دانش آموزانی که بعد از ۲۸ سال باز دور هم جمع شدند - عکس و ویدیو
رأی دهید
گردهمایی دانش آموزان کلاس چهارم دبستان شهید طهماسبی پس از 28 سال توسط همکلاسی قدیم در محل سابق این دبستان برگزار شد.مراسمی که یادآور خاطرات قدیم و دوران تحصیل این دانش آموزان 38 ساله است.
دیدگاه خوانندگان
۴۴
Adamat - خارکف، اوکراین
بسیار عالی و خاطره انگیز.. یادم آمد شوق روزگار کودکی، مستی بهار کودکی ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۷
۴۴
mabahamim - لیدز، انگلستان
از همه پرسید شغلت چیه.....جز اخونده !! خوب چی میگفت ازش میپرسیدن!!! میگفت :: (مفتخور قهار)..شغلی ندارن که ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۹
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
به دلیل اینکه بنده از همان کودکی حاضر جواب بودم و جواب - حتی مدیر مدرسه و ناظم را - با شعر و نکته و لطیفه می دادم فکر می کنم بیشتر دوستان ِ دوران آنزمان بنده حاضر نیستند با من حتی عکسی بگیرند : )) یک زمانی اگر خاطرتا ن باشد - قابل توجه دوستان همسن - می گفتند اگر پیشنهادی یا انتقادی دارید به صندوق ای که در مدرسه بر دیوار زده بودند بیندازید بنده هم انزمان ده ساله بودم اما چنان نامه ای- در نهایت ادب ولی انتقادی- نوشتم و از همه چیز انتقاد کردم - حتی از رفتار مدیر و ناظم با ما دانش آموزان - که فردای آن روز مرا به دفتر مدرسه فراخواندند و دو روز بعد از ان پدرم را خواستند که جواب بدهم برای چه اینگونه انتقاد کرده ام !! ولی من زیر بار نمی رفتم و از انجا که بدون درس خواندن نمرات بالایی می گرفتم و نفر اول مدرسه در تمام آن سالها بودم- حتی در کلاس درس بازی می کردم و اصلا به معلم گوش نمی دادم ولی اگر سوالی می پرسید فی الفور جواب می دادم - برای همین کاری با من نکردند نمرات من همیشه خوب بود ولی از مدرسه- در تمام دوازده سال - به دلیل مقررات سفت و سختی که داشت گرچه گریزان نبودم اما خوشم نمیآمد ! : )
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۳
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
اما پس از آن همه سال و با ورود به محیط دانشگاه , آنجا را بیشتر پسندیدم چرا که , گرچه محیطی شاید امنیتی تر و دانشجوهایی محتاط تر بیشتر بودند , اما محیطی سالم تر برای گفتن انتقادها ی بی پرواتر و علنی تر بود ! برای همین بنده از دانشگاه خاطرات بسیار بهتری دارم تا مدرسه و دبیرستان که مانند زندانیان با ماها برخورد می شد !
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۷
۵۳
Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان
والله دوران مدرسه دوران خوبى بود ولى نه در ایران. یادم میاد زمانى که در ایران به مدرسه میرفتم، کلاس ها پر بودند از خاک. میز و نمیکت هاى داغون، معلم هایى که بیشتر بهشون میومد شکنجه گر باشند تا معلم و ناظمى که با چوب انار در حیاط و زنگ هاى مثلا تفریح چنان به پشت پاى بچه ها میزد که چوپان با گوسفندانش چنین رفتارى را نمیکند. معلمى داراى بیمارى سادیسم که عشقش چک و لگد زدن به دانش آموزان بود به دلایل مختلف و هر ساله روز معلم براى این معلم هدیه هم میآوردیم. سال ١٣٦٥ بود. وقتى اومدم آلمان و به مدرسه رفتم و برخورد مهربان معلم را دیدم و کلاس هاى درسى که کفشان موکت بود و میز و صندلیهاى تمیز و گوشه کلاس کتابخانه اى بود و گوشه دیگرش کارهاى هنرى بچه ها به تخته مخصوصى آویزان بود و همه دور هم مینشستیم و نه پشت سر هم و همفکرى بود و تفریح بود و معلم هادى و رهنما بود و نه ظالم و سادیستى. یادش بخیر دوران مدرسه در آلمان. وقتى یادم میاد معلممون در ایران چجور اون همکلاسیمو میزد و روى زمین به سمت بیرون کلاس میکشوند... فکرشو میکنم حالم بد میشه :( این است فرق ملت ها.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۲
