چه شد که احمدی نژاد رییس جمهور شد؟ - بخش اول
مصطفی فقیهی ,مدیرمسئول و سردبیر انتخاب
سوم تیرماه ۸۴ یکی از حوادث مهم بعد از انقلاب اسلامی است. برهه ای که در آن، گفتمانی که ادعایش "عدالتخواهی" بود، در راس حاکمیت قرار گرفت و گروهی نورسیده را به حوزه تاثیرگذاران کشور رهنمون ساخت؛ گفتمانی که البته بعضی ناظران سیاسی، پیروزی اش را حاصل برخی اقدامات در دوران اصلاحات ، دولت آن روزگار و برخی حامیان تندروی آن جریان می دانند. اکبر گنجی و برخی افراطیون هم قد و قامت و پیشنه، با سوء استفاده از محبوبیت حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی، تئوری های مشکوک و خلق الساعه خود را با پنهان شدن در پس الفاظ دلفریب و بازی با چند واژه و جمله پردازی آغاز کردند.
این اقدامات نابخردانه و ناجوانمردانه ی در مورد آیت الله هاشمی رفسنجانی و البته سکوت غیر قابل توجیه بزرگان این جبهه، فضای پرجنب و جوش جامعه را به گونه ای پیش برد که موج سهمگین و توفنده ی حاصله از تندخویی ها، باعث شد احمدی نژاد ، در حالی که چند هفته پیش نظر آیت الله هاشمی را در مورد کاندیداتوری خود پرسیده بود - و ایشان نیز به دلیل بی اهمیت بودن، حضور وی در انتخابات را بلامانع دانسته بود - یکباره و ناگهان، و با فرصت شناسی شگفت آور، بر راس این موج طویل ظاهر شود و حاصل دسترنج تندروهای مست قدرت جریان اصلاحات را به نام "ساده زیستی" و "عدالت طلبی" ، "مبارزه با اشرافی گری" و .... تصاحب کند. گوآنکه این دو گفتمان ، متعلق به منتهی الیه هر دو جناح سیاسی کشور با دو رویکرد و اهداف کاملاً متفاوت و حتی متضاد بود، اما نادانسته و ناخواسته و در کمال ناباوری، به یک بستر کشانده شد.
این موج احساسی علیه هاشمی، حاصلش "آری" بود به هر آن که که مقابلش ایستاده بود و در این میان چه کسی بهتر از مردی که مدعی است "هاشمی تجمیع همه ی معضلات و بحران های کشور است" ! ، در این شرایط، طبعاً مردم مجبور به انتخاب یکی از گزینه ها بودند، گزینه ای که از "بد حادثه" حاصل اجماع نیروهای اصولگرا نیز نبود بلکه نتیجه تلاش یکباره ی جریانی بود که برخی آن را "امدادهای غیبی" خواندند؛ (البته جدی و شوخی بودن این ادعا هیچ گاه مشخص نشد!) و حاصلش شد: دکتر محمود احمدی نژاد!
حامیان دولت و بسیاری از تحلیلگران، پیروزی احمدی نژاد را حاصل گفتمان خاص و عمومی حاکم بر مواضع و سخنان او در فضای انتخاباتی سال 84 می دانند. در آن روزها، هر کسی شعاری داشت، یکی می گفت: "کار و سازندگی"، یکی از "50 هزار تومان برای هر ایرانی" میگفت، دیگری بحث "دولت رفاه"و "دموکراسی" را پیش کشید و البته کاندیدای اصلی جریان اصولگرا نیز، از "هوای تازه" و دولت امید" سخن گفت.
در این میان کاندیدای جریان اصلاحات هم "زندگی خوب برای هر ایرانی" را به عنوان شعار خود برگزید، اما شعار کاندیدای پیروز، اصلآً حساسیت برانگیز نبود: "ما می توانیم"! .... احمدی نژاد به جای تاکید بر یک شعار خاص، تلاش زیادی داشت خود را ساده زیست نشان دهد، رجایی وار سخن بگوید ، مرتب از "ولایتمداری" سخن براند و مدعی پذیرش همه جانبه این اصل ، باشد و تا می تواند، وعده ی افشاگری در مورد مفسدان اقتصادی داده و دائم به جیب کتش اشاره کند که اسامی این افراد، به زودی فاش می شود، ادعاهایی که شاید، امروز ساده تر بتوان در موردش سخن گفت!
