرندهها دقیقا موسم شیرین شدن انگور را میدانند و دقیقا در همان زمان به تاکستان حمله میکنند و همه انگورها را میخورند. این تورها جلوی هجوم آنها را میگیرد."
برای ضبط گفتگو به دفتر کار کمال آذری رفتیم. دفتری بزرگ و مجلل در طبقه دوم عمارت شیرازی. دور تا دور اتاق پر بود از کتابهای تاریخی. از تاریخ طبری بود تا همین کتابهای کوتاه سیاسی و معاصر مانند 'عالیجناب سرخپوش'. انتظار داشتم در میان کتابها منابعی برای تاکستانداری و شرابگیری هم ببینم اما نبود.
"گفتم که وقتی در جوانی به آمریکا آمدم با هویت ایرانی خودم آشنا نبودم و حتی دلم میخواست دیگر ایرانی نباشم. اما یکی از ویژگیهای خوب آمریکا این است که به شما اجازه میدهد خودتان باشید. اهمیتی که به فردیت در نظام سیاسی آمریکا داده شده، در تمام تاریخ بشریت بیمانند است. این برای نخستین بار است که در تاریخ یک نظام سیاسی و اجتماعی تا به این حد به فردیت و رشد فرد بها داده. بستر این جامعه آمریکا به نحوی است که قرار است به فرد اجازه دهد در پی خوشبختی برود."
"در این سالها، هر چه بیشتر با تاریخ ایران و آمریکا آشنا شدم، بیشتر به هویت خودم پی بردم و چون زندگی در این فضا به من اجازه میداد که خودم باشم، اینی شدم که الان هستم، و بر حسب اتفاق، این من، یک من کاملا ایرانی از آب در آمد."
همه چیز اینجا ایرانی است. از شیر بالدار سنگی که در بالای شومینه کار گذاشته شده تا ستونهای ایوان که بی شباهت به ستونهای سبک آشوری و هخامنشی نیست.
حتی میز کار آقای آذری هم احتمالا یک عتیقه ایرانی است.
"این میز را در یک حراجی خریدم. در آتلانتا. از بازماندگان یک تاجر سرشناس. میگفتند مستقیما از وراث محمدعلی شاه در پاریس خریداری کردهاند. نامش "میز کار محمدعلی شاه" است. از نمادهای روی این میز میشود یقین داشت که ایرانی است. اما جنس چوب آن روسی است. نمیدانم آیا این میز محمدعلی شاه بوده هنگامی که او در ایران بوده یا میزی است که بعد از ترک ایران برایش تدارک دیده بودهاند. باید در موردش تحقیق باستانشناسی شود. شاید هم این همان میزی باشد که محمدعلی شاه به اجبار پشت آن نشست و با اکراه فرمان مشروطه را امضاء کرد."
از کمال آذری پرسیدم اگر ثابت شود که این همان میز تاریخی است یا حتی مربوط به دوران حضور محمدعلی شاه در اوکراین است آیا حاضر است آن را برای نگهداری و نمایش به یکی از موزههای ایران هدیه کند؟
"بله. اگر بشود حقیقت را در مورد این میز پیدا کرد و مطمئن شد که از آن به عنوان یک اثر تاریخی به درستی نگهداری خواهد شد، حاضرم آن را به ایران بازگردانم. فکر میکنم اگر کسی در میان عکسها و اسناد کاخ گلستان و یا دیگر اسناد سلطنتی ایران جستجو کند احتمالا ردی از این میز و تاریخچه آن پیدا خواهد شد."
