60 ضربه ساطور، سرنوشت دختر 8 ساله سنندجی
رأی دهید
محمد اولیایی فر
ایران وایر , محمد اولیایی فر می نویسد : در یکی از روز های گرم تابستان ٨٧، تلفن دفترم به صدا درآمد، از کانون اصلاح و تربیت سنندج بود. شنیده بود پرونده های نوجوانان زیر ١٨ سال در معرض حکم اعدام را قبول می کنم. گفت که یک مورد فوری و استثنایی اتفاق افتاده، پسری ١٦ ساله به نام حسن، دختر ٨ ساله ای را به طرز فجیعی به قتل رسانده و قرار بود به زودی محاکمه شود.
سن مسولیت کیفری در قوانین ما ٩ سال تمام قمری برای دختر و ١٥ سال تمام قمری برای پسر است و در این پرونده، در صورت عدم رضایت اولیای دم، حسن به اعدام محکوم می شد. از طرف دادگاه وکیلی برای حسن تعیین شده بود ولی با توجه به وضعیت بومی آن منطقه و با توجه به فجیع بودن قتل وکیل تسخیری رغبتی برای دفاع نداشت و وکلای دیگر شهر هم علاقه ای به قبول این پرونده نداشتند.
تصمیم گرفتم که پرونده را قبول کنم و به کانون اصلاح و تربیت سنندج رفتم. پرونده را مرور کردم. حسن دختر ٨ ساله اشان را به طرز فجیعی کشته و مثله کرده بود، یعنی جنازه دختر طفل معصوم را با ساطور به ٦٠ قسمت کرده بود. در مراحل بازجویی هم هیچ انگیزهای برای قتل پیدا نشده بود. از مسوول کانون خواستم تا هر چه زودتر ترتیب ملاقات من را با حسن فراهم کند. پس از چند دقیقه پسر لاغر اندام و نسبتا قد بلندی را برای ملاقات با من آوردند. حسن با چشمی متورم و صورتی زخمی روبروی من نشست. احساس خاصی داشتم نمی توانستم باور کنم کسی که مرتکب چنین قتل فجیعی شده این پسر بچه باشد.
با غلبه براحساساتم خودم را معرفی کردم وبه حسن گفتم که موضوع را صادقانه برای من تعریف کند. حسن با آرامشی خاص و شاید بدون اینکه فهمیده باشه که مرتکب چه قتل وحشتناکی شده، شروع به تعریف کرد: ١٦ سالم است. شغل پدر و برادرم گدایی است و آنها صبح ها ظاهر خودشان را آشفته کرده و با لباس های کهنه و مندرس به میادین شهر می روند و تا غروب مشغول گدایی می شوند. البته پدرم از راه های دیگه هم کسب درآمد می کند. گاهی مشروب و یا مواد مخدر می فروشد و گاهی هم اتاق هایمان را اجاره می دهد.
پرسیدم یعنی مستاجر می آورد؟ گفت: نه، کلید خانه را در ازاء دریافت پول به افراد مختلف می دهد و آنها هم به همراه چند زن به خانه ما می آیند و بساط مشروب خوری و مواد راه می اندازند و سکس می کنند. گفتم حتی وقتی که تو در خانه هستی؟ گفت بله گاهی من برای آنها خرید هم می کنم. گفتم خب از جریان قتل بگو. حسن ادامه داد: با همسایه رفت و آمد زیادی داشتیم و همسایه با بچه هایش یعنی فرشته و رضا دائم به خانه ما می آمدند. گفتم یعنی پدر تو با پدر فرشته و رضا دوست بود؟ گفت نه پدر من با مادر آنها یعنی آسیه خانم دوست بود. گفتم یعنی چی؟ گفت من که مادر ندارم و آسیه خانم هم خیلی وقت است که از شوهرش جدا شده و چون آن ها هم تنها بودند خیلی به خانه ما می آمدند، حتی بعضی وقت ها آسیه خانم به خانه ما می آمد و برای ما غذا هم درست می کرد. گفتم تنها هم می آمد؟ گفت بله بارها. گفتم چرا؟ گفت خب با پدرم دوست بود وخانه ما می آمد و با پدرم مشروب می خوردند، بعد بابام آسیه خانم را لخت می کرد و با هم سکس می کردند. گفتم جلوی چشم تو؟ گفت بله مخصوصا زمستان ها که هوا سرد بود و اتاق های دیگه هم بخاری نداشت، توی پذیرایی می آمدند و این کارها را می کردند.
