'اسلامی یا آریایی؛ نام ارکستر مهم نیست'؛ گفتگو با فرهاد مشکات، رهبر ارکستر
رأی دهید
فرهاد مشکات را همه آن ها که به موسیقی پیشرو علاقه دارند، می شناسند. حتی آن ها که او را روی صحنه ندیده و نشنیده باشند، با نام او آشنا هستند.
او که تحصیلات موسیقی خود را در آمریکا گذرانده بود، پس از بازگشت به ایران به مدت ۶ سال رهبری ارکستر سمفونیک تهران را برعهده داشت و در جریان نوسازی آن، درهای بسته مانده به روی موسیقی پیشرو را گشود و کوشید رپرتواری متعادل و متناسب با نیازهای زمانه پدید بیاورد.
کارهای مشکات نیز مثل هر هنرمند پیشرو و نوآور دیگری مورد انتقاد پای بندان به سنت و عادت قرار می گرفت ولی در عزم جزم او خللی وارد نمی آمد. در آن سال ها با او گفتگویی کردم که در مجله رودکی منتشر شد.
پس از انقلاب اسلامی، فرهاد مشکات نیز جای امنی در اروپا برای خود پیدا کرد. سال های اول را نزد مادرش در ژنوِ سوئیس گذرانید و پس از آن رهسپار ایالات متحده آمریکا شد. ولی موسیقی و رهبری را رها کرد و به کار تجارت پرداخت.
در این مدت دراز از او بی خبر بودم تا یکی دو هفته پیش از آشنای مشترکی تلفن او را در نیویورک گرفتم و با او گفتگو کردم. انتشار محتوای این گفتگو زمان مناسبی پیدا کرده است. در این روزها که ادغام ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملی ایران جر و بحث هایی را برانگیخته، حرف های فرهاد مشکات اهمیت ویژه ای پیدا می کند.
پس از چهل سال صدای او را می شنوم. تغییر نامتعارفی در صدا و گفتار پیدا نشده، گوئی هنوزش آب در جوی جوانی است. یادم می آمد که او در آخرین گفتگو، در چهل سال پیش، از بحران در موسیقی پیشرو و راه های گریز از آن سخن گفته بود. پس بد نیست این گفتگو را نیز با بحران آغاز کنم.
آیا بحران همچنان ادامه دارد؟
"نسل موسیقیدانان پیشرو آن سال ها آن قدر سرگرم نظریه ها و ابداعات خود بودند که از مخاطبان خود دور مانده بودند. نسل امروز ولی برعکس می خواهد خودش را به آن ها نزدیک کند. گسترش موسیقی پاپ و حضور کسانی که می خواهند بین موسیقی پاپ و موسیقی سنفونیک قرار بگیرند اوضاع را عوض کرده. امروز بیشتر به فکر بازار هستند. از یک طرف می خواهند ایده های خود را با مردم در میان بگذارند و از طرف دیگر..."
فرهاد مشکات مکثی می کند و سخن خود را جور دیگری بیان می کند:
"بتهوونی که شما گوش می کنید میان سمفونی ها و کوارتت هایش خیلی تفاوت وجود دارد. برای این که بتهوون نخستین آهنگساز پیشرو تاریخ بوده است. زبانی که برای سمفونی به کار می برد خیلی ساده تر است از زبان مثلا کوارتت های زهی او. برای این کوارتت ها می خواست با مخاطبان دیگری صحبت کند. سونات های آخری بتهوون آن قدر پیچیده بودند که کسی جرئت نمی کرد به سراغ آن ها برود."
در مکث کوتاهی که پیش می آید فرصت طرح پرسش دوم را پیدا می کنم که مربوط به کار اصلی او یعنی رهبری ارکستر است. علاوه بر ارکسترهای بین المللی او شش سالی ارکستر سمفونیک تهران را زیر مدیریت و رهبری داشته است.
