پناهجوی معلول ایرانی: دعا می‌کردیم بمیریم ( فایل صوتی )

شعری از خودم :نوبهاران بلبل از گُل می شود آزرده ,چون- موسم دیدار ما هم تا بهاری دیگر است - در بهاران «هایدپارک» پر می شود از عاشقان- هرکسی در گوشه ای سرگرم کاری دیگر است - می رسد از دیسکو هر دم نوای مطربان- باده ُ گلنوش هم در کنج «باری » دیگر است !-بوی نامردی رسد هر لحظه از نودولتان- چرخ ِ گردونه واژگونه بر مداری دیگر است- می کشند از حلق مان نیمی ز روزی مان برون - خوردن اموال مردم,شرح زاری دیگر است- سفره هاشان هفت رنگ باشد ز رنج مردمان - کیسه های سیم و زر اندر تغاری دیگر است- حاکمان فرمانروایی را چه خوب دانند,لیک - کس نمی پرسد ولی,قانونمداری دیگر است - خورشید مشرق زمین را در پس ابری سیه - کرده اند پنهان و این هم یک حصاری دیگر است-روزگاری داشتیم حب وطن را ما به دل-آنزمان بگذشت و اکنون روزگاری دیگر است-سهل میگردد برایم ,دایره مینای ما - تا ببینم همزبانم از تباری دیگر است !

این‌چیزا قدیمی‌ شده چیزهای جدید باید جور کنی‌ برادر. با این همه پناهنده سوری عراقی و افغانی فک نکنم به ایرانی‌ دیگه بهایی بدن.

کیس شو تعریف کرد،

چرا افسانه تعریف میکنی . اگر واقعآ در ایران جونت در خطر است پس در یونان که در امان بودی چرا به کشور دیگه میخواهی بروی یا اینکه در مچارستان هم در پناه هستی چرا میخوای به اتریش بروی_

چرا افسانه تعریف میکنی . اگر واقعآ در ایران جونت در خطر است پس در یونان که در امان بودی چرا به کشور دیگه میخواهی بروی یا اینکه در مچارستان هم در پناه هستی چرا میخوای به اتریش بروی_

کیس شو تعریف کرد،

این‌چیزا قدیمی‌ شده چیزهای جدید باید جور کنی‌ برادر. با این همه پناهنده سوری عراقی و افغانی فک نکنم به ایرانی‌ دیگه بهایی بدن.

شعری از خودم :نوبهاران بلبل از گُل می شود آزرده ,چون- موسم دیدار ما هم تا بهاری دیگر است - در بهاران «هایدپارک» پر می شود از عاشقان- هرکسی در گوشه ای سرگرم کاری دیگر است - می رسد از دیسکو هر دم نوای مطربان- باده ُ گلنوش هم در کنج «باری » دیگر است !-بوی نامردی رسد هر لحظه از نودولتان- چرخ ِ گردونه واژگونه بر مداری دیگر است- می کشند از حلق مان نیمی ز روزی مان برون - خوردن اموال مردم,شرح زاری دیگر است- سفره هاشان هفت رنگ باشد ز رنج مردمان - کیسه های سیم و زر اندر تغاری دیگر است- حاکمان فرمانروایی را چه خوب دانند,لیک - کس نمی پرسد ولی,قانونمداری دیگر است - خورشید مشرق زمین را در پس ابری سیه - کرده اند پنهان و این هم یک حصاری دیگر است-روزگاری داشتیم حب وطن را ما به دل-آنزمان بگذشت و اکنون روزگاری دیگر است-سهل میگردد برایم ,دایره مینای ما - تا ببینم همزبانم از تباری دیگر است !

شعری از خودم :نوبهاران بلبل از گُل می شود آزرده ,چون- موسم دیدار ما هم تا بهاری دیگر است - در بهاران «هایدپارک» پر می شود از عاشقان- هرکسی در گوشه ای سرگرم کاری دیگر است - می رسد از دیسکو هر دم نوای مطربان- باده ُ گلنوش هم در کنج «باری » دیگر است !-بوی نامردی رسد هر لحظه از نودولتان- چرخ ِ گردونه واژگونه بر مداری دیگر است- می کشند از حلق مان نیمی ز روزی مان برون - خوردن اموال مردم,شرح زاری دیگر است- سفره هاشان هفت رنگ باشد ز رنج مردمان - کیسه های سیم و زر اندر تغاری دیگر است- حاکمان فرمانروایی را چه خوب دانند,لیک - کس نمی پرسد ولی,قانونمداری دیگر است - خورشید مشرق زمین را در پس ابری سیه - کرده اند پنهان و این هم یک حصاری دیگر است-روزگاری داشتیم حب وطن را ما به دل-آنزمان بگذشت و اکنون روزگاری دیگر است-سهل میگردد برایم ,دایره مینای ما - تا ببینم همزبانم از تباری دیگر است !