گفتم حالا آسیه خانم این کارها را می کرده به دخترش فرشته چه مربوط؟ او چه گناهی کرده بود؟ چرا او را کشتی؟ لبخند تلخی زد و گفت نمی دانم یعنی راستش من او را نکشتم، یعنی من او را کشتم ولی یکی به من گفت که او را بکشم. گفتم کی؟ پاسخ داد یک نفر توی مغزم، توی سرم، یک صدا که دائم در گوشم می گفت که باید او را بکشم. گفتم صدای کی بود؟ گفت نمی دانم شاید همزادم، شاید هم شیطان. گفتم آن صدا بازهم به سراغت می آید؟ گفت: آره. گفتم چه می گوید؟ گفت: دائم میگوید دعوا کن خون بریز. وقتی خون می بیبنم خوشم می آید. گفتم این ها را توی بازجویی هم گفتی؟ گفت آره ولی باور نکردند. گفتم آن صدا همیشه با تو است؟ گفت نه بعضی وقت ها می آید. روز قتل هم آمد.
گفتم برایم تعریف کن آن روز چه شد. گفت یکی دو باری فرشته آمده بود خانه امان. آن صدا به سراغم آمد و به من گفت که فرشته را بکشم ولی من موقعیت نداشتم تا اینکه روز قتل من خانه تنها بودم که زنگ زدند. در را که باز کردم دیدیم فرشته است، از مدرسه آمده و می گوید کسی خانه اشان نیست که در را باز کند و می خواست خانه ما بماند تا مادرش بیاید. من هم گفتم بیا تو. او هم آمد. نیم ساعتی از آمدن فرشته گذشته بود که دوباره آن صدا توی سرم پیچید و دائم می گفت که حالا وقتش است که فرشته را بکشی. حالت عجیبی بهم دست داد. دیگر نتوانستم در برابر آن صدا که دائم به من فرمان قتل می داد، مقاومت کنم.
رفتم طبقه بالا خانه امان و فرشته را صدا زدم. وقتی فرشته آمد طبقه بالا و وارد اتاق شد یک دفعه چند ضربه چاقو به وی زدم. فرشته کف اتاق افتاد، ولی نمرده بود، ضربه ها کاری نبود. این دفعه نشستم رو سینه اش و با دستهایم گلویش را فشار دادم. فکر کردم مرده ولی باز هم نمرده بود، برای همین از روی سینه اش بلند شدم و این دفعه سیم پنکه را دور گردنش پیچیدم و رفتم روی سینه اش و ایستادم و با پاهایم روی سینه اش می کوبیدم تا اینکه فهمیدم مرده است. بعد می خواستم پنهانش کنم، دیدیم جا ندارم برای همین شروع کردم با ساطور بدنش را قطعه قطعه کردم، بعد لای ملحفه پیچیدم و پشت رختخواب ها پنهان کردم و خون ها رو پاک کردم و رفتم سراغ درسم.
طرف های غروب بود که آسیه خانم مادر فرشته آمد در خانه و گفت که فرشته را ندیده ای؟ گفتم نه مگر چه شده است؟ گفت از مدرسه نیامده، خانه خیلی نگرانم. گفتم خب برویم دنبالش بگردیم و بعد با آسیه خانم و چند نفر دیگه رفتیم دنبال فرشته و کوچه ها و خیابان های اطراف را گشتیم. دیگه آخرهای شب بود که آسیه خانم به کلانتری محل رفت و گفت که بچه اش گم شده است. بعد از آن به اتفاق به خانه آمدیم. صبح که رفتم مدرسه بعد از زنگ اول رفتم پیش ناظم مدرسه و گفتم دختر همسایه امان را کشته ام.