"در رهبری هم مثل آهنگسازی تغییراتی پیدا شده. چیزهای تازه ای پیش آمده که در رهبری نیز باید آنها را در نظر گرفت. آخرین اجراهای "کلودیو آبادو" را نگاه کردم، دیدم که چقدر فرق کرده است. نوازندگان ارکستر مثل ارکستر مجلسی رفتار می کردند. همه تکه ها را می شناختند و آبادو را هم خیلی دوست داشتند. به این ترتیب یک رابطه عاطفی پر از معنا میان خودشان به وجود آورده بودند. این چیزها در سال های اخیر پیش آمده. چون نوازنده ها زیاد شده اند و رهبری امکان انتخاب دقیق تری دارد. نه تنها از نظر فنی که از نظر معنوی و عاطفی نیز به کیفیت دیگری رسیده اند. رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین می خواهد نوازندگانش جاز هم بنوازند. این پیشآمدها را من خیلی سازنده می بینم."
صحبت از ارکستر و رهبری آن که پیش آمد، حرف ارکستر سمفونیک تهران را پیش می کشیم که تحولات اخیر در آن، مسئله روز شده است. او خود می گوید چون سال هاست که در ایران نیست، آگاهی کاملی از وضعیت امروز ارکستر ندارد و می افزاید:
"از علیرضا مشایخی یکی دو صفحه دارم که ارکستر آن را خیلی خوب اجرا کرده است.ببینید ارکستر خوب ارکستری است که علاوه بر نوازندگان خوب، حامیان آگاه و فهمیده ای داشته باشد. کسانی که پشت سر ارکستر هستند باید واقعا ادامه کار آن را بخواهند. چطور می شود انتظار ارکستر خوب داشت در حالی که با نوازندگانش بدرفتاری می شود. نوازندگانی که هیچ وقت مطمئن نیستند که کارشان ادامه پیدا کند، زندگی شان خوب بچرخد. همین دلواپسی ها وحدت میان اعضای ارکستر را مختل می کند."
از فرهاد مشکات می پرسم آیا تغییرات مستمر رهبر دائمی سبب تضعیف ارکستر نمی شود؟
می گوید: "البته که می شود. من قبل از رفتن به تهران با فیلارمونیک نیویورک کار کرده بودم. در آن جا متوجه شدم که مدیریت اداری ارکستر چه تاثیری در نتیجه کار ارکستر دارد. نوازندگان غالبا دستمزدشان پائین است و وقتی به پول احتیاج داشته باشند، باید قربان صدقه مدیران ارکستر بروند. این به غرورشان بر می خورد. ایران که مثل آلمان نیست که هر گروه از نوازندگان اتحادیه صنفی دارند که از پیش آمدن این مشکلات جلوگیری می کند. در ایران که اتحادیه ای وجود ندارد. چه کسی باید از حقوق نوازندگان دفاع کند؟"
فرهاد مشکات کمی مکث می کند و یاد زمانی می افتد که می خواستند دوباره او را به ارکستر برگردانند ولی همزمان با ارسال قرارداد به او گفته بودند که موسیقی اگر به طور کلی ممنوع شود، ارکستر هم تعطیل می شود.
"رهبر ارکستر که مصونیت شغلی نداشته باشد، بر سر نوازندگانش چه خواهد آمد؟ مثل این می ماند که وزیر کشاورزی بگوید اگر سیاست ایجاب کند گندم بی گندم! همه گندم ها را از بین می بریم!"
رسیده ایم به جائی که می شود از ادغام اخیر ارکستر سمفونیک تهران با ارکستر ملی صحبت کرد. اولین گام رهبر تازه تغییر نام ارکستر است از تهران به ایران. خیلی ها این کار را درست نمی دانند. چون ارکسترهای سمفونیک را در همه جای دنیا شوراهای شهری و فرهنگی راه می اندازند و هزینه هایش نیز برعهده همان شوراهاست. به همین جهت هم نام شهرها بر پیشانی آن ها می نشیند.
