هنرمندی که سرایدار ساختمان است

هرچند که شرایط از «علیخان» یک سرایدار ساخته است. اما این هنرمند افغانی تسلیم شرایط نشد و حالا این سرایدار افغانی در کنار سرایداری به ساخت مجسمه و تدریس مجسمه سازی مشغول شده است.
 
مجله مهر: هنرمند قصه ما یک مردی است که لابلای شغل سرایداری با آزمون و خطاهای بسیار توانسته است هنرمجسمه سازی را فرا بگیرد. علیخان عبداللهی مردی میان سال از قوم هزاره افغانستان است که حالا بعد از سالها سرایداری گالری آثار خود را افتتاح کرده است.
فقط با آبگوشت مجسمه سازی نکرده ام
علیخان سالها پیش و بعد از جنگ ایران و در روزهایی که افغانستان تازه درگیر جنگ های داخلی شده بود راهی ایران شد تا زندگی جدیدی را آغاز کند و حالا  بعد از ۲۵ سال به یک هنرمند مجسمه ساز تبدیل شده است. هنرمندی که لابلای شغل سرایداری مجسمه سازی را یک بار دیگر اختراع کرده است! علیخان می گوید: «وقتی به تهران آمدم حوالی پل کریمخان مشغول سرایداری شدم و ۱۲ سال پیش یکی از روزها پیرمردی را دیدم که جلوی ساختمان ما با دست هایش روی کاغذ نقاشی می کند. برایش چای آوردم و به تدریج همنشین حسن حاضرمشار شدم و دوستی بین ما شکل گرفت.این دوستی مدتها ادامه داشت تا اینکه یک روز به اوستا حسن گفتم بیا مجسمه سازی کنم و همین حرف باعث شد تا به کمک هم با هر وسلیه ای که به ذهنمان می رسید مجسمه بسازیم. مدتی مجسمه سازی را با خمیر بین نان باگت و گچ تجربه کردیم که برای مردم این کار جذاب بود و آن زمان یکی از مجسمه های اوستا حسن را در نشر ثالث ۳ هزار تومان فروختیم. اما خمیر و گچ برای کارمان خوب نبود. مدتی بعد سراغ چسب کاشی رفتیم ولی آن هم جواب نداد. هر روز و شب با اوستا حسن به فکر یک راه حل جدید بودیم تا بتوانیم کارمان را پیش ببریم. چندباری هم چسب چوب و خاک اره را تجربه کردیم ولی آن هم جواب نداد تا اینکه یک روز در خیابان یک شانه تخم مرغ خیس خورده را دیدم و به ذهنم رسید این می تواند خمیر خوبی برای مجسمه سازی باشد. از همانجا کارم را رها کردم و برگشتم خانه و خمیر خیس خورده شانه تخم مرغ را نشان اوستا حسن دادم و حالا باید می گشتیم دنبال یک چسب خوب که با خمیرمان سازگار باشد. همه چیز را تجربه کردیم. روغن خوراکی و... فقط با آبگوشت مجسمه سازی نکرده ام تا اینکه به چسب سیریش رسیدیم و این شد که تا امروز با همین شانه های تخم مرغ و سیریش مجسمه سازی می کنم.»
بچه هایم نگهبانی می دهند تا من مجسمه سازی کنم!
هرچند که علیخان راه چندماهه را به دلیل نداشتن استاد چندساله طی کرده است اما با هیجان از شاگردش می گوید که توانسته است ظرف چند روز تجربه چندساله خود را به وی منتقل کند. شاید هر کس دیگری بود بعد از کشف این استعداد خدادای دیگر هیچگاه سمت سرایداری نمی رفت ولی علیخان هنوز هم شغل اصلی خود را سرایداری می داند و می گوید: «روزهای ابتدایی به صاحب کارم گفتم که من دیگر نمی خواهم برایت کار کنم. چون من جوانم و سرایداری کار پیرمردهاست و می توانم بیشتر از بدنم استفاده کنم ولی صاحب کارم مرد خوبی بود و اندکی حقوقم را زیاد کرد ولی نگذاشت از آنجا بروم و کم کم من هم توانستم ازدواج کنم و حالا سه فرزند دارم و هر وقت بتوانم سراغ مجسمه سازی می روم. بچه هایم بجای من در کیوسک نگهبانی می مانند تا من بتوانم مجسمه هایم را بسازم.»
 