۵۱
سرزمین شمالی من - آکسفورد، انگلستان
خیلی علی بود ، اما حیف که یکیشون تو زرد درآمده
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۶
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
[::Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان::] دوست عزیز همینه فرقِ جهان اول و جهان سوم(ایران به نظرِ من جهانِ هشتم هم نیست ) و باور کن این حرفی که میگن به ایران نگید جهانِ سوم رو فقط کسانی میگن که همه عمرشون فقط تو ایران زندگی کردن، اگه کسی ۲ هفته بره تو یه کشورِ جهانِ اول دقیقا میفهمه که چرا به ایران میگن جهانِ سوم. این حرفِ حقیقت و هر کی هم که میخواد منفی بده برام مهم نیست.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۹
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
به نظرِ من فقط تو دستشویی مرد و زن باید جدا از هم باشن از هر جایی دیگهای که مرد و زن را جدا جدا کنه بیزارم
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۱
۲۶
iRONiC - استکهلم، سوئد
هاااای روزگار
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۷
۷۴
طیاره ساز - سیاتل ، ایالات متحده امریکا
این خیلی کار قشنگیه و اینجا خیلی مرسومه، بین همشاگردی ها و افراد فامیل، کاری که صدها عکس و ویدیو و ......نمیتونه جاش رو بگیره!
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۳:۵۴
۳۴
newyork333 - نیویورک، ایالات متحده امریکا
بنده خداها، اکثرا کارای سخت و مشاغل معمولی!. خیلیهاشون باور کردنی نیست که ۳۸ ساله هستن،چقدر پیر شدن!. ساختمان مدرسه هم بیشتر شبیه زندانه
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰
۵۳
mlowes - واشنگتن، ایالات متحده امریکا
من فقط ۲ سال در ایران درس خوندم، بخاطر بزرگترین حماقت تاریخ ایران، یعنی همون انقلاب نکبت اسلامی نکبت. ولی وقتی هم که اومدم آمریکا خیلی سخت بود، چون من و برادرم هر روز با یک سری از بچه آمریکاییهای نژادپرست درگیر بودیم، که خوب تا حدودی هم میشد فهمید چرا، ولی ما خودمون هم آواره توحش مردم ایران بودیم، در حقیقت قربانی کثیفترین حرکت اجتماعی تاریخ ایران معاصر، به رهبری افراد خیانتکاری همچون یزدی، سحابی ها، و کلا نهضت آزادی (بخوانید، نهضت دروغ گویی). یک ۳-۴ سالی طول کشید که با هم مدرسههای امریکایی کنار اومدیم. ۲ مورد به بقای من و برادرم خیلی کمک کرد، ۱) درسمون خیلی خوب بود، ۲) همه از برادرم میترسیدند، چون خیلی خر زور بود، البته، یه ۲-۳ باری یک آزمایش کوچیک لازم بود تا بفهمند که لا اقل به اون نمیتونند زور بگن و طبیعتا از نظر فیزیکی من هم در امان میموندم.
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۶
۵۳
mlowes - واشنگتن، ایالات متحده امریکا
من فقط ۲ سال در ایران درس خوندم، بخاطر بزرگترین حماقت تاریخ ایران، یعنی همون انقلاب نکبت اسلامی نکبت. ولی وقتی هم که اومدم آمریکا خیلی سخت بود، چون من و برادرم هر روز با یک سری از بچه آمریکاییهای نژادپرست درگیر بودیم، که خوب تا حدودی هم میشد فهمید چرا، ولی ما خودمون هم آواره توحش مردم ایران بودیم، در حقیقت قربانی کثیفترین حرکت اجتماعی تاریخ ایران معاصر، به رهبری افراد خیانتکاری همچون یزدی، سحابی ها، و کلا نهضت آزادی (بخوانید، نهضت دروغ گویی). یک ۳-۴ سالی طول کشید که با هم مدرسههای امریکایی کنار اومدیم. ۲ مورد به بقای من و برادرم خیلی کمک کرد، ۱) درسمون خیلی خوب بود، ۲) همه از برادرم میترسیدند، چون خیلی خر زور بود، البته، یه ۲-۳ باری یک آزمایش کوچیک لازم بود تا بفهمند که لا اقل به اون نمیتونند زور بگن و طبیعتا از نظر فیزیکی من هم در امان میموندم.
