اختلاف خامنهای و هاشمی: مقابله یا مدارای حاشیهنشینانه
اکبر گنجی (روزنامهنگار و پژوهشگر ایرانی )
اختلاف نظرهای آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی امری است که نه تنها همه از آن آگاهند، بلکه طرفین بدان اذعان کردهاند. یک هفته پس از حرکتهای اعتراضی انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، آیتالله خامنهای در نمازجمعهٔ ۲۹/۳/۱۳۸۸ در این خصوص گفت:
«آقای هاشمی را همه میشناسند. من شناختم از ایشان مربوط به بعد از انقلاب و مسئولیتهای بعد از انقلاب نیست؛ من از سال ۱۳۳۶ - یعنی ۵۲ سال قبل - ایشان را از نزدیک میشناسم. آقای هاشمی از اصلیترین افراد نهضت در دوران مبارزات بود؛ از مبارزین جدی و پیگیرِ قبل از انقلاب بود؛ بعد از پیروزی انقلاب از مؤثرترین شخصیتهای جمهوری اسلامی در کنار امام بود؛ بعد از رحلت امام هم در کنار رهبری تا امروز. این مرد بارها تا مرز شهادت پیش رفته. قبل از انقلاب اموال خودش را صرف انقلاب میکرد و به مبارزین میداد... بعد از انقلاب ایشان مسئولیتهای زیادی داشت: هشت سال رئیس جمهور بود؛ قبلش رئیس مجلس بود؛ بعد مسئولیتهای دیگری داشت... اینها یک حقایقی است؛ اینها را باید دانست.
در حساسترین مقاطع ایشان در خدمت انقلاب و نظام بوده. من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلافنظر دارم، که طبیعی هم هست... البته بین ایشان و بین آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال ۸۴ تا امروز اختلافنظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینهٔ مسائل خارجی اختلافنظر دارند، هم در زمینهٔ نحوهٔ اجرای عدالت اجتماعی اختلافنظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلافنظر دارند؛ و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است.»
استراتژی هاشمی
هاشمی رفسنجانی در عین اذعان به اختلاف نظر- خصوصاً بر سر احمدینژاد- طی چند سال گذشته استراتژی زیر را دنبال کرده است:
الف- اختلاف در نظر، تبعیت در عمل: هاشمی بارها گفته است، با این که در مواردی با آیت الله خامنهای اختلاف نظر دارد، اما در عمل همیشه تابع او بوده و خواهد بود.
ب- بهترین جانشین برای امام: آیت الله خامنهای بهترین فرد برای رهبری جمهوری اسلامی است و هدف هاشمی آن بوده که نگذارد احمدی نژاد رهبری را به سیبلی تبدیل نماید که همهٔ تیرها به او اصابت کند.
پ- حملههای بی امان به احمدی نژاد و همفکرانش: احمدینژاد و یارانش توسط هاشمی جریان انحرافی نام گرفت. به عنوان نمونه در سخنرانی ۱۲/۱۰/۹۱ گفت: «این جریان با وجود هشدارهای دلسوزان و وفاداران به نظام و انقلاب بهگونهای مورد حمایت قرار گرفت که اکنون نه تنها پاسخگوی وضع به وجود آمده نیستند بلکه حامیان خود را نیز برنمیتابند و طلبکار و مدعی نظام شدهاند. مشخصهٔ بارز این جریان منحرف نادیده گرفتن دستاوردهای گذشته و زحمات مدیران و دلسوزان انقلاب است. کسانی که سهمی در انقلاب نداشتند، با حسادت، انتقام از زحمتکشان نظام را وجه همت خود قرار دادند و از همین زمان پیشرفت کشور کُند و دچار مشکل شد».
ت- تأکید بر برگزاری انتخابات آزاد: هاشمی طی ماههای گذشته «انتخابات آزاد» و تشکیل «دولت وحدت ملی» را شرط لازم رهایی از مسائل و مشکلات داخلی و بین المللی جمهوری اسلامی اعلان میکرد (البته احمدی نژاد، خاتمی و اصلاح طلبان هم خواستار برگزاری انتخابات آزاد بودند).
روزنامهٔ ایران ۲۱/۱۰/۹۱ نوشت: «پایگاه اطلاعرسانی هاشمی رفسنجانی تنها در ۳ماه اخیر ۷۴۸ بار از واژه انتخابات آزاد استفاده کرده است».
