جنایت در توهم شیشهای
رأی دهید
این مرد با حکم قضایی به قصاص و همدستش به 15 سال زندان محکوم شد. در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه 71 دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست نورالله عزیزمحمدی و با حضور دو قاضی مستشار تشکیل شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند.
او گفت: «حجت 63 ساله متهم است با همدستی رضا 40 ساله راننده یک تاکسی محمد 50 ساله را مقابل چشمان همسرش کشته و جنازهاش را در رودخانهای در حوالی صفادشت رها کرده است. اکنون با توجه به مدرکهای موجود در پرونده برای دو متهم اشد مجازات میخواهم.»
کارت شناسایی در پمپ بنزین رازگشای جنایت
سپس پسر قربانی در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: «پدرم راننده تاکسی بود. او صبح دوم فروردین 90 از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. همهجا را دنبال او گشتیم اما اثری از او نبود. درحالی که گمان میکردیم همراه دوستانش به سفررفته، پلیس تاکسی او را در حوالی کرج پیدا کرد. 10 روز بعد از این ماجرا متصدی پمپ بنزینی در حوالی صفادشت با ما تماس گرفت و گفت پدرم مدتی پیش با کارت سوخت برای تاکسیاش بنزین زده، اما چون پول کافی همراه نداشته مدارک شناساییاش را گرو گذاشته است.»
او ادامه داد: «من و مادرم به پمپ بنزین رفتیم و پس از پرداخت پول بنزین متوجه شدیم کارت شناسایی گرو گذاشته شده متعلق به پدرم نیست، بلکه متعلق به یک مرد به نام حجت است. جنازه پدرم یک ماه بعد از کشته شدن او در یک کانال آب در صفادشت پیدا شد و پلیس در بررسیها فهمید حجت یک مجرم سابقهدار است و قبلا هم هشت مرتبه بازداشت شده است.»
این پسر گفت: «ردیابی حجت سه سال طول کشید و بالاخره او و همدستش که به اتهام سرقت مسلحانه دستگیر شده بودند، شناسایی شدند. حجت و همدستش مجرمان خطرناکی هستند و ما برای آنها حکم قصاص میخواهیم.»
تشریح جزئیات جنایت
نوبت دفاع به حجت که رسید، گفت: «محمد مدتی بود که به خانهمان رفتوآمد داشت. ما با هم شیشه مصرف میکردیم. مدتی بود که به رفتارهای او بدبین شده بودم و گمان میکردم به همسرم نظر دارد. وقتی همسرم سر ناسازگاری برداشت و گفت طلاق میخواهد، مطمئن شدم تحت تاثیر حرفهای محمد قرار گرفته است. گمان کردم محمد تصمیم دارد مرا سر به نیست کند تا با همسرم ازدواج کند. به همین خاطر ماجرا را با دوست صمیمیام رضا در میان گذاشتم.»
وی ادامه داد: «من و رضا به بهانه رفتن به جاده چالوس همسرم و محمد را هم سوار ماشین کردیم و به راه افتادیم. در میاه راه من سیمی را دور گردن محمد انداختم تا او را مقابل چشمان همسرم خفه کنم اما سیم پاره شد. همان موقع رضا دستهای محمد را گرفت و من او را خفه کردم. جنازه را به رودخانهای در صفادشت انداختیم اما احتمالا جریان آب آن را به کانال آب منتقل کرده است.» وی درباره گرو گذاشتن کارت شناساییاش در پمپ بنزین گفت: «بنزین ماشین محمد در راه بازگشت تمام شد و چون پولی همراه نداشتیم در یک پمپ بنزین سوختگیری کردیم و مدارک شناساییمان را گرو گذاشتیم. بعد از آن قتل تصمیم داشتم رضا را هم چند روز بعد به قتل برسانم اما نشد. ما وقتی برای یک سرقت مسلحانه به کرج رفته بودیم بازداشت شدیم.»
او گفت: «من مجبور بودم محمد را بکشم. اگر او را نمیکشتم او مرا میکشت.»
نوبت دفاع به حجت که رسید، گفت: «محمد مدتی بود که به خانهمان رفتوآمد داشت. ما با هم شیشه مصرف میکردیم. مدتی بود که به رفتارهای او بدبین شده بودم و گمان میکردم به همسرم نظر دارد. وقتی همسرم سر ناسازگاری برداشت و گفت طلاق میخواهد، مطمئن شدم تحت تاثیر حرفهای محمد قرار گرفته است. گمان کردم محمد تصمیم دارد مرا سر به نیست کند تا با همسرم ازدواج کند. به همین خاطر ماجرا را با دوست صمیمیام رضا در میان گذاشتم.»
وی ادامه داد: «من و رضا به بهانه رفتن به جاده چالوس همسرم و محمد را هم سوار ماشین کردیم و به راه افتادیم. در میاه راه من سیمی را دور گردن محمد انداختم تا او را مقابل چشمان همسرم خفه کنم اما سیم پاره شد. همان موقع رضا دستهای محمد را گرفت و من او را خفه کردم. جنازه را به رودخانهای در صفادشت انداختیم اما احتمالا جریان آب آن را به کانال آب منتقل کرده است.» وی درباره گرو گذاشتن کارت شناساییاش در پمپ بنزین گفت: «بنزین ماشین محمد در راه بازگشت تمام شد و چون پولی همراه نداشتیم در یک پمپ بنزین سوختگیری کردیم و مدارک شناساییمان را گرو گذاشتیم. بعد از آن قتل تصمیم داشتم رضا را هم چند روز بعد به قتل برسانم اما نشد. ما وقتی برای یک سرقت مسلحانه به کرج رفته بودیم بازداشت شدیم.»
او گفت: «من مجبور بودم محمد را بکشم. اگر او را نمیکشتم او مرا میکشت.»
انکار همدستی در قتل
سپس رضا پشت تریبون دفاع ایستاد و حجت را دروغگو خواند. او مدعی شد: «من در این قتل دستی نداشتم. در میان راه یکباره حجت سیم را دور گردن محمد انداخت. میخواستم به محمد کمک کنم، اما همسرش گفت باید سکوت کنم وگرنه شوهرش او و مرا هم میکشد. من هم از ترسم فقط صحنه کشته شدن محمد را تماشا کردم. بعد از آن ماجرا حجت و همسرش مرا به یک گاوداری بردند و در آنجا زندانی کردند تا به کسی حرفی نزنم. چند روز بعد با پسر مقتول تماس گرفتم و به او گفتم حجت پدرش را کشته است، اما او به حرفهایم اعتنایی نکرد.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد و حجت را به قصاص محکوم کرد. رضا نیز به اتهام معاونت در قتل به 15 سال زندان محکوم شد.