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۶
۳۴
newyork333 - نیویورک، ایالات متحده امریکا
بنده خداها، اکثرا کارای سخت و مشاغل معمولی!. خیلیهاشون باور کردنی نیست که ۳۸ ساله هستن،چقدر پیر شدن!. ساختمان مدرسه هم بیشتر شبیه زندانه
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰
۷۴
طیاره ساز - سیاتل ، ایالات متحده امریکا
این خیلی کار قشنگیه و اینجا خیلی مرسومه، بین همشاگردی ها و افراد فامیل، کاری که صدها عکس و ویدیو و ......نمیتونه جاش رو بگیره!
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۳:۵۴
۲۶
iRONiC - استکهلم، سوئد
هاااای روزگار
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۷
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
به نظرِ من فقط تو دستشویی مرد و زن باید جدا از هم باشن از هر جایی دیگهای که مرد و زن را جدا جدا کنه بیزارم
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۱
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
[::Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان::] دوست عزیز همینه فرقِ جهان اول و جهان سوم(ایران به نظرِ من جهانِ هشتم هم نیست ) و باور کن این حرفی که میگن به ایران نگید جهانِ سوم رو فقط کسانی میگن که همه عمرشون فقط تو ایران زندگی کردن، اگه کسی ۲ هفته بره تو یه کشورِ جهانِ اول دقیقا میفهمه که چرا به ایران میگن جهانِ سوم. این حرفِ حقیقت و هر کی هم که میخواد منفی بده برام مهم نیست.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۹
۵۱
سرزمین شمالی من - آکسفورد، انگلستان
خیلی علی بود ، اما حیف که یکیشون تو زرد درآمده
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۶
۵۳
Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان
والله دوران مدرسه دوران خوبى بود ولى نه در ایران. یادم میاد زمانى که در ایران به مدرسه میرفتم، کلاس ها پر بودند از خاک. میز و نمیکت هاى داغون، معلم هایى که بیشتر بهشون میومد شکنجه گر باشند تا معلم و ناظمى که با چوب انار در حیاط و زنگ هاى مثلا تفریح چنان به پشت پاى بچه ها میزد که چوپان با گوسفندانش چنین رفتارى را نمیکند. معلمى داراى بیمارى سادیسم که عشقش چک و لگد زدن به دانش آموزان بود به دلایل مختلف و هر ساله روز معلم براى این معلم هدیه هم میآوردیم. سال ١٣٦٥ بود. وقتى اومدم آلمان و به مدرسه رفتم و برخورد مهربان معلم را دیدم و کلاس هاى درسى که کفشان موکت بود و میز و صندلیهاى تمیز و گوشه کلاس کتابخانه اى بود و گوشه دیگرش کارهاى هنرى بچه ها به تخته مخصوصى آویزان بود و همه دور هم مینشستیم و نه پشت سر هم و همفکرى بود و تفریح بود و معلم هادى و رهنما بود و نه ظالم و سادیستى. یادش بخیر دوران مدرسه در آلمان. وقتى یادم میاد معلممون در ایران چجور اون همکلاسیمو میزد و روى زمین به سمت بیرون کلاس میکشوند... فکرشو میکنم حالم بد میشه :( این است فرق ملت ها.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۲
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
اما پس از آن همه سال و با ورود به محیط دانشگاه , آنجا را بیشتر پسندیدم چرا که , گرچه محیطی شاید امنیتی تر و دانشجوهایی محتاط تر بیشتر بودند , اما محیطی سالم تر برای گفتن انتقادها ی بی پرواتر و علنی تر بود ! برای همین بنده از دانشگاه خاطرات بسیار بهتری دارم تا مدرسه و دبیرستان که مانند زندانیان با ماها برخورد می شد !