برخورد خامنهای
آیت الله خامنهای در سخنرانی ۱۹/۱۰/۹۱ نقشآفرینی جدید هاشمی در آستانهٔ انتخابات را به باد انتقاد گرفت و گفت:
«هی نگویند انتخابات باید آزاد باشد... هی تکیه بکنند، هی بگویند، هی تکرار کنند و یواش یواش این ذهنیت را به خیال خودشان در مردم به وجود بیاورند که خب، این انتخابات فایدهای ندارد؟ این یکی از خواستههای دشمن است. آن کسانی که در داخل، این حرفها را میزنند، ممکن است غفلت کنند. من میگویم غفلت نکنید، حواستان باشد، کار شما جدول مورد نظر دشمن را پر نکند؛ مقصود او را تکمیل و تتمیم نکند”.
آیت الله جنتی در نمازجمعه میبایست مخاطب سخنان رهبری را به زبان ویژه روشن سازد. او گفت:
«نمیتوانم نام ببرم. کلهگندهها بعضیهاشون، شکست خوردههای سیاسی دارند می گویند. یکی شان از همه گردن کلفتتر است. خیلی وقت قبل گفت، مدتها قبل گفت... چطور حالا اینهایی که خیلی ادعاشون میرسد و خیلی خودشان را مرد سیاست میدانند و یک دورههایی هم کارها دستشان بود و نقش والایی در حکومت داشتند حالا چطور این حرفهای آنها [دشمنان] را میزنند؟ اینها خجالت نمیکشند که این حرفی را که آنها میزنند، اینها هم بزنند».
عملکرد هاشمی پس از برخورد خامنهای
پس سخنان خامنهای و مریدانش، هاشمی دیگر نمیتوانست از ضرورت برگزاری انتخابات آزاد سخن بگوید، برای این که مقابلهٔ با خامنهای و پر کردن جدول دشمن به شمار میرفت. اما به نحو دیگری طرحهای خود را دنبال کرد. در سخنرانی ۲۶/۱۰/۹۱ گفت:
«با توجه به تهدیدات بینالمللی و مشکلات و مسائل داخلی، اتحاد، همدلی و پرهیز از تشنج و درگیری لازمهٔ عبور از گردنهٔ کنونی است. یک گام مهم در تحقق این امر مهم، ایجاد دولتی متشکل از سلایق گوناگون در چارچوب قانون اساسی است تا بتوانیم دشمنان کشور را در ادامهٔ نقشههای خود مأیوس سازیم».
در سخنرانی ۳/۱۱/۹۱، سخن گفتن از مشورت و دموکراسی را جایگزین «انتخابات آزاد» کرد و گفت:
«دموکراسی نتیجهٔ گسترش آگاهیها و انفجار اطلاعات و سرنوشت قطعی جوامع امروزی است. احزاب و انتخابات دو مؤلفهٔ مهم جامعه دموکراتیک هستند. امروزه ادارهٔ جامعه بدون تحزب غیرممکن است و اگر کسی ادعا کند که میتوان بدون حزب، تشکّل و برنامهٔ جمعی، جامعه را اداره کرد، سخنی گزاف و از سر بیتدبیری زده است. احزاب ضربهگیرهای نظام سیاسی اند... لازم است که احزاب و تشکّلهای کوچک با تشکیل جبههها و ائتلافها، کارآمدی و مسئولیتپذیری خود را بالا ببرند، تا اگر ضعفی متوجه ادارهٔ کشور شد، اصل نظام صدمه نبیند».
در عین حال هاشمی کوشید تا همچنان خود را وفادار به اصل ولایت فقیه، رهبری آیت الله خامنهای و دلبستگی به او نشان دهد. به شواهد و قرائن زیر بنگرید:
الف- در سخنرانی ۲۷/۱۰/۹۱ گفت: «تعبیه نهاد ولایت فقیه با شروطی که در قانون اساسی برای ولی فقیه آمده میتواند وحدت مردم ما را تضمین نماید».
ب- در ۱/۱۱/۹۱ خاطرات خود از روز ترور آیت الله خامنهای در ۶/۴/۱۳۶۰ را در سایت اش بازنشر داد:
«فرمانده ژاندارمری منطقه، رشته فکرم را برید و گفت: "به جان آیتالله خامنه ای امام جمعه تهران سوء قصد شده و ایشان را به بیمارستان برده اند!" و عقل به خرج داد و اضافه کرد جراحت سطحی است و ایشان را خطری تهدید نمیکند. اگر این را نمیگفت نمیدانم در آن حالت چه بر سرم میآمد. اما همین اضافه توانست خاطرم را کمی آرام کند... اول شب خود را به تهران رساندم و تا در بیمارستان قلب ایشان را زنده ندیدم آرام نگرفتم... تمام فکرم در فضای معطر زندگی همرزم و همراه دیرین دوران مبارزات و یار و حلاّل مشکلات فراوان امروز و آینده انقلاب میگشت.