ناظم اول اعتنایی نکرد دوباره و سه باره بهش گفتم بعد ناظم من را نزد مدیر مدرسه برد. مدیر به حرفایم گوش کرد و تهدید کرد که اگر دروغ گفته باشم، از مدرسه اخراجم می کند. روی حرف هایم پا فشاری کردم. مدیر به کلانتری محل زنگ زد، چند مامور به مدرسه آمدند و ماجرا را برایشان تعریف کردم. به همراه مامورین به خانه امان رفتیم، جنازه فرشته را که پشت رختخواب ها پنهان کرده بودم به مامورین نشان دادم. یک دفعه غوغایی بر پا شد. چند ماشین پلیس و کلی مامور به خانه امان آمدند. جمعیت عجیبی هم جلوی خانه ما جمع شده بود. پلیس ها سعی می کردند که جمعیت را متفرق کنند و جمعیت خشمگین منتظر بودند تا من از خانه بیرون بیایم تا حمله کنند و من را بکشند.
بعد من را با چند ماشین پلیس و کلی مامور به زور از وسط جمعیت رد کردند و به کلانتری بردند. گفتم تا حالا بردنت دکتر؟ گفت آره یک سری قرص هم بهم دادند. گفتم خیلی خب من دارم می روم، حرفی نداری؟ اشک توی چشماش جمع شد و گفت آقای وکیل کمکم کن، تقصیری ندارم کس دیگه ای به من گفت فرشته را بکشم، آن صدا به من دستور داد. گفت بکش. خواهش می کنم کمکم کن. فرشته را دوست داشتم مثل خواهرم. الان هم بعضی وقت ها، خوابش را می بینم.
در آن لحظه، نمی دانستم چه بگویم. نمی دانستم وقتی داشت لحظه لحظه نحوه قتل آن دختر معصوم را برایم تعریف می کرد، از او متنفر باشم یا به احساسم غلبه کنم و کارم را انجام بدهم. وکالتش را قبول کردم و پس از امضا، وکالت نامه به دادگاه رفتم و با اعلام وکالت پرونده قتل فرشته را مطالعه کردم. تقریبا حرف های حسن با آنچه که در پرونده بود، یکی بود. عکس های بازسازی صحنه قتل و جنازه فرشته را هم دیدیم، واقعا جنایت فجیعی بود.
روز محاکمه حسن فرا رسید. به دستور ریاست دادگاه کیفر خواست خوانده شد و در آن تقاضای اعدام حسن شده بود. سپس حسن برای ارائه توضیح به جایگاه رفت و در حالی که از ترس دادگاه به حدی قرص آرام بخش خورده بود که نمی توانست حتی روی پاهایش بایستد، در صحبتی کوتاه مجددا اقرار به قتل کرد.
من به جایگاه رفتم و گفتم که برای نوجوانی که به رشد عقلی نرسیده، نباید حکم اعدام صادر شود. اینگونه احکام اعدام مخالف تعهدات بین المللی دولت ایران است چرا که به موجب تعهدات بین المللی دولت ایران نباید کودکان زیر ١٨ سال را اعدام کند. علاوه بر آن حسن در حین ارتکاب قتل دچار جنون شده و از دادگاه تقاضای ارجاع پرونده به پزشکی قانونی کردم. اولین جلسه محاکمه به پایان رسید.
چند ماه بعد مجددا برای محاکمه دوم حسن به دادگاه دعوت شدم ولی خبری از نتیجه معاینه حسن در پزشکی قانونی نداشتم تا اینکه یک روز حسن به دفترم زنگ زد و با نگرانی گفت که از مسئولان کانون اصلاح و تربیت سنندج شنیده که مسئله جنون او رد شده و پزشکی قانونی سلامت عقل او را تائید کرده است.
با خودم فکر کردم در این شرایط هیچ راهی جز رضایت خانواده مقتول وجود ندارد. یادم افتاد پدر و مادر فرشته از هم طلاق گرفته بودند و احتمال دارد که در اعدام حسن با هم اتفاق نظر نداشته باشند و رضایت دهند.
مطابق قانون مجازات اسلامی اگر پدر و مادر فرشته رضایت نمی دادند حسن اعدام می شد. اما اگر رضایت شان را جلب می کردیم، حسن از مجازات اعدام نجات پیدا می کرد و حداکثر به سه تا ده سال حبس محکوم می شد.
