درگیری خیابانی با طلاق گره خورد

یک دیدار اتفاقی در خیابان آنقدر حساس و پرماجرا شد که زندگی بهنام و آرزو را به لبه پرتگاه بزرگی کشاند. بهنام که به‌صورت اتفاقی همسر سابقش را در خیابان دیده بود، در شرایطی قرار گرفت که مجبور شد تن به یک درگیری خیابانی بدهد.
به گزارش جام جم آنلاین، همین درگیری و پس از آن هم تلفن ماموران کلانتری به آرزو، باعث شد زندگی بهنام برای همیشه از هم بپاشد. ایستگاه آخر زندگی بهنام و آرزو دادگاه خانواده بود.
 
حالا این زوج مقابل در شعبه 268 دادگاه خانواده انتظار لحظات پایان زندگی مشترک خود را می‌کشند.
 
چند دقیقه‌ای بیشتر طول نمی‌کشد که منشی نام بهنام و آرزو را صدا می‌زند و آنها وارد شعبه می‌شوند. پس از گذشت لحظاتی قاضی عموزادی از این زوج می‌پرسد که چرا می‌خواهند از هم جدا شوند.
 
زن جوان پاسخ می‌دهد: آقای قاضی شوهرم به من خیانت کرده است. او باز هم سراغ زن صیغه‌ای خود رفته و در این مدت مرا فریب می‌داده است.
 
ماجرا از این قرار است که دو سال پیش و پس از هشت سال زندگی مشترک پی به خیانت همسرم بردم و فهمیدم بهنام پنهانی با زن دیگری در ارتباط است و حتی این زن را به عقد موقت خودش درآورده است.
 
وقتی این موضوع را شنیدم بشدت شوکه شدم و تصمیم به جدایی از بهنام گرفتم. ولی شوهرم به التماس افتاد و از من خواهش کرد یک فرصت دیگر به او بدهم. او قول داد ارتباطش با این زن را قطع کند و سر زندگی‌اش بیاید.
 
بهنام می‌گفت اشتباه بزرگی را مرتکب شده و به دنبال راهی برای جبران آن می‌گردد. من که دیگر به او اعتمادی نداشتم اصرار می‌کردم که باید از هم جدا شویم، ولی بهنام اصرار داشت جدا نشویم و به همین دلیل او را طلاق داد. او آنقدر اصرار کرد تا دوباره توانست دل من را بدست آورد.
 
بهنام آنقدر رفتارش با من خوب شده بود که در نهایت من هم تصمیم گرفتم او را ببخشم و سعی کنم خیانتش را فراموش کنم.
 
خیلی سخت بود، اما در نهایت پذیرفتم که باز هم به زندگی با بهنام ادامه دهم. در مدت این دو سال خیلی سختی کشیدم تا بتوانم خیانتش را فراموش کنم.
 
هرازگاهی شک و تردید و بدبینی سراغم می‌آمد و مثل خوره جانم را می‌خورد، اما باز هم تمام تلاش خودم را می‌کردم که به روی بهنام نیاورم و او را با شک‌هایم آزار ندهم.
 
با این‌که او خیانت بزرگی در حق من کرده بود، اما وقتی قول دادم که او را می‌بخشم، دلم نمی‌خواست اذیتش کنم.
 
او ادامه می‌دهد: در این مدت با هر سختی بود، اشتباه بهنام را فراموش کردم و تازه داشتم به آرامش می‌رسیدم که یک روز تلفن خانه‌مان به‌صدا درآمد.
 
آن سوی خط مامور کلانتری بود که خبر می‌داد شوهرم را به‌خاطر یک درگیری خیابانی دستگیر کرده‌اند.
 
خیلی ترسیدم و بلافاصله به کلانتری رفتم که در آنجا با دیدن صحنه‌ای که مقابل چشمانم بود بشدت شوکه شدم. زن صیغه‌ای بهنام هم در کلانتری بود و مشخص شد موضوع مربوط به اوست.
 
وقتی جریان را متوجه شدم، از شدت ناراحتی نمی‌دانستم باید چکار کنم. بهنام به‌خاطر این زن در خیابان دعوا کرده و با چند جوان گلاویز شده بود.
 
آن هم به‌خاطر متلک‌پرانی چند جوان برای آن زن؛ این نشان می‌داد بهنام در این مدت مرا فریب داده و با این زن در ارتباط بوده است.
 
وقتی این موضوع را متوجه شدم تصمیم گرفتم دیگر به هیچ عنوان به شوهرم اعتماد نکنم و از او جدا شوم.
در این لحظه مرد جوان نیز به قاضی می‌گوید: همسرم اشتباه می‌کند. من او را گول نزدم و از زمانی که به او قول دادم، هیچ وقت خیانت نکردم. هر چه می‌گویم من آن روز این زن را به‌طور اتفاقی در خیابان دیدم و همان لحظه هم دعوا و درگیری شروع شد فایده‌ای ندارد.
 
باور کنید من فقط به صورت اتفاقی این زن را دیدم و بعد از آن چند جوان مزاحم او شدند. من خواستم کمکی به همسر سابقم کرده باشم که ناگهان ماموران پلیس سررسیدند و ما را بازداشت کردند، اما هیچ اتفاقی بین ما نیفتاد و قرار هم نیست که بیفتد.
 
صحبت‌های مرد که به اینجا می‌رسد، همسرش می‌گوید: آقای قاضی من دیگر فریب صحبت‌های این مرد را نمی‌خورم و نمی‌توانم با این بی‌اعتمادی و بدبینی کنار بیایم.
 
حتی اگر حرف‌هایش درست باشد باز هم این شک مرا رها نخواهد کرد. برای همین طلاق می‌خواهم.
 
در پایان نیز وقتی زن جوان برای جدایی اصرار می‌کند و تلاش‌های قاضی برای منصرف کردن او بی‌نتیجه می‌ماند، در نهایت شوهرش نیز به این جدایی راضی می‌شود و حکم طلاق صادر می‌شود.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۳۸
Paarseh - کرج، ایران

معلوم نیست توی این مملکت چه خبره. انجام یک کار از نظر قانون مجازه و در مواردی حتی تشویق هم میشه ولی از نظر مردم زشت و خیانت آمیزه و حتی زنان دیندار یک چشمی هم راضی به صیغه کردن یک زن دیگه توسط شوهرشون نیستن؟ اگه اون کار زشت و ناپسنده پس چرا توی کتاب دینی همین افراد مسلمون بهش توصیه شده؟
جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۲
۵۴
londonlondon - لندن، انگلستان

بهترین کار رو کردی حالا با خیال راحت میره و هی‌ اتفاقی‌ اون زن که مثل خودش رو می‌بینه امیدوارم که مردی خوب سر راهت بیاد و زندگی‌ خوبی‌ رو شروع کنی‌
جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۳
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.