روش غیرمتعارف یک پزشک در استرالیا برای درمان اعتیاد
رأی دهید
«تورو» پسری بود که از جوانی به اضطراب دچار بود و وقتی ۱۹ ساله شده و راهی دانشگاهی در توکیو در ژاپن شد، شرایط برایش بحرانی شد. تورو که در رشته علوم اجتماعی درس میخواند، هربار که باید جلوی جمع حرف میزد، انگار قلبش از سینه به بیرون پرتاب میشد. یک روانپزشک برای او داروی «کلونازپام» تجویز کرد که دارویی برای مقابله با افسردگی است و از خانواده دارویی «بنزودیازپین» است. یا به عبارتی ترکیبی از «والیوم» و «زنکس» است.
پس از استفاده از دارو، تورو احساس آرامش بیشتری کرد حتی وقتی مجبور بود در میان جمع گفت وگو کند، آن قدر اضطراب نداشت. اما به تدریج اثر دارو هم رو به کاهش رفت و پس از یک سال، تورو دارو را کنار گذاشت. پس از آن، ناگهان اضطراب او رو به شدت رفت، خواب از سرش پرید و نمیتوانست بخوابد، حملات اضطرابی داشت. یکی از این حملات به قدری شدید بود که آمبولانس خبر کردند که او را به بخش اضطراری منتقل کند. پس تورو کار منطقی را کرد: دوباره استفاده از دارو را از سر گرفت.
به رغم چالشهایی که سر راهش بود، تورو درسش را تمام کرده و شروع به کار در حوزه فناوری اطلاعات کرد. اما خیلی نمیتوانست خونسردی خود را حفظ کند و با بقیه دچار مشکل میشد. حتی یک بار یک کامپیوتر را از بین برد و باعث شد از کار اخراج شود. تورو، دست از کار برداشت و بین خوردن دارو و ترک آن در حرکت است. وقتهایی دارو میگیرد تا آرام شود و بعد که اثرش کم شد، آن را کنار میگذارد و دوباره علائم اضطراب شدت میگیرد.
مادر تورو که نامش «ماچیکو» است، اولین کسی بود که فهمید چقدر اوضاع برای پسرش سخت و دشوار شده است. تورو در کودکی هیچوقت بچه عصبانی و خشمگینی نبود. مادرش میگوید: «این دارو بود که او را این طور عوض کرد.»
همانطور که تورو در حال از دست رفتن بود، مادرش شروع به تماس گرفتن با پزشکهای مختلف کرد تا راهی برای کمک پیدا کند ولی همه راهها به بنبست ختم شد. ماچیکو میگوید: «دکترها به من میگفتند این از آن مادرهایی است که در کار درمان دخالت میکند.» دست آخر یک روز تصمیم به سفر گرفتیم و برای کمی تغییر در آب و هوا، راهی «بریزبین» در استرالیا شدیم. ماچیکو در آنجا با پزشکی آشنا شد که به او گفت: «اگر تورو پسر من بود، او را صاف پیش دکتر جورج اونیل میبردم.»
جورج اونیل را شاید بتوان کسی دانست که راه نجات کسانی است که در اعتیاد حوزه دارویی «بنزودیازپین» گرفتار شدهاند. تخصص او نه فقط در حوزه اعتیاد، که در زایمان و نازایی هم هست.
نخستین بار دکتر اونیل را در خانه تابستانیاش در نزدیکی «لانسلین» که یک ساعت با «پرث» فاصله دارد، دیدم. حیاط خانه پر از سبزههای زده شده و شاخههای پیچ در پیچ است و مانند راهی برای ورود و خروج در یک هتل طراحی شده است. در این بنا خانواده اونیل زندگی میکنند، شش فرزندش و همسرانشان و ۹ نوه به همراه کریس، همسر دکتر اونیل. همگی برای استراحت از کار در کلینیک به این جا میآیند. کلینک شروع تازه یا «فرش استارت» کلینیکی برای ترک اعتیاد است که دکتر اونیل آن را اداره میکند.
کریس، همسر دکتر اونیل میگوید انتخاب چنین مکانی برای زندگی با قصد قبلی بوده است. چرا که معتادان در پرث به نزدیک خانه آنها آمده و پسرشان «رادنی» را که اوتیسم دارد، اذیت میکردند. یک بار حتی یک معتاد در حالتی بحرانی به خانه آنها آمده و کریس و دخترش که آن زمان ۱۷ ساله بود را با چاقو تهدید کرد. کریس شخص معتاد متخاصم را متقاعد کرد که این جا، جایی نیست که او بتواند خشم خود را نشان دهد و برای این کار باید با پدرش گفت وگو کند. وقتی این حادثه به خیر گذشت، خانواده تصمیم گرفت دیگر در این ناحیه نماند و به جایی امنتر برود.
سفر دون کیشوتی اونیل برای مداوای اعتیاد به مواد مخدر اواسط سال ۱۹۹۰ شروع شد. آن هم زمانی که یک زن جوان به او مراجعه کرده و درخواست کرد شوهر معتاد او به هروئین مداوا شود. زن جوان در هفته ۱۵ بارداری خود بود و نگران بود که شاید نتواند به تنهایی یک بچه بزرگ کند. زن جوان گفت: «شما یک مسیحی هستید و یک دانشمند شناخته شده و حتما کاری از دستتان برمیآید.» اونیل میگوید این زن برای ۱۸ ماه، هر روز نزد او آمده و التماس میکرد.