پدر و مادر فرشته را در برابر پرداخت دیه رضایت دادند. در دادگاه دوم حسن به حداکثر مجازات یعنی ١٠ سال حبس محکوم شد. حسن برای مدت ١٠ سال به زندان رفت. نمی دانم آیا در طول زندان یا پس از آزادی فرمان شیطان دوباره حسن را به قتل وادار خواهد کرد یا نه. فرشته اما در ٨ سالگی تکه تکه شد و مادر و پدر فرشته نیز با دریافت دیه او شاید رونقی به زندگی خود داده باشند و پدر حسن هم شاید همچنان اتاق اجاره می دهد و گدایی می کند و قانون هم در مورد اعدام کودکان زیر ١٨ سال هم چنان به قوت خودش باقی است.
Azadikhah - تكسل - هلند
چه داستان غم انگیزی بود.
پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 22:41
بی غم - تهران - ایران
اکثر کسانی که مرتکب قتل می شه محصول همچین خانواده های از هم گسیخته ای هستن. ای کاش می شد مثل خارج از کشور فرزندان خانواده هایی رو که صلاحیت تربیت فرزندشون رو ندارن به پرورشگاه سپرد تا حداقل جامعه سالم تری داشته باشیم.
پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 22:48
دریای پارس - ایران - ایران
واقعا تکان دهنده و ناباورانه بود.قابل توجه ابلهانی که میگن باید هر طوری شده جمعیت زیاد بشه.
پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 23:04
nimaaa - نیویورک - امریکا
بیماران اسکیزوفرنی خطر بزرگی برای امنیت جامعه هستند نباید به اینها اجازه داد آزاد در جامعه بگردند
پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 23:06
hossein+87= - ایران - ایران
جای تاسف داره که اینچنین جانیانی توی جامعه ول میشن. درسته که شرایط بد زندگی این بچه رو به این وضع در اورده ولی این به این معنی نیست که حالا چون شرایط زندگی یه فرد از اون قاتل و روانی میسازه، باید بخشید! نمیگم اعدام ولی حداقل حبس ابد با شرایط بخشش مشروط.
پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 22:29
adamat - خارکف - اکراین
*حسن برای مدت ١٠ سال به زندان رفت. نمی دانم آیا در طول زندان یا پس از آزادی فرمان شیطان دوباره حسن را به قتل وادار خواهد کرد یا نه* !!! / آقای وکیل!، خودتان متوجه چیزی که گفتید و در بالا آورده شد، هستید یا نه؟. این پسر اگر از جهت عقل سالم باشد، اما از جهت *ذات و سرشت* بیمار روانیست. شمایی که اینگونه راحت این سناریو را بستید، شک نکنید که آن صدای شیطانی، بازهم به سراغ آن پسر خواهد آمد. حداکثر مجازات ۱۰ سال؟. / من به اصل و اساس نوشته ی آقای وکیل، شک دارم. خیلی از سر دل سیری و با آرامشی خاص، چنین جنایت هولناکی را بسط دادید و پرونده را بستید. آخر هم گفتید *نمیدانم!*. / آن قاتل اگر تا کنون آزاد نشده باشد، ۴ سال دیگر آزاد میشود. اکنون ۲۲ سالش است، و ۴ سال دیگر، میشود ۲۶ سال!. یعنی یک قاتل تمام عیار، باز به جامعه باز میگردد که کلی زمان خواهد داشت تا آن صدا!، باز به گوشش بیاید، و باز هم ....
پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 22:52
Ali Mardan khan - تورنتو - کانادا
تو یه قسمت این قاتل گفته بود : وقتى خون مى بینم خوشم میاید !!!! جاى هیج شکى نیست بعد از سپرى شدن حبس افراد بى گناه دیگرى قربانى این أشغال خواهند شد !! این جور افراد نیاز به درمان دارند و بعد از ازادى باید شدیدا تحت کنترل باشند تا در صورت نیاز دوباره به باز پرورى برگردانده شوند ولى هیهات که در ایران اصلا به این جور مسا بل اهمیتى نمیدن !! خدا به این ملت رحم کنه که چقدر نمونه این افراد روانى تا سر حد جنون بحد وفور در جامعه صاف صاف راحت مى گردن
پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 23:10
paksan - آمریکا - آمریکا
یعنی ننگ به این وکیل. ننگ به این مادر !؟ آخه کسی که به این راحتی یک بچه معصوم رو می کشه بدون هیچ دلیلی اگر در آینده بچه یا شخص دیگه ای رو بکشه واقعاً مسئولش کیه؟ به نظر من مردم باید خودشون حکم رو اجرا کنند و ای کاش قانونی بود که اگر وکیلی قاتلی رو نجات داد و اگر دوباره قتلی توسط اون قاتل انجام شد باید وکیلیش رو هم اعدام کنند. در هرصورت زندگی یک بچه نابود شده و چرا باید این آدم لاابالی بی دین و مذهب رو نگه داشت کسی که کارش گدایی و دزدی هستش چه انتظاری دارید که فردا خواهرش رو نکشه یا زن و بچه اش رو نکشه؟! ننگ به این وکیل کثافت
پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 23:48
ajdar20 - فینکس - ایالات متحده
کاملا موافقم بهات (paksan) باید اعدامش کنن ،بد از این که از زندان اومد بیرون چی میشه آیا درست شده؟ اگه مملکته حسابی بود باید تو اون ده ساله زندان اصلاحش کنن ولی متاسفانه اینجور نیست
جمعه 24 مرداد 1393 - 00:04
takalom - ناتینگهام - انگلیس
این پسر رو باید فرستاد تو داعش ، یا شاید هم داعشى بوده واقعا ، از کجا معلوم !!!
جمعه 24 مرداد 1393 - 00:37
وکیل دادگستری معلق سیاسی - لندن - انگلستان
paksan - آمریکا - آمریکا - توهین به وکیلی که صرفا وظایف قانونی و شغلی خود را انجام داده نشانه عدم اطلاع شما و متاسفانه حتی عدم مداقه در ما نحن فیه است . پزشکی قانونی کارشناس دادگاه محسوب شده و ارزش گزارش آن در پرونده های کیفری و از باب ادله اثبات دعوی در ردیف امارات قضایی محسوب می گردد که با اجماع سایر ادله موجب اقناع وجدانی قاضی صادر کننده رای است که در این پرونده نظری به جنون نداشته و با عنایت به صراحت نص قانون بر رفع مجازات به شرط جنون دائم و یا در مواردی ادواری، شرط حین ارتکاب جرم بر سلب مجازات لذا وکیل وظیفه شغلی به دفاع داشته و این مرسوم در تمام نظامهای حقوقی جهان اعم از پیروان قواعد کامن لو و یا نظامهای رومی ژرمنی هست . اما مطابق قوانین جزایی ایران اگر اولیاء دم گذشت نمایند قصاص قاتل ساقط و وفق ماده 612 صرفا مجازات تعزیر حاکم می گردد و این فقط حق اولیاء دم است و باز هم وکیل در اصل آن نقشی ندارد. پس وکیل انجام وظیفه نموده و تصمیم گیرنده مقام قضایی و مبنای حکم گزارش پزشک قانونی و گذشت اولیاء دم است. شما هم به همین سهولت برای وکیل حکم اعدام صادر نکن !
جمعه 24 مرداد 1393 - 01:19
دنیای وحشی - تهران - ایران
اگر راست گفته باشد که صدایی می شنیده که به او دستور قتل میداده بی شک او بیماری روانی اسکیزوفرنی حاد دارد که نیاز به بستری شدن و دارو ودرمان تا آخر عمرش دارد وگرنه درصورت آزاد رفت و آمد کردنش میتواند به دفعات همین صداهارا شنیده و دست به جنایت جدیدی بزند .پزشک قانونی که سلامت عقلی اورا تایید کرده احتمالا خودش نیاز به درمان دازرد .به عقیده من داعشی ها هم اسکیزوفرنی حاد دارند که خود راحاکم و فرستاده خدا می دانند و احتمالا همین صداهای درونشان می گوید که انسانها را مثله کنند ولو هم خون خودشان باشد.
