قهرمان ملی ایرانی چطور خواننده لس آنجلسی شد؟
رأی دهید
مدیریت استقلال در یکسال گذشته سبب شده تا نام او بعد از عمری در ورزش به فوتبال گره خورده باشد. مردی که تقریبا از دهه 40 تا همین حالا همیشه بخشی اثرگذار از ورزش ایران بوده است. یک مدیر کاملا ورزشی با دنیایی از خاطرات کمتر طرح شده. مردی که هنوز هم بسیاری از بزرگان و قهرمانان بنام ایران از موحد و نصیری گرفته تا قهرمانان امروزی چون سلیمی و حدادی ، دوستش دارند و روی حرفش چیزی نمی گویند. این بار و به بهانه نوروز ، قرار ما با حاجی افشارزاده نه درباره کرار و قلعه نویی که حرف زدن درباره تاریخ ورزش ایران بود. از سال 1350 تا همین حالا. از فرامرز آصف تا مرادعلی شیرانی. از شاهپور غلامرضا تا شیخ احمد الفهد. از کارلوس کروش تا محمد نصیری.
بازی های آسیایی تهران و سیتسم عجیب توزیع مدال ها
فرامرز آصف این بار نه به چشم یک خواننده لس آنجلسی
چطور فرزند امام راحل نگذاشت ورزش منحل شود
قبل از انقلاب ورزش پر بود از ژنرال هایی که برای ژست شهرت سیاسی وارد ورزش شده بودند ، همیشه معاونان ورزشی خیلی خوبی داشتند اما امثال وصالی را در ورزش داشتیم. آدم هایی که در فدراسیون ها داشتیم ، ورزشی بودند. آدم هایی مثل مکری و برومند اگرچه درجه داشتند ، اما ورزشی هم بودند. مثلا همین امکاناتی که خسروانی برای استقلال گذاشته اگر بود الان تیمی مثل ما این قدر مشکل مالی نداشت. همین حالا اگر از همه املاکی که تیم استقلال در تهران و سراسر کشور دارد ، تنها باشگاه تنیس استقلال را به تیم بدهند فکر کنم با درآمدهایش بتوانیم خودکفا باشیم. حالا شما حساب کن ما استقلال جنوب ، این مجموعه ورزشی اداره کل استان تهران ، ورزشگاه دیهیم که خرابش کردند و مترو ساختند و کلی اراضی دیگر در شهرستان های مختلف مثل اصفهان را داشتیم که همه آنها از اموال باشگاه استقلال و متعلق به ورزش کشور بوده که دیگر در اختیار وزارتخانه و این باشگاه ها نیست. یا مثلا همان مجموعه بولینگ عبده اگر در اختیار پرسپولیس بود و می توانست از آن درآمدزایی کند دیگر این تیم نیاز به فروخته شدن نداشت. خودش می توانست توسط خود فوتبالی ها اداره شود و هزینه هایش را در بیاورد. اوایل انقلاب باید مدیران وقت ورزش بهتر از اموال ورزش و این دو باشگاه ، بهتر حراست می کردند.
یک زمانی وزارت ورزش باید آینده نگری می کرد و این اموال مختلفی که ارگان های مختلف گرفتند را حفظ می کرد. اگر اموال و دارایی هایش را نگه داشته بود الان این وزارتخانه یکی از پولدارترین بخش های دولت می شد. یعنی دیگر نیازی به فروختن برند این تیم ها نداشت. دیگر این همه انرژی و دعوا سر این دو تیم هدر نمی رفت. می شد این دو باشگاه را به کلوب هایی با قدرت جهانی تبدیل کرد و با آنها به ورزش ایران افتخار کرد اما این اتفاق نیفتاده و دارایی های این تیم ها به بخش های دیگری داده شده و همه باید مدام کاسه چه کنم دست مان باشد. مدام دنبال این اسپانسر یا آن یکی اسپانسر باشیم. مدام باید جواب طلبکار بدهیم و اصلا پولی نمی ماند برای هزینه در تیم های پایه . برای داشتن آکادمی یا انجام کار آموزشی. این هم میراثی است که از گذشته به جا مانده. ما الان یک میلیون دلار بدهی خارجی داریم. البته از حق هم نگذریم که با آن فضایی که در ابتدای انقلاب وجود داشت . خوشبختانه همان ابتدای انقلاب ، حضرت امام ره خیلی خوب با ورزشکاران برخورد کردند. چه در قم و چه در تهران ، بارها ورزشکاران هم توانستند به دیدارشان بروند. ایشان با آن جمله کلیدی من ورزشکار نیستم اما ورزشکاران را دوست دارم سبب شد تا نگاه ها عوض شود. به هر حال ورزشکار بودن سید احمد آقا هم خیلی کمک کرد تا ورزش لطمه نخورد. ایشان چه در بیت حضرت امام ، دیدارهای مهمی با قهرمانان هماهنگ کردند که نمونه اش همان دیداری بود که حضرت امام با محمد نصیری صحبت کردند و از قهرمانی هایش تعریف کردند یا در مقاطع دیگری در شورای انقلاب ، سید آحمد اقا در برابر افکار تندی که آن اوایل علیه ورزش وجود داشت ایستادند تا ورزش در ایران با وقفه روبرو نشود. اصلا آینده ورزش ما در همان زمان شکل گرفت. اگر آن حمایت ها در سال های 57 تا 59 از ورزش نمی شد ، شاید شرایط مان خیلی دشوار می شد.