ارکستر سمفونیک تهران نیز در آغاز به همت موسیقیدانان جوان (پرویز محمود، روبیک گرگوریان و مرتضی حنانه) در تهران پایه گذاری شد. بعدها حاکمیت آن را زیر نظارت و مدیریت خود گرفت. فرهاد مشکات ولی این مسئله را خیلی مهم نمی داند و می گوید:
"به نظر من این چیزها زیاد مهم نیست. ارکستر خوبی باشد کافی است. حالا می خواهند نامش را اسلامی یا آریائی بگذارند فرقی نمی کند. اینها مهم نیست. مهم در جاهای دیگری است. اینها فقط دارند به ظاهرش نگاه می کنند. مهم هنرستان موسیقی است. چی دارند درس می دهند، با چه کیفیتی دارند درس می دهند. چه استادانی دارند، چه سازهایی دارند و تعداد شاگردان هر سال چقدر است؟ چون از طریق هنرستان هاست که ارکسترها را می شود درست کرد و تقویت کرد. همه جای دنیا این قاعده کار است. ولی در حاکمیت امروزی این تمایل را نمی بینیم که بخواهد در این راه سرمایه گذاری کند."
فرهاد مشکات طی ۶ سال رهبری ارکستر سمفونیک تهران، هواداران و مخالفانی برای خود فراهم آورد. موافقان نواندیشی و نوآوری های او را می ستودند و مخالفان روش های مدیریتی او را نکوهش می کردند و گزینش های رپرتواری او را. گروه دوم می گفتند او ارکستر سنفونیک تهران را با اخراج نوازندگان ایرانی و استخدام مستمر نوازندگان خارجی به یک ارکستر غربی تبدیل کرده است.
از سوی دیگر می گفتند او تمایلی به اجرای آثار موسیقیدانان برجسته ایران ندارد.
فرهاد مشکات درباره انتقاد اول می گوید: "اولا من کسی را اخراج نکردم. یک هیئت داوران برگزیده، نوازندگان ضعیف را از قوی جدا می کرد. قوی ها را در ارکستر نگاه داشتیم چون هدف اصلی بالا بردن کیفیت کار ارکستر بود که می خواست خود را به سطح جهانی برساند. نمی شد بیست سی نوازنده ضعیف را در یک ارکستر هفتاد نفره نگاه داشت. تازه اینها را من اخراج نکردم. من از آقای پهلبد خواهش کردم برای موسیقی پشت پرده در کاخ ها گروهی از آن ها را به کار بگیرند، جوری نباشد که درآمد آنها قطع شود. همین کار را هم آقای پهلبد انجام داد."
پرسش دوم پاسخ کوتاهی دارد: "آثار ایرانی در رپرتوار ارکستر جای همیشگی داشته است. بستگی به این دارد که چه کسانی را برجسته به حساب می آوریم. آیا ملیک اصلانیان، علیرضا مشایخی، هوشنگ استوار و هرمز فرهت برجسته نیستند یا حتی ایرج صهبائی که آن زمان جوانی بود در پاریس؟ من از خدا می خواستم کارهای این ها را اجرا کنم. من همیشه دنبال کارهای تازه بوده ام."
فرهاد مشکات که از رهبری نیز دست کشیده بود، تصمیم خود را برخاسته از هرج و مرجی می داند که پس از فروافتادن پرده آهنین در عرصه موسیقی و رهبری آن پیش آمده است:
"پرده که فرو افتاد خیل هنرمندان اروپای شرقی روانه غرب شدند. درها به روی همه کسانی هم که رهبر خوبی نبودند گشوده شد. اینها و نیز مدیران اجرائی برنامه ها، که همه چپ سیاسی بودند و تکیه گاه های خود را از دست دادند دیگر حقوق خوب پرداخت نمی شد. تعداد ارکسترها را نیز کم کردند و بودجه ها را نیز تنزل دادند. در نتیجه کیفیت کارها پائین آمد. رهبری هم دیگر به زحمتش نمی ارزید. با این همه گاهی ارکسترهای کوچک دوستان را رهبری کرده ام و بیش از آن در کنفرانس های موسیقی شرکت می کنم."
از فرهاد مشکات می پرسم اگر به فرض محال از او برای رهبری ارکستر سمفونیک دعوت شود، خواهد پذیرفت؟
پاسخ خنده بلندی بود و یک جمله آرام. "فکر نمی کنم چنین چیزی پیش بیاید."