دلیل این که این زن به اونیل این قدر اصرار داشت، این بود که از سمت دیگر زندگی اونیل که از او یک مخترع ساخته بود، خبر داشت. اونیل وقتی در ۲۰ سالگی زندگی خود بود، مشغول گذراندن دوره تخصصی زنان در آفریقای جنوبی بود و آن جا یک سیستم تصفیه آب راه انداخته بود که بیماریهای ناشی از آب آلوده را کاهش دهد، یک مکنده ساخته بود که برای بیهوش کردن بچه نیاز به تزریق وریدی نداشته باشند و بچه با تنفس در آن بیهوش شود و همچنین وسیلهای برای رساندن آب به بدن بچه بدون نیاز به تزریق سرم، پیدا کرده بود. در سالهای ۱۹۸۰، اونیل یک کاتتر ابداع کرد که خطر و ریسک عفونت مجرای ادرار در پاراپلژی یا فلج اندام را کم میکرد. برای ساختن این کاتتر که تا به امروز به نام او ثبت شده و آن را GO مینامند که از دو حرف اول اسم و فامیلش – جرج اونیل – گرفته شده است. در سال ۱۹۸۴ تشکیلات ساخت کاتتر اونیل به موفقیت اقتصادی خوبی رسید و اجازه داد وقت اونیل آزاد شود تا بتواند به مداوای معتادها بپردازد.
اونیل میگوید: «در یک زندگی کوتاه میتوان روی دو هزار اختراع تمرکز کرد ولی فقط یکی است که خیلی مهم است و مثل پیدا کردن مروارید میماند. اونیل در چین اولین مروارید را پیدا کرد. در جریان سخنرانی دانشمند جوانی که روی «نالتروکسان» کار کرده بود. دارویی که به نظر میرسید عامل نشئگی را از هروئین بیرون کشیده باشد. این داور از خانواده «نالوکسان» بود که برای بازگرداندن آثار اوردوز ناشی از تریاک، استفاده میشود.
اونیل حالت «اورکا، اورکا» یا «یافتم، یافتم» ارشمیدس را همان زمان داشت. او فهمید کمی کار و ساخته و پرداخته کردن نالتروکسان، باعث میشود نشئگی و در نتیجه تمایل به هروئین را از آن حذف کرد. او به استرالیا برگشت و به خانم جوانی که مدام برای شوهرش درخواست کمک میکرد، گفت که راهی برای کمک به شوهرش پیدا کرده است.
روش اونیل به شکل گولزنندهای خیلی سرراست است. داروهای موسوم به جلوگیرنده یا «بلاکرز» برای چند دهه در بازار وجود داشتند. وقتی دوز دارو بالا باشد، باعث میشوند بیمار از اوردوز بیرون آمده ولی بعد از آن در مسیر سمزدایی بسیار دردآوری قرار گیرند. اونیل فکر کرد شاید دوز پایینی از بلاکرزها، بتواند بخش زیادی از مشتقات اوپییت، مثل هروئین را بگیرد بدون این که نیاز به سمزدایی دردآور باشد.
نشئگی، مستلزم گول زدن سلولهای بدن است. سلولها به طور معمول همه چیز را آرام و آهسته و با سیستم قفل و کلید بازی میکنند. کلید – هورمونها و نوروترانزمیترها – اجازه پیدا میکنند به سلولها از راه گیرنده خاص – قفل – دسترسی داشته باشند. داروهایی که با نام «آگونیستها» از آنها یاد میشود و خانواده اوپییتها مثل هروئین و دیگر مسکنهای درد را در برمیگیرند و البته بنزودیازپینها هم همین کار را تقلید میکنند. یعنی هورمون طبیعی بدن را برای باز کردن قفل، شبیهسازی میکنند. در مقابل، داروهای موسوم به بلاکرز یا جلوگیرندهها یا آنتاگونیستها، هرگونه دستیابی برای ایجاد اختلال در قفل را به هم میزنند. با این کار، بلاکرزها، نشئگی دارو را از آن میگیرند. پرسشی که اونیل مطرح کرد این بود: «چرا وقتی دارو دیگر نشئگی ندارد و احساس خوبی نمیدهد، فرد معتاد باز به سمت آن کشش دارد؟»
وقتی اونیل کار با «نالتروکسان» را شروع کرد، آن را به عنوان قرصی برای مصرف روزانه برای بیماران خود تجویز میکرد. فرمول آن خیلی قوی بود و سمزدایی دردناکی را برای بیمار رقم میزد. یکی از بیماران اونیل گفت: «من در سال ۲۰۰۱ تحت این مداوا بودم و نیمه جان شدم.» از آن جایی که خوردن قرص به طور روزانه ممکن است خیلی راحت فراموش شود، ادامه روزانه نالتروکسان نیازمند نیروی جدی اراده است. «گری هولس» روانپزشک محقق در دانشگاه وسترن استرالیا و یکی از همکاران قدیمی اونیل میگوید: «واقعا هرکسی که هروئین میزند، چه نیازی دارد که بخواهد هر روز این قرص را بخورد؟»
پس اونیل روی روشی از ورود دارو به بدن کار کرد که در اختیار شخص نباشد. او پلیمری ابداع کرد که بتوان قرصها را درون آن گذاشت و به تدریج اجازه داد در کنار یک دستگاه دارویی، قرص را در بدن آزاد کند. چیزی شبیه این آدمکهای اسباببازی که وقتی سرشان را خم کنید، یک قرص از دهانشان بیرون میآید. این وسیله را میشود تا مدت یک سال در بدن نگه داشت و یا حتی میتوان آن را دائمی در بدن کار گذاشت.
