نگاهی به 'شهر دروغ‌ها؛ عشق، سکس... و جستجوی حقیقت در تهران'

محمد عبدی

منتقد هنری

"شهر دروغ ها؛ عشق، سکس، مرگ و جست و جوی حقیقت در تهران" عنوان کتابی است از رامیتا نوایی، روزنامه نگار ایرانی- بریتانیایی که به تازگی توسط نشر "ویدنفلد و نیکلسن" در بریتانیا به چاپ رسیده است.


نوایی که از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ به عنوان خبرنگار تایمز در تهران بوده، مشاهدات و شنیده های خود را در قالب قصه هشت شخصیت جداگانه در هشت فصل روایت کرده است. هر کدام از بخش ها نام یک شخصیت را به خود گرفته اند: داریوش، سمیه، امیر، بیژن، لیلا، مرتضی، اصغر و فریده.


نویسنده در ابتدا اشاره می کند که این نام ها واقعی نیستند، اما این اشخاص واقعی اند و داستان هایشان حقیقت دارد و او برای روایت این داستان ها، مجبور بوده از نام مستعار استفاده کند.


مشکلات ممنوعه


درباره نویسنده

رامیتا نوایی به عنوان روزنامه نگار و خبرنگار برای رسانه های بریتانیایی کار می کند. مجموعه گزارش تلویزیونی از او با عنوان "دنیای گزارش نشده" درباره کشورهای مختلف از کانال چهار (Channel ۴) بریتانیا پخش شده است. از کشورهایی چون سوریه، پاکستان و عراق گزارش تهیه کرده و برای گزارش هایش از سوریه جایزه امی را برده است. او از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ خبرنگار تایمز در تهران بوده است.



هر کدام از این اشخاص از طبقات مختلف اجتماعی هستند و هر کدام داستان خاص خود را دارند که ارتباطی با بقیه داستان ها ندارد. نویسنده چندین شخصیت را برگزیده و تلاش دارد تا راوی قصه های آنها باشد: داریوش در یک طرح سازمانی به ایران آمده تا رئیس پلیس سابق تهران را ترور کند اما دستگیر می شود و توبه می کند، سمیه دختری مذهبی است از میدان خراسان که ازدواج می کند ولی خیلی زود می فهمد که شوهرش با زنان دیگر رابطه دارد، لیلا به عنوان یک فاحشه به کار مشغول است و روابطی با قاضی اش پیدا می کند، اصغر یک جاهل است و ...

شخصیت های دیگر داستان هم هر کدام مشکلات ممنوعه ای دارند؛ از یک بسیجی که تغییر جنسیت می دهد تا یک وبلاگ نویس که به زندان می افتد.


سکس پنهان در شهر

بسیاری از داستان های کتاب مستقیم و غیر مستقیم به سکس مربوط می شوند؛ به عنوان مساله ای ممنوع در یک جامعه پیچیده که نویسنده سعی دارد آن را از زوایای مختلف روایت کند: دختری که در جنوب شهر به هنگام بیرون آمدن از خانه پسری دیده شده، توسط همکلاسی هایش "جنده" خطاب می شود و "حاج آقا" تظاهر می کند که برای زیارت مرتب به کربلا و مکه می رود، اما همسرش می فهمد که او به جای اماکن مقدس، برای خوابیدن با روسپی ها به تایلند می رود...

نویسنده در روایت شخصیت ها از الفاظ کوچه و بازار استفاده می کند و لغت هایی را به شکل فارسی به کار می برد که در پانویس ها برای خواننده انگلیسی زبان توضیح داده شده اند.

خانم نوایی برای نزدیک شدن به شخصیت ها و توضیح شرایط اجتماع، ابایی ندارد که در جزئیات روابط سکسی وارد شود و در یکجا توضیح می دهد که برای حفظ باکرگی دختران، چطور راه های دیگر سکس در تهران جریان دارد.