"من روی تاریخ ایران و جهان و به ویژه مقایسه آن با تاریخ آمریکا تمرکز کردم. می خواستم بدانم چه شد که با وجود شباهتهای فراوانی که میان ایران و آمریکا در حدود ۲۰۰ سال پیش بود، سرنوشت این دو این قدرمتفاوت رقم خورد. اگر دقت کنید در همان ایام که جرج واشنگتن به عنوات نخستین رئیس جمهوری آمریکا (۱۷۸۹) به قدرت میرسد در ایران هم آقامحمدخان قاجار بر تخت مینشیند. هر دو کشور در آن زمان حدود هفت میلیون نفر جمعیت دارند. هر دو کشور با یک قدرت استکباری در حال جنگند؛ آمریکا با انگلیس و ایران با روسیه. جالب است که میبینیم در حوالی همان سالهایی که انگلیسها کاخسفید را آتش میزنند و واشنگتن را اشغال میکنند، ایران هم پس از شکست به امضای عهدنامه ترکمانچای با روسها تن میدهد. این شباهتها میان ایران و آمریکا در آن زمان بسیار شگفتانگیز است. و بعد تنها بعد از ۱۰۰ سال، آمریکا تبدیل میشود به یک قدرت برتر اقتصادی و نظامی در جهان که قادر است کانال پاناما، یکی از عجایب مهندسی جهان را احداث کند اما ایران روبرو شده با یک ساختار فرتوت سیاسی. چه میشود که یک جامعه نوپا مثل آمریکا در عرض صد سال به چنین قدرت بیمانندی میرسد اما کشوری که به نسبت در زمان به قدرت رسیدن آقامحمد خان وضع بدی ندارد دچار اضمحلال میشود؟ اینها سوالاتی بود که من را سالها به خودش مشغول کرده بود."
به نظر کمال آذری "امید" نخ اسکناس دلار است. او معتقد است فردگرایی که برای نخستین بار در شکلگیری تمدن آمریکایی به آن بها داده شده به تکتک افراد جامعه امیدواری میدهد تا بتوانند با کوشش در پی کسب خوشبختی و سعادت بروند و در سایه "خودشکوفایی" آنها جامعه هم "قد بکشد."
"با وجود اتفاقات ناامیدکنندهای که در چند صد سال اخیر در تاریخ ما روی داده، من معتقدم هنوز هم تمدن ایرانی میتواند جایگاهی در جهان داشته باشد و همچون زمانی که بزرگترین تمدن بشری بود به جهانیان خدمت کند. رمز این بازگشت به نظر من در نگاه انتقادی به تاریخ و باورهایمان است. یکی از خوبیهای جامعه آمریکا این است که همه چیز اینجا خیلی زود کهنه میشود. مثلا اگر امروز درباره جرج دبلیو بوش حرف میزنیم داریم در قالب تاریخ سیاسی آمریکا از او یاد میکنیم. اما در ایران وقتی از مصدق و کودتای ۲۸ مرداد حرف میزنیم، گویی داریم درباره یک مساله روز بحث میکنیم. برای همین هم یا هوادار آنیم یا مخالفش. در آمریکا با روی کار آمدن دولت جدید، مسایل گذشته به حوزه نقد تاریخی میپیوندد و نگاه جامعه و دولت به مسایل روز و آینده معطوف میشود."
او به تازگی کتابی منتشر کرده تحت عنوان "محور امید" (Axis of Hope). میگوید این عنوان را انتخاب کرده تا در ذهن مخاطب انگلیسی زبان آن را در برابر آن عنوان "محور شرارت" (Axis of Evil) قرار دهد که سالهاست صفتی شده برای ایران در ادبیات سیاسی غرب.
او در این کتاب علاوه بر مطابقتهای تاریخی میان ایران و آمریکا، به نقد وضعیت فعلی جامعه آمریکا هم میپردازد و میگوید در آینده نزدیک نظام اجتماعی مبتنی بر قدرت متمرکز و کلان شهرها دیگر جوابگوی تمدن بشری نخواهد بود. پیشبینی و مدل پیشنهاد او این است که شهرهای کوچک با جمعیتی حداکثر ۳۰۰ هزار نفر که یک نظام حکومتی منطقهای برای خود دارند و همه افراد این جامعه کوچک به طور مستقیم در امور آن دخالت دارند در کنار یک نظام فدرالی، احتمالا ساختار سیاسی و اجتماعی فردای جهان را تشکیل خواهد داد.
با استناد به این مدل، او به طور تاریخی جوامع خاورمیانه و شمال آفریقا را مستعد شکوفایی دوباره میداند چرا که میگوید در این جوامع، نظیر ایران، شهرهایی که او از آن حرف میزند به طور تاریخی و سنتی حضور داشتهاند و ممکن است در فضای ساختارهای جدید آینده دوباره شکوفا شوند.