«نوئل دووست» پرستاری که مشغول کار روی «تورو» است و خودش پیشتر معتاد هروئین بوده، تاکنون ۱۱ وسیله در بدنش کار گذاشته است. دووست میگوید: «داروی متادونی که برای معتادان مصرف میکنند، نوع نشئگی را با نوعی دیگر از نشئگی عوض میکند. اما وقتی شما نالتروکسان میگیرید، روح و روانتان آرام است و میگویید: «ای خدا، بالاخره آزاد شدم.»
در میانه سالهای دو هزار، اونیل در کنفرانس اعتیادی در لندن حاضر شد و ناظر سخنرانی یک محقق ایتالیایی بود. «گیلبرتو گرا» مشغول معرفی تحقیق خود روی «فلومازنیل» بود. دارویی مشابه نالتروکسین که همان اثر بازدارنده روی بنزودیازپین داشت. اونیل خیلی سر شوق آمد، گویی دومین مروارید خود را پیدا کرده بود.
بنزودیازپین، پرمصرفترین داروی تجویز شده در طیف داروهای ضداضطراب در جهان هستند. البته دلیل خوبی هم دارد. چند سال پیش، «شان هود» یک روانپزشک محقق در دانشگاه وسترن استرالیا در پرث، تحقیقی از کسانی که از اضطراب اجتماعی در بریستول در بریتانیا رنج میبردند، تهیه کرد. او میگوید: «ما به کسانی نگاه کردیم که فوبیای اجتماعی داشتند و جمعگریز بودند. بررسی ما نشان داد به طور متوسط، تا پیش از درمان حدود ۲۸ سال از زندگی خود را با رنج گذرانده و تحت درمان قرار نگرفتهاند. بعد به یکی از آنها به محض اینکه یکی از مشتقات بنزودیازپین را میدهید، خیلی سریع و بعد از ۴۰ دقیقه میگوید: اضطرابم خیلی کم شده است.»
بنزودیازپین اوایل سالهای ۱۹۶۰ معرفی شد و پس از یک دهه به یکی از پرمصرفترین داروهای مجاز در جهان تبدیل شد. در میان سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۸۲، نسخههایی که برای والیوم نوشته میشد، از تمامی دیگر داروها بیشتر بود. بعد به تدریج البته مشخص شد که این دارو بیخطر هم نیست. استفاده از این مواد با گیجی، به هم ریختن ادراک شناسی و نیز زوال عقلی «دیمنشیا» مرتبط شد. بدتر این که استفاده از این داروها و ظرف چند هفته اعتیاد تولید میکرد و حتی دوز پایین آن میتوانست اثراتی مانند حمله صرع و یا حمله اضطراب در فرد تولید کند. آن هم در حالی که این دارو برای مداوای حملات صرح و یا حمله اضطراب تجویز میشد. برخی مثل «تورو» برایشان خیلی طول کشید که از این دارو خود را جدا کنند. یک بیمار دیگر به من گفت ترک مرفین یا هروئین خیلی راحتتر از ترک بنزودیازپین است. برخی کشورها قوانینی گذاشتهاند که کسی نمیتواند بیش از دو تا چهار هفته، تحت تجویز بنزودیازپین باشد هرچند خیلی هم این قانون به طور جدی اجرا نمیشود.
«فلومازنیل» اولین بار در سال ۱۹۸۱ به عنوان جلوگیرنده بنزودیازپین معرفی شد. در واقع محققان در حال ساخت چیزی بودند که سرعت عمل بنزودیازپین را بالا ببرد، که فلومازنیل را پیدا کردند. این دارو عمر هفت دقیقه تا ۱۵ دقیقه داشت و میشد برای بازگشت اوردوز سریع از آن استفاده کرد. این دارو در سال ۱۹۹ در آمریکا مجوز گرفت.
با «گیلبرتو گرا» تماس گرفتم. در حال حاضر در اتریش است و مشغول کار در طرحی با همکاری سازمان ملل است تا در کشورهایی که بودجه و توان مالی پایین دارند، قوانین مواد مخدر وضع کنند. بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۳ به عنوان پزشک در بخش اضطراری کار کرده و خیلی از بیمارانی که اوردوز کردهاند را نجات داده است. بازگشت آنها از اوردوز با «نالوکسان» جواب میداد ولی بیشترشان بعد از به هوش آمدن عصبانی و متخاصم بودند. گرا میگوید: «بیمار داشته مرگی در لذت را تجربه میکرده و بعد ما او را به زور مواد شیمیایی از آن حالت درمیآوریم.»
پیچیده شدن شرایط وقتی شکل میگیرد که برخی از بیماران هم اوپییت یا ماده مخدر و هم بنزودیازپین را با هم مصرف میکنند. به گزارش مرکز بررسی بیماریهای آمریکا، ۳۰ درصد مرگ و میرها ناشی از همین مسئله است. از جمله مرگ «فیلیپ سایمور هافمن» که در ۲۰۱۴ اوردوز کرد. در چنین مواردی گیلبرتو گرا میگوید من توصیه کردم اندکی از فلومازنیل استفاده کنند که خصومت میان دو دارو را کاهش دهد. واکنش بیماران به این کار خیلی خوب بود. آنطور که گرا به یاد میآورد: «هیچ واکنش بدی دیده نشد. فلومازنیل توانایی این را داشت که به نالتروکسانی که برای بنزودیازپین مصرف میشد، تبدیل شود.»