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۷
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
به دلیل اینکه بنده از همان کودکی حاضر جواب بودم و جواب - حتی مدیر مدرسه و ناظم را - با شعر و نکته و لطیفه می دادم فکر می کنم بیشتر دوستان ِ دوران آنزمان بنده حاضر نیستند با من حتی عکسی بگیرند : )) یک زمانی اگر خاطرتا ن باشد - قابل توجه دوستان همسن - می گفتند اگر پیشنهادی یا انتقادی دارید به صندوق ای که در مدرسه بر دیوار زده بودند بیندازید بنده هم انزمان ده ساله بودم اما چنان نامه ای- در نهایت ادب ولی انتقادی- نوشتم و از همه چیز انتقاد کردم - حتی از رفتار مدیر و ناظم با ما دانش آموزان - که فردای آن روز مرا به دفتر مدرسه فراخواندند و دو روز بعد از ان پدرم را خواستند که جواب بدهم برای چه اینگونه انتقاد کرده ام !! ولی من زیر بار نمی رفتم و از انجا که بدون درس خواندن نمرات بالایی می گرفتم و نفر اول مدرسه در تمام آن سالها بودم- حتی در کلاس درس بازی می کردم و اصلا به معلم گوش نمی دادم ولی اگر سوالی می پرسید فی الفور جواب می دادم - برای همین کاری با من نکردند نمرات من همیشه خوب بود ولی از مدرسه- در تمام دوازده سال - به دلیل مقررات سفت و سختی که داشت گرچه گریزان نبودم اما خوشم نمیآمد ! : )
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۳
۴۴
mabahamim - لیدز، انگلستان
از همه پرسید شغلت چیه.....جز اخونده !! خوب چی میگفت ازش میپرسیدن!!! میگفت :: (مفتخور قهار)..شغلی ندارن که ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۹
۴۴
Adamat - خارکف، اوکراین
بسیار عالی و خاطره انگیز.. یادم آمد شوق روزگار کودکی، مستی بهار کودکی ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۷
۴۴
Adamat - خارکف، اوکراین
بسیار عالی و خاطره انگیز.. یادم آمد شوق روزگار کودکی، مستی بهار کودکی ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۷
۴۴
mabahamim - لیدز، انگلستان
از همه پرسید شغلت چیه.....جز اخونده !! خوب چی میگفت ازش میپرسیدن!!! میگفت :: (مفتخور قهار)..شغلی ندارن که ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۹
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
به دلیل اینکه بنده از همان کودکی حاضر جواب بودم و جواب - حتی مدیر مدرسه و ناظم را - با شعر و نکته و لطیفه می دادم فکر می کنم بیشتر دوستان ِ دوران آنزمان بنده حاضر نیستند با من حتی عکسی بگیرند : )) یک زمانی اگر خاطرتا ن باشد - قابل توجه دوستان همسن - می گفتند اگر پیشنهادی یا انتقادی دارید به صندوق ای که در مدرسه بر دیوار زده بودند بیندازید بنده هم انزمان ده ساله بودم اما چنان نامه ای- در نهایت ادب ولی انتقادی- نوشتم و از همه چیز انتقاد کردم - حتی از رفتار مدیر و ناظم با ما دانش آموزان - که فردای آن روز مرا به دفتر مدرسه فراخواندند و دو روز بعد از ان پدرم را خواستند که جواب بدهم برای چه اینگونه انتقاد کرده ام !! ولی من زیر بار نمی رفتم و از انجا که بدون درس خواندن نمرات بالایی می گرفتم و نفر اول مدرسه در تمام آن سالها بودم- حتی در کلاس درس بازی می کردم و اصلا به معلم گوش نمی دادم ولی اگر سوالی می پرسید فی الفور جواب می دادم - برای همین کاری با من نکردند نمرات من همیشه خوب بود ولی از مدرسه- در تمام دوازده سال - به دلیل مقررات سفت و سختی که داشت گرچه گریزان نبودم اما خوشم نمیآمد ! : )
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۳
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
اما پس از آن همه سال و با ورود به محیط دانشگاه , آنجا را بیشتر پسندیدم چرا که , گرچه محیطی شاید امنیتی تر و دانشجوهایی محتاط تر بیشتر بودند , اما محیطی سالم تر برای گفتن انتقادها ی بی پرواتر و علنی تر بود ! برای همین بنده از دانشگاه خاطرات بسیار بهتری دارم تا مدرسه و دبیرستان که مانند زندانیان با ماها برخورد می شد !