نقش امام جمعه تهران را در مبارزات زمان شاه از اول تا آخر، زندانهایش، شکنجههایش، تبعیدهایش، سخنرانیهایش، فکر دادنهایش و نوشتههایش و… را. و آثار حضورش در شورای انقلاب، در حزب جمهوری اسلامی، در دولت موقت، در ارتش، در جنگ و در سپاه پاسداران انقلاب و در نهادهای دیگر انقلاب، در بسیج توده مردم و در مجلس شورای اسلامی. صدای گیرا و نیروبخشش را در خطبههای جمعههای تهران و لحن گرم و حال آورش را در قرائت سورههای قرآن نماز جمعه و بیشتر از همه کمکهایش به امام امت در امور کشور و ارتش و جنگ را که مهمترین مسأله کشور بود... وقتی که در کنار تخت بیمارستان حال ایشان را کاملاً خوب و رضایتبخش دیدم در یک لحظه از عالم غم و اندوه بیرون آمدم و جلو چشمانم افق جدیدی باز شد»(عبور از بحران، کارنامه و خاطرات سال ۶۰ هاشمی رفسنجانی، صص ۴۱۰- ۴۰۹).
پ- در زیر همان خاطره، خاطرهٔ دیگری از ۱۰/۳/۱۳۶۸ دربارهٔ روابط خود و خامنهای آورده است:
«سری به بیت امام زدم، دکترها و اطرافیان راضی بودند و احمدآقا نگران بود و برای تعجیل در اتمام کار بازنگری قانون اساسی تاکید داشت. کنار تخت امام ایستادم و دستم را روی دستشان گذاشتم. انگشت شست من را گرفتند و با کلمات مقطع فرمودند: در بازنگری قانون اساسی تسریع شود و سپس چشمانشان را باز کردند و شمرده با صدای ضعیف اضافه کردند: «اگر متحد باشید، انقلاب پیشرفت میکند»، مکثی کردند و ادامه دادند: «به خصوص شما و آقای خامنهای نگذارید خناسان بین شما و ایشان فتنه کنند» (بازسازی و سازندگی، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۸ هاشمی رفسنجانی، ص ۱۴۳).
گذاشتن این خاطره در این شرایط دارای معنای زیادی است. یکی معنای آن این است که خناسان به دنبال ایجاد نزاع میان آن دو هستند و حواس هاشمی کاملاً جمع است و فریب نخواهد خورد. اما دومین معنا نوعی تهدید به شمار خواهد رفت. بدین معنا که ایستادن هاشمی مقابل خامنهای میتواند به نابودی نه تنها ولایت فقیه که جمهوری اسلامی بینجامد. خصوصاً باید توجه داشت که در هفتههای اخیر نزدیکان هاشمی آن سخن آیت الله خمینی را مجدداً منتشر کردند که گفته بود: «بدخواهان باید بدانند هاشمی زندهاست، چون نهضت زنده است» (صحیفه امام، جلد ۷، صفحه ۴۹۵). به تعبیر دیگر، این پیام را به بالا منتقل میکنند که جمهوری اسلامی بدون هاشمی به بقای خود ادامه نخواهد داد.
ت- مطلب زیر- مربوط به سال ۱۳۸۱- را هم هاشمی در ۲/۱۱/۹۱ بر روی سایت خود قرار داده است:
«به عقیدهٔ شیعه، مشروعیت حکومت، در زمان غیبت امام زمان، با اذن ایشان و خواست مردم است. بنابراین، وقتی که ما “ولایت فقیه” را می گوییم، منظورمان، کسی است که در صورت موافقت مردم و خواست مردم، از سوی امام زمان مأذون است تا مسئولیت ادارهٔ امور جامعه را بر عهده بگیرد. این فرض، جزء عقائد مسلم است. مسئولیت دخالت در زندگی مردم، قانون گذاشتن، قانون اجرا کردن، مسائل مالی، مسائل تربیتی، همهٔ اینها، با این اذن و اجازه است... به نظر ما، فقیه واجد شرایط، جانشین حضرت بقیة الله است، اما اگر این بحثها بخواهد جنبهٔ حکومتی به خود بگیرد، باید برای فقیه، مقبولیت حاصل شود. حضرت علی چون پذیرش مردم نبود، خانهنشین شد! ما که بالاتر از حضرت نیستیم! اصلا چرا حضرت در پردهٔ غیبت اند؟ زمینهٔ پذیرش گسترده و جهانی مردمی وجود ندارد».
ناکارآمدی اختلاف نظری و تبعیت عملی
گفتار نوعی رفتار است (مطابق نظریهٔ جان سرل، انواع افعال دانسته و خواستهای که به مدد زبان انجام میگیرند، «افعال گفتاری» نامیده میشوند). بیان نظرات متعارض با نظرات آیت الله خامنهای و اعلام تبعیت عملی از او، از طرف آیت الله خامنهای و مریدانش ناپذیرفتنی است. آن گفتارها دارای پیامدهای عملی میتوانند باشند.