مخاطب غربی


ترجمه بخشی از داستان لیلا:

"به شما دلیل واقعی این رو که اینجا هستم می گم. من تقاضای سکس یک پلیس رو رد کردم. اون ازم باج می خواد و من نمی خوام بدم. قانون شما در این باره چی می گه؟"

قاضی اشاره ای به منشی اش کرد و منشی به آرامی از کسانی که در اتاق روی صندلی نشسته بودند خواست که بیرون بروند. منشی در را پشت آنها بست.

حالا دیگر کسی در اتاق نبود و لحن قاضی ملایم بود:"می دونی بخاطر چیزی که داری می گی می تونی مجازات بشی؟"

لیلا شانه اش را بالا انداخت:" برای گفتن حقیقت؟ آره، می دونم، مسخره است نه؟" قاضی برای مدتی در سکوت به او نگاه کرد. لیلا روی صندلی اش خم شد. چشم هایش را تنگ کرد و با چرخاندن سرش گفت:"بعد از شلاق خوردن برای چند هفته نمی تونستم روی کمرم بخوابم!"

قاضی ابرویی خم کرد:"ممنونم که با من صادق بودی. من می تونم کمکت کنم."

لیلا با لبخند گفت:" فکر می کنم منظورتون این نیست که اون مرد پلیس رو به دادگاه می کشید!"

قاضی سرش را به علامت نه تکان داد:"فایل تو رو نابود می کنم، انگار که اصلاً وجود نداشتی."

این گونه بود که ماجرای لیلا و قاضی شروع شد.



نویسنده تلاش دارد لایه های دیده نشده ای از تهران را که برای مخاطب غربی کاملاً ناشناس به نظر می رسد، روایت کند. او سعی دارد تنها راوی آدم های مختلفی از طیف های گوناگون جامعه باشد؛ در نتیجه آدم های هوادار حکومت ایران هم در داستان ها نقش دارند، آنهایی که مثلاً با دیدن تصویر رهبر ایران گریه می کنند. از این رو شخصیت های کتاب از مبارزان مسلح علیه جمهوری اسلامی تا "حزب اللهی ها" را در برمی گیرد. نوع نگاه نویسنده در جهت جانبداری از هیچ یک نیست و در واقع سعی دارد یک گزارشگر بی طرف باقی بماند.

در جهت روایت این جامعه پیچیده، نویسنده سعی دارد جزئیاتی را که در تهران می بیند (تهرانی که در کودکی ترک کرده و چند دهه بعد به آن بازگشته) به دقت توصیف کند. مثلاً بیلبوردهای خیابانی نقش مهمی در همه داستان ها ایفا می کنند و نویسنده جملات روی آنها را که غالباً مضمونی سیاسی دارند مو به مو نقل می کند. این توصیف ها برای مخاطب ایرانی می تواند تکراری و خسته کننده به نظر برسد، اما کتاب مشخصاً برای خواننده غربی نوشته شده است.


تهران و خیابان ولی عصر

نویسنده اشاره می کند که عاشق تهران است و کتاب به "تهرانی ها" تقدیم شده؛ در عین حال سعی دارد توضیح دهد که به دلیل شرایط جامعه و حکومت، چطور مردم این شهر زندگی دوگانه ای دارند و زندگی درونی شان با آنچه که از خود در جامعه نمایش می دهند- و گاه توام با دروغ و پرده پوشی است- تفاوت دارد.

کتاب با توصیف خیابان ولی عصر و تاریخچه پیدایش آن آغاز می شود. نوایی از عشقش به این خیابان و علاقه تهرانی ها به آن می گوید و این که چطور به طرز غریبی دو سوی ثروتمند و فقیر شهر را مرتبط می کند.

موخره کتاب هم با نام "ولی عصر" کامل کننده این حلقه رابط است. نویسنده به طرز داستان گویی قصه درخت هایی را هم می گوید که بریده شده اند.


