افشاگری‌های جلال طالبی بعد از ۱۷ سال : منتظر بودند به آمریکا ببازیم تا تیتر بزنند من بازی را فروخته‌ام!

خبر ورزشی : جلال طالبی از آمریکا به ایران بازگشته‌، او که بخشی از تاریخ فوتبال ایران است؛ سرمربی تیم‌ ملی در جام‌ جهانی‌ 98 و همین‌طور جام ملت‌های 2000، بخشی طلایی از تاریخ فوتبال ایران. سینه جلال طالبی اما گنجینه اسرار پنهانی است که گویا هیچ‌گاه فاش نمی‌شود. طالبی در خبرورزشی ساعتی مهمان ما بود و از هر دری سخن گفت. از ماجراهای شیرین جام‌ جهانی‌ 98 تا اتفاقات تلخ جام ملت‌های 2000. او حرف‌هایی زد که تازه بودند.
بعد از بازی با آمریکا....
بعد از شکست آمریکا در جام‌ جهانی‌ 98 تعدادی از سران نظام که الان هم پست دارند، به رختکن تیم آمدند. همه خوشحال بودند. من باید به کنفرانس مطبوعاتی می‌رفتم. فقط آنها را دیدم و با من روبوسی کردند. دیگر در جریان اتفاقات بعدی رختکن نیستم. ترجیح می‌دهم اسم این مقامات را هم نیاورم ولی شرایطی به وجود آمد که انگار تیم مأموریتش در جام‌ جهانی‌ تمام شده است. انگار تمام مأموریت ایران این بود که به فرانسه برود و آمریکا را ببرد. همه بچه‌ها چنین چیزی را احساس می‌کردند.
می‌خواستند بریزند سر من

خیلی‌ها در ایران منتظر بودند که ایران به آمریکا ببازد و بریزند سر من! فقط دنبال این بودند که من را بزنند. دوست نداشتند جلال طالبی سرمربی تیم‌ ملی باشد. نمی‌دانستند اگر ما آمریکا را ببریم، ملت‌مان برده است. درست یا نادرست، منتظر بودند جلال طالبی ببازد. من به اندازه‌ای که باید، می‌دانستم ‌چه چیزی دارد می‌گذرد. با فونت بزرگ برایم تیتر نوشته بودند. حتی قبل از بازی با آمریکا تیترها و نوشته‌شان آماده بود. نوشته بودند جلال طالبی از آمریکایی‌ها پول گرفته تا تیم‌ ملی به آنها ببازد. نوشته بودند من رشوه گرفته‌ام ولی وقتی تیم‌ ملی برد، همان نوشته‌ها را پاره کردند و به سطل آشغال ریختند.
شرم‌آور است...

می‌دانید این آدم‌ها می‌خواستند با زندگی من چه کنند؟ اگر تیم‌ ملی می‌باخت و می‌زدند طالبی ایران را به آمریکا فروخته، چه بر سر زندگی من و زن و بچه‌ام می‌آمد؟ چیزهایی که شرم‌آور است بگویم. خدا را شکر با دعای مردم، تلاش بچه‌ها و امدادهای غیبی توانستیم آن مسابقه سخت را ببریم. نیت ما پاک بود. نه اختلاسی در فوتبال کرده بودم و نه می‌خواستم بهره‌‌برداری غیرورزشی کنم. بچه‌ها هم صادقانه جان کندند. با تمام وجود بازی کردند و برنده شدند. مهم این نیست که من بودم یا نبودم، مهم این بود که تیم‌ ملی برد و افتخارش برای ملت ایران ماند. دست ایویچ خدابیامرز هم درد نکند. خیلی برای تیم زحمت‌ کشید. این پیروزی مال یک نفر نبود، مال همه بود.
من نباید با خداداد برخورد می‌کردم
من ندیدم که خداداد بعد از تعویض در بازی با آمریکا پیراهن تیم‌ ملی را زمین بکوبد ولی موقع تعویض ناراحت بود. من در موقعیتی گفته‌ام خداداد را به خاطر ضعف فوتبالی از زمین بیرون نکشیدم. می‌خواستم بازیکنی به زمین بیاورم که بیشتر بدود. خداداد یکی از بهترین بازیکنان تیم بود. همان شب بازی، با حمید استیلی به اتاق من آمد و عذرخواهی کرد. گفتم نه بابا مسئله‌ای نیست اما اگر خداداد پیراهن ایران را روی زمین کوبیده بود، برخورد با چنین حرکتی کار من نبود بلکه کار مسئولان دیگر بود.
من، عابدزاده را کنار نگذاشتم
من از اختلاف علی دایی و احمدرضا عابدزاده بی‌خبرم. هیچ‌وقت جلوی من دعوایشان نشد اما می‌دیدم که زیاد با هم حرف نمی‌زنند. البته عابدزاده همچنان اعتراض دارد که من او را از تیم‌ ملی کنار گذاشته‌ام ولی این داستان را دوباره تعریف می‌کنم. قبل از جام ملت‌های 2000 لبنان، ما به دوحه رفتیم. در آن بازی فنایی فیکس بازی کرد چون مربیان به من گفتند احمدرضا در پایش مشکل دارد. موقع برگشت در فرودگاه بودیم که حمید استیلی پیش من آمد و گفت احمدرضا عابدازده می‌گوید به خاطر مشکل پایش، می‌خواهد خداحافظی کند و جایش را به جوان‌ها بدهد. من هم گفتم باشد ولی بعدش عابدزاده مصاحبه کرد و گفت اینها، من را کنار گذاشتند. بنده همان موقع هم گفتم که بهتر است پزشک‌ها پای عابدزاده را ببینند. سه پزشک پای او را دیدند و گفتند شرایط خوبی ندارد اما سرمربی تصمیم بگیرد! یعنی آنها جرأت نداشتند بگویند عابدزاده نمی‌تواند بازی کند با این حال توپ را به زمین من انداختند. بنده از این اتفاق ناراحت بودم و این را یکی از بزرگترین بدشانسی‌های مربیگری‌ام می‌دانم. از شانس بد من، آن اتفاق‌ها برای پای احمدرضا افتاد. استیلی الان زنده است، بنده هم که زنده هستم، می‌توانید یک روز ما را رودررو کنید تا بگوید این حرف‌ها را به من زد یا نه.
استقلالی‌ها یک‌طرف بودند، پرسپولیسی‌ها یک‌طرف
متأسفانه تیم ایران در جام ملت‌های 2000 لبنان یکی از پرحاشیه‌ترین تیم‌های تاریخ فوتبال بود. نمی‌خواهم بگویم کم‌کاری می‌کردند ولی به ‌هر ‌حال مشکل بود. رفتار خوبی نداشتند. در اردو استقلالی‌ها یک‌طرف می‌نشستند و پرسپولیسی‌ها یک‌طرف. با هم کری داشتند البته من ندیدم دعوایی شود ولی در سفر به آمریکا، ستار همدانی و حمید استیلی در فرودگاه دعوایشان شد که ما بعداً در هواپیما فهمیدیم. آقای صفایی‌فراهانی گفت به تهران برگردیم، با آنها برخورد می‌کنیم ولی کلاً یادشان رفت!
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.