سخنرانی گرا در لندن برای اونیل خیلی انگیزه ایجاد کرد که جلوگیرنده یا بلاکری برای بنزودیازپین پیدا کند. اونیل میدانست چیزی میخواهد مانند کارگزاری تحویل نالتروکسان در بدن، که هم تاثیرش طولانی باشد و هم اعتیاد ایجاد نکند. او در مرحله اول پمپی درست کرد که مثابه چیزی مانند اضافه کردن انسولین به خون بود و اجازه میداد ظرف مدت چند روز به تدریج ماده به بدن تزریق شود. اما کنترل و جلب همکاری افراد معتاد برای مدارا با این پمپ کار راحتی نبود. چون امکانش را داشت راحت آن را بکنند و هر وقت نخواستند، از بدنشان جدا کنند. برای همین اونیل فلومازنیلی طراحی کرد که کندتر آزاد شود ولی بتواند در همان دستگاه کارگزاری در بدن کار کند.
«جون کیوری» مدیر بخش داروهای اعتیاد در بیمارستان «سنت وینسنتز»در ملبورن در استرالیا خیلی هم از پمپ و هم از دستگاه کارگزار راضی است. وی میگوید: «من ۱۰ سال بود نتوانسته بودم کاهش تدریجی بنزودیازپین را انجام دهم. ولی حالا و با فلومازنیل، شدنی است و روش تدریجی کاهش بنزودیازپین شاهد انقلابی بوده است.»
در اوایل سال ۲۰۱۴ میلادی «تورو» و مادرش «ماچیکو» با پروازی به «پرث» در استرالیا رفتند تا با اونیل دیدار کنند. اونیل خیلی سریع و اولین کاری که کرد، این بود که پیش از نصب دستگاه انتقال داروی طولانی مدت در بدن، فلومازنیل به بدنش وارد کند. حوالی ماه نوامبر که تورو و مادرش را در آپارتمانی در پرث دیدم، سومین دستگاه در بدن او نصب شده بود.
در آپارتمان خود و با موهایی سیاه نشسته و با انگلیسی سعی میکند زندگی قبلی خود را یادآوری کند. خودش میگوید اگر الان به ژاپن برگردم، فکر نکنم بتوانم از داروهای «بنزوز» خود را دور نگه دارم. با این حال، همه چیز زندگی او در پرث، حالت موقت دارد. آپارتمانی کوچک با پوسترهایی با دیوار حاوی شعارهای انگیزه دهنده: «راهت را برو!»، «کم حرف بزن، زیاد دوست داشته باش، فداکاری کن، قضاوت نکن، بدرخش، ادامه بده و خوبیها را ببین!» که روی دیوارها نصب شدهاند.
نوئل دووست، پرستار تورو میگوید: «سطح اضطراب او به واقع نگران کننده است. جزو شدیدترین مواردی است که من تاکنون شاهد بودم. بعد از ۲۵ هفته استفاده نکردن از بنزودیازپین، تورو به تدریج شروع به خوردن قرص کرده است. مادر تورو مجبور است به ژاپن بازگردد تا روادید گردشگری خود را تمدید کند اما تورو میتواند در این مدت این جا مانده و مداوای خود را ادامه دهد.
طبق راه دشواری که اونیل فهمیده، ترک دارو سختترین قسمت کار است. از اونیل پرسیدم سر اون خانم جوانی که مدام پیش شما میآمد و در مورد شوهرش کمک میخواست چه آمد؟ اونیل در جواب گفت: «شوهرش برای ۱۸ ماه سالم ماند ولی باز به سراغ هروئین رفت. زنش هم گفت دیگر از حد این که بتواند او را ببخشد گذشته و او را ترک کرد. دو روز بعد از این که زن، شوهرش را ترک کرد، مرد خودکشی کرده و خود را از بین برد.»
در بیشتر کلینیکهای تخصصی ترک اعتیاد، برنامه ۱۲ مرحلهای را اجرا میکنند که خلاصهاش میشود من هیچ اراده و خواستی ندارم و یک اراده ماورایی باید به من بتابد و نجاتم دهد. اونیل اما یک برنامه چند مرحلهای دیگر طراحی کرده و نامش را هم : PHREEEEE گذاشته است. P برای فارماکولوژی و دستگاهی که در بدن کار گذاشته میشود، H باری «هوم» یا خانه یا محیطی که فرد به آن بازگردانده میشود، R برای ارتباط اجتماعی «ریلیشنشیپ»، E برای «اینوایرونمنت» یا محیط، Eبرای «اجوکشین» یا آموزش، E برای «امپلویمنت» یا اشتغال و سرکار رفتن، E برای ورود به جامعه یا «انتری تو کامیونیتی» و دست آخر و آخرین E، برای خروج یا «اکزیت» و بازگشت به جایی که زندگی میکنید. این خلاصه واژه انگلیسی که اگر قید حالت به آن بدهیم، PHREEEEE-dom یا همان «فریدام» یا «آزادی» معنا پیدا میکند، چیزی معادل یک امپراتوری کوچک است که اونیل برای این منظور ایجاد کرده است. خانههایی موقت درست کرده که هر معتادی میتواند در زمانی که دستگاه در بدنش کارگزاری شده، در آنجا اقامت کرده و دوران ترک را تجربه کند. در حومه دور دست پرث، مزرعه و جوامعی درست کرده که بیماران میتوانند به آن رفته و رفتار اجتماعی خود را بازسازی کرده و از افراد متعارف و موادفروشها خود را دور نگه دارند. ضمن این که تراپیستها و کمکدرمانها مدام به آنها سرکشی میکنند. کسانی دیگری هم هستند که سرکشی کرده و کمک خود را به هر شکلی باشد، ارائه میدهند. روزی که من به آن جا سر زدم، یک هنرمند نقاش و یک دستیار امور حقوقی برای بازدید آمده بودند.