احمدی نژاد (چنانکه در ابتدا اشاره شد) در میان کاندیداهای اصولگرایان، جای محکمی نداشت و طبعاً اجماع بر او که چهره ای ناشناخته بود، ممکن نبود؛ او که به عنوان یکی از کاندیداهای احتمالی انتخابات 84، در نشست های شورای هماهنگی نیروهای انقلاب به ریاست ناطق نوری حضور یافت، پس از آنکه شنید "لاریجانی" گزینه ی قطعی آن شوراست، صراحتاً شورا را تهدید کرد که "اگر مرا انتخاب نکنید، مستقل وارد می شوم"
چنین نیز شد، او در میانه نشست های شورای هماهنگیٰ، به بهانه آنچه "خدمت به مردم در شهرداری" خواند، از حضور در ادامه ی آن نشست ها کناره گرفت و پس از قطعیت انتخاب لاریجانی توسط این شورا ، مانند سایر کاندیداهای جریان اصولگرا، مستقل وارد عرصه انتخابات شد و حتی سعی کرد ائتلافی با دیگر کاندیداهای اصولگرا تشکیل دهد . هر چند، احمدی نژاد در آن دوران ابداً جدی گرفته نشد و حتی اظهانظر وی در تهدید شورای هماهنگی اصولگرایان، باعث تمسخر و خنده ی بعضی اعضای حاضر در نشست شد؛ اما نتیجه ی انتخابات نشان داد اینجا ایران است و همه چیز ممکن.
نکته ی جالب آن روزها این بود که احمدی نژاد به رغم تلاش های او و حامیان پیدا و پنهانش ، نه تنها از سوی هیچ یک از گروههای اصولگرا به عنوان نامزد معرفی نشد ، بلکه حتی آبادگران ( که حامی جدی او در شهرداری بودند) هم حمایت از وی را تکذیب کردند تا او ظاهراً "مستقل" وارد عرصه انتخابات شود و جریان یا گروه مقتدری را پشت سر خود نداشته باشد.
شهردار وقت تهران، البته یارانی هم داشت که سخت حمایتش می کردند. شاید بزرگترین حامی او "آیت الله مصباح یزدی" بود که در تاریخ 6 تیرماه 84 (سه روز پس از انتخابات و پیروزی احمدی نژاد) گفت: خداوند احمدینژاد را ذخیرهای برای امروز جامعه ما قرار داد.
27 خرداد شد، در عین ناباوری خبر از نتایج نهمین انتخابات ریاست جمهوری آمد که احمدی نژاد نفر دوم است، پشت سر هاشمی رفسنجانی. انتخابات به دور دوم کشیده شد و آقای شهردار با اختلاف 7 میلیونی پیروز شد!
کاندیداهای اصولگرا، واکنش خاص و مهمی به پیروزی احمدی نژاد نشان ندادند، گویی بهت و حیرت، آنان را هم رها نکرده بود؛ اما مصطفی معین کاندیدای جبهه اصلاحات در 28 خرداد 1384 (یک روز پس از برگزاری انتخابات در دور اول) گفت: «در ماجرای انتخابات، به ناگاه ارادهای قاهر برای پیروزی یک کاندیدای خاص و حذف کاندیداهای دیگر به میدان آمد تا حقوق مسلم نامزدهای دیگر را در انتخابات مورد هدف قرار دهد. امروز هر کس میتواند به روشنی اثر این دخالت را در نتیجه انتخابات ببیند.»
بحث انگیزترین نکته ی آن روزها، تیتر "کیهان" در ساعت 23 شب 27 خرداد (شب انتخابات) بود. این روزنامه تیتر زده بود "خبرها از پیروزی چشمگیر احمدینژاد حکایت میکند." کیهان در تیتر اول صفحه نخست این روزنامه نیز نوشته بود : "ملت کار را تمام قابل ذکر است " این تیتر با واکنش های گسترده ای مواجه شد، به طوریکه یکی از کاندیداهی انتخابات 84 گفت: کیهان رجال الغیب است!
"انتخاب" نیز دو سه روز پس از انتخابات 84، "افزایش درگیری ها و منازعات سیاسی و بحران سازی های داخلی و حملات به عالی ترین نقاط حاکمیت" را فرجام این دوره خواند و چنین پیش بینی کرد که "عقلا نیز به حاشیه رانده شوند" و نوشت: حالی درون پرده بسی فتنه می رود...
هاشمی نیز یک روز پس از شکست، تلفنی به احمدی نژاد تبریک گفت و البته در گفت و گویی اعلام کرد که «به دادگاه عدل الهی شکایت می برم» وی افزود: «آنها که برای تضعیف رقیب از راه تضعیف انقلاب وارد شدند چون می دانستند او در هر حالت از انقلاب اسلامی دفاع میکند و ابایی از بعهده گرفتن مسولیتها ندارد و آنها که بگونهای بیسابقه با هزینههای دهها میلیاردی از بیت المال ، اینجانب و بستگانم را ظالمانه تخریب کردند و آنها که با استفاده زیاد از امکانات نظام به صورت سازماندهی شده و نامشروع در انتخابات دخالت کردند. تردیدی ندارم که جزای چنین ظلمی به کشور و مردم و من ، جز خسران دنیا و آخرت نخواهد بود»
ابهاماتی که هنوز برطرف نشده است!