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۷
۵۳
Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان
والله دوران مدرسه دوران خوبى بود ولى نه در ایران. یادم میاد زمانى که در ایران به مدرسه میرفتم، کلاس ها پر بودند از خاک. میز و نمیکت هاى داغون، معلم هایى که بیشتر بهشون میومد شکنجه گر باشند تا معلم و ناظمى که با چوب انار در حیاط و زنگ هاى مثلا تفریح چنان به پشت پاى بچه ها میزد که چوپان با گوسفندانش چنین رفتارى را نمیکند. معلمى داراى بیمارى سادیسم که عشقش چک و لگد زدن به دانش آموزان بود به دلایل مختلف و هر ساله روز معلم براى این معلم هدیه هم میآوردیم. سال ١٣٦٥ بود. وقتى اومدم آلمان و به مدرسه رفتم و برخورد مهربان معلم را دیدم و کلاس هاى درسى که کفشان موکت بود و میز و صندلیهاى تمیز و گوشه کلاس کتابخانه اى بود و گوشه دیگرش کارهاى هنرى بچه ها به تخته مخصوصى آویزان بود و همه دور هم مینشستیم و نه پشت سر هم و همفکرى بود و تفریح بود و معلم هادى و رهنما بود و نه ظالم و سادیستى. یادش بخیر دوران مدرسه در آلمان. وقتى یادم میاد معلممون در ایران چجور اون همکلاسیمو میزد و روى زمین به سمت بیرون کلاس میکشوند... فکرشو میکنم حالم بد میشه :( این است فرق ملت ها.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۲
۵۱
سرزمین شمالی من - آکسفورد، انگلستان
خیلی علی بود ، اما حیف که یکیشون تو زرد درآمده
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۶
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
[::Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان::] دوست عزیز همینه فرقِ جهان اول و جهان سوم(ایران به نظرِ من جهانِ هشتم هم نیست ) و باور کن این حرفی که میگن به ایران نگید جهانِ سوم رو فقط کسانی میگن که همه عمرشون فقط تو ایران زندگی کردن، اگه کسی ۲ هفته بره تو یه کشورِ جهانِ اول دقیقا میفهمه که چرا به ایران میگن جهانِ سوم. این حرفِ حقیقت و هر کی هم که میخواد منفی بده برام مهم نیست.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۹
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
به نظرِ من فقط تو دستشویی مرد و زن باید جدا از هم باشن از هر جایی دیگهای که مرد و زن را جدا جدا کنه بیزارم
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۱
۲۶
iRONiC - استکهلم، سوئد
هاااای روزگار
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۷
۷۴
طیاره ساز - سیاتل ، ایالات متحده امریکا
این خیلی کار قشنگیه و اینجا خیلی مرسومه، بین همشاگردی ها و افراد فامیل، کاری که صدها عکس و ویدیو و ......نمیتونه جاش رو بگیره!
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۳:۵۴
۳۴
newyork333 - نیویورک، ایالات متحده امریکا
بنده خداها، اکثرا کارای سخت و مشاغل معمولی!. خیلیهاشون باور کردنی نیست که ۳۸ ساله هستن،چقدر پیر شدن!. ساختمان مدرسه هم بیشتر شبیه زندانه
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰
۵۳
mlowes - واشنگتن، ایالات متحده امریکا
من فقط ۲ سال در ایران درس خوندم، بخاطر بزرگترین حماقت تاریخ ایران، یعنی همون انقلاب نکبت اسلامی نکبت. ولی وقتی هم که اومدم آمریکا خیلی سخت بود، چون من و برادرم هر روز با یک سری از بچه آمریکاییهای نژادپرست درگیر بودیم، که خوب تا حدودی هم میشد فهمید چرا، ولی ما خودمون هم آواره توحش مردم ایران بودیم، در حقیقت قربانی کثیفترین حرکت اجتماعی تاریخ ایران معاصر، به رهبری افراد خیانتکاری همچون یزدی، سحابی ها، و کلا نهضت آزادی (بخوانید، نهضت دروغ گویی). یک ۳-۴ سالی طول کشید که با هم مدرسههای امریکایی کنار اومدیم. ۲ مورد به بقای من و برادرم خیلی کمک کرد، ۱) درسمون خیلی خوب بود، ۲) همه از برادرم میترسیدند، چون خیلی خر زور بود، البته، یه ۲-۳ باری یک آزمایش کوچیک لازم بود تا بفهمند که لا اقل به اون نمیتونند زور بگن و طبیعتا از نظر فیزیکی من هم در امان میموندم.