PHREEEEE-dom یا همان «فریدام» یا «آزادی» برنامه انگیزه در فرش استارت
«تورو» سعی کرد در «نورثهام» که یکی از کلینیکهای ترک اعتیاد اونیل است بماند اما با انگلیسی دست و پا شکستهای که حرف میزند، برایش سخت بود بتواند با دیگران ارتباط برقرار کند. انزوا و جدا شدن از محیط باعث شد بار دیگر به پرث بازگردد.
حالا و هفتهای یک بار، تورو یک جلسه ترای با «ژدراوکو سرجان» دارد. ژدرواکو، یوگسلاویایی تبار است و اسم خود را «تونی» گذاشته است. لهجه دارد و شقیقههایش بلند و یادآور وودی آلن است. وقتی من رسیدم، تونی روی یک مبل نارنجی نشسته بود، چهار مبل دیگر در اتاق او هم خاکستری رنگ بودند. تونی و تورو در حال گفتوگو در مورد قرصخوابی بودند که برای تورو تجویز شده است. تورو میگوید: «من برای اولین بار دیروز قرص را خوردم.» ظاهر او طوری است که انگار در رختخواب غلت زده و به خواب نرفته است. تونی میگوید: «تو به خودت تلقین کردی که خوابت نمیبرد. پس خودت این مشکل را درست کردی.» صحبت تونی طوری است که انگار دارد با یک هم مسلک خود حرف میزند و لحن گفتارش مانند یک تراپیست یا درمانگر نیست. تونی به تورو میگوید قرص را با یک لیوان بالای تختش بگذارد و به محض این که دید خوابش نمیبرد، آن را بخورد. تونی با حرکت سر تایید میکند و میگوید که حتما اجرا خواهد کرد.
کلینیک شروع تازه یا «فرش استارت» در حومه پرث واقع شده و ساعت ۱۰ و نیم صبح یک روز چهارشنبه با اونیل در آنجا قرار ملاقات داشتم. اتاق انتظار پر بود و خیلی از مراجعهکنندگان بیرون و روی نیمکتها منتظر مانده بودند. یک هنرمند همین تازگی ساختمان بیرون را نقاشی کرده و تصاویری از پروانه روی آن کشیده است.
اونیل من را به همراه دور کاری روزانه خود میبرد. یک زوج بومی استرالیایی از این میگویند که چطور در این مرکز ترک با هم آشنا شدهاند. یک زن دیگر گریه کرده و به اونیل میگوید حضانت فرزندش را از دست داده است. مرد جوان معتاد دیگری که روز دست راستش یک اژدها خالکوبی کرده، حاضر به گرفتن داروی مسکن نیست چرا که میخواهد بعد از کارگزاری دستگاه در بدنش، بتواند رانندگی کرده و بازگردد. با زنی به نام ویکی که موهای بنفش دارد، دست دادم و او مدام لبخند میزد. این مدام دست دادن و لبخند زدن عوارض «سروکوئیل» است که داروی قوی برای بیماران روانی است. اونیل، دستگاه تحویل نالتروکسون دیگری به ناحیه شکمی او وارد میکند. ویکی میگوید: «این باعث میشود دیگر سراغ هروئین نروم.»
و اخر از هم با «ایمی» آشنا میشویم. لاغر است، موهای قهوهای دارد که پشت سر خود دم اسبی بسته و دمپایی لاانگشتی به پا دارد. تنها علامتی که از اعتیاد او به هروئین و بنزودیازپین میتوان در چهره او دید، دندانهایش است که تقریبن دیگر در دهانش وجود ندارند. خودش میگوید با گذاشتن دستگاه تحویل نالتروکسون، زندگیش عوض شده و دیگر سراغ هروئین نرفته است و حالا با کمک فلومازنیل، فقط به درصد کمی بنزودیازپین در روز نیاز دارد. امروز قرار است از پمپ اتصال کوتاه مدت، دستگاه دائمی در بدنش کار گذاشته شود.