از او پرسیدم بالاخره محصولی که قرار است از این تاکستان بیرون برود شراب است یا کتاب؟
"خوبی یک جامعه مدرن مانند آمریکا این است که افراد در طول عمرشان کارهای مختلفی میکنند. به تعداد آدمها راه برای خوشبخت شدن وجود دارد. مهم نتیجه است. وقتی شما موفق شدید همه میگویند این راه هم پیدا شد. اهمیت به فرد باعث شده در آمریکا یک لولهکش خودش را با رئیس جمهور برابر بداند. انسانها فقط هنگامی که احساس برابری میکنند از هم چیز یاد میگیرند."
"اگر قرار شد روزی به ایران بازگردم در چمدانم دو چیز میگذارم: اول امید و دوم نگاه انتقادی به تاریخ و باورهایمان. معتقدم اولا نباید بترسیم و نباید خودمان را کمتر از بقیه دنیا فرض کنیم. و دوما باید با یک نگاه انتقادی تاریخ و باورهایمان را بازنگری کنیم. فقط از این طریق است که دوباره میتوانیم جامعهای با افراد توانمند و بالغ به وجود آوریم."
روز از نیمه گذشته بود و من هنوز هیچ سوالی در مورد انگور نپرسیده بودم. به جای "چمدان" سبدی برده بودم شاید در آن انگور و شراب بگذارم اما در عوض زیر بغلم کتاب و فلسفه گذاشته شده بود.
از پنجره صدای چند بازدیدکننده به گوش میرسید.
تاکستان آذری هم مانند بسیاری از شرابسراهای کالیفرنیا در روزهای تعطیل برای اعضای باشگاه خصوصیاش تورهای بازدید برگزار میکند. بهانهای بود تا سری به بشکههای شراب بزنیم و چند ساعت باقی مانده از روز را از انگور بگوییم.
دیدگاه خوانندگان
۴۷
دایره مینا - کراکف ، لهستان
از این قسمت حرفش خیلی خوشم آمد و معلوم شد که آدم کتاب خوانده ای است :"مثلا اگر امروز درباره جرج دبلیو بوش حرف میزنیم داریم در قالب تاریخ سیاسی آمریکا از او یاد میکنیم. اما در ایران وقتی از مصدق و کودتای ۲۸ مرداد حرف میزنیم، گویی داریم درباره یک مساله روز بحث میکنیم. برای همین هم یا هوادار آنیم یا مخالفش" ! این دو سه جمله جملات کلیدی ما در همین محافل و مجالس- حتی در همین سایت که دور هم هستیم - نیز به کار بعضی ها !می آید !و جالبی قضیه این است که برخی پا رافراتر گذارده و خواستار برگشت !! به یک دوره ُ مثلا طلایی !هستند
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۴:۳۲
۴۳
خرماهی - رشت، ایران
هر انکس کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۹
۶۲
kasra persia - لندن، انگلستان
خیانت و خود بزرگ بینی دو عامل پس رفت ایران. با احترام به این هم وطن موفق و با آرزوی پیروزی روز افزون. قابل توجه بعضی ها که هنوز بعد از چندین سال پز خارجی بودن میدن و هنوز زبان محلی رو یاد نگرفتند.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۵
۴۴
روانشناس مشاور - تهران، ایران
درموردشباهت تاریخی ایران وامریکا من نیزبا اقای اذری موافق هستم ولی درعین حال نمی توان ازتفاوتهای عمیق وبنیادین دو جامعه ایران وامریکا غافل بود.اولین ومهم ترین تفاوت را می توان درروحیه انتقادپذیری مردم دو کشورملاحظه کرد.متاسفانه جامعه کنونی ایران بشدت انتقاد ناپذیراست ودر مقابل کوچکترین انتقادی شدیدا واکنش نشان داده ومقاومت می کند.این موضوع را می توان به اسانی دربرخوردهای روزانه مردم ایران با یکدیگر مشاهده کرد درحالیکه امریکائیهاهمواره ازانتقاد درست وسازنده استقبال کرده وسعی دربرطرف کردن مشکلات ونواقص خویش می نمایند وهمین مورد یکی ازعوامل مهم واصلی پیشرفت جامعه امریکاست.نکته دوم انکه سعادت فرد از سعادت جامعه جدا نیست! متاسفانه در جامعه کنونی ایران هرفرد تلاش دارد به بهانه رسیدن به اهداف وارمانهای خویش منافع دیگران را زیرپا گذاشته واهداف ومنافع جمع را قربانی خواسته های خودکند! درحالیکه در جامعه امریکا همواره منافع جامعه مقدم بر منافع وخواسته های فرد بوده ورسیدن به سطح بالای رفاه وپیشرفت جامعه تنها درگرو پایبندی وتبعیت از قانون میسر می گردد.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۸