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۶
۴۴
Adamat - خارکف، اوکراین
بسیار عالی و خاطره انگیز.. یادم آمد شوق روزگار کودکی، مستی بهار کودکی ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۷
۴۴
mabahamim - لیدز، انگلستان
از همه پرسید شغلت چیه.....جز اخونده !! خوب چی میگفت ازش میپرسیدن!!! میگفت :: (مفتخور قهار)..شغلی ندارن که ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۹
۵۳
Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان
والله دوران مدرسه دوران خوبى بود ولى نه در ایران. یادم میاد زمانى که در ایران به مدرسه میرفتم، کلاس ها پر بودند از خاک. میز و نمیکت هاى داغون، معلم هایى که بیشتر بهشون میومد شکنجه گر باشند تا معلم و ناظمى که با چوب انار در حیاط و زنگ هاى مثلا تفریح چنان به پشت پاى بچه ها میزد که چوپان با گوسفندانش چنین رفتارى را نمیکند. معلمى داراى بیمارى سادیسم که عشقش چک و لگد زدن به دانش آموزان بود به دلایل مختلف و هر ساله روز معلم براى این معلم هدیه هم میآوردیم. سال ١٣٦٥ بود. وقتى اومدم آلمان و به مدرسه رفتم و برخورد مهربان معلم را دیدم و کلاس هاى درسى که کفشان موکت بود و میز و صندلیهاى تمیز و گوشه کلاس کتابخانه اى بود و گوشه دیگرش کارهاى هنرى بچه ها به تخته مخصوصى آویزان بود و همه دور هم مینشستیم و نه پشت سر هم و همفکرى بود و تفریح بود و معلم هادى و رهنما بود و نه ظالم و سادیستى. یادش بخیر دوران مدرسه در آلمان. وقتى یادم میاد معلممون در ایران چجور اون همکلاسیمو میزد و روى زمین به سمت بیرون کلاس میکشوند... فکرشو میکنم حالم بد میشه :( این است فرق ملت ها.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۲
۵۱
سرزمین شمالی من - آکسفورد، انگلستان
خیلی علی بود ، اما حیف که یکیشون تو زرد درآمده
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۶
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
[::Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان::] دوست عزیز همینه فرقِ جهان اول و جهان سوم(ایران به نظرِ من جهانِ هشتم هم نیست ) و باور کن این حرفی که میگن به ایران نگید جهانِ سوم رو فقط کسانی میگن که همه عمرشون فقط تو ایران زندگی کردن، اگه کسی ۲ هفته بره تو یه کشورِ جهانِ اول دقیقا میفهمه که چرا به ایران میگن جهانِ سوم. این حرفِ حقیقت و هر کی هم که میخواد منفی بده برام مهم نیست.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۹
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
به نظرِ من فقط تو دستشویی مرد و زن باید جدا از هم باشن از هر جایی دیگهای که مرد و زن را جدا جدا کنه بیزارم
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۱
۲۶
iRONiC - استکهلم، سوئد
هاااای روزگار
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۷
۳۴
newyork333 - نیویورک، ایالات متحده امریکا
بنده خداها، اکثرا کارای سخت و مشاغل معمولی!. خیلیهاشون باور کردنی نیست که ۳۸ ساله هستن،چقدر پیر شدن!. ساختمان مدرسه هم بیشتر شبیه زندانه
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰
۷۴
طیاره ساز - سیاتل ، ایالات متحده امریکا
این خیلی کار قشنگیه و اینجا خیلی مرسومه، بین همشاگردی ها و افراد فامیل، کاری که صدها عکس و ویدیو و ......نمیتونه جاش رو بگیره!
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۳:۵۴
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
اما پس از آن همه سال و با ورود به محیط دانشگاه , آنجا را بیشتر پسندیدم چرا که , گرچه محیطی شاید امنیتی تر و دانشجوهایی محتاط تر بیشتر بودند , اما محیطی سالم تر برای گفتن انتقادها ی بی پرواتر و علنی تر بود ! برای همین بنده از دانشگاه خاطرات بسیار بهتری دارم تا مدرسه و دبیرستان که مانند زندانیان با ماها برخورد می شد !
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۷
۵۳
mlowes - واشنگتن، ایالات متحده امریکا
من فقط ۲ سال در ایران درس خوندم، بخاطر بزرگترین حماقت تاریخ ایران، یعنی همون انقلاب نکبت اسلامی نکبت. ولی وقتی هم که اومدم آمریکا خیلی سخت بود، چون من و برادرم هر روز با یک سری از بچه آمریکاییهای نژادپرست درگیر بودیم، که خوب تا حدودی هم میشد فهمید چرا، ولی ما خودمون هم آواره توحش مردم ایران بودیم، در حقیقت قربانی کثیفترین حرکت اجتماعی تاریخ ایران معاصر، به رهبری افراد خیانتکاری همچون یزدی، سحابی ها، و کلا نهضت آزادی (بخوانید، نهضت دروغ گویی). یک ۳-۴ سالی طول کشید که با هم مدرسههای امریکایی کنار اومدیم. ۲ مورد به بقای من و برادرم خیلی کمک کرد، ۱) درسمون خیلی خوب بود، ۲) همه از برادرم میترسیدند، چون خیلی خر زور بود، البته، یه ۲-۳ باری یک آزمایش کوچیک لازم بود تا بفهمند که لا اقل به اون نمیتونند زور بگن و طبیعتا از نظر فیزیکی من هم در امان میموندم.