اونیل در طول سالها با کمک نالتروکسان برای مداوای اعتیاد به مواد مخدر، الکل و یا حتی اعتیاد به قمار کار کرده است. او فکر میکند حتی کسانی که پُرخور هستند را هم میتوان این طور مداوا کرد. در همین حال، مشغول تجربه کردن فلومازنیل روی بیماری است که پارکینسون دارد. به نظر میرسد دارو باعث شده لرزشهای بیمار کمتر شود. همچنین برای مقابله با «هاپیرسومنیا»، شرایطی که بیمار همیشه دلش میخواهد بخوابد، از فلومازنیل استفاده میکند. او حتی فکر میکند از آن میشود برای «ایدیاچدی» یا بیشفعالی و کاهش تمرکز از آن استفاده کرد. حتی اونیل تلفنی، من را با یک زن ۷۱ ساله در تماس گذاشت که سیگاری شدید بود. اونیل برایش یک دستگاه تنفسی با بینی با فلومازنیل درست کرده که هر وقت دلش سیگار میخواهد، یک دم از این دستگاه میگیرد. اونیل میگوید: «تحقیق بعدی که میخواهم انجام بدهم، جمع کردن ۴۰ سیگار برای یک تحقیق است و ببینیم دستگاه تنفس از بینی، چطور روی آنها جواب میدهد. این هفته ۲۰ تایشان را انتخاب کرده و بعد میبینم چطور همه آنها تا آخر هفته، عادت سیگار کشیدن از سرشان افتاده است.»
البته روش راحت و بازی که اونیل برای کارگذاری دستگاه استفاده میکند، باعث شد حضور آن در بازار گسترده را سخت کند. در وبسایت شورای تحقیقات پزشکی مرکز سلامت ملی آمده است: «کارگزاری نالتروکسون در استرالیا و به دلیل ناکافی بودن نتایج تاثیر دارویی آن روی بیماران و نبودن شواهدی مبنی بر تاثیر و سلامت، مجاز نیست.» حتی استفاده از فلومازنیل هم مجاز نیست و اونیل فقط میتواند به شکل محدود و با هدف بررسی آزمایشی از آنها استفاده کند. از آنجایی که ابزار مورد استفاده او مجوز بهداشت و درمان ندارند، در نتیجه نمیتواند آنها را تبلیغ کند و هرگونه فروش آن غیرمجاز و یا تلاش برای جذب بیماران در مرحله استفاده آزمایشی، غیرقانونی است.
برخی معتقد هستند این اقدامات احتیاطی، تضمین شده است. «آلکس وداک»، رییس بنیان اصلاح ساختار مواد مخدر استرالیا معتقد است بلاکرز یا جلوگیرندههایی مانند «نالتروکسون» اثرات شدیدی دارند که برخی موارد به مرگ منتهی میشود. او معتقد است این دارو هنوز به اندازه کافی و به شکل دقیق آزمایش نشده است. وداک همچنین مخالف مجاز شدن «ویویترول» در سال ۲۰۰۶ در آمریکا است که نوعی ترکیب تزریقی از نالتروکسون است.
وداک میگوید: «این یک چیز است که اونیل برود و در محافل گروههای مذهبی سخنرانی کند و از قدرت شفابخش داروی خود بگوید و برای آن بودجه بگیرد. اما برای این که کار او را جدی بگیرند، باید راه دیگر را برود. یعنی تحقیقات خود را جمعآوری و مستند کرده و در مجلات علمی معتبر آنها را چاپ کند.»
اونیل اما در یک پاسخ ایمیل به وداک نشان میدهد بیش از ۳۰ مجله معتبر علمی در استرالیا و نروژ روی اثرات نالتروکسون کار کرده و آن را تایید کردهاند. اونیل میگوید: «هرچند فقط سه مورد آزمایشی در مورد فلومازنیل در یک گروه انجام شده، اما نشان داده میتواند بهترین راه برای کنترل بنزودیازاپین باشد.»
اونیل در پرث در گفتوگویی با من گفت: «این که اینها میگویند باید پروتکل را دنبال کند، منظورشان این است که درد و رنج کشیدن بیماران را طولانیتر کند. بیشتر مواقع یک کلینیک تا افرادی را برای آزمایش پیدا نکرده و برای آن پولی هم پیدا نکرده است، کاری انجام نمیدهد. اما من روز دوشنبه ایدهای به ذهنم میآید، روز سهشنبه اجراییاش میکنم و روز چهارشنبه به یک بیمار پیشنهاد میکنم شاید این برایش موثر باشد و بتواند کمکت کند.»
استفاده از بلاکرز یا جلوگیرندهها با دیدگاه جهانی اونیل در مورد مواد مخدر همسو است. او از تلاشی که در حال حاضر در آمریکا برای قانونی شدن ماریجوانا میشود خرسند نیست و همچنین مخالف برنامههایی است که برای معتادها از متادون استفاده میکنند. اونیل میپرسد: «چرا یک معتاد به مواد مخدر را با ماده مخدری دیگر مداوا میکنید؟ یک معتاد ۲۰ ساله، به یک معتاد ۴۰ ساله تبدیل میشود که به جای مواد مخدر قبلی، حالا دارد هر روز متادون مصرف میکند.» کسانی مثل وداک از سوی دیگر مخالف هستند و میگویند مصرف متادون موثر است. وداک میگوید: «برخی شاید بگویند به کسی که مواد مصرف میکند نباید دارویی از همان خانواده داد. ولی متادون موثر، به صرفه است و جواب میدهد.»
تفاوت میان اردوی مخالفان و موافقان بلاکرز یا جلوگیرندهها حتی به شکل تقابل میان دو دین مختلف تبدیل شده است. «پیتر کولمن»، رییس مرکز بازپروری کولمن در آمریکا، شاید تنها کسی باشد که از فلومازنیل برای مداوا در برابر بنزودیازپین استفاده میکند. کولمن میگوید: «بودا گفته بود زندگی دردآور است. هدف ما این است که درد را کم کرده و سفر را برایشان شدنی کنیم.»