گناه را نمی توان گردن امثال شاه حسینی انداخت
آقای شاه حسینی دور از ورزش نبود. او با مرحوم طالقانی خیلی نزدیک بود. او خودش هم بسکتبالیست بود ، این طور نبود که آدمی ناآشنا با ورزش را برای تشکیلات ورزش بگذارند. اگر الان برگردیم به آن تاریخ ، می شود یکی مثل شاه حسینی یا دیگران را محاکمه کرد و متهم به کم کاری. ولی این انصاف نیست.باید دوره مدیریت او را در ظرف زمانی خودش دید. در سال های ابتدای پیروزی انقلاب. هنوز دولت مستقر مرکزی مشکلات و تهدیدهای زیادی داشت. بقایای رژیم سابق بودند و کارشکنی می کردند ، کشور مشکلات مالی زیادی داشت. مشکلات امنیتی داشتیم و خیلی از مسائل دیگر . به نظرم اگرمنصفانه نگاه کنیم یکی مثل آقای شاه حسینی هم برای ورزش مان کم زحمت نکشیده اند. تازه این مشکلات داشت حل می شد که جنگ شروع شد. کلی از جوان های قهرمان ما رفتند و شهید شدند ، مجروح یا مصدوم شدند .شدند شهید زنده. یکی مثل مرادعلی شیرانی را برای تان مثال می زنم . بچه ای که من از نزدیک می شناختمش. یک شیرمرد اصفهانی . بچه مسلمانی که دانشسرای عالی ورزش را رها کرد چون می گفت مسائل مربوط به حجاب آنجا رعایت نمی شود و نباید این قدر زن و مرد در هم باشند. ان سال ها این چالش ها بود. دیدید که در دانشگاه ها چاره ای پیدا نکردند غیر از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها ، یا در آموزش و پرورش همین طور. در ورزش هم اتفاقات این شکلی داشتیم. ولی چیزی که به ما لطمه زد ، به ورزش مان لطمه بزرگی زد ، در آموزش و پرورش اتفاق افتاد. این ادغام معاونت تربیتی و پرورشی با معاونت ورزش که باعث شد یک سری جوان که ورزش را نمی شناختند مسئول ورزش بچه های مردم بشوند و کارشان را هم درست انجام ندادند. کلی فقر حرکتی ایجاد شد و کلی مشکلات دیگر . آن یکی از بدترین تصمیم ها در ورزش ایران بود که لطمه بزرگی زد. این ها حاصل همان فضای بی اعتمادی اوایل انقلاب به ورزش بود. اصلا تفکر ی که بخواهد آینده نگری کند وجود نداشت.
شاهپور غلامرضا ایران را از المپیک محروم کرد
در سال 1980 ما نمی توانستیم به المپیک برویم. بلافاصله بعد از انقلاب ، آقای شاه حسینی یک مجمعی درست کردند تا کمیته ملی المپیک ایران ادامه حیات بدهد. آنها صورت جلسه ای به آی او سی فرستادند و اعلام موجودیت کردند اما کمیته بین المللی المپیک این مجمع را صوری تشخیص داد. متاسفانه عده ای از درون ایران نامه زدند و گفتند این کمیته صوری است. من آن آدم ها را هم می شناسم اما درست نیست که الان اسمیبگویم. نامه آنها دستاویزی شد برای شاهپورغلامرضا که اگرچه از ایران فرار کرده بود اما هنوز کرسی آی اوسی را داشت. او از نفوذش استفاده کرد و توانست ورزش ایران را در آن سال تعلیق کند تا ما نتوانیم به بازی های المپیک 1980 برویم. این هم ارتباطی به تحریم از سوی ما نداشت و در حقیقت ما تعلیق شده بودیم. ولی مسئولان وقت ورزش تصمیم گرفتند بگویند ما بازی ها را تحریم کردیم که حقیقت نداشت. ما سال 1980 اساسنامه ای را مصوب کردیم که آقای متقی ، مرحوم فکری و خانم شهبازی به مقر آی او سی بردند اما موفق به حل مشکل نشدند اما چند مدت بعد از این آقای داودی ، من و دکتر خیام باشی رفتیم و با مادام برلیو که دبیر وقت کمیته بین المللی المپیک بودند دیدار کردیم. بخشی از حرف های مان را پذیرفتند و بعد در اجلاس بادن بادن آلمان توانستیم مشکل تعلیق را حل کنیم و کمیته ملی المپیک ایران رسما کار بین المللی اش را شروع کرد. اگر نه حمله شوروی به افغانستان دلیل نرفتن ما به المپیک نبود. البته آن اوج انقلاب و آن شور انقلابی که نشات گرفته از افراد دور از ورزش بود سبب شد که این ها به یک باور تبدیل شود. البته حقیقت این است که دولت موقت آقای بازرگان هم واقعا ورزش در اولویت هایش نبود. از بین تیم دولت موقت تنها یک نفر بود که خیلی به ورزش اشراف داشت و تلاش های زیادی هم کرد. او هم مرحوم سید صادق طباطبایی بود که هم زبان می دانست ، هم به اهمیت ورزش در صدور پیام انقلاب آگاهی داشت و چون مکاتبات بین المللی را می دانست در ماجرای حل مشکل تعلیق مان از سوی کمیته بین المللی المپیک هم کمک های زیادی کردند. خدا بیامرزدشان ، ایشان هم که به تازگی به رحمت خدا رفتند. ایشان و سید احمد آقا خمینی به واقع اشراف کاملی به ورزش داشتند.