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۶
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
به دلیل اینکه بنده از همان کودکی حاضر جواب بودم و جواب - حتی مدیر مدرسه و ناظم را - با شعر و نکته و لطیفه می دادم فکر می کنم بیشتر دوستان ِ دوران آنزمان بنده حاضر نیستند با من حتی عکسی بگیرند : )) یک زمانی اگر خاطرتا ن باشد - قابل توجه دوستان همسن - می گفتند اگر پیشنهادی یا انتقادی دارید به صندوق ای که در مدرسه بر دیوار زده بودند بیندازید بنده هم انزمان ده ساله بودم اما چنان نامه ای- در نهایت ادب ولی انتقادی- نوشتم و از همه چیز انتقاد کردم - حتی از رفتار مدیر و ناظم با ما دانش آموزان - که فردای آن روز مرا به دفتر مدرسه فراخواندند و دو روز بعد از ان پدرم را خواستند که جواب بدهم برای چه اینگونه انتقاد کرده ام !! ولی من زیر بار نمی رفتم و از انجا که بدون درس خواندن نمرات بالایی می گرفتم و نفر اول مدرسه در تمام آن سالها بودم- حتی در کلاس درس بازی می کردم و اصلا به معلم گوش نمی دادم ولی اگر سوالی می پرسید فی الفور جواب می دادم - برای همین کاری با من نکردند نمرات من همیشه خوب بود ولی از مدرسه- در تمام دوازده سال - به دلیل مقررات سفت و سختی که داشت گرچه گریزان نبودم اما خوشم نمیآمد ! : )
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۳
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
به دلیل اینکه بنده از همان کودکی حاضر جواب بودم و جواب - حتی مدیر مدرسه و ناظم را - با شعر و نکته و لطیفه می دادم فکر می کنم بیشتر دوستان ِ دوران آنزمان بنده حاضر نیستند با من حتی عکسی بگیرند : )) یک زمانی اگر خاطرتا ن باشد - قابل توجه دوستان همسن - می گفتند اگر پیشنهادی یا انتقادی دارید به صندوق ای که در مدرسه بر دیوار زده بودند بیندازید بنده هم انزمان ده ساله بودم اما چنان نامه ای- در نهایت ادب ولی انتقادی- نوشتم و از همه چیز انتقاد کردم - حتی از رفتار مدیر و ناظم با ما دانش آموزان - که فردای آن روز مرا به دفتر مدرسه فراخواندند و دو روز بعد از ان پدرم را خواستند که جواب بدهم برای چه اینگونه انتقاد کرده ام !! ولی من زیر بار نمی رفتم و از انجا که بدون درس خواندن نمرات بالایی می گرفتم و نفر اول مدرسه در تمام آن سالها بودم- حتی در کلاس درس بازی می کردم و اصلا به معلم گوش نمی دادم ولی اگر سوالی می پرسید فی الفور جواب می دادم - برای همین کاری با من نکردند نمرات من همیشه خوب بود ولی از مدرسه- در تمام دوازده سال - به دلیل مقررات سفت و سختی که داشت گرچه گریزان نبودم اما خوشم نمیآمد ! : )
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۳
۵۳
mlowes - واشنگتن، ایالات متحده امریکا
من فقط ۲ سال در ایران درس خوندم، بخاطر بزرگترین حماقت تاریخ ایران، یعنی همون انقلاب نکبت اسلامی نکبت. ولی وقتی هم که اومدم آمریکا خیلی سخت بود، چون من و برادرم هر روز با یک سری از بچه آمریکاییهای نژادپرست درگیر بودیم، که خوب تا حدودی هم میشد فهمید چرا، ولی ما خودمون هم آواره توحش مردم ایران بودیم، در حقیقت قربانی کثیفترین حرکت اجتماعی تاریخ ایران معاصر، به رهبری افراد خیانتکاری همچون یزدی، سحابی ها، و کلا نهضت آزادی (بخوانید، نهضت دروغ گویی). یک ۳-۴ سالی طول کشید که با هم مدرسههای امریکایی کنار اومدیم. ۲ مورد به بقای من و برادرم خیلی کمک کرد، ۱) درسمون خیلی خوب بود، ۲) همه از برادرم میترسیدند، چون خیلی خر زور بود، البته، یه ۲-۳ باری یک آزمایش کوچیک لازم بود تا بفهمند که لا اقل به اون نمیتونند زور بگن و طبیعتا از نظر فیزیکی من هم در امان میموندم.
