داستان تلخ پسران باغ گیلاس :مرد 57 ساله که پسران نوجوان را آزار میداد توسط یکی از همین پسران به قتل رسید
قضات دادگاه کیفری استان تهران پسر نوجوانی که سرایدار باغ گیلاس را کشته بود، از اتهام قتل عمد تبرئه و حکم آزادیاش را صادر کردند. سرایدار باغ، پسرهای نوجوان را بهعنوان کارگر به باغ میبرد و به آنها تعرض میکرد. شامگاه ششم مرداد 92 به پلیس ملارد خبر رسید مرد 57 سالهای به نام سعید که سرایدار باغ گیلاس بود با ضربههای متعدد چاقو کشته و گردنش نیز بریده شده است. پلیس به باغ مورد نظر رفت و به پرسوجو از صاحب باغ پرداخت. این مرد گفت: «سعید را بهعنوان سرایدار در باغم استخدام کرده بودم تا میوههای باغ را بچیند. او چندین پسر نوجوان را به عنوان کارگر به کار گرفته بود و هر شب جعبههای گیلاس را برایم به تهران میفرستاد. امشب هر چه با او تماس گرفتم پاسخی نداد به همین خاطر نگران شدم و به باغم آمد و با جنازه او روبهرو شدم. نمیدانم چه کسی اینطور فجیع سعید را کشته است.» جنازه خونین به پزشکیقانونی فرستاده شد و پلیس به تحقیق میدانی پرداخت. در بررسیها مشخص شد پسران نوجوان زیادی به آن باغ رفت و آمد داشتهاند. پلیس به پرسوجو از آنها پرداخت و دریافت سعید به بهانه میوهچینی پسران نوجوان را به باغ گیلاس میکشاند و آنها را آزار میداد. او پس از تهیه فیلم از پسران نوجوان اخاذی میکرد. با افشای این ماجرا چندین قربانی نوجوان بازداشت شدند. بازجویی از یکی از قربانیان این ماجرا راز جنایت را برملا کرد و مصطفی 18 ساله لب به اعتراف گشود. این پسر که بهشدت گریه میکرد، گفت: «سال 90 وقتی فقط 16 سال داشتم سعید مرا بهعنوان کارگر استخدام کرد تا در چیدن میوههای باغ به او کمک کنم. او روزانه 15 هزار تومان به من دستمزد میداد. یک روز که در باغ بودم من را آزار داد. وقتی این کار را میکرد میگفت خودش در کودکی مورد آزار قرار گرفته است. از آن روز به بعد روزگارم سیاه شد. او میگفت از من فیلم تهیه کرده است و اگر به خواستهاش تن ندهم فیلم را پخش میکند و آبرویم را میبرد.» وی ادامه داد: «صبح ششم مرداد همراه برادر کوچکم به باغ رفته بودم که او میخواست برادرم را هم مانند من آزار بدهد. من دیگر طاقت نیاوردم و با چاقو او را کشتم.» به دنبال اعترافهای تکاندهنده این پسر، وی بازداشت شد. یک روز از بازداشت شدن پسر نوجوان نگذشته بود که پسران قربانی در دادسرا حاضر شدند و اعلام گذشت کردند. آنها گفتند که پدرشان فساد اخلاقی داشته به همین خاطر او را رها کرده بودند و او هم به تنهایی در یک باغ کار میکرد. آنها بدون هیچ قید و شرطی از خون پدرشان گذشت کردند. به دنبال اعلام گذشت اولیایدم مصطفی تنها یک روز بعد از بازداشت، آزاد شد. او دیروز در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی باقری و با حضور چهار قاضی مستشار از جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد. مصطفی که حالا 18 ساله است در تشریح جزئیات ماجرا، گفت: «بعد از اینکه به دام سعید افتادم دیگر برای کار به باغ گیلاس نرفتم. اما او مقابل