۴۴
روانشناس مشاور - تهران، ایران
درموردشباهت تاریخی ایران وامریکا من نیزبا اقای اذری موافق هستم ولی درعین حال نمی توان ازتفاوتهای عمیق وبنیادین دو جامعه ایران وامریکا غافل بود.اولین ومهم ترین تفاوت را می توان درروحیه انتقادپذیری مردم دو کشورملاحظه کرد.متاسفانه جامعه کنونی ایران بشدت انتقاد ناپذیراست ودر مقابل کوچکترین انتقادی شدیدا واکنش نشان داده ومقاومت می کند.این موضوع را می توان به اسانی دربرخوردهای روزانه مردم ایران با یکدیگر مشاهده کرد درحالیکه امریکائیهاهمواره ازانتقاد درست وسازنده استقبال کرده وسعی دربرطرف کردن مشکلات ونواقص خویش می نمایند وهمین مورد یکی ازعوامل مهم واصلی پیشرفت جامعه امریکاست.نکته دوم انکه سعادت فرد از سعادت جامعه جدا نیست! متاسفانه در جامعه کنونی ایران هرفرد تلاش دارد به بهانه رسیدن به اهداف وارمانهای خویش منافع دیگران را زیرپا گذاشته واهداف ومنافع جمع را قربانی خواسته های خودکند! درحالیکه در جامعه امریکا همواره منافع جامعه مقدم بر منافع وخواسته های فرد بوده ورسیدن به سطح بالای رفاه وپیشرفت جامعه تنها درگرو پایبندی وتبعیت از قانون میسر می گردد.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۸
۶۲
kasra persia - لندن، انگلستان
خیانت و خود بزرگ بینی دو عامل پس رفت ایران. با احترام به این هم وطن موفق و با آرزوی پیروزی روز افزون. قابل توجه بعضی ها که هنوز بعد از چندین سال پز خارجی بودن میدن و هنوز زبان محلی رو یاد نگرفتند.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۵
۴۳
خرماهی - رشت، ایران
هر انکس کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۹
۴۷
دایره مینا - کراکف ، لهستان
از این قسمت حرفش خیلی خوشم آمد و معلوم شد که آدم کتاب خوانده ای است :"مثلا اگر امروز درباره جرج دبلیو بوش حرف میزنیم داریم در قالب تاریخ سیاسی آمریکا از او یاد میکنیم. اما در ایران وقتی از مصدق و کودتای ۲۸ مرداد حرف میزنیم، گویی داریم درباره یک مساله روز بحث میکنیم. برای همین هم یا هوادار آنیم یا مخالفش" ! این دو سه جمله جملات کلیدی ما در همین محافل و مجالس- حتی در همین سایت که دور هم هستیم - نیز به کار بعضی ها !می آید !و جالبی قضیه این است که برخی پا رافراتر گذارده و خواستار برگشت !! به یک دوره ُ مثلا طلایی !هستند
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۴:۳۲
۴۷
دایره مینا - کراکف ، لهستان
از این قسمت حرفش خیلی خوشم آمد و معلوم شد که آدم کتاب خوانده ای است :"مثلا اگر امروز درباره جرج دبلیو بوش حرف میزنیم داریم در قالب تاریخ سیاسی آمریکا از او یاد میکنیم. اما در ایران وقتی از مصدق و کودتای ۲۸ مرداد حرف میزنیم، گویی داریم درباره یک مساله روز بحث میکنیم. برای همین هم یا هوادار آنیم یا مخالفش" ! این دو سه جمله جملات کلیدی ما در همین محافل و مجالس- حتی در همین سایت که دور هم هستیم - نیز به کار بعضی ها !می آید !و جالبی قضیه این است که برخی پا رافراتر گذارده و خواستار برگشت !! به یک دوره ُ مثلا طلایی !هستند