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۶
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
اما پس از آن همه سال و با ورود به محیط دانشگاه , آنجا را بیشتر پسندیدم چرا که , گرچه محیطی شاید امنیتی تر و دانشجوهایی محتاط تر بیشتر بودند , اما محیطی سالم تر برای گفتن انتقادها ی بی پرواتر و علنی تر بود ! برای همین بنده از دانشگاه خاطرات بسیار بهتری دارم تا مدرسه و دبیرستان که مانند زندانیان با ماها برخورد می شد !
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۷
۷۴
طیاره ساز - سیاتل ، ایالات متحده امریکا
این خیلی کار قشنگیه و اینجا خیلی مرسومه، بین همشاگردی ها و افراد فامیل، کاری که صدها عکس و ویدیو و ......نمیتونه جاش رو بگیره!
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۳:۵۴
۳۴
newyork333 - نیویورک، ایالات متحده امریکا
بنده خداها، اکثرا کارای سخت و مشاغل معمولی!. خیلیهاشون باور کردنی نیست که ۳۸ ساله هستن،چقدر پیر شدن!. ساختمان مدرسه هم بیشتر شبیه زندانه
دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰
۲۶
iRONiC - استکهلم، سوئد
هاااای روزگار
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۷
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
به نظرِ من فقط تو دستشویی مرد و زن باید جدا از هم باشن از هر جایی دیگهای که مرد و زن را جدا جدا کنه بیزارم
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۱
۴۷
Cocoo - تورنتو، کانادا
[::Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان::] دوست عزیز همینه فرقِ جهان اول و جهان سوم(ایران به نظرِ من جهانِ هشتم هم نیست ) و باور کن این حرفی که میگن به ایران نگید جهانِ سوم رو فقط کسانی میگن که همه عمرشون فقط تو ایران زندگی کردن، اگه کسی ۲ هفته بره تو یه کشورِ جهانِ اول دقیقا میفهمه که چرا به ایران میگن جهانِ سوم. این حرفِ حقیقت و هر کی هم که میخواد منفی بده برام مهم نیست.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۹
۵۱
سرزمین شمالی من - آکسفورد، انگلستان
خیلی علی بود ، اما حیف که یکیشون تو زرد درآمده
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۶
۵۳
Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان
والله دوران مدرسه دوران خوبى بود ولى نه در ایران. یادم میاد زمانى که در ایران به مدرسه میرفتم، کلاس ها پر بودند از خاک. میز و نمیکت هاى داغون، معلم هایى که بیشتر بهشون میومد شکنجه گر باشند تا معلم و ناظمى که با چوب انار در حیاط و زنگ هاى مثلا تفریح چنان به پشت پاى بچه ها میزد که چوپان با گوسفندانش چنین رفتارى را نمیکند. معلمى داراى بیمارى سادیسم که عشقش چک و لگد زدن به دانش آموزان بود به دلایل مختلف و هر ساله روز معلم براى این معلم هدیه هم میآوردیم. سال ١٣٦٥ بود. وقتى اومدم آلمان و به مدرسه رفتم و برخورد مهربان معلم را دیدم و کلاس هاى درسى که کفشان موکت بود و میز و صندلیهاى تمیز و گوشه کلاس کتابخانه اى بود و گوشه دیگرش کارهاى هنرى بچه ها به تخته مخصوصى آویزان بود و همه دور هم مینشستیم و نه پشت سر هم و همفکرى بود و تفریح بود و معلم هادى و رهنما بود و نه ظالم و سادیستى. یادش بخیر دوران مدرسه در آلمان. وقتى یادم میاد معلممون در ایران چجور اون همکلاسیمو میزد و روى زمین به سمت بیرون کلاس میکشوند... فکرشو میکنم حالم بد میشه :( این است فرق ملت ها.
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۲
۴۴
mabahamim - لیدز، انگلستان
از همه پرسید شغلت چیه.....جز اخونده !! خوب چی میگفت ازش میپرسیدن!!! میگفت :: (مفتخور قهار)..شغلی ندارن که ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۹
۴۴
Adamat - خارکف، اوکراین
بسیار عالی و خاطره انگیز.. یادم آمد شوق روزگار کودکی، مستی بهار کودکی ...
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۷