مدرسهام میآمد و از من اخاذی میکرد. پولهای تو جیبیام را جمع میکردم و به او میدادم تا دست از سرم بردارد، اما او دستبردار نبود. یک بار که به باغ گیلاس رفته بودم عکسهایی از دوستانم به من نشان داد که فهمیدم سایر پسرانی را هم که برای کارگری به باغ آمده بودند، آزار داده بود. من حتی گوشی موبایلم را هم بهعنوان باج به او داده بودم، اما باز با من تماس میگرفت و مرا به باغ دعوت میکرد. باور کنید میترسیدم ماجرا را به خانوادهام بگویم.» وی ادامه داد: «آخرین بار در حالی که برای دفاع از خودم یک چاقو برداشته بودم همراه برادر کوچکم به باغ رفتم. وقتی متوجه شدم میخواهد برادرم را آزار بدهد با چاقو به گردنش زدم. من که ترسیده بودم و گریه میکردم ضربههای بعدی را محکمتر به سر و سینهاش زدم و به خاطر کینهای که از او به دل داشتم سرش را بریدم.» این پسر در حالی که اشک میریخت، گفت: «من به انتقام جنایت سیاهی که سعید در حق من و دوستانم کرده بود، او را کشتم. حالا از هیات قضایی تقاضا دارم با توجه به اعلام گذشت فرزندان سعید، در مجازاتم تخفیف قائل شود.» در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده مصطفی را تبرئه و حکم آزادی وی را صادر کرد.
گفتوگوی فرهیختگان با قاتل پیرمرد
ماجرای تعرض را به کلانتری گفته بودم باور نکردند
چند خواهر و برادر داری؟
یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خودم.
وضع مالی پدرت چطور است؟
پدرم وضع مالی خوبی نداشت به همین خاطر در کنار درس خواندن مجبور بودم در باغ کار کنم تا هزینه تحصیلم را بپردازم.
مگر برادر بزرگت کمکخرج نبود؟
نه برادر بزرگم دانشجو بود و هزینه تحصیل خودش را میداد.
وقتی برای اولینبار تحت آزار قرار گرفتی چند سال داشتی؟
در سال اول دبیرستان درس میخواندم.
چرا به خانوادهات یا برادر بزرگت چیزی نگفتی؟
میترسیدم آبروریزی شود. یکبار به کلانتری رفتم و به یک مامور ماجرا را توضیح دادم اما حرفهایم را باور نکرد.
با سایر دوستانت که آنها هم تحت آزار قرار گرفته بودند صحبت کرده بودی؟
ماجرا را به یکی از دوستانم گفته بودم، اما چند بار که برای کار به باغ رفته بودم دوستانم را در ته باغ دیده بودم که گریه میکردند.
مقتول درباره گذشتهاش چه چیزی به تو گفته بود؟
او میگفت وقتی کودک بوده در خیابان یک نفر او را آزار داده است. به همین خاطر کینه به دل گرفته و پسرهای نوجوان را آزار میدهد.
در مدتی که تحت آزار قرار گفته بودی فکر انتقام به سرت زده بود؟
شب و روز نداشتم. حتی از ادامه تحصیل مانده بودم. فقط فکر میکردم سعید را قانع کنم دست از سرم بردارد.
وقتی فهمیدی فرزندان مقتول اعلام گذشت کردهاند چه کردی؟
در اداره آگاهی برای اولین بار با آنها روبهرو شدم. فقط اشک ریختم و از آنها تشکر کردم.
پس از آزادی از زندان چه کردی؟
تازه بعداز آزادی به آرامش رسیدم. ادامه تحصیل دادم و امسال در رشته کامپیوتر دانشگاه قبول شدم.
حالا دانشجو هستی؟
به خاطر هزینه بالا نتوانستم ثبتنام کنم. قرار است با پولی که پسانداز کردهام در ترم زمستان ثبتنام و شروع به تحصیل کنم.