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۴:۳۲
۴۳
خرماهی - رشت، ایران
هر انکس کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۹
۶۲
kasra persia - لندن، انگلستان
خیانت و خود بزرگ بینی دو عامل پس رفت ایران. با احترام به این هم وطن موفق و با آرزوی پیروزی روز افزون. قابل توجه بعضی ها که هنوز بعد از چندین سال پز خارجی بودن میدن و هنوز زبان محلی رو یاد نگرفتند.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۵
۴۴
روانشناس مشاور - تهران، ایران
درموردشباهت تاریخی ایران وامریکا من نیزبا اقای اذری موافق هستم ولی درعین حال نمی توان ازتفاوتهای عمیق وبنیادین دو جامعه ایران وامریکا غافل بود.اولین ومهم ترین تفاوت را می توان درروحیه انتقادپذیری مردم دو کشورملاحظه کرد.متاسفانه جامعه کنونی ایران بشدت انتقاد ناپذیراست ودر مقابل کوچکترین انتقادی شدیدا واکنش نشان داده ومقاومت می کند.این موضوع را می توان به اسانی دربرخوردهای روزانه مردم ایران با یکدیگر مشاهده کرد درحالیکه امریکائیهاهمواره ازانتقاد درست وسازنده استقبال کرده وسعی دربرطرف کردن مشکلات ونواقص خویش می نمایند وهمین مورد یکی ازعوامل مهم واصلی پیشرفت جامعه امریکاست.نکته دوم انکه سعادت فرد از سعادت جامعه جدا نیست! متاسفانه در جامعه کنونی ایران هرفرد تلاش دارد به بهانه رسیدن به اهداف وارمانهای خویش منافع دیگران را زیرپا گذاشته واهداف ومنافع جمع را قربانی خواسته های خودکند! درحالیکه در جامعه امریکا همواره منافع جامعه مقدم بر منافع وخواسته های فرد بوده ورسیدن به سطح بالای رفاه وپیشرفت جامعه تنها درگرو پایبندی وتبعیت از قانون میسر می گردد.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۸
۴۷
دایره مینا - کراکف ، لهستان
از این قسمت حرفش خیلی خوشم آمد و معلوم شد که آدم کتاب خوانده ای است :"مثلا اگر امروز درباره جرج دبلیو بوش حرف میزنیم داریم در قالب تاریخ سیاسی آمریکا از او یاد میکنیم. اما در ایران وقتی از مصدق و کودتای ۲۸ مرداد حرف میزنیم، گویی داریم درباره یک مساله روز بحث میکنیم. برای همین هم یا هوادار آنیم یا مخالفش" ! این دو سه جمله جملات کلیدی ما در همین محافل و مجالس- حتی در همین سایت که دور هم هستیم - نیز به کار بعضی ها !می آید !و جالبی قضیه این است که برخی پا رافراتر گذارده و خواستار برگشت !! به یک دوره ُ مثلا طلایی !هستند
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۴:۳۲
۶۲
kasra persia - لندن، انگلستان
خیانت و خود بزرگ بینی دو عامل پس رفت ایران. با احترام به این هم وطن موفق و با آرزوی پیروزی روز افزون. قابل توجه بعضی ها که هنوز بعد از چندین سال پز خارجی بودن میدن و هنوز زبان محلی رو یاد نگرفتند.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۵
۴۳
خرماهی - رشت، ایران
هر انکس کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۹
۴۴
روانشناس مشاور - تهران، ایران