میان تخیل و واقعیت

مهمترین مشکل کتاب از جایی شکل می گیرد که خواننده تکلیف خود را با این داستان ها نمی داند:

از سویی نویسنده اصرار دارد که این اشخاص و داستان های آنها واقعی هستند و هر بخش حاصل مصاحبه او با یک یا چند شخصیت بخصوص است و او تنها راوی قصه های آنهاست؛ از طرفی سبک نگارش داستان ها شامل حواشی و جزئیاتی است که به شدت علاقه نویسنده را به داستان نویسی نشان می دهد و در نهایت به رمان یا داستان های کوتاه تخیلی شبیه می شود.

توصیف های نویسنده از قصه و موقعیت، رنگ و بوی تخیل به خود می گیرد و حضور نویسنده را یادآور می شود و نوع نگارش آنها دغدغه خواننده را در قبال کاملاً واقعی بودن یا مخلوط شدن جزئیات اتفاقات با تخیل نویسنده، به یک مساله اصلی و اساسی بدل می کند.

رأی دهید
goosfand - نیویورک - آمریکا
سکس رو کردند یه اهرم کنترل، که ۱) هم هر زنی‌ رو که دوست داشتند، بزنند زمین، و ۲) هم اینکه ملت رو هم مشغول لای پای همدیگه کنند تا کسی‌ از پول نفت نگه؛ از عمامه زرنگتر ندیدیم، و الحق که همین عمامه است که لایق این ملت ناسپاسه؛ آخونده تا لب گور، شب به شب، صیغه میکنه، و جوان مملکت از خود‌ارضایی سرگیجه میگیره! و هنوز یه عده‌ پیدا میشند که عنترهایی چون شغال شریعتی‌ رو دکتر شریعتی‌ بدونند! وای از این ملت که ۱) نه میدونند از کی‌ سپاسگزار باشند، و ۲) نه میدونند که از کی‌ کینه به دل بگیرند؛ زنده باد شاهنشاهی پهلوی؛ زنده باد رضا شاه بزرگ، آخرین شاه ایرانی‌ ایران
‌پنجشنبه 5 تير 1393 - 16:59
goosfand - نیویورک - آمریکا
روشنفکرا به جون شاه افتادند، دکتر مهندس‌ها و دانشجویانی که مثلا باید سواد سیاسی میداشتند ریختند توی خیابونای شهر و عر‌و‌عور کردند، و الان یه عمره که آخوندا بهشتشون رو پیدا کردند و هر شب یه تیکه آس رو میزنند زمین و حالشو میبرند، واسه ملت هم نفت رو جای وازلین بکار میبرند تا کسی‌ صداش در نیاد؛ دمت گرم ‌ای عمامه که جواب نمک‌نشناسی این ملت نمک‌نشناس رو خوب دادی، این ملت نمک‌نشناس لیاقت تاج و تخت پهلوی رو نداشتند؛ الحق که خوش گفتند: عرب رو سیر نگه دار، و ایرانی رو گشنه نگه دار تا حکومت کنی‌
‌پنجشنبه 5 تير 1393 - 16:53
محسن واستقلال - لندن - انگلیس
خانوم لیلا گفتى سکس و کردى کبابم ،،، مگه تو همین غربیها رواج سکس کمه ،، زیره پوست همین شهر لندن که چه خلافهائى انجام نمشیه ،،، از همتون میخام هر کس موضوعى در این رابطه میدونه بیاد و بگه ،،،، خودم شاهد بودم که تو این لندن خانومى با ارتباط جنسى با مسئول پرونده آش در شهردارى . تونست خونه دائم بگیره ،،، و چند بن مورده دیگه که گفتنش جایز نیست ،،، فقط چوبتون رو تو سره ایران خراب میکنید چرا ،!!!!!!!!!!
‌پنجشنبه 5 تير 1393 - 23:43
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.