هنوز مشخص نیست کدام دیدگاه به سمت استفاده از فلومازنیل خواهد رفت. وقتی گیلبرتو گرا دید که بیمارانش تحت استفاده از فلومازنیل آرام بوده و تخاصم نشان نمیدهند، اندکی بنزودیازپین به آن اضافه کرد و نتیجهای که گرفت مشابه همانی بود که رواندرمانگران به آن رسیده بودند. وقتی در سالهای ابتدایی ۱۹۹۰ تحقیق خود را منتشر کرد، شرکت داروسازی «روشه» با او تماس گرفت.
این دارو به شکل یک بلاکر یا جلوگیرنده خالص برای بازگشت از اوردوز در پی بنزودیازپین تولید شد. وقتی گرا به شرکت داروسازی گفت در این دارو اندکی بنزودیازپین وجود دارد، شرکت داروسازی سریع به آن واکنش نشان داد و گفت خواهان تولید قرص حاوی فلومازنیل است. (آن زمان این دارو فقط به شکل بخشی از داروی مقابله با تشنج شدید و به شکل مایع موجود بود که برای کاهش حملات صرع به کار گرفته میشد.) در واقع اصلیترین داروی مقابله با حملات صرع، ترکیب بنزودیازپین و والیوم بود. گرا با یادآوری آن زمان میگوید: «بهشان گفتم دوستان، اگر میخواهید فلومازنیل را به عنوان یک داروی ضعیف مقابله با صرع استفاده کنید، شما تایید میکنید که این را هم مثل والیوم دارید استفاده میکنید و نه دارویی که جلوگیرنده و بازدارنده و دربرابر والیوم باشد.»
به تازگی «هالس» در دانشگاه وسترن استرالیا زنی را با کمک فلومازنیل در برابر اعتیاد به بنزودیازپین، مداوا کرد. چون زن هنوز حملات واکنشی به دارو نشان میدهد و احساس حمله اضطراب دارد، به اون قرص فلومازنیل هم میدهند ( که البته این قرص هم یکی دیگر از اختراعات اونیل است). هالس میگوید: «وقتی به فلومازنیل نگاه کنید، یک جلوگیرنده است، در نتیجه خنثی عمل میکند. یعنی موجب چیزی نمیشود. مشاهدات من میگوید به نظر میرسد که (فلومازنیل) به عنوان کنشگر عمل کند. (ولی در واقع کارکردش این نیست.)
هالس میگوید: «بعد پرسشی که مطرح میشود این است: آیا میشود روزی بفهمیم که این دارو هم دارد مثل بنزو عمل میکند؟ حتی آیا خود فلومازنیل میتواند اعتیادآور باشد؟ شاید. هنوز نمیدانیم.»
در سال ۲۰۱۴، هالس و شماری دیگر از همکارانش تحقیقی که روی ۲۴ فرد مبتلا به اعتیاد در جزایر موریس انجام داده بودند، منتشر کردند. همه این بیماران نالتروکسان در بدنشان کارگزاری شده که تا شش ماه با خود داشته باشند و بعد به خانههای خود بازگردانده شدند. ناظران کلینیک میگویند ظرف شش ماه بعد، هیچیک از این بیماران نزدیک هیچگونه ماده مخدری نشدند. به گفته اونیل، ترک کامل و ۱۰۰ درصدی هر بیماری پس از مداوای ۲۰ دقیقهای، غیرقابل باور است.
اونیل از نویسندگان این تحقیق نیست. چرا که جزایر موریس هشت هزار کیلومتر دورتر از کلینیک هستند و او دسترسی به دادههای این بیماران ندارد. اونیل در محدوده خود مطابق دادههای خودش کار میکند. برخی مواقع قبل از این که یک بارگزاری تمام شود، یکی دیگر هم به آن اضافه میکند و یا مهربانی به خرج داده و فلومازنیل هم به آنها میدهد. به همین دلیل نتایج تحقیقش کمی مبهم و نامشخص است چون روش کاری او پیچیده است.
هالس میگوید: «میبینید که او (اونیل) نبوغ ویژهای برای ایجاد تغییر اساسی در زندگی مردم دارد اما خیلی درکی از این ندارد که چطور آن را مستند کرده و با شواهد آن را ثابت کند و نشان دهد.»
در وضعیت فعلی، تمامی تشکیلاتی که اونیل ساخته، به لحاظ مالی در خطر سقوط و فروپاشی است. کریس، همسرش که حساب و کتاب مالی را بهتر از شوهر خود میداند و آن را دنبال میکند، میگوید کلینیک فرش استارت یا شروع تازه و همچنین خدمات دارویی GO که همان جورج اونیل است، بودجه مشترکی بین شش تا هشت میلیون دلار استرالیا دارد. بیشتر بیماران به رایگان درمان میشوند ولی اقلیتی از بیماران هستند که برای مداوای خود ماهانه ۲۰ دلار میپردازند که برخی مواقع میتواند یک میلیون دلار در سال بشود. بخش خصوصی حدود یک میلیون کمک میکنند و دولت استرالیا هم سه میلیون دلار میدهد. بقیه بودجه را باید از این جا و آن جا و با فروش املاکی که از قبل خریدهایم و یا با فروش اختراعی که اونیل کرده تهیه کنیم. برای مثال وقتی پارسال پول کم داشتند، یک هکتار از زمین سه هکتاری اونیل را به ارزش ۱۰ میلیون دلار فروختند. بقیه پول را هم صرف خرید ملکی دیگر در لانسلین کردند.