درموردشباهت تاریخی ایران وامریکا من نیزبا اقای اذری موافق هستم ولی درعین حال نمی توان ازتفاوتهای عمیق وبنیادین دو جامعه ایران وامریکا غافل بود.اولین ومهم ترین تفاوت را می توان درروحیه انتقادپذیری مردم دو کشورملاحظه کرد.متاسفانه جامعه کنونی ایران بشدت انتقاد ناپذیراست ودر مقابل کوچکترین انتقادی شدیدا واکنش نشان داده ومقاومت می کند.این موضوع را می توان به اسانی دربرخوردهای روزانه مردم ایران با یکدیگر مشاهده کرد درحالیکه امریکائیهاهمواره ازانتقاد درست وسازنده استقبال کرده وسعی دربرطرف کردن مشکلات ونواقص خویش می نمایند وهمین مورد یکی ازعوامل مهم واصلی پیشرفت جامعه امریکاست.نکته دوم انکه سعادت فرد از سعادت جامعه جدا نیست! متاسفانه در جامعه کنونی ایران هرفرد تلاش دارد به بهانه رسیدن به اهداف وارمانهای خویش منافع دیگران را زیرپا گذاشته واهداف ومنافع جمع را قربانی خواسته های خودکند! درحالیکه در جامعه امریکا همواره منافع جامعه مقدم بر منافع وخواسته های فرد بوده ورسیدن به سطح بالای رفاه وپیشرفت جامعه تنها درگرو پایبندی وتبعیت از قانون میسر می گردد.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۸
۴۴
روانشناس مشاور - تهران، ایران
درموردشباهت تاریخی ایران وامریکا من نیزبا اقای اذری موافق هستم ولی درعین حال نمی توان ازتفاوتهای عمیق وبنیادین دو جامعه ایران وامریکا غافل بود.اولین ومهم ترین تفاوت را می توان درروحیه انتقادپذیری مردم دو کشورملاحظه کرد.متاسفانه جامعه کنونی ایران بشدت انتقاد ناپذیراست ودر مقابل کوچکترین انتقادی شدیدا واکنش نشان داده ومقاومت می کند.این موضوع را می توان به اسانی دربرخوردهای روزانه مردم ایران با یکدیگر مشاهده کرد درحالیکه امریکائیهاهمواره ازانتقاد درست وسازنده استقبال کرده وسعی دربرطرف کردن مشکلات ونواقص خویش می نمایند وهمین مورد یکی ازعوامل مهم واصلی پیشرفت جامعه امریکاست.نکته دوم انکه سعادت فرد از سعادت جامعه جدا نیست! متاسفانه در جامعه کنونی ایران هرفرد تلاش دارد به بهانه رسیدن به اهداف وارمانهای خویش منافع دیگران را زیرپا گذاشته واهداف ومنافع جمع را قربانی خواسته های خودکند! درحالیکه در جامعه امریکا همواره منافع جامعه مقدم بر منافع وخواسته های فرد بوده ورسیدن به سطح بالای رفاه وپیشرفت جامعه تنها درگرو پایبندی وتبعیت از قانون میسر می گردد.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۸
۴۳
خرماهی - رشت، ایران
هر انکس کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۹
۶۲
kasra persia - لندن، انگلستان
خیانت و خود بزرگ بینی دو عامل پس رفت ایران. با احترام به این هم وطن موفق و با آرزوی پیروزی روز افزون. قابل توجه بعضی ها که هنوز بعد از چندین سال پز خارجی بودن میدن و هنوز زبان محلی رو یاد نگرفتند.
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۵
۴۷
دایره مینا - کراکف ، لهستان
از این قسمت حرفش خیلی خوشم آمد و معلوم شد که آدم کتاب خوانده ای است :"مثلا اگر امروز درباره جرج دبلیو بوش حرف میزنیم داریم در قالب تاریخ سیاسی آمریکا از او یاد میکنیم. اما در ایران وقتی از مصدق و کودتای ۲۸ مرداد حرف میزنیم، گویی داریم درباره یک مساله روز بحث میکنیم. برای همین هم یا هوادار آنیم یا مخالفش" ! این دو سه جمله جملات کلیدی ما در همین محافل و مجالس- حتی در همین سایت که دور هم هستیم - نیز به کار بعضی ها !می آید !و جالبی قضیه این است که برخی پا رافراتر گذارده و خواستار برگشت !! به یک دوره ُ مثلا طلایی !هستند
جمعه ۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۴:۳۲