جمعه 24 مرداد 1393 - 04:27
raha1984 - هامبورگ - المان
حالا بعد از ۱۰ سال خدا میدونه بیاد بیرون جه حمام خونی راه بباندازه این روانی !!
جمعه 24 مرداد 1393 - 08:06
aram.01 - کردستان - ایران
پفیوز عوضی! صدا تو مغز پهنت پیچید چیه؟ همزاد چیه؟ شیطان چیه؟. اشکال از خودته. آشغال عوضی وقتی طناب دار خفت کرد اون وقت درست میشی. دختر بچه بیچاره از دست این دیوانه چی کشیده! واقعا ناراحت کننده و غم انگیز بود.
جمعه 24 مرداد 1393 - 08:09
nassau - مالاگا - اسپانیا
پول دیه را کی داده؟ اونها که بیمه نبودند و پول هم نداشتند!!!؟؟؟
جمعه 24 مرداد 1393 - 08:35
sepherdad - سیدنی - استرالیا
مادر مقتول معشوقه بابای قاتل بوده و رضایت داده!
جمعه 24 مرداد 1393 - 08:46
oghab - هلسینکی - فنلاند
اﻳﻦ ﻛﺎﺭ اﻭﻥ ﻭﻛﻴﻞ ﻳﻌﻨﻲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﺑﻌﺪﻱ اﺯ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﻳﻚ ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻭاﻧﻲ ﻭاﺭﺩ اﺟﺘﻤﺎﻉ ﻣﻴﺸﻪ و ﻗﺘﻞ ﺩﻳﮕﻪ و اﻋﺪاﻡ....اﻳﻦ ﺑﭽﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﭘﻴﺶ ﻣﺮﺩﻩ...ﺗﻒ ﺗﻮ ﺫاﺕ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻪ اﺯ ﭘﺪﺭ و ﻣﺎﺩﺭ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺩاﺷﺘﻦ ﺻﻼﺣﻴﺖ ﺑﭽﻪ ﭘﺲ ﻣﻲ اﻧﺪاﺯﻧﺪ. ﺗﻒ ﺗﻒ. و ﻳﻚ اﺧه ﺩﻭﺯﺭﺩﻩ ﺑﺮ ﺣﻜﻮﻣﺖ.
جمعه 24 مرداد 1393 - 09:27
misha4780 - کی یف - اکراین
جناب وکیل دادگستری معلق سیاسی.لندن.انگلستان. میشه لطفا از کلمات عامیانه استفاده کنید یا لااقل بعد ازجملات تخصصی که به زبان عربی میگید فارسی توضیح بدید که منه بیسواد هم بفهمم شما چی میگید، خدا وکیلی خسته شدیم از کلمات قلمبه سلمبه ای که مدام تو تلویزیون ایران پخش میشه، آخرشم نصفه ملت نمیفهمن طرف چی گفت ، این سایت مال مردم عادی هم هست ، همه که وکالت نخوندن . خواهشا ، لطفا.
جمعه 24 مرداد 1393 - 09:36
madly - گوتنبرگ - سوئد
paksan - آمریکا - آمریک.تو خوب به درد داعش میخوری! اونا یک تفنگ بهت میدن و میتونی همینطور راه بری و آدم بکشی!
جمعه 24 مرداد 1393 - 09:49
new idea - لندن - انگلستان
وکیل دادگستری معلق سیاسی - لندن - انگلستان ارزش گزارش آن در پروندههای کیفری و از باب ادله اثبات دعوی در ردیف امارات قضایی محسوب می گردد که با اجماع سایر ادله موجب اقناع وجدانی قاضی صادر کننده رای است!! دوستم نیازی به استفاده از کلماتی که خارج از محدودهٔ درک اجتماعیست نبود.این نوعی اظهار فضل محسوب میشود.بهتر نبود که به سادگی مخالفت میکردید یا حداقل خیلی موجز و ساده مینوشتید؟!البته با کلیت فرمایش شما موافقم،ولی در مورد کشوری بجز ایران..!