اما علیخان همه تلاش خود را به کار برده است تا زندگی متفاوتی را برای فرزندان خود بسازد و حاصل این تلاشش دو پسر دبیرستانی و یک دختر درسخوان است. تازه اینکه همسر علیخان نیز درس خواندن را ادامه داده است و امسال خود را برای کنکور آماده می کند. اما سرایداری و درآمدش با این همه محصل و درسخوان جور در نمی آید! علیخان می گوید: «حقوق سرایداری ام ۸۰۰ هزارتومان بیشتر نیست ولی خرج زندگی علاوه بر خرج تحصیل خانواده نزدیک به ماهی ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان پول است که مابقی پول را از طریق مجسمه سازی تامین می کنم.» همین دلیل کافی است تا علیخان از آن هنرمندانی باشد که هم آثار هنری خلق می کند هم معاش خود را با آن می گذراند. شاید همین بهانه خوبی باشد که علیخان در تمام این مدت فقط یکی از مجسمه هایش را توانسته است هدیه دهد. مجسمه بزی کوهی که سالهای دور به همسرش هدیه داده است.
 
کلیشه ذهن برخی از زندگی مردم افغان چیزی بین تبعیض و حاشیه نشینی است. اما زندگی علیخان در این بخش هم مانند بخش های دیگر هیچ ارتباطی با کلیشه ذهن دیگران ندارد. از محبت مردم ایران در روزهای دور و نزدیک می گوید! از روزی که یکی از منشی های ساختمان برایش کتاب اول دبستان با دفتر و قلم خریده و ظرف شش ماه علیخان را با سواد کرده است و حالا که دور و اطراف بچه هایش پر است از دوستان ایرانی که بدون توجه به قوم و نژاد با بچه های علیخان رابطه گرم و صمیمی دارند.
 
علیخان می گوید روزهای اولی که به دلیل ناامن شدن افغانستان برای شیعیان هزاره ای به ایران آمدم، دوست داشتم برای درآمد بیشتر به کویت بروم ولی حالا که صاحب فرزند شده ام ایران مثل وطنم شده است. هرچند که تاکید دارد بگوید همه این سالها و در همه لحظات به بچه هایش آموخته است که یک افغانی هستند و رویای بازگشت به افغانستان را برایشان پرورانده است.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۱۰۷
ٍعشق آبادان - منچستر، انگلستان

افغانی ها، انسان هایی بسیار خوب هستند که متاسفانه در ایران مورد بی مهری های بسیاری قرار گرفته و می گیرند. من چندین دوست افغانی دارم که حاضر نیستم هیچکدامشان را با بعضی از هموطنان ایرانی خودم عوض کنم و شرمنده آنها هستم که چه برسرشان آورده ایم در ایران. ما ایرانیان فقط حرف از فرهنگ چند هزار ساله میزنیم و فقط ادعا داریم همچون طبلی تو خالی.
شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۰
۴۷
نیک اندیش - ورشو، لهستان

آفرین به این هنر و تلاش. امیدوارم یه روزی اینقدر پیشرفت کنه که هر پارسی زبانی در دنیا بهش افتخار کنه
شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۵
۵۶
یار دبستانی - تورنتو، کانادا

من زمانی‌ که در ایران بودم ،در بازار به تولید کنندگان کفش مواد اولیه میفروختم ،با تولید کنندگان افغانی بسیاری کار می‌کردم در مورد حساب و کتاب هیچ وقت مشکل نداشتم ،خیلی‌ آدمهای خوش حسابی بودند ولی امان از دست هموطنان خودم....
شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۳
۷۱
takheiol - اردیا، کاستاریکا