پس از پیروزی حیرت انگیز و شوکه کننده ی احمدی نژاد در انتخابات؛ نکات و سئوالاتی اساسی و مهم ذهن ملت ایران و نخبگان سیاسی را به خود مشغول ساخت، مثلاً:
اول: دلایل ایجاد تنش در شورای هماهنگی و ناکامی آن و عناصر پنهان و آشکار مقابله عجیب دو گروه کوچک با شورای هماهنگی و چرایی انشعاب دو جمع ابادگران و ایثارگران ، و باز دلایل فروپاشی ائتلاف ابادگران – ایثارگران در آن روزگار چه بود؟
دوم: چه شد که قالیباف وارد عرصه انتخابات شد؟ مشوقان او چه کسانی بودند و چه اهدافی داشتند؟
سوم: چرا گزینه اجماع اصولگرایان بعد از تفرقه به جایی نرسید؟
چهارم: چرا به رغم دانش و بینش غیر قابل قیاس لاریجانی با دیگر رقبای اصولگرایش، هر روز از آراء او کم شد؟ به رغم آنکه لاریحانی به عنوان مدبر و یکی از اصلی ترین استراتژیست های مجموعه اصول گرایان که در ماهها اول طرح شدن موضوع ریاست جمهوری ، اصلی ترین ، مقبول ترین و جدی ترین گزینه اصول گرایان محسوب می شد به رغم آنکه او از هر جهت مناسب ترین گزینه – صرف نظر از هاشمی رفسنجانی –برای اصول گرایان به شمار می آمد، چگونه در واپسین لحظات به غریب ترین کاندیداها و مظلوم ترین چهره ها تبدیل شد ؟ چه عواملی این ماجراها را هدایت می کرد؟
دلیل بی مهری کلیت اصول گرایان به ویژه لیدرهایشان به لاریحانی ، بی تدبیری و سستی و کاستی و بی عملی شورای هماهنگی چه بود؟ چگونه بود که در آنروزگار، باهنر به عنوان ریاست ستاد وی ، به احمدی نژاد نزدیک شده بود و حتی پیروزی رقیب را محتمل می دانست!؟
پنجم: چرا لاریجانی پس از طرح گمانه آمدن هاشمی ، نخست اعلام کرد به نفع او کناره گیری می کند ولی پس از مواجهه با برخورد تند برخی اصول گرایان از روی اجبار حرفش را پس گرفت ؟ و چرا او بین کاندیداهای اصول گرا تنها کسی بود که پیمان مقابله با هاشمی را امضا نکرد ؟
ششم: چرا محس رضایی در آخرین لحظات رفت ؟
هفتم: چرا هواداران قالیباف و احمدی نژاد و عناصر و قدرت های غیر آشکار آنها سر ستیز با هاشمی داشتند ؟ و اصولاً چرا اصولگرایان به جز لاریجانی تقریبا مثل چپ گرایان در آستانه انتخابات مجلس ششم همه توانشان را در تخریب چهره هاشمی به کاربردند ؟
هشتم: توجه و دقت در اینکه احمدی نژاد از سابقه قابل ذکری در انقلاب و پس از آن هم برخوردار نبوده (حتی در شهرداری هم منصوب شورای شهر بود و شاید اگر او همان ایام کاندیدای شورای شهر هم می شد رای نمی آورد ) چطور شد یک مرتبه از لباس هایش بوی شهید بزرگوار رجایی بیرون آمد - در حالی که با اتفاقات امروز، به راحتی می توان فهمید که آیا سنخیتی بین او و شهید رجایی هست یا خیر؟ - و چگونه او، یکباره مدعی مقام ریاست جمهوری شد ؟
توجه به اینکه عموم مردم ایران تا بیست روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری 84، حتی اسم او را نشنیده بودند و جمال دل آرایش را زیارت نکرده بودند و با در نظر گرفتن اینکه برخی اصلا در حد و اندازه های تصدی مقام رییس جمهوری ایران و حتی یک وزارت خاص هم نبودند و از طرفی با توجه به اینکه حتی تا ده پانزده روز پیش از انتخابات، ایشان کار تبلیغاتی چندانی هم نکرده بود و اساساً برنامه ی مشخصی ارائه نداده بود ... چه شد که ظرف سه چهار روز آخر و روز انتخابات در شمار رقبای جدی در آمد؟
چه جریان هایی در ایجاد چنین شرایطی سهم داشته اند و آنها چه اهدافی را از به صحنه آوردن کسی مثل او دنبال می کردند؟ چه عوامل فرهنگی، سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی دست در کارند که بخشهایی از مردم هوشمند و با فهم و سلیقه ایران به گزینه های خاصی رو می آورند و در اندک زمانی تحت تاثیر برخی افراد بدون توجه به فرجام کار تصمیم می گیرند ؟
این سئوالات، و دهها چرای دیگر، هنوز ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده و تاکنون، کسی بدان پاسخی نگفته، باشد که در آینده بررسی شود اندکی از آن بسیارها...
حدیث این جماعت را تو پنهان دار و کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را