قصه مراد علی شیرانی شجاع و سدی که شکست
شرایط جنگ طوری بود که نمی شد انتظار بیشتر از این داشت. بیشتر قهرمان های ما رفتند جبهه. من مدیرکل دفتر امور مشترک فدراسیون ها بودم در آن سال ها و یادم هست همه استخرهای ورزشی را تبدیل کرده بودیم به محل آموزش غواصی رزمنده ها یا خیلی از استادیوم های مان شده بودند پادگان آموزشی یا محل نگهداری اسراء اولویت کشور در آن سال ها دفاع از خاک مان بود و طبیعی بود خیلی از اتفاقات دیگر مثل ورزش در سایه قرار بگیرند. روزی که مرادعلی شیرانی مجروح شد ، مادرش و همسر من این بچه روی دوش شان بود ، از این بیمارستان به آن بیمارستان می بردیمش تا حالش خوب شود. او هم شیرمردی بود که توانست آن جراحات را تحمل کند و هنوز هم با مجروحیتی که دارد ، روزی 2 تا 3 ساعت ورزش می کند و یک الگوی اخلاقی برای ورزش ماست. ولی حتی مرادعلی را گذاشتند رئیس فدراسیون کشتی. او خدمات زیادی در کشتی داشت. سد مبارزه با امریکایی ها را شکست اما خودش قربانی شد. مسئولان وقت ورزش چون با او مشکل داشتند به همراه گروهی از رسانه ها جوی را ایجاد کردند و دولت آقای موسوی هم با دخالتی آشکار در دوره آقای درگاهی ، او را برگنار کرد. یادم هست آنها مسابقات جهانی داشتند در آلمان که مرادعلی تصمیم گرفت بچه هایش با آمریکایی ها کشتی بگیرند و انصافا همه بچه های تیم توانستند آمریکایی ها را ببرند. بعد از برگشت تیم اما گفتند او چرا با آمریکا کشتی گرفته. همان جو احساسی که گفتم بود. می گفتند نباید با آمریکا ، روسیه ، آفریقای جنوبی و ... مبارزه کرد. حالا ماجرای رژیم اشغالگر قدس فرق داشت چون ما آن کشور را به رسمیت نمی شناختیم اما اگر قرار بود با بقیه کشورها هم بازی نکنیم که اصلا برای چی اعزام می شدیم؟ این ها رفتارهای غیر ورزشی بود که لطمه می زد. مرادعلی جلوی شان ایستاد و حذف شد.
خودمان توکل را عزل کردیم تا یک عراقی رئیس شود!
قصه شیخ فهد و پسرش
درباره کروش
درباره کروش من نکاتی دارم . انتقادهایی هم دارم که به نظرم برای خودم باید بماند. ولی یادمان باشد همیشه نظر مردم باید مهم باشد. الان اگر مردم می خواهند او بماند باید این خواسته لحاظ شود اما اساسا ما نیاز به این داریم که یکسری نکات را در فضای کارشناسی بررسی کنیم. اتفاقا چند وقت پیش دیدم کروش در مصاحبه با خود شما گفته بود که نمی خواهد یکی از آنهایی باشد که به فوتبال ایران لطمه می زند. به نکته مهمی هم اشاره کرده بود که بهتر است خود شما روزنامه نگاران به آن توجه کنید. او درست می گوید. این قدر نباید غرق در آدم ها باشید. فقط از کروش یا آن یکی مربی می نویسید انگار هیچ اتفاق دیگری در ورزش مان نمی افتد . این نگاه افراطی و جانبدارانه یا از آن طرف منتقدانه به ورزش لطمه می زند. باید به هر چیزی به اندازه اش پرداخت و البته یادمان باشد که باید نظرات کارشناسان را درباره مشکلات هم توجه داشت .
دیدگاه خوانندگان
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
با زبان بی زبانی - ودر مجموع -گفت که : غلط کردیم !
جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۰
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
با زبان بی زبانی - ودر مجموع -گفت که : غلط کردیم !
جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۰
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
با زبان بی زبانی - ودر مجموع -گفت که : غلط کردیم !
جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۰
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
با زبان بی زبانی - ودر مجموع -گفت که : غلط کردیم !
جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۰
۴۶
دایره مینا - کراکف، لهستان
با زبان بی زبانی - ودر مجموع -گفت که : غلط کردیم !
جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۰