ادامهٔ حملات بیامان به محمود احمدی نژاد- که اینک از سوی اکثر اصولگرایان به شدت مورد حمله است- فاقد کارایی است. چند ماه بیشتر از ریاست جمهوری احمدی نژاد باقی نمانده است. اگرچه احمدی نژاد قصد دارد تا فرد مورد نظرش- خصوصاً مشایی- را جانشین خود سازد، اما آیت الله خامنهای و اصولگرایان به همان نحو که نگذاشتند او کنترل مجلس را در دست گیرد، نمیگذارند که به ریاست جمهوری دست یابد.
هاشمی به خوبی واقف است که آیت الله خامنهای ریشهٔ مسائل و مشکلات است. اما از این مدعا دو تعبیر میتوان ارائه کرد:
اول- خامنهای فردی خودکامه است و اگر فرد خوبی به عنوان ولی فقیه جایگزین او شود، مسائل حل خواهند شد.
دوم- آیت الله خمینی و آیت الله خامنهای بخشی از قوای اصل ولایت فقیه را به فعلیت رساندند. ممکن است ولی فقیه بعدی قوای مخرب دیگری از این نظریه را به فعلیت رساند.
پس بساط آیت الله خامنهای یا آیت الله خامنهای و ولایت فقیه باید جمع شود. آیا هاشمی رفسنجانی به چنین نتایجی رسیده است که همچنان به مشی خود ادامه داده و زیربار بصیرت خودکامانه نمیرود؟
هاشمی چه خواهد کرد؟
آیت الله خامنهای طی سالهای گذشته رفته رفته هاشمی را به حاشیه راند. هاشمی اینک فاقد نیرو، امکانات و سازمان است. چند ماهی با ۷۹ سالگی بیشتر فاصله ندارد. یک فرزندش- فائزه- در زندان است، فرزند دیگرش- مهدی- دارای پروندهای با ۱۲ اتهام امنیتی و مالی است. فرزند دیگرش- محسن- هم میتواند دارای پرونده شود. پروندهٔ مهدی هاشمی شمشیری بر بالای سر اوست و متناسب با رفتار وی بالا و پائین خواهد رفت. او حتی اگر بخواهد که بساط ولایت فقیه را جمع کند، چگونه میتواند به چنین هدفی نائل شود. «خواستن” یک چیز است و «توانستن” چیزی دیگر.
هاشمی رفسنجانی با علی خامنهای اختلافات زیادی دارد. آن قدر هوشیار است که بداند از کجا خورده و میخورد. اما در عین حال، جمهوری اسلامی را فرزند خود میداند. آیا حاضر است محصول مبارزات تاریخی خود را نابود سازد؟ یک احتمال این است که مسئله به حذف خامنهای محدود شود. اما خامنهای اینک نقطهٔ تعادل رژیم است. هاشمی دشمنان زیادی دارد که خامنهای در مقایسهٔ با آنها «نجاتبخش» است.
شاید زدن خامنهای به حذف ولایت فقیه و فروپاشی جمهوری اسلامی منتهی شود. هاشمی قطعاً بارها و بارها به این فکر کرده است که در صورت سرنگونی نظام، زمامداران جدید با سران جمهوری اسلامی و روحانیت چه خواهند کرد؟ یک راه این است که هاشمی همین وضع را تحمل کرده و بکوشد تا حد امکان اصلاحاتی در نظام ایجاد کند. آیت الله خامنهای هم متقابلاً او را به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام- که فاقد قدرت است- تحمل خواهد کرد. بدین ترتیب، نه هاشمی به آیت الله منتظری دیگری تبدیل خواهد شد و نه نظام و ولی فقیه بابت حذف هاشمی هزینهای پرداخت خواهد کرد.
این نزاع در خلأ صورت نمیگیرد، بلکه در دل کشمکش جمهوری اسلامی و دولتهای غربی در حال تحقق است. دور جدید تحریمهای فلجکننده از ۱۸ بهمن ماه، ایران را به وضعیت «نفت در برابر غذا» بسیار نزدیک میسازند. تحریمهای دیگری هم به تصویب رسیده که ظرف ۶ ماه آینده عملی خواهند شد. تحولات سوریه و دیگر کشورهای منطقه نیز در سیر تحولات ایران به شدت تأثیرگذار هستند. باید دید که افزایش خطرهای خارجی و اصرار خامنهای بر سیاستهایش، موجب نزدیکی این دو به یکدیگر خواهد شد یا رویارویی علنی را ضروری خواهد ساخت.