افغانها را بسیار دوست دارم مردمی بسیار مهربان و زحمتکش هستند آرزو دارم حالا که دارند کشورشونو بازسازی می‌کند فرهنگشنو از پایه محکم کنن
شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۶
۴۱
عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران

همینکه هنوز افغانها امید به زندگی‌ دارند و در تلاش هستن تا کشورشون را آباد کنن و همین ویرانه‌ها را هم دارند بازسازی می‌کنن جای تقدیر داره ،،وجدانن اگر بیش از ۳۰ سال جنگ و قتل عام در آمریکا و هر کشور پیشرفته اروپایی بود تا به حال چیزی از آن کشور باقی‌ نمونده بود، آرزوی موفقیت برای این هنرمند افغان و همه افغان‌های وطن پرست
شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۰
۴۴
mabahamim - لیدز، انگلستان
متاسفانه در جهان Racistتر از ایرانیها نیستن.وا برادران افغانی بد برخورد میکنند. .وقتی مهاجرت می کنندو تو شرایط اونها قرار میگیرند ومهربانی کشور پناهجو و میبینند اون موقع خوب اونهارو درک میکنند هستن کسایی مثل عزیزان اینجا که در ایرانم بودن اندیششون مثبت بوده ولی متاسفانه اکثرا ریسیستن(نزاد پرست) :( :( :( :(
شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۰:۴۴
۴۱
عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران
[::mabahamim - لیدز، انگلستان::]. اول اینکه رسیست در همه جا مخصوصاً اروپا بیداد میکنه, توی همون انگلیس که تشریف دارید به جز شهر‌های بزرگ که پناهنده و سیاهپوست زیاد هستن در شهرک‌های کوچیک اگه بتونی‌ به یک کلاپ, پاپ یا دیسکو بری!! روز روشن نوجوون‌های همسایه فحش و ناسزا میگن و درگیری فیزیکی‌ انجام میدن،به همین خاطر در اروپا اکثر پناهنده‌ها را در شهرهای مشخص و کنار هم قرار میدن تا رسیست بازی کم بشه. در آلمان و اتریش هم رسیست هایی که از کله سیاه‌ها متنفر هستن بسیار زیاده،،در مورد افغانهای عزیز هم خب در بین بیش از ۵ ملیون پناهنده،نسبت کسانیکه که مورد بی‌ مهری یا خشونات قرار گرفتن رقم بسیار ناچیزی هست،و دوم اینکه بعضی‌ از افغان‌ها هم مرتکب جنایت‌های کثیف و فجیعی شدن ، اما در کل رفتار خشن و غیر انسانی‌ ایرانی‌ها نسبت به تعداد افغانها موجود در ایران خیلی‌ خیلی‌ کم و ناچیزه
یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۷
۴۴
mabahamim - لیدز، انگلستان
عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران....داداشه گلم اینجا تو شهرهای کوچیکشم مهاجر داره شما صحبت از کلاپ میکنید که جونها مست میکنن با خودشونم درگیر میشن تو ایران خومون که چاقو کشی و کشتار میکنند اینجا یه سیاه پوست کشتن لندن شلوغ شد من سرباز کلانتری بودم واقعا خیلی بد رفتار میکردن با افغانیها خوده من ۲ بار بازداشت شدم به خاطر دفاع از اونها ..افغانی نمیزاربچش درس بخونه..افغانی نمی تونی تو دادگاهها شکایت خودشو پایان بده شبی نبود که افغانی تو خیابون نزنند وقتیم میگرفتن میاوردن ضارب شبونه ازاد میکردن....در همون کشورهایی که گفتید قانون برای مهاجر و مردم خودشون یکسانه اینجا اگر یه فحاشی کوچولو به مهاجر کنی ۳ تا ۶ ماه زندانی درایران چی .....
یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۲:۲۱
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.