واضحترین راه برای اونیل برای پول درآوردن این است که حق امتیاز اختراع دستگاه بارگزاری در بدن را بفروشد. برای این کار تاحالا پیشنهادهای خوبی هم به او شده است. اما فکر فروش حق امتیاز او را ناآرام میکند. چون میگوید اگر آن را بفروشم، حدود سه درصد بیمارانم توان پرداخت آن را خواهند داشت. ضمن این که معنای دیگرش این میشود که یک واسطه این وسط پیدا میشود که از افراد مبتلا به اعتیاد، پولدار میشود.
راه جایگزینی هم وجود دارد که اونیل بتواند مرکز تحقیقی قانونی راه انداخته و کار خود را در آن دنبال کند. وقتی از او پرسیدم چرا خودش تحقیقات خود را دنبال نمیکند، گفت که تحقیقات و همکاریاش با هولس و دانشگاه وسترن استرالیا باعث میشود از راه اصلی بیرون بیاید. اونیل میگوید: «من این طور میتوانم از دور به آنها بگویم برای آزمایش بعدی، چه راهی را دنبال کنند.»
اما از سوی دیگر جالب است بدانید که شاید استفاده از روش اونیل در دیگر جاها، به بالا رفتن مصرف بنزودیازپین منتهی شود. بزرگترین امید هولس این است که محققان بتوانند دوز مناسب فلومازنیل را پیدا کنند و دیگر پزشکان راحت خواهند بود که برای بیش از چند هفته بنزودیازپین را تجویز کنند. کسی مثل تورو برای مثال، میتواند در چرخ استفاده و دوری از بنزودیازپین بیفتد بدون این که نیازی به مداوای اضطراب پیدا کند.
تورو و مادرش ماچیکو، سالها برای استفاده از بنزودیازپین جنگیدهاند. ماچیکو فهمید حتی یک قرص در روز میتواند فرزندش را به هم ریخته و آرامش او را بگیرد، اما تورو قانع نشده بود. درمان اعتیاد او به بنزودیازپین به همراه کاهش اضطراب او بیش از یک دهه طول کشیده است. هرچند تورو دارد به تدریج با مادرش موافق میشود، اما تحقیق او برای یافتن قرصی جدید چیز دیگری میگوید. به گفته اونیل: «وقتی تورو را میبینم، رفتار او تقریبا مانند کسانی است که مرتکب تخلف میشوند.» (میدانند چیزی برایشان خوب نیست ولی باز طرفش میروند.)
وقتی پرث را ترک کردم، زندگی تورو در حالتی معلق بود. کار برای مداوای داروهای ضداضطرابی که کار کرده بود هنوز در جریان بود و آیندهاش هنوز مبهم بود. او میترسد به ژاپن بازگردد چون استرس او را به شدت بالا میبرد از طرفی برایش سخت است انگلیسی یاد بگیرد و بین دو فرهنگ متفاوت پا درهوا بماند. با اضطراب شدید اجتماعی که دارد، تعداد خیلی کمی آدم بیرون از کلینیک میشناسد. برای کمک در زمانهایی که احساس تنهایی میکند و دارد دارو میگیرد و مادرش نیست، یا کنار ساحل میرود یا پرستارش دووست کنارش میماند که با او حرف بزند و نگذارد تنهایی آزارش دهد.
ماچیکو هنوز در حال تلاش است که پسرش را قانع کند از دارو جدا شود. «به او میگویم، جدا شدن از دارو هم مثل یاد گرفتن یک زبان جدید است. زمان و تمرین میخواهد و نمیشود ظرف چند دقیقه زبان جدیدی یاد گرفت. هیچ میانبُری هم ندارد و باید خیلی خیلی صبور باشی.»
دیدگاه خوانندگان
۷۲
فراتر از اندیشه - آلپ، سوییس
خوش بحال کسانی که این مطلب را خواندند و فهمیدند. من که چیزی فوقالعاده پیدا نکردم یا اینکه حالیم نشد.
سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۵:۵۸
۷۲
فراتر از اندیشه - آلپ، سوییس
خوش بحال کسانی که این مطلب را خواندند و فهمیدند. من که چیزی فوقالعاده پیدا نکردم یا اینکه حالیم نشد.
سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۵:۵۸
۷۲
فراتر از اندیشه - آلپ، سوییس
خوش بحال کسانی که این مطلب را خواندند و فهمیدند. من که چیزی فوقالعاده پیدا نکردم یا اینکه حالیم نشد.
سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۵:۵۸
۷۲
فراتر از اندیشه - آلپ، سوییس
خوش بحال کسانی که این مطلب را خواندند و فهمیدند. من که چیزی فوقالعاده پیدا نکردم یا اینکه حالیم نشد.
سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۵:۵۸
۷۲
فراتر از اندیشه - آلپ، سوییس
خوش بحال کسانی که این مطلب را خواندند و فهمیدند. من که چیزی فوقالعاده پیدا نکردم یا اینکه حالیم نشد.
سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۵:۵۸