جمعه 24 مرداد 1393 - 08:33
Anarchist - دبلين - ايرلند
احتمال اینکه کّل داستان دروغ باشه زیاده. آن پسر در سنّ بلوغ بوده و ممکنه که به آن دختر بچه ۸ ساله تجاوز کرده باشه و بعد کشتتش . با تیکه تیکه کردن جسد هم نمیشه تجاوز را تشخیص داد.
جمعه 24 مرداد 1393 - 12:49
بی غم - تهران - ایران
پدر حسن عجب زندگی باحالی داشته. صبح می رفته گدایی و همزمان خونش رو میداده اجاره شب هم برمیگشته با دوست دخترش سکس می کرده. یه درآمد بالا و بی دردسر نه مالیاتی و نه غرولند رئیس و ارباب و رجوع. فقط تو ایران میشه از این جوردرآمدها داشت.
جمعه 24 مرداد 1393 - 13:59
aram.01 - کردستان - ایران
من متن خبر رو تا نصفه خوندم قاطی کردم دیگه نخوندم فکر کردم قراره اعدام بشه. ده سال زندان هم شد حکم؟ از کجا معلوم راست میگه؟ شاید اصلا قصد تجاوز داشته.اگه اعدام هم نشه بنظر من باید حبس ابد بشه.
جمعه 24 مرداد 1393 - 15:42
delmorde - یوتوبوری - سوئد
نه دوستان. مشکل ما فقر جامعه، قوانین اسلامی حاکم بر جامعه و نظام اموزشی ماست که خرفات و بیرحمی را در جامعه کسترش داده. خیلی از دانش اموزان و جامعه ایران بشدت به خرافات الوده شده اند. رسانه ها را ببینید از این جور قتلها چقدر زیان شده در خانواده ها و محلها. ریشه در فقر فرهنگی، فقر مالی و اموزشی دارد. گرانی افسارگسیخته، بیکاری بیرحمی. بی اعتنایی نسبت به مشکلات هم. فحشا، فساد در دستگاهای دولتی و بی مسئولیتی مسولان نظام. قوانینی که دیگر بدرد دنیای امروز نمی خورد. احکام قضایی ما هم شده دیه، قصاص و غیره. این پسر بسیار خشن و بیرحم بار امده و ان بعلت وضع نابسامان مالی و اخلاقی پدر اوست. بعلاوه اموزش خرافی اسلامی. همانطوری که هموطن عزیز گفت به احتمال زیاد به دختر تجاوز کرده و این داستان رو ساخته. پزشکی قانونی درست گفته او از سلامت عقل برخورداره.
جمعه 24 مرداد 1393 - 17:47
aram.01 - کردستان - ایران
من متن خبر رو تا نصفه خوندم قاطی کردم دیگه نخوندم فکر کردم قراره اعدام بشه. ده سال زندان هم شد حکم؟ از کجا معلوم راست میگه؟ شاید اصلا قصد تجاوز داشته.اگه اعدام هم نشه بنظر من باید حبس ابد بشه.
جمعه 24 مرداد 1393 - 15:43
آتیلا قشقایی - کپنهاک - دانمارک
در سایه این رژیم جوانها این گونه میشوند
جمعه 24 مرداد 1393 - 19:11
وکیل دادگستری معلق سیاسی - لندن - انگلستان
new idea - لندن - انگلستان . بسیاری از واژگان حقوقی معادلی یک کلمه ای نداشته و تفسیر نمودن آنها، نه در این مقال گنجیده و نه نظر به محدودیت فضای تایپ نظرات در این سایت ممکن است. فارغ از اینکه حقیر نیازی به تظاهر و تفاخر ندارم به حکم خرد در جایی که افراد با نام های کاربری و نه نام های واقعی معرفی می شوند و زمانی که استتار هویت افراد مانع انتفاع است، لذا هر نوع اظهار فضل عملی خبط و لغو است.
شنبه 25 مرداد 1393 - 01:59
کوروش مهری - یزد - ایران
یه بابایی دیگه هم بود میگفت یه صداهایی میشنوم و به من وحی میشه و این حرفا.....اسمش چی بود؟
شنبه 25 مرداد 1393 - 18:58
