درخواست طلاق یک زن: هرگز فکر نمی کردم همسرم غیر از من4همسر دائم و موقت دیگر داشته باشد

اعتماد نوشت:زن میانسالی که برای دومین بار پای سفره عقد نشسته بود، هرگز فکرش را هم نمی‌کرد زن پنجم همسرش باشد و کارش به دادگاه خانواده بکشد.از ساعت 9 صبح آشفته و ناراحت، مدام در راهروی دادگاه قدم می‌زد.
دقایقی بعد منشی دادگاه اسم او را صدا زد. وارد اتاق شد و روی صندلی نشست. یک دفعه بغضش ترکید و گریه امانش را برید. آرام که شد، این طور شروع کرد: « 16 سالم بود که با مردی که از دوستان خانوادگی پدرم و 12 سال از من بزرگ‌تر بود، ازدواج کردم. شوهرم مرد خوب و خانواده دوستی بود و هیچ مشکلی در زندگی نداشتیم. پس از یک سال، خدا به ما یک پسر داد. سال بعد هم یک دختر. هرچه می‌گذشت زندگی‌مان شیرین‌تر می‌شد و خدا را به خاطر همسری که نصیبم کرده بود، شکر می‌کردم. اما این خوشی خیلی دوام نیاورد و شوهرم، زمانی که هنوز بسیار جوان بود، فوت کرد و مرا با دو بچه تنها گذاشت. برای تامین مخارج زندگی و بچه‌ها که روز به روز بزرگ‌تر می‌شدند، باید کاری پیدا می‌کردم. برای من که زن جوانی بودم، کار پیدا کردن به همین سادگی نبود و به همین خاطر با خیاطی کارم را شروع کردم. بعد از مدتی مشتری‌های زیادی پیدا کردم و درآمدم زیاد شد. تا به خودم آمدم دیدم بچه هایم بزرگ شده‌اند. دخترم پس از کنکور به دانشگاه رفت و با یکی از همکلاسی‌هایش ازدواج کرد. پسرم نیز بعد از گرفتن دیپلم و تمام کردن سربازی ازدواج کرد و به سرخانه و زندگی‌اش رفت.



زن ادامه داد: با اینکه بچه‌ها و عروس‌ها ودامادهایم مراقبم بودند، اما به‌شدت احساس تنهایی می‌کردم و تا چهار سال متمادی این حس را از بچه‌ها پنهان می‌کردم. مدتی که گذشت بچه هایم پیشنهادی دادند که شوکه‌ام کرد. آنها گفتند که ازدواج کنم تا از تنهایی نجات پیدا کنم. با این تصمیم، به‌شدت مخالفت کردم. اما بچه‌هایم دست بردار نبودند و سرانجام برای ازدواج دوباره متقاعدم کردند. شوهر آینده من همکار دخترم بود که 53 ساله بود و می‌گفت چون زن دلخواهش را تا به حال پیدا نکرده، مجرد مانده است. در ملاقات اول به همدیگر علاقه‌مند شدیم و به حساب اینکه او همکار دخترم است، بدون هیچ تحقیقی جواب مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم. چند روز پس از شروع زندگی مشترک‌مان احساس کردم رفتارهای همسرم تغییر کرده و پنهانکاری می‌کند. رفتارهایش را زیر نظر گرفتم و درکمال ناباوری متوجه شدم او همسر دیگری هم دارد که در عقد موقتش است. من که به‌شدت ناراحت شده بودم، موضوع را با احمد در میان گذاشتم. انتظار داشتم که بگوید اشتباه می‌کنی، اما او موضوع را منکر نشد و گفت که حاضر به جدایی از آن زن نیست و علاوه بر او سه زن دیگر هم در عقد موقتش هستند. پس از این موضوع تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم. قاضی عموزادی، قاضی شعبه 268 دادگاه خانواده پس از شنیدن اظهارات زن میانسال و با توجه به اینکه وی وکالتنامه محضری طلاق از همسرش را در دست داشت حکم به جدایی آنها داد.

رأی دهید
new idea - لندن - انگلستان
یکی‌ از صدها مورد حماقت در ایران..
شنبه 18 مرداد 1393 - 08:49
Majid63 - پاريس - فرانسه
من نمی که چهار زن داشتن خوب! ولی این آقا واقعاً البته فکر میکنم آدم خوبی چونکه صداقت داشت و راستش گفت. ولی مثل همیشه دیر گفت.
شنبه 18 مرداد 1393 - 10:21
آزاده هبوط - ملبورن - استرالیا
این اسلام فقط سعی داره مردها رو فاحشه کنه و زن ها رو تو آشپزخونه و تولید تسل تبیدل کنه . لعنت به این دین
شنبه 18 مرداد 1393 - 10:44
azadeh11 - آمستردام - هلند
عجب مردان کلاشی پیدا می‌شوند. زندگی‌ مجردی ترجیح داره که با یک ناا مردی که دروغ میگه ازدواج کنی‌، امیدوارم که مردی که لیاقت شما را داشته باشد ، گیرت بیاید.
شنبه 18 مرداد 1393 - 18:01
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • حسن آقامیری: وضع سیستان وبلوچستان خرابه، یکی از حضار: تقصیر پهلویه، آقامیری: شما۴۰ساله چه غلطی کردید
  • کپسول بتنی تنها راه مجاز ورود زنان به ورزشگاه‌ از نظر علم الهدی؛ خب، مستقیم بگویید راه نمی‌دهیم!
  • نتانیاهو قرارداد ۳۵ میلیارد دلاری صادرات گاز به مصر را تأیید کرد
  • گروگان‌گیری مجدد سپاه برای مبادله زندانی؛ این بار دو شهروند کره جنوبی در ازای دونده‌های متجاوز
  • پوتین: در صورت توقف روند صلح اراضی بیشتری در اوکراین تصرف می‌کنیم
  • دانشمند هسته‌ای حامی اسرائیل چگونه کشته شد؟ تل‌آویو به دنبال ردپای تهران در قتل مشکوک ماساچوست
  • بی‌خبری از وضعیت ده‌ها معترض مشهدی؛ «گفت آن‌قدر کتک می‌خورند تا پهلوی را فراموش کنند»
  • عکس جنجالی «چشم‌بادامی» دختر شایسته فنلاند، طوفانی از اتهام نژادپرستی به‌پا کرد
  • «دشمن نقره‌ای در آشپزخانه؛ حقایق تکان‌دهنده درباره خطرات فویل آلومینیوم که کسی به شما نمی‌گوید!»
  • لحظه وحشت در مغازه؛ دفاع جانانه کاسب با «بیل» در برابر اوباشی که قصد داشت او را زنده زنده بسوزاند!