این‌چیزا قدیمی‌ شده چیزهای جدید باید جور کنی‌ برادر. با این همه پناهنده سوری عراقی و افغانی فک نکنم به ایرانی‌ دیگه بهایی بدن.

کیس شو تعریف کرد،

چرا افسانه تعریف میکنی . اگر واقعآ در ایران جونت در خطر است پس در یونان که در امان بودی چرا به کشور دیگه میخواهی بروی یا اینکه در مچارستان هم در پناه هستی چرا میخوای به اتریش بروی_

کیس شو تعریف کرد،

این‌چیزا قدیمی‌ شده چیزهای جدید باید جور کنی‌ برادر. با این همه پناهنده سوری عراقی و افغانی فک نکنم به ایرانی‌ دیگه بهایی بدن.

چرا افسانه تعریف میکنی . اگر واقعآ در ایران جونت در خطر است پس در یونان که در امان بودی چرا به کشور دیگه میخواهی بروی یا اینکه در مچارستان هم در پناه هستی چرا میخوای به اتریش بروی_

شعری از خودم :نوبهاران بلبل از گُل می شود آزرده ,چون- موسم دیدار ما هم تا بهاری دیگر است - در بهاران «هایدپارک» پر می شود از عاشقان- هرکسی در گوشه ای سرگرم کاری دیگر است - می رسد از دیسکو هر دم نوای مطربان- باده ُ گلنوش هم در کنج «باری » دیگر است !-بوی نامردی رسد هر لحظه از نودولتان- چرخ ِ گردونه واژگونه بر مداری دیگر است- می کشند از حلق مان نیمی ز روزی مان برون - خوردن اموال مردم,شرح زاری دیگر است- سفره هاشان هفت رنگ باشد ز رنج مردمان - کیسه های سیم و زر اندر تغاری دیگر است- حاکمان فرمانروایی را چه خوب دانند,لیک - کس نمی پرسد ولی,قانونمداری دیگر است - خورشید مشرق زمین را در پس ابری سیه - کرده اند پنهان و این هم یک حصاری دیگر است-روزگاری داشتیم حب وطن را ما به دل-آنزمان بگذشت و اکنون روزگاری دیگر است-سهل میگردد برایم ,دایره مینای ما - تا ببینم همزبانم از تباری دیگر است !

شعری از خودم :نوبهاران بلبل از گُل می شود آزرده ,چون- موسم دیدار ما هم تا بهاری دیگر است - در بهاران «هایدپارک» پر می شود از عاشقان- هرکسی در گوشه ای سرگرم کاری دیگر است - می رسد از دیسکو هر دم نوای مطربان- باده ُ گلنوش هم در کنج «باری » دیگر است !-بوی نامردی رسد هر لحظه از نودولتان- چرخ ِ گردونه واژگونه بر مداری دیگر است- می کشند از حلق مان نیمی ز روزی مان برون - خوردن اموال مردم,شرح زاری دیگر است- سفره هاشان هفت رنگ باشد ز رنج مردمان - کیسه های سیم و زر اندر تغاری دیگر است- حاکمان فرمانروایی را چه خوب دانند,لیک - کس نمی پرسد ولی,قانونمداری دیگر است - خورشید مشرق زمین را در پس ابری سیه - کرده اند پنهان و این هم یک حصاری دیگر است-روزگاری داشتیم حب وطن را ما به دل-آنزمان بگذشت و اکنون روزگاری دیگر است-سهل میگردد برایم ,دایره مینای ما - تا ببینم همزبانم از تباری دیگر است !

چرا افسانه تعریف میکنی . اگر واقعآ در ایران جونت در خطر است پس در یونان که در امان بودی چرا به کشور دیگه میخواهی بروی یا اینکه در مچارستان هم در پناه هستی چرا میخوای به اتریش بروی_

کیس شو تعریف کرد،

این‌چیزا قدیمی‌ شده چیزهای جدید باید جور کنی‌ برادر. با این همه پناهنده سوری عراقی و افغانی فک نکنم به ایرانی‌